تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر بنده‏اى بخواهد چيزى بخواند يا كارى انجام دهد و بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم بگويد، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829405548




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عربی که شترش گم شده بود


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عربی که شترش گم شده بود
عربی که شترش گم شده بود
آورده اند که در زمان های قدیم، مرد عربی زندگی می کرد که از مال و دارایی دنیا، یک شتر بیشتر نداشت. این مرد، بسیار ساده دل بود و در زندگی کاری به کار کسی نداشت. سرش را می انداخت پایین و به کار و کاسبی خود می پرداخت. او با شتر خود از این روستا به آن روستا بار می برد و مزدی از مردم می گرفت و زندگی اش را می گذراند و نان بخور و نمیری در می آورد و خدا را شکر می کرد و گلایه و شکایتی هم از سختی های زندگی نداشت. مرد قانعی بود.روزی از روزها، مرد ساده لوح قصه ما، سوار بر شترش در بیابانی بی آب و علف راه می پیمود و به سوی روستایی دور می رفت که در بین راه. گرسنگی و تشنگی بر او غالب شد. تصمیم گرفت از شترش پیاده شود و لقمه ای نان بخورد و جرعه ای آب بنوشد و ساعتی هم. استراحت کند.مرد عرب از شتر پیاده شد. شتر را رها کرد که در بیابان بگردد و خاری، بوته ای پیدا کند و بخورد. خودش هم، در سایه سنگی نشست و بقچه نان و پنیرش را باز کرد و شروع به غذا خوردن کرد. شتر نیز آزادانه  در آن اطراف، شروع به گشت و گذار کرد. در بیابان های بی آب و علف، همیشه چیزی برای شترها پیدا می شود که از آن بخورند و رفع گرسنگی کنند.مرد عرب غذایش را که خورد و آبش را که نوشید و شکمش سیر شد، احساس کرد که چشم هایش کم کم دارند سنگین می شوند. تصمیم گرفت که در سایه آن سنگ، ساعتی بیاساید و پس از رفع خستگی، دوباره به راه خود ادامه دهد.مرد ساده لوح قصه ما، که خیلی خسته بود و چند شبانه روز بود که درست و حسابی نخوابیده بود، به زودی به خوابی خوش و سنگین فرو رفت. شتر هم که دید صاحبش خوابیده است و دارد هفت پادشاه را به خواب می بیند، راه افتاد توی بیابان تا برای خودش ول بگردد.مرد عرب وقتی از خواب بیدار شد، دید که ای داد و بیداد، هوا تاریک تاریک شده است. با خودش گفت: «گویا زیادی خوابیده ام ولی اشکالی ندارد. حالا که دیگر شب است و نمی توانم جایی بروم. بهتر است باز هم بگیرم و بخوابم و صبح زود پیش از طلوع آفتاب، قبل از آن که گرمای بیابان شروع شود به راهم ادامه دهم.»
عربی که شترش گم شده بود
مرد عرب دوباره گرفت خوابید. او همان طور که تصمیم گرفته بود، صبح زود از خواب بیدار شد. شکر و سپاس خداوند را به جای آورد. خمیازه ای کشید و از جای خود برخاست. نگاهی به این طرف و آن طرف کرد تا شتر را ببیند، اما خبری از شتر نبود مرد عرب با خودش گفت: « شتر که جایی نمی رود. حتماً همین دور و برهاست. اگر چند تا سوت بلند بزنم، پیدایش می شود. او شترش را عادت داده بود که با شنیدن سوت صاحبش، بیاید و کنارش زانو بزند تا صاحبش سوارش شود. این بار هم مرد عرب شروع کرد به سوت زدن یک سوت، دو سوت، سه سوت. ولی خبری از شتر نشد که نشد انگار شتر به آن بزرگی، آب شده بود و رفته بود توی دل زمین، یا سوزنی شده بود و لای خاک های بیابان، افتاده بود و به چشم دیده نمی شد.مرد عرب که متوجه شد شترش واقعاً گم شده است، دو دستی بر سر خود زد و...گفت واویلا که گم شدا شترمماند خاطر از خیال او پرممرد بیچاره که از مال دنیا همان یک شتر را داشت و با آن شتر کار می کرد و رزق و روزی خود را با آن در می آورد، از شدت ناراحتی به گریه افتاده بود و نمی دانست چه کند. دست و پای خود را گم کرده بود. او در بیابان به این سو و آن سو می دوید و سوت می زد و شترش را صدا می کرد ولی شتر نبود که نبود. او آن قدر در بیابان به این سو و آن سو دوید، تا کاملاً خسته و درمانده در بیابان از حال رفت.ادامه دارد...هفت اورنگ جامیتنظیم:نعیمه درویشی_تصویر:مهدیه زمردکارمطالب مرتبطبیمار پیر محکوم به مرگ خرس و خیک گوش های حاکم حکیم دانا و مرد غمگین حکایت حاجی و جن سلیم پهلوان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 362]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن