واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نگاهی به کتاب «ترنم رهایی» نوشته محمدرضا براتی خلاقیت در خاطره نگاری جنگاگر هنرمند تجربه عینی زندگیاش را با زبانی گزارشی عیناً نقل کند کار او جز بیان یک تجربه ساده نیست. هنرمند واقعی وقتی صحنه جنگ را میبیند و با آن ارتباط برقرار میکند عینیت زندگی را با آنچه در چنته ادبیاش دارد به واقعیتی دیگر تبدیل میکند. او میتواند آنچه را دیده به سود کار هنریاش تحریف کند؛ شاید تحریف نویسنده جنگ معنای ماندگارتری از جنگ بیافریند. شاید دلیل چاپ آثار عدیده در حوزه خاطره نگاری دفاع مقدس همین نکته باشد که به گونهای از فراموش شدن ابژه (عینیت) جنگ پاسداشت کند. ابژکتیو (عینیت گرایی) خاطرات پایداری برای نویسندگان و شاعران دستمایههایی برای آفرینش آثارشان است. نقل روایتهای جنگ گرچه با زبان ادبی و فضاپردازیهای داستانی باشد، میتواند انگیزهای برای نوشتن شود.
هدف از آفرینش ادبی انتقال صرف عینیت نیست؛ چرا که با پایان یافتن واقعهای مثل جنگ عینیتش هم به پایان میرسد. دیگر هرآنچه میبینیم اعم از فیلمهای مستند، خاطرات و روایتهای شفاهی رزمندگان حکم وسیلهای را برای انتقال آن مفهوم به ذهن نویسنده دارد. نقبی به خاطرات کتاب ترنم رهایی خاطرات اسارت دکتر محمدرضا براتی است. این کتاب را نشر زلال اندیشه منتشر کرده است. زبان اثر دلنشین و روان و روایتهای جبهه و اسارت با جسارت و بی طرفانه نوشته شده است. راوی از دانشگاه برای اعزام به جبهه آماده میشود. فقط حسن اسماعیلی که از اقوام و دوستان بسیار نزدیک اوست صبح برای بدرقه براتی میآید، صبح یک روز برفی با هوایی سرد و ملس، مسجد دانشگاه حال و هوای دیگری دارد. سر و کله دانشجویان اعزامی پیدا میشود و حدود شصت نفر سوار اتوبوس میشوند تا به پادگان بسیج در انتهای خیابان نخریسی برسند. در آنجا براتی نوجوانی را میبیند که دوازده بهار بیشتر از عمرش نگذشته، درس را رها کرده تا از قافله عقب نماند. البته براتی دو سال قبل هم در جبهه حضور داشت و با این وصف راهی راه آهن میشود و از آنجا سوار قطار تهران را به قصد مریوان ترک میکند. براتی در کتاب خود مینویسد: «سرانجام به مریوان وارد شدیم. مریوان مظلوم با چهرهای زجر کشیده و خسته،ورود ما را خوش آمد میگفت. شهر خالی از سکنه بود. برخلاف چند سال پیش که برای شرکت در عملیات والفجر 4 اعزام شده بودم و شهر دارای جنب و جوش بود و بازارها رونق داشت، اما امروز دشمن ملحد نتوانسته بود صبر و پایداری مردم ستمدیده آن را تحمل کند. قرار شد افراد نارنجک نیز پرتاب کنند. همه در کنار تپهای نشستیم. مکان مناسبی برای پرتاب در فاصله پنجاه متری قرار داشت. هر 10 نفر می رفتند پشت خاکریزی که نسبتاً کوتاه بود دراز میکشیدند. بعد یکی یکی برمیخاستند و با نظارت مسئول آموزش، نارنجک پرتاب میکردند. براتی پس از اینها نامهای به پدر و مادر خود مینویسند و ازشان حلالیت میطلبد. بار و بنه را میبندد و مریوان مظلوم را به خدا میسپارد. سوار بر کمپرسیها به طرف خط مرزی میراند. از خط مرزی میگذرد و به منطقه وارد میشود. پس از این ماجراها براتی روایت زنده خود را از اسارتش بیان میکند و وارد روزهایی میشود که در عملیاتی نزدیک چوارته و سلیمانیه به اسارت نیروهای عراقی درآمد. خاطره هم به مانند داستان میتواند از زندگی، خلق و خو، تشریح موقعیت خانوادگی، محیط مدرسه و دانشگاه، تجربیات و فعالیتهای راوی آغاز شود و به واقعیت جنگ و اسارت برسد. رعایت بی طرفی در خاطره نگاری هدفی دست نیافتنی است ولی نویسنده تا حدی باید آن را تعدیل کند و تعصبات موجود را بشناسد. در خاطرات جنگ باید از نوشتهها و نظرات خبــرگان آگاه شد. خاطره نویس جنگ همیشه از مسائل و موانع کارش آگاهی کاملی ندارد و شاید همه مراجع را بررسی کند و بخواند اما چون زمینه کار را نمیشناسد ممکن است متوجه چیزهای بسیار بدیهی که یک صاحب نظر خبره فوری میفهمد، نشود. گو این که راههایی هم برای حل این مشکل هست. انعطاف پذیری برای کسی که خاطره مینویسد حتی تأثیر شگرفی روی نویسنده داستانهای حرفهای میتواند داشته باشد. اگر نظری غیرقابل تغییر و انعطاف درباره یک موضوع جنگی داشته باشیم این محدودیتها باز مشکلات جدی پیش پایمان میگذارد. حال آن که با مشخص تر شدن هرچه بیشتر داستان خاطره باید قدرت تغییر ساختار آن و تعدیل نظر وجود داشته باشد. کتاب «ترنم رهایی» از این حیث چنین ویژگیهایی را در خود نهفته دارد. راوی وقتی از سروان عراقی به نام «مفید» که بعدها به درجه سرگردی نائل شد مینویسد میآورد: «به عنوان فرمانده دستور به چار میخ کشیدن ما را صادر کرده بود و خود کینه توزانه نظاره میکرد. هر کس به گوشهای میگریخت تا شاید ضربات کابل کمتری به او اصابت کند. در همین اثنا از جلوی صف صدایی به فارسی شنیده شد که : سرها بالا. صدای یکی از اسیران بود. عربی میدانست. بقیه افرادی را که از قبل آنجا آورده بودند همه در اتاقها بودند و در به رویشان بسته بود. جیک کسی در نمی آمد. سرها را بالا آوردیم. سروان مفید شروع کرد به سخنرانی . اسیر ایرانی آقای سالاریان گفتههای او را ترجمه می کرد. دوباره صدای ضربات کابلها بلند شد. سر یا صورت برایشان فرقی نمیکرد. قاعده کلیای که باید رعایت کنیم این است که به جای این که یک عالم اطلاعات را روی هم تلنبار کنیم باید فقط اطلاعات مهم و نمایانگر وقایع جنگ را روی کاغذ بیاوریم. شرحهای طولانی و بیش از حد مفصل نویسنده را به ورطه کارهای تکراری میاندازد. درباره کتاب «ترنم رهایی» باید گفت اگر اتفاقات مهمی در بخشهایی از زندگی راوی دیده نمیشود نباید از حذفشان ناراحت شد. همچنین در این مورد هم باید بررسی کرد که چگونه میتوان به بهترین شکل روایت یک خاطره را شروع کرد. اغلب خاطرات جبهه و جنگ و اسارت ساده آغاز میشود. نویسنده از دوران نوجوانی و جوانیاش شروع میکند و خاطرهاش را قلمی میکند. این شیوه ساده ترین راه نوشتن است. اما عیب بزرگی هم دارد. در این نوع کار، صفحات نخستین کتاب جز جذابیت زبان و فریبندگیهای اطلاعات شخصی نویسنده – که آن هم در همه موارد معمولاً شبیه به یکدیگر است- فاقد هرگونه وقفه زمانی- مکانی است. یک وقفه در اول هر کتاب خاطره میتواند داستان را برای مخاطب جذاب تر کند. ساده ترین راه برای شروع نوشتن همیشه بهترین راه نیست. خوانندگان پس از خواندن چند کتاب در این زمینه با دیدن این نوع شکل بندی آغازین افسرده میشوند. نویسنده باید بداند فقط یک بار فرصت دارد و در همان اول هم باید تأثیر خوبی بر دیگران گذاشت، نه این که دورانی که راوی در مدرسه ابتدایی درس خوانده است. چیدن اتفاقات به ترتیب زمانی معمولاً برای نویسندهها راحت تر است و خوانندگان نیز معمولاً این جور زندگینامهها را بهتر میفهمند. اما شاید گاهی باید به دلیل با اهمیتی این ترتیب سفت و سخت زمانی را به هم ریخت. در زندگی واقعی اکثراً نیروهایی غیر از تقویم و ساعت بر آدم حکمرانی می کنند. بنابراین معمولاً تقسیم بندی بخشهای روایی با دههها و سالها و روزها بهترین شیوه طراحی ساختار نخواهد بود. بنابراین در اکثر موارد بهتر است به دنبال نقاط عطف و حادثههای پرتپش رفت تا با خلاقیت نویسنده هوش مخاطب را به جریان واداشت. نویسنده : فرشاد شیرازی تنظیم : رها آرامی - فرهنگ پایداری تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 368]