واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نگاهی به مجموعه شعر دفاع مقدس «بیعت» سروده فریدون شمس (پژمان) این ها دیگر شعر جنگ نیستواقعیت امر این است كه تكلیف منتقد، چندان با دفترهای دیر منتشر شده روشن نیست، دفترهایی كه محتملاً در زمان شكل گیری شعرهاشان، آثار بی مخاطبی محسوب نمیشدند اما اكنون دیگر، غبار زمان بر آنها نشسته است. «بیعت» سروده فریدون شمس (پژمان) چنین دفتری است كه تاریخ سرایش شعرها را هم پای هر شعر دارد اما مشكل اصلی این است كه بخش اعظم اشعاری چنین كه در دوران جنگ هشت ساله سروده شدند به دلیل دارا بودن وجه «رجز»ی و گریز از وجه «توصیفی» یا «گزارشی»، پس از اتمام جنگ از یادها رفتند اشعاری كه از لحاظ زبانی، مطمئناً غنیتر از اشعار دفتر «بیعت» بودهاند و در آن هشت سال، بسیار شنیده و خوانده شده
اما در همان دوره تاریخی محبوس ماندهاند چون برای نسل پس از جنگ، آن دوره را نتوانستهاند رمزگشایی كنند یا به چیزی فراتر از خود [زمزمهای برای تمام فصول] بدل شوند؛ و اكنون، در قبال مجموعههایی مثل «بیعت» چه باید گفت كه دهههای شصت و هفتاد را پشت سر گذاشتهاند و ناگهان، اواسط یا اواخر دهه هشتاد منتشر شدهاند. اگر چنین دفترهایی از وجهی گزارشی یا توصیفی [نه به شكلی غافلگیر كننده حتی به شكلی حداقلی] برخوردار بودند میشد حسابی جداگانه برای آنها گشود و به عنوان كامل كننده «كلان روایت جنگ»، مورد استنادشان قرار داد اما اكنون تنها میتوان به وجه شعریشان [كه غبار كهنگی بر آن نشسته] اشاره و نقد را مشمول حالشان كرد. این نمونه را بخوانید كه در سال66 سروده شده: «ما در مسیر حادثه مأوا گزیدهایم پیغام موج از لب دریا شنیدهایم از جنگل تمدن شب تا گذر كنیم زخم هزار فاجعه بر جان خریدهایم در جبههای به وسعت دلهای تشنه كام مستانه از شراب تمنا چشیدهایم گاه هجوم از دل سنگر، به سوی عشق مثل شتاب رود به صحرا دویدهایم از پشت خاكریز بلند ستارهها در خون و خاك پیكر مهتاب دیدهایم ما را در این دیار، خدا را، قرار نیست! دیری است دل ز خاك، ز دنیا بریدهایم در كوچههای شهر عزادار سالهاست بر دوش خسته بار شهادت كشیدهایم زین دشت خوابناك به دیدار آفتاب با شب چراغ خون شقایق رسیدهایم» طبیعتاً چنین ابیاتی، برای آنهایی كه در شبهای شعر دفاع مقدس، در آن سالها، چه به عنوان مخاطب چه به عنوان شاعر شركت كردهاند، بسیار آشنا هستند. فریدون شمس بازآفرین شعرهای آن دوره نیست بازتولیدكننده است. تركیبهایی مثل «شبچراغ خون»، «كوچههای شهر عزادار»، «خاكریز بلند ستارهها» و... بارها در شعرهای دوران جنگ تكرار شدهاند و به مراتب بهتر، در ابیات دیگران به گوش رسیدهاند. مشكل شعرهای این چنینی – حتی نمونههای به مراتب بهترشان- این است كه از آغاز، بر استعاره بنا میشوند؛ ما شاهد جبهه واقعی، رزمندگان واقعی، جنگ واقعی نیستیم و باید فرض را بر این بگیریم كه شتاب رود به سوی صحرا یعنی شتاب رزمندگان برای پركردن جبههها. البته چنین استعارههایی در آن دوره، قابل درك بوده اما اكنون به سراغ همان آثار رفتن و به چاپ سپردنشان مناسب نیست. به این «چهار پاره» توجه كنید كه در سال 65 سروده شده و نمونههای خیلی بهترش را میتوان در جنگهای سورهای كه در اوایل دهه شصت، در حوزه هنری به چاپ رسیدند یافت: «بر لب سرخ شقایق جاریاست یاد یاران به خون خفته جنگ عاشقانی كه به دشمن گفتند پاسخ از حنجره گرم تفنگ * دلم از هجرت یاران خون است مرغ جان از قفس سینه رها قامت سبز سپیدار بلند اندر این وادی تنها، تنها * باغبان را گل شادی پژمرد تا كه یك لاله در این باغ شكفت لالهزاری كه در این دشت غم است معبر – خون خدا- باید گفت * در شب حادثه میخندد ماه میرسد قافله عشق ز راه میزند رایت گلگون شفق بوسه بر دست علمدار سپاه...» نمونههایی این چنین را به راحتی میتوان با بهترین آثاری كه در سالهای جنگ منتشر شدند مقایسه كرد ازجمله «شعری برای جنگ» زنده یاد قیصر امین پور یا «یاران چه غریبانه» پرویز بیگی حبیبآبادی یا مجموعه رباعیات و غزلیات زندهیاد سیدحسن حسینی. شعرهایی از این نوع را كه فریدون شمس در دفترش آورده، اكنون دیگر نمیتوان «شعر جنگ» نامید؛ این شعرها، متونی بودهاند كه در آن زمان و به بهانه روزگار جنگ سروده شدهاند و شهودی نسبت به زمانهشان ندارند. استعارهگرایی مفرط، استفاده از صور خیال عمومی یك دوره، مبهمگویی، استفاده از نشانههای سیر و سلوكی سبك عراقی در رقیقترین شكل ممكن، مضامین منعقد نشده و شعارزدگی غیرقابل انكار، از خصوصیات اینگونه شعرهایند. چطور میتوان آثاری از این دست را برابر «یاران چه غریبانه، رفتند از این خانه/ هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه»، «شعر جنگ» دانست یا برابر آن شعر امینپور یا حتی برابر این رباعی حسینی: گامی به تولا زده بودم ای كاش جامی ز «می» لا زده بودم ای كاش آن شب كه قراولان طوفان رفتند چون موج به دریا زده بودم ای كاش شما میبینید كه این رباعی، هم استعارهگر است هم از نشانههای سبك عراقی استفاده برده اما شعارزده، مبهم گو و برخوردار از صور خیال عمومی نیست. «شهود در زبان»اش چشمگیر است و واجد این قدرت است كه از فرامتنی كه آن را دربرگرفته به فرامتنی كه جهان نگری نسل امروز را تعریف میكند نقل مكان كند. فریدون شمس اگر در سالهای جنگ، آثار درخشانی میسرود، در همان سالها، نام و شعرش دیده میشد و كار به دهه هشتاد و انتشاری دیرهنگام نمیكشید... نویسنده : مانی مهرتنظیم : رها آرامی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 297]