تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):هیچ بنده ‏اى حقیقت ایمانش را کامل نمى ‏کند مگر این که در او سه خص...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845292210




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقدي برجريان شناسي فرهنگي بعد از انقلاب (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقدي برجريان شناسي فرهنگي بعد از انقلاب (2)
نقدي برجريان شناسي فرهنگي بعد از انقلاب (2) نويسنده: معصومه راهداري اشكالات محتوايي1. در فضاي دوقطبي فرهنگي؛ مثلاً فرهنگ غرب و فرهنگي ايراني اسلامي، ترجمه واژه ها و مهمتر از آن، كليدواژه هاي يك قطب فرهنگي به زبان قطب ديگر، خواننده و مخاطب را در فهم ماهيت آن واژهها دچار مشكل ميكند. به عنوان مثال؛ ترجمه كليدواژه هايي چون سكولاريسم به عرفي گرايي، مدرنيسم به نوگرايي، پست مدرنيسم به پسانوگرايي و... كه در اصل، مربوط به (و برخاسته از) فرهنگ غرب مي باشند القاء كننده اين مطلب است كه لابد برخاسته از متن فرهنگ خودي است و داراي بار تاريخي فرهنگي مثبت مي باشد. اين امر باعث ميشود كه در بسياري موارد، مخاطب و خواننده ناآگاه، تلاش كند تا معنايي جديد كه نوعاً متفاوت از معناي اصلي آن در فرهنگ رقيب مي باشد، براي آن دست و پا كند. البته اين معضل در همه متون ترجمه اي وجود دارد، اما ترجمه كنندگان نيك واقفند كه برخي واژه هاي مهم را نميتوان ترجمه كرد؛ چرا كه معادل هاي ترجمه اي در موارد معتنابهي نمي توانند به تمامه محمل بار معنايي واژه اصل باشند. به عنوان مثال؛ واژه «آزادي» نميتواند هم زمان برگردان واژههاي Liberty انگليسي و «حريت» عربي باشد؛ زيرا واژه حريت به راحتي با مفهوم عبوديت الهي قابل جمع است و در تفكر دينيحتي ميتوان گفت كه هر كسي كه عبدتر است، حرتر است. اين در حالي است كه هرگز نمي توان واژه Liberty را با مفهوم عبوديت الهي گره زد. چه، اساساً آزادي در مفهوم ليبراليستي آن يعني نپذيرفتن هر اتوريته اي بيرون از خود انسان، حتي اتوريته دين، خدا و وحي.( 3) اين مشكل را از زاويه ديگري نيز، بدين صورت ميتوان مطرح كرد كه دنيايي كه ما در آن زندگي ميكنيم دنياي ارتباطات با خصوصيات پيوستگي و ارگانيك بودن ميباشد. در چنين دنيايي، هر چيزي به هر چيز ديگر ممكن است مرتبط باشد. به عبارت ديگر؛ اتفاقي به ظاهر نه چندان مهم در دورترين نقطه كره زمين، ممكن است هرچند كم در وقايع پيراموني ما تاثيرگذار باشد. در چنين شرايطي، برگرداندن واژگان فرهنگ غربي حداقل واژگان كليدي آن به معادلهاي كاملاً بومي، به قطع آن اتصال و ارتباط محتمل ميان وقايع اتفاق افتاده در دو فرهنگ اسلامي ايراني و غربي خواهد انجاميد و ما را در تحليل واقعي و حقيقي مسائل پيرامونمان ناكام مي گذارد. تا جايي كه ميتوان با نگاهي بدبينانه به ترجمه آگاهانه كليدواژه هاي فرهنگ غربي به معادلهاي بومي، از آن به مافياي ترجمه نام برد كه در صدد است تا محتواي فرهنگ غربي را در پوشش الفاظ و مفاهيم بومي سريان دهد.2. نويسندگان محترم، بي آنكه بخواهند در ميداني بازي را شروع كرده اند كه رقيب براي آنها پهن كرده است. از همين رو ناگزير شده اند گاه، فرهنگيترين مفاهيم را در سياسيترين قالب و يا سنتيترين مفاهيم را در متجددترين شكل تبيين كنند. اساساً مدعاي اصلي انقلاب اسلامي ايران، شالودهشكني آن در ساختارهاي فرهنگي حاكم بر دنياي معاصر مي باشد. با اين حساب، آيا مي توان تصور كرد، ساختاري كاملاً جديد با مفاهيم و گزاره هايي كاملاً از قبل موجود (و داراي بار و جهت ارتكازي مشخص) ساخت؟! به نظر مي رسد، واژه هايي چون تجددخواهي، اصولگرا، راست، ميانه، چپ، مليگرا، عرفگرا، پسانوگرا، قومگرا، بومگرا و... كه به عنوان كليدواژه هاي جدول جريانهاي فرهنگي پس از انقلاب استفاده شده اند، از قبل توسط رقيب و كاملاً هم متناسب با پارادايمهاي فرهنگي و سياسي آن ساخته و پرداخته و معنا و تفسير شده اند و نويسندگان محترم كتاب، تنها در اين ميان توانسته اند براي اين واژه ها از ميان خيل جريانهاي فرهنگي، مصداقيابي كنند؛ آن هم در كمال پايبندي به حدود و ثغور تعاريفي كه از قبل در خصوص مفاهيم مذكور ارايه شده است! آنها يا اساساً هيچ گونه تلاشي براي به كارگيري مفاهيمي درون پارادايمي براي توضيح جريانات مورد نظر نكرده اند و يا در مواردي كه به اين مهم اقدام كرده اند، از واژههايي استفاده كرده اند كه بسيار با سطح ارتكاز عمومي فاصله دارد. به عنوان مثال؛ استفاده از واژه اي چون بهبودگرايي براي توضيح ايدههاي فرهنگي كساني چون شهيد مطهري، آيت الله طالقاني و ابوالحسن بني صدر(!) بسيار غريب مي نمايد. اساساً يكي از مظاهر و بلكه از مهمترين مظاهر تهاجم فرهنگي غرب، تعميم يافتن و شامل شدن مفاهيم غربي است، به گونه اي كه در برخي موارد ناگزير شده ايم تا با آن مفاهيم فكر كنيم، با آن مفاهيم بفهميم و حتيبا آن مفاهيم خود را بفهمانيم و بدتر اينكه گمان كنيم كه چاره اي هم جز اين نيست و يا گمان كنيم كه اساساً تنها همين شيوه درست است. متاسفانه جريان شرق شناسي طي قرنهاي متمادي از طريق انتشار كتاب و مجلات، تربيت نيروهاي همسو با لايه هاي فرهنگي غرب و... توانسته است متناظرهاي فرهنگي شرق و غرب را به گونه اي در كنار هم قرار دهد كه به بهترين نحو مبين تفوق فرهنگ غرب بر شرق باشد. نويسندگان محترم كتاب، شايد در مواردي هم تلاش كرده باشند كه حداقل خود را از دام مفاهيم غربي برهانند، اما به نظر مي رسد كه هرگز نتوانسته اند خود را از دام مفاهيم جرياناتي كه خود در اين كتاب از آنها تحت عنوان عرفگرايان ياد كرده اند يعني كساني كه تفكر فرهنگي غرب را البته به شكل مشكك و داراي شدت و ضعف در كشور ما نمايندگي مي كنند برهانند. 3. نويسندگان محترم، مفاهيم كليدي تحقيق خود را تعريف نكرده اند. فقدان چنين تعريفي باعث شده تا در موارد متعددي اشتباه «خروج از بحث» را مرتكب شوند. به عنوان مثال؛ واژه «جريانشناسي» كه در عنوان كتاب ذكر شده هيچ گاه حتي به اشاره تعريف نشده است. اين امر باعث شده تا نويسندگان محترم برخي از افراد از جمله بني صدر، آيات عظام مطهري، طالقاني و مصباح يزدي را جريان معرفي كنند، اما هرگز به قبل و بعد عمر تاريخي آنها اشاره نكنند. اساساً جريانشناسي در مقاطع كوتاه تاريخي چندان امكانپذير نمي باشد. آيا مي توان پذيرفت كه جريان بودن شهيد مطهري و آيت الله طالقاني محدود به فاصله زماني تولد تا مرگ آنها بوده است؟ آيا مي - توان جريان شهيد مطهري را كه اي چه بسا پس از شهادتشان بسيار پررنگتر و موثرتر هم بوده باشد، به آخرين مباحثي كه در حياتش مطرح كرده است، محدود كرد؟ همچنين به عنوان موردي ديگر، ميتوان به واژه «فرهنگ» نيز كه در عنوان كتاب آمده است، اشاره كرد. نويسندگان محترم تعريفي از اين واژه كليدي نيز ارايه نكرده اند كه به عنوان مثال؛ فرهنگ چه نسبتي با تفكر و تمدن و چه نسبتي با اقتصاد و سياست برقرار مي كند. فقدان اين گونه نسبت سنجيها در مقام تعريف باعث شده تا نويسندگان محترم در موارد متعددي از سويي، مقولات فرهنگي را با مقولات سياسي خلط كنند و از سوي ديگر؛ تنها به محملهايي از فرهنگ اشاره كنند كه داراي نهاد، موسسه و ارگان مطبوعاتي هستند و از محمل هايي كه فاقد اين گونه امور هستند غفلت بورزند. به عنوان مثال؛ آيا نمي توان اين پرسش را مطرح كرد كه سهم انتشار مجله اي مثل مجله «كلك» در جهت دهي به فرهنگ پس از انقلاب بيشتر بوده يا معضل ازدياد سن ازدواج؟ اين در حالي است كه همان محمل هاي نهادي و سازماني فرهنگ هم شناسايي و اولويت بندي نشده است. به عنوان مثال؛ با اينكه مسلم است كه سازمان صداوسيما در هر كشوري بيشتر از هر رسانه ديگري در جهت دهي فرهنگي آن كشور نقش دارد، در كتاب مذكور، كمترين اشاره اي به سياست هاي فرهنگي اين سازمان نشده است تا چه رسد به اينكه به صورت جرياني بررسي شود كه نمودار فرهنگ در دورههاي مديريتي متفاوت (هاشمي، لاريجاني و ضرغامي) چه سيري را پيموده است. ميتوان پرسش هاي ديگري را درباره برخي مولفه هاي ديگر نيز مطرح كرد. به عنوان مثال؛ آيا تغيير نگرش ذائقه عنصر ايراني به سوي سبكهاي خاص نثر و نظم (مثلاً شعر نو و سپيد) را نبايد در لايه هاي فرهنگي آن پي گرفت. آيا چاپ و نشر ديوانهاي متعدد به سبك شعر نو و سپيد، نشان از ظهور نسلي از شاعراني كه به زباني جديد كه يقيناً نتيجه فرهنگي جديد است سخن مي گويند، ندارد؟ به نظر مي رسد بهتر آن بود كه نويسندگان محترم ابتدا به تعريف مفاهيم كليدي تحقيق خود مي پرداختند و سپس متناسب با آن تعاريف به شناسايي پايگاه هاي توليد فرهنگ در كشور مي پرداختند و در نهايت هم مسائل فرهنگي را اولويتبندي كرده و به تناسب اولويت شان به بحث و تحليل مي گذاشتند.4. گو اينكه پيش فرض نويسندگان محترم اين مطلب بوده است كه: «انقلاب اسلامي ديني شروع شده است اما ديني ادامه نيافته است»، حداقل اگر چنين پيش فرضي هم نداشته اند، چنين مطلبي از آن القاء مي شود. اين شيوه بحث نويسندگان محترم كه هرچه از ابتداي انقلاب به جلو آمده اند، از تعداد مطبوعات و جريانهاي عرفيگرا بيشتر از مطبوعات و جريانات دينگرا بحث كرده اند نيز به خوبي القاء كننده همين مطلب مي باشد. گزارش تفصيلي نويسندگان محترم از محتواي مطالب نشريه راه نو (30 صفحه: صفحات 440 - 469) در كنار گزارشهاي نسبتاً تفصيلي از ديگر نشريات عرفيگرا هم چون كيان، كلك، ارغنون، نگاه نو، دنياي سخن، آدينه، گفتگو، راه نو، بهمن، آيينه اقتصاد، آيينه انديشه، گردون، توس، جامعه، زن، ايران فردا، خرداد و... (مجموعاً 56 صفحه: صفحات 326-382) در قبال بحث اجمالي از نشريات دينگرايي چون كيهان، صبح، معرفت، كلام اسلامي، انديشه حوزه، حكومت اسلامي و... (31 صفحه: صفحات 294 - 325) نيز ضمن اينكه مويد همان ادعاي فوق است، به خوبي نشان مي دهد كه آنها به دنبال طرح چه ديدگاه هايي بوده اند! در خوش بينانه ترين وضعيت مي توان چنين گفت كه هميشه پرهيز از افراط گرايي، لزوماً افتادن در ورطه اعتدالگرايي نيست، بلكه گاه افتادن در ورطه تفريط گرايي است. نويسندگان محترم از ترس افراط در تمجيد نيروهاي دين گرا و حزب اللهي به تفريطِ «تقويت نيروهاي اپوزيسيون نظام اسلامي» گراييده شده اند و بلكه بدتر از آن، شايد بي آنكه خواسته باشند، موارد افراط خط ديني انقلابي را به تفصيل و موارد تفريط خط اپوزيسيون را به اجمال تبيين كرده اند! از همين رو به نظر مي رسد ادبيات كتاب مذكور بيش از آنكه يك ادبيات علمي فرهنگي باشد، ادبياتي اقناعي تلطيفي نسبت به جريانهاي بيروني و غيرخودي و ادبياتي انتقادي تخطئه آميزي نسبت به جريانهاي دروني و خودي نظام اسلامي است.5. به نظر مي رسد، اساساً نويسندگان محترم بدون اينكه خود پرسش يا پرسشهايي داشته باشند وارد اين تحقيق شده اند. اين امر باعث شده تا گرفتار مشكلي اساسي شوند و آن اينكه: وقتي پارادايم ارزشهاي نويسندگان نتواند توليد سوال و پرسش كند، اين پارادايم مشهورات خواهد بود كه چنين رسالتي را بر عهده خواهد گرفت. نويسندگان محترم هرگز نتوانسته اند خود را از قيد قالبها، شيوه ها، مشهورات و مسلمات زمانه شان رها سازند، در نتيجه، نه تنها نتوانسته اند به جريانهاي فرهنگي پس از انقلاب اسلامي نگاهي بيروني و پديدارشناسانه داشته باشند، بلكه خود عملاً تبديل به بازيگران اين عرصه فرهنگي شده اند، البته با اين حساب كه چون آگاهانه بازي را شروع نكرده و بلكه بي آن كه متوجه باشند به درون گود آن افتاده اند، هرگز نتوانسته اند به يك شيوه و بر اساس يك مبنا و اصول عمل كنند و لذا دچار تذبذب فرهنگي شده اند. به همين علت خواننده كتاب به زحمت مي تواند بفهمد كه نويسندگان كتاب چگونه و با چه مبنايي مي انديشند و تحليل مي كنند؛ زيرا در جاهاي مختلف كتاب متوجه مي شوند كه بر اساس مباني متفاوت و به شيوه هاي گوناگون عمل كرده اند.6. گو اين كه نويسندگان محترم در فهم خود از فرهنگ، داراي اين پيش فرض بوده اند كه تمام بخش هاي فرهنگ، مرئي مي باشند، به همين علت، آنها بيشتر به دنبال محمل هاي ملموس براي فرهنگ بوده اند. اين در حالي است كه تمامي فرهنگها داراي سنت هايي غيرمكتوب، غيرملموس و نامرئي هستند كه هرچند به ظاهر ديده نمي شوند، اما در جهت دهي كلي به رفتارهاي جامعه خود كاملاً تاثيرگذارند. به عنوان مثال؛ مي توان از مفهومي به نام «روح قومي» نام برد كه از سويي قابل رويت نيست و از سوي ديگر نمي توان منكر تاثير آن در رفتارهاي فردي و جمعي شد حتي اگر نخواهيم با برخي فيلسوفان تاريخ كه مدعي اند روح قومي اقوام عامل اساسي محرك تاريخ مي باشد، همنوا شويم.پي نوشتها:3. يكي از نويسندگان معاصر در اين خصوص مي نويسد: امروزه انسان جديد، انساني است كه در بيابان بينهايتي پرتاب شده و در آنجا بايد خود را پيدا كند و با مسئوليت خود زندگي كند. براي انسان جديد اتوريته ها تماماً فرو ريخته اند. زوال و فناي تجربه تقديري به اين خاطر است كه ديگر اتوريته اي وجود ندارد. در چنين وضعيتي است كه انسان در هر زمينه اي خود بايد انتخاب بكند و به تجربه و شناخت شخصي خود روي آورد. در گذشته كار آدمي تبعيت بود تبعيت از اتوريته.عبدالكريم سروش و ديگران، سنت و سكولاريسم، (تهران: سروش، چ2، 1382)، صص 216 - .217منبع:http://www.pegahhowzeh.com/خ
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 246]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن