واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: رمز و راز مردن
امیرمؤمنان، على علیه السلام فرمودند: النّاسُ نِیامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا (1)؛ مردم خوابند، هنگامى كه بمیرند بیدار مىشوند. قرآن كریم نیز مىفرماید: وَ مَا هَـذِهِ الْحَیَوةُ الدُّنْیَآ إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الاَْخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ لَوْ كَانُوا یَعْلَمُون (2)؛ این زندگى دنیا، جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى واقعى، سراى آخرت است، اى كاش [مردم] مىدانستند.از تطبیق فرمایش بلند علوی با آیه شریفه میتوان دریافت، زندگی و هستی حقیقی، حیات آن جهانی است که چشمان انسان در این دنیا بدان بسته است و تو گویی که زندگی این جهان، بسان زندگی در خواب است که هیچ حقیقتی ورای آن نیست.انسان در خواب خود هم زندگی میکند و چه کارها که نمی کند و چهها که بر سرش نمیآید از تلخ و شیرین اما از خواب که بیدار میشود نقش آن زندگی نقش بر آب میشود و اگر تلخ انسان نفس راحتی میکشد و اگر شیرین، حسرت میخورد. ماجرای میان زندگی دنیا و آخرت همین ماجرای زندگی خواب و بیداری است. و چنانکه بعد از بیدار شدن از خواب به آنچه در آن بر ما گذشته و بی اساس بودن آن متحیر شده و خیالمان آسوده و یا متحسر میشود. مرگ هم بیداری از این دنیا و چشم گشودن به حیات حقیقی است که تعجب و حسرت ما را بر آنچه بر ما گذشته و خیالاتی که ما را بر خود مشغول داشته، بر میانگیزد.از این خواب دنیایی دو تعبیر میتوان کرد که یکی تعبیر ابتدایی و اخلاقی است و دیگری تعبیر عمیق عرفانی است. تعبیر ابتدایی و اخلاقی از خواب دنیایی همان پردهی غفلتی است که بر دیدهی جان آدمی بر اثر مشغول شدن به دنیا افتاده است. و این پرده دیری نمیپاید که با مرگ دریده شده و چشم انسان به حقیقت گشوده میشود.اما تعبیر عمیق و عرفانی اشاره به وهمی بودن زندگی دنیایی دارد تا توجه انسان را در همین جا به زندگی جاودان و حقیقی، معطوف دارد که اگر همت کند در این سرای نیز بدان نائل آید. و هر که بر این رمز موفق شود، خود به سراغ مرگ خواهد رفت، پیش از آنکه مرگ سراغ او آید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مُوتوا قَبلَ اَن تَمُوتُوا (3)؛ بمیرید قبل از آنكه شما را بمیرانند. و این همان رمز است.شاید خوب باشد که به فرق میان خواب و مرگ و نیز آمدن و آوردن مرگ هم اشاره کرد که خواب این دنیا، اثری جز واکنشهای روانی آن هم در برخی از آنها را در پی ندارد اما خوابی که با مرگ به پایان می رسد، موجب حسرت ابدی و تباهی زندگی حقیقی میشود که جسم و جان و جهان وی را به سیاهی رقم زده است و این نیست مگر بخاطر اینکه دنیا مزرعه آخرت است و آنکه در فصل کشت این مزرعه چیزی نکاشته است و به فصل برداشت در آن سرای جاودان چیزی جز دستهای خالی ندارد.مرگ هم بیداری از این دنیا و چشم گشودن به حیات حقیقی است که تعجب و حسرت ما را بر آنچه بر ما گذشته و خیالاتی که ما را بر خود مشغول داشته، بر میانگیزد.
اما فرق مرگی که میآید و مرگی که مرد! برای خویش به پیش میآورد این است که مرگ خودآور آگاهانه بود و نشان از دانش و بینش است. آنکه پرده از چشم جانش فروهشته است و حضرت جانان را و حیات جانانه را تماشا نموده است برای رسیدن و خود این خواب آشفته دنیا را به مرگ میدرد تا قدم در آن لذیذ زندگی نهد. اما بیچاره کسی که همچنان چشم بسته تا کامش به خواب و البته خیال شیرین باشد که مرگ خود فرا میرسد و پردهی پندار را میدرد و چشمهای او را میگشاید. اما دیگر دیر شده است. او خواب بوده و فصل زراعت سپری شده و خزان فرارسیده است. و انبان او حسرت است که بالا می رود.دل بستن به زندگى دنیا جز وهم و خیال و كار بیهودهاى كه انسان را از امر مهم آخرت باز مى دارد نیست. و همان طور كه کودکان بر سر بازى داد و فریاد و با یک دیگر نزاع مىكنند، با این كه آن چه بر سر آن نزاع مىكنند، جز وهم و خیال چیزى نیست، مردم نیز در حیات مادّى و دنیایى بر سر امور وهمى و خیالى مانند اموال، همسران، فرزندان، مقام ها و ... با هم نزاع مىكنند، درحالى كه زندگى واقعى و حقیقى بدون فنا و نابودى و بدون درد و رنج و شقاوت، مختص به زندگى آخرت است كه عین واقعیت و كمالات آن نامحدود است.با این مختصر این فراز كه فرمود: مردم در این دنیا خوابند؛ روشن مى شود. همان طور كه انسان در خواب، ادراک و حواس ظاهرش متوقف مىشود، مثلاً نمى تواند درک كند كه در خارج از عالم خواب، وقایع دیگرى اتفاق مىافتد. مردم نیز نمىدانند كه نسبت این عالم به عالم آخرت، نسبت عالم خواب به عالم بیدارى است. اما وقتى مردند و پرده از مقابل چشمان مادّى شان كنار رفت، تازه بیدار مىشوند و مىفهمند كه زندگى واقعى، زندگى آخرت است.(4)امام علی علیه السلام میفرماید: اهلُ الدنیا كَركبٍ یُسارُ بهم و هُم نیام (5)؛ مردم دنیا مانند كاروانیانى هستند كه آنها را در حال خواب سیر میدهند و آنگاه است که جان کلام هویدا میشود .حسن ختام این کلام را شعری از حضرت مولای رومی نهادیم که در تفسیر آن رمز بزرگ به نغز گفته است: جان بسی کندی و اندر پردهای زانک مردن اصل بد ناوردهای تا نمیری نیست جان کندن تمام بیکمال نردبان نایی به بام بیحجابت باید آن ای ذو لباب مرگ را بگزین و بر درّان حجاب نه چنان مرگی که در گوری روی مرگ تبدیلی که در نوری روی خاک زر شد هیأت خاکی نماند غم فرَج شد خار غمناکی نماند مصطفی زین گفت کای اسرارجو مرده را خواهی که بینی زنده تو میرود چون زندگان بر خاکدان مرده و جانش شده بر آسمان جانش را این دم به بالا مسکنیست گر بمیرد روح او را نقل نیست زانک پیش از مرگ او کردست نقل این بمردن فهم آید نه به عقل یاد صنعت فرضتر یا یاد مرگ مرگ مانند خزان تو اصل برگ سالها این مرگ طبلک میزند گوش تو بیگاه جنبش میکند گوید اندر نزع از جان آه مرگ این زمان کردت ز خود آگاه مرگ این گلوی مرگ از نعره گرفت طبل او بشکافت از ضرب شگفت در دقایق خویش را در بافتی رمز مردن این زمان در یافتی (6) نوشته ی حسین عسگری_گروه دین و اندیشه تبیان پی نوشت ها: 1- این روایت از پیامبر اکرم نیز در منابعی چون مجموعه ورام، ج ،1 ص 150 آمده است.2- عنكبوت، آیه 64.3- بحارالانوار، ج 72، ص 59.4- المیزان، ج 16، ص 154 ـ 155.5- نهج البلاغه، حکمت 646- مثنوی معنوی، مولوی، دفتر 6
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 396]