تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن را بر مؤمن، هفت حق است. واجب ترين آنها اين است كه آدمى تنها حق را بگويد، هر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1849972325




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تحريف تاريخ معاصر ايران (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تحريف تاريخ معاصر ايران (2)
تحريف تاريخ معاصر ايران (2) 6ـ نقد تاريخ ‌نگاري معاصر با تقسيم ‌بندي ماده و صورت تاريخيبا توجه به تقسيم‌بندي مورد بحث كه توسط استاد مطهري انجام شده مي‌توان اذعان داشت كه در هر سه مورد و فراز مورد تقسيم در تاريخ‌نگاريهاي سده‌ي اخير تفكرات و ايدئولوژي‌ها و ايسم‌‌هاي سكولار، خود را بر تاريخ‌نگاري در ايران تحميل و گاه حاكم گردانيده‌اند. بخصوص اين مهم در صورت تاريخ و يا به اصطلاح استاد در تاريخ‌علمي و تحليلي بيش از ماده‌ي تاريخ خود را نشان مي‌دهد و معمولاً جهان‌بيني‌ها و شناخت‌شناسي‌هاي مكاتب و علوم اجتماعي با حضور در صورت تركيبي تاريخ، ماده‌ي تاريخ و جزئيت تاريخ را جهت خاصي مي‌دهند. اين دو مهم در قسمت سوم بحث يعني فلسفه‌ي تاريخ بسيار مهمتر و داراي ابعاد وسيع‌تري شده و روح حاكم بر تاريخ، قوانين و سنن و قواعد حركت و تكامل، علل تحولات و فلسفه‌ي تطور و حركت جامعه و تاريخ را به گونه‌اي تفسير و آرايش و جهت مي‌دهد كه ماده‌ي تاريخ و صورت آن در قالب تاريخ نقلي و تاريخ تحليلي و يا علمي بعنوان اجزاي كوچك آن فضا و روح كلي جهت و تبيين مي‌شوند و از اين نظر بايستي به جرأت ادعا نمود كه سكولاريزم حاكم بر ايران در بعد از انقلاب مشروطه، بخصوص در دانشگاهها و رشته‌هاي علوم اجتماعي شامل تاريخ، علوم سياسي و جامعه‌شناسي در اين سير و فضا و روح كلي، به قالبها و ديدگاهها و جهت‌سازيهايي رسيده‌‌اند كه هر يك درجاي خود قابل نقد و بررسي مي‌باشند و اما درباه‌ي تاريخنگاري سده‌ي اخير ايران و تاريخنگاري بعد از انقلاب بايد اين نكته را يادآوري نمود كه تاريخنگاري بعد از انقلاب از اين جهت ارزش دارد كه يك تاريخ براي عامه‌ي مردم بوده است و طبعاً همه مردم به جهت مشاركت در انقلاب اسلامي علاقه داشته و دارند تا حوادث را دقيق‌تر و محسوس‌‌تر از قبل بدانند و بشناسند و گذشته‌ي خود را بهتر تحليل كنند. بعد از انقلاب اسلامي، اين ذوق و شوق در مردم بيشتر شد، چرا كه اين احساس در وجدان ملي پديد‌آمد كه تاكنون حقايق زيادي درباره‌ي رژيم شاهنشاهي و حكومت پهلوي وجود داشته كه از مردم مخفي مانده است هر چند بخشي از اين حقايق، در اول انقلاب بر‌ملا شد و مردم احساس نمودند مطالب زيادي در گذشته‌‌ي آنها وجود داشته كه نمي‌‌دانند و بايد بدانند و اين خود عامل مضاعفي در ميل به دانستن هر چه بيشتر تاريخ گرديد.اما از بعد دانشگاهي و تاريخ علمي، بنظر مي‌رسد محدوده‌ي رشته‌ي تاريخ و علم تاريخ، به درسي به نام تاريخ محدود نمي‌شود؛ بلكه در اكثر رشته‌هاي علوم انساني، ‌تاريخ نقش مؤثري دارد و رشته‌هاي علوم سياسي، علوم اجتماعي و حتي فلسفه، رشته‌هايي هستند كه به اين رشته مربوط مي‌شوند؛ يعني در همه‌ي اينها، تاريخ نقش مؤثري دارد يا دست كم «ماده‌ي» آن از تاريخ گرفته شده است و «صورت» مسئله در حوزه‌‌ي همان علوم و رشته‌ها به بحث گذارده مي‌شود. بنابراين، تاريخ در بعضي رشته‌هاي علوم انساني مانند علوم سياسي و جامعه‌شناسي، جزو شاهراهها و گذرگاههاي اصلي است و در برخي مواقع، تنها گذرگاهي است كه بعنوان ماده‌ي كار، مي‌توان از آن استفاده كرد. اين مسئله بعد از انقلاب، بيشتر شناخته شده و مورد توجه قرار گرفته است.با توجه به بحث استاد مطهري و مطالبي كه عنوان نموديم وقتي از تاريخ نقلي و تحليلي صحبت مي‌كنيم، تاريخ نقلي و تحليلي، همان ماده‌ي تاريخ و صورت تاريخ هستند.ماده‌ي تاريخ، همان اصل واقعه است كه معمولاً هم نبايد در آن اختلاف باشد. مثلاً اينكه آقامحمد‌‌خان قاجار در چه سالي به سلطنت رسيد، قيام مشروطيت در چه سالي واقع شد، و انقلاب اسلامي در چه سالي پيروز شد، اينها همه ماده‌ي تاريخ است. به طور حتم تحليل اين وقايع، بحث ديگري است كه معمولاً وقتي به آن قسمت مي‌رسيم، اختلافات شروع مي‌شود.منتها در تاريخ ايران، بخصوص بعد از مشروطه، در همان ماده‌ي تاريخ هم اختلاف بوده و به عبارت ديگر، در اصل بعضي از وقايع، مشكل و اختلاف نظر جدي وجود دارد. امام خميني(ره) معتقد بودند كه انقلاب مشروطيت را مردم و علما انجام دادند ولي تاريخ آن را امثال «كسروي»‌ها نوشتند. اين بزرگترين دشواري تاريخ‌نويسي ايران طي دهه‌هاي اخير بوده است؛ چون فضاي سكولار به نحوي است كه مي‌خواهد انقلاب مشروطه و به طور كلي تحولات سده‌ي اخير ايران را براساس قالبهايي كه خود دارد، تحليل نمايد. بسياري از تاريخنگاران دهه‌هاي قبل و مورخان بعد از انقلاب، يا تاريخ‌نويساني كه به نحوي غير‌ديني فكر مي‌كنند، چنين اظهار مي‌دارند كه ما فقط اسناد چاپ مي‌كنيم و مي‌خواهيم تاريخ علمي بي‌خط و بدون قضاوت بنويسيم.بنظر مي‌آيد اين حرف وقتي خوب تحليل شود، تنها شعاري بيش نيست؛ چرا كه اينان در همان اسناد منتشر كردن‌ها و در همان ماده‌ي تاريخ بحث كردن‌ ها، دستبردهايي در متن انجام مي‌دهند به چند عنوان از اين دستبردها و كوتاه و بلند‌‌كردنهاي تاريخي اشاره مي‌نمائيم:اولاً در برخي كتب تاريخي وقتي مي‌خواهند اسناد ارائه دهند، اسناد را گزينش كرده و مي‌كوشند اسنادي را بدست دهند كه خودشان مايل به چاپ آن هستند. ممكن است راجع به يك شخص يا يك جريان ده سند و يا بيشتر وجود داشته باشد و همه‌ي آنها هم سند باشد؛ ولي در اين كتب فقط سندي خاص را ارائه مي‌دهند. چرا؟ چون نكاتي در ساير اسناد و مدارك مكمل سند اول وجود دارد كه جريانات تاريخنگار نمي‌خواهند منتشر شود.از طرفي، گاه همين اسناد گزينش شده را هم تماماً ارائه نمي‌دهند؛ از جمله كسروي در تاريخ مشروطيت نامه‌اي از مرحوم شيخ فضل‌الله نوري را به مرحوم آقانجفي اصفهاني نقل مي‌كند، اما عجيب اينجاست كه قسمتي از آن نامه را مي‌آورد. بعضي از اسناد مرحوم شيخ‌فضل‌ا لله نوري در دوره‌هاي بعد به اين دسته از تاريخنويسان منتقل شد و به دست امثال كسروي و سناتور ملك‌زاده افتاد. ولي مي‌بينيم بعضي از اين اسناد، قبل و بعد دارد؛ يعني حتي آن اسناد نقل شده، سانسور شده است و اين شگفت‌انگيز است؛ زيرا اگر آنان خودشان را بيطرف معرفي مي‌كردند، چرا همه‌ي سند را ارائه نداده‌‌اند؟از سوي ديگر در برخي كتب تاريخي بعضي وقتها اسناد را با زمينه‌هايي خاص منتشر مي‌كنند و در جايگاهي قرار مي‌دهند كه در آن زمينه و جايگاه، سند بزرگ يا كوچك مي‌شود. مورخ مي‌تواند با شگردهاي علمي و فوت و فني كه در اين كار دارد، يك سند بسيار حساس را مثلاً در پاورقي و حاشيه‌ي متن بياورد كه اصلاً ارزش آن مشخص نشود؛ به عبارت ديگر، مي‌تواند اسناد را بزرگ و كوچك كند و در جاهايي قرار بدهد كه ارزش آن آنطور كه بايد و شايد معلوم نشود و وقتي هم اعتراض شود كه اين سند مهم و با اين محتوا، چرا در اينجا قرار داده شده است، اين پاسخ شنيده مي‌شود كه اصل سند آورده شده است و قضاوت به عهده‌ي خواننده خواهد بود در حاليكه اصل واقعه و حركت اينطور بوده است. مورخ مي‌تواند عين سند و متن تاريخ را بي‌آنكه در آن دستي ببرد، در جايي در كتابش قرار دهد كه القاي نظر كند.مطلب ديگري كه متأسفانه قبل از انقلاب بطور مطلق مطرح بوده ولي بعد از انقلاب به صورت نسبي درآمده، اين است كه بسياري از اسناد در انحصار بعضي افراد است؛ يعني برخي از افراد و خانواده‌ها، اين اسناد را در انحصار خودشان گرفته‌اند و اصل اسناد بسياري از وقايع را منتشر نمي‌كنند. البته بعد از انقلاب، مراكز اسنادي در ايران پاگرفت و متكفل اينگونه امور شدو اسنادي از خانواده‌ي رژيم پهلوي و فراريان در خارج نشسته بدست آمد ولي به دليل اينكه در برخي سنوات در اين مراكز از مورخان مسلمان يا مسئولان متعهدي كه تاريخ‌شناس باشند، كمتر استفاده شد، بعد از مدتي دوباره از همان طيف ذينفع غيرديني دعوت گرديد تا اين اسناد را طبقه‌بندي كنند و اين خود براي مدتي به صورت مسئله‌‌اي تأسف‌انگيز درآمد؛ تا حدي كه امروزه شاهديم در برخي از اين مراكز،‌همان مورخان سابق فعاليت مي‌كنند و يا از مورخاني استفاده مي‌شود كه به‌نحوي به انحطاط گذشته جامعه‌ي ايران وابستگي و يا ارادت دارند؛ در نتيجه اگر عين اسناد را هم منتشر كنند، گزينش و كم و زياد كردن مطالب و در جايي خاص قرار دادن اسناد، همچنان وجود دارد و اينان در واقع اسناد تاريخي را در آن جايگاه اصيل خود مطرح نمي‌كنند.

7ـ جابجايي سرفصل‌ها، رجال‌شناسي و تقسيم ادوار و موضوعات تاريخيبحث جالب ديگري كه درخصوص مورخان و تاريخنگاريهاي سده‌ي اخير ايران وجود دارد و بعد از انقلاب توجه به ‌آن رايج گرديد و اولين كسي هم كه جامعه را متوجه كرد، امام خميني بودند، اين است كه جريان تاريخنگاري سكولار ايران، تحولات و سرفصلهاي تاريخ ايران را مطابق آنچه خود مي‌خواسته، تحليل كرده‌اند. يعني وقتي مي‌خواستند تاريخ را تقسيم‌بندي و سرفصلهاي هر مقطع از تاريخ را مشخص كنند، علايق و سلايق شخصي خود را نيز دخالت مي‌دادند؛ مثلاً تاريخ صفويه، قاجاريه و وقايع دوره‌ي پهلوي‌ را چنان تقسيم‌‌بندي كردند كه با دستگاه فكري، حُب و بغض‌ها، سود و زيانها خود آنها كاملاً همساز باشد.راجع به رجال سياسي كشور هم مي‌كوشيدند براساس كليشه‌ها و علائقي كه خود دارند،‌نظر بدهند، چه مثبت و چه منفي.به عنوان مثال بعد از انقلاب، رجال دوره‌ي پهلوي اغلب منفور بودند و انقلاب هم روي آنها حساسيت قابل توجهي نشان مي‌داد. در مقابل علماي آن دوره، همچون مرحوم مدرس، مثبت ارزيابي مي‌شدند. اما اگر قدري عقب‌تر برويم، مي‌بينيم كه اين حساسيت ديگر وجود ندارد. يعني به شاهان قاجار هنوز از ديده مورخ دوره‌ي پهلوي نگاه كرده مي‌شود؛ و به صفويه و شاه عباس يا شاه طهماسب، باز هم از ديد مورخان غربي نظر افكنده مي‌شود. از اين مورد مي‌توان به عنوان نمونه تحليل شخصيت مذهبي و سياسي شاه طهماسب نظر كرد كه بخاطر عدم قبول درخواست فرستادگان اروپايي در دربار قزوين و تحقير آنان در كتب مورخين غربي و يا غربگرا مورد طعن و تخفيف و تحريف شخصيت واقع مي‌شود.به رجال مثبت آن ادوار هم گاه به همين صورت نگريسته مي‌شود؛ مثلاً وقتي كسي بخواهد به جنبه‌هاي مثبت شخصيت مرحوم قائم‌مقام فراهاني و اميركبير و سيد‌جمال‌ الدين اسد‌آبادي و امثال آنها اشاره نمايد، روي همان زاويه‌هايي دست مي‌گذارد كه جريان يكسويه تاريخ‌نگار روي آن دست مي‌گذاشتند؛ در حاليكه بعضي از آن زوايا ممكن است از نظر واقعيت منفي باشد و زواياي ديگري در اين رجال براي جامعه ارزش بيشتري داشته باشد.شايد امروز براي جامعه ما اين يك ارزش باشد كه فرزند يك فرد از قاعده‌ي هرم و از متن مردم فرزند يك آشپز ـ يعني مرحوم اميركبير‌ـ‌به پست صدرات رسيده است. اما مورخان دوره‌ي پهلوي نمي‌خواستند به آن ابعاد بها بدهند كه چطور قاعده‌ي بسته دوره‌ي قاجار تحمل نمود كه يك بچه‌آشپز به صدراعظمي برسد؟ از آنجا كه قصد و نيت مورخ دوره‌ي پهلوي اين بودكه دوره‌ي قاجاريه و صفويه را سياه نشان دهد و بگويد همه‌ي پيشرفتهاي ايران مربوط به دوره‌ي رضاخان و محمد‌رضا است، با اين نگرش بسياري از جنبه‌هاي تاريخ گذشته را خراب مي‌كند. اين مورخان بر روي كمتر نكته و نقطه‌اي كه كليت تحليل آنها را بر هم بزند، دست مي‌گذارند. البته در تاريخنگاري دوره‌ي پهلوي و نيز سكولاريسم تاريخنگاري معاصر چند استثنا هم وجود دارد، غير از يك دوره، يعني دوره‌ي هخامنشيان و دوره‌‌ي ايران قبل از اسلام؛ چون مي‌خواستند از هزار و چهارصد سال اسلامي بگذرند و با نوعي جهش به دوره‌ي ايران باستان برسند.متأسفانه بعد از انقلاب، تاريخنگاريهاي آن دوره، در قالبهاي ديگري زنده شد. در دوره‌ي قبل از انقلاب و دراوايل انقلاب، فقط نام دو تن از رهبران مشروطه و عكس دو نفر از آنها، يعني مرحوم آيت‌الله بهبهاني و طباطبايي كه هر دو از بزرگان بودند،‌در كتابهاي درسي انعكاس قابل توجه يافت. ولي امروز مي‌دانيم كه در مشروطه،‌رهبراني كه مؤثرتر بوده‌اند و در انديشه‌هاي سياسي و اجتماعي عميق‌تر از اينها مي‌باشند هم وجود داشته است. در اينكه آيت‌الله بهبهاني و طباطبايي هر دو از رجال بزرگ تاريخ ايران بوده‌اند، شكي نيست؛ اما انقلاب مشروطه ارزشهاي ديگري هم داشته؛ از جمله جنبه‌ي ضدغربي و ضد‌استعماري آن كه اين در لايه‌ي دوم رهبران انقلاب مشروطه بوده است، مطلبي كه همه‌ي رهبران مشروطه به آن پي نبرده بودند. مرحوم شيخ فضل‌الله نوري و مرحوم آخوند ملامحمد‌كاظم خراساني و يا مرحوم حاج‌آقا نورالله اصفهاني و برخي علماي نجف از آن افرادي بودند كه متوجه اين لايه‌ي دوم شدند. بسياري از رهبران محلي و منطقه‌اي مشروطه هم اينچنين‌اند. مورخان سكولار، دوره مشروطه را منحصراً به دو جناح تقسيم مي‌كردند: جناح آزاديخواه ضد محمد‌عليشاه ضد استبددي طرفدار انگليس و جناح استبداد وابسته به روس؛ يعني در تقسيم‌بندي آنها، هر كس مشروطه‌خواه و انگليسي نبود،حتماً متمايل به روسها و طرفدار استبداد بوده است.امروز به طور علمي مي‌توانيم بگوييم كه ما آن قالب‌ها را مورد نقد قرار مي‌دهيم. با نگاه دقيقتر به اين قالبها، متوجه مي‌شويم كه در جناح مستبدين اشخاصي مختلفي بوده‌‌اند و در جناح مشروطه‌خواهان هم چهار پنج خط و تفكر فقط در گروه روحانيت مي‌توان تحقيق و رده‌بندي نمود. در بين اين دو جناح روحانيت و روشنفكران، دهها حزب و گروه و شخص هم مي‌توان يافت كه جنبه‌هاي بينابيني‌شان خيلي زياد بوده است.در همان قالبهاي دوره‌ي مشروطه هم مي‌توان جناح‌هاي اصيل مشروطه‌خواه، آزاديخواه ضد‌استبدادي و ضد استعماري را شاهد بود، مثل مشروطه‌ي نجف كه در كمتر كتابي به طور جدي و در موضع اصيل ديني و ضدغربي و با گرايشهاي مردمي، اسمي از آنها برده شده است. در جنگ جهاني اول، ورود اكثر روزنامه‌هايي كه در كربلا و نجف عليه انگلستان و استبداد همزمان و توأمان مطلب مي‌نوشتند، به ايران ممنوع مي‌شود و انگليس‌ها وقتي وارد عراق مي‌شوند، دنبال گردانندگان اين جرايد بوده‌اند؛ ولي از طرفي، در همان زمان جناحهاي مشروطه‌خواه طرفدار خودشان را در ايران تقويت و تأييد مي‌كنند. به عنوان مثال: وقتي مي‌خواهند امثال تقي‌زاده را بزرگ كنند،‌ مي‌گويند ضد روس و ضد استبداد است؛ در صورتي كه در همان زمان، رجالي بودند كه ضد روس و در عين حال ضد‌انگليس و ضد غربي و ضد استبدادي هم بوده‌اند. و اينها اگر مطرح مي‌شدند، امثال تقي‌زاده‌ها آنطور در تاريخ بزرگ نمي‌شدند. مورخان آن دوره، اين جريانهاي اصلي مشروطيت را به عمد فراموش كردند و برخي مورخان دوره‌ي بعد از انقلاب هم به دليل اينكه وامدار آن جريانات غرب‌گرا بودند، حاضر نشدند به اينها بها بدهند.8 ـ نقدي بر مأخذشناسي و ارجاع‌نويسي تاريخيكتابهايي كه در اوايل انقلاب اسلامي نوشته شده، كتابهايي را ماده‌ي تاريخ قرار دادند كه تحليل تاريخي بودند، نه ماده‌ي تاريخي. بعنوان مثال، كتاب حيات يحيي نوشته يحيي دولت‌آبادي را نمي‌توان ماده‌ي تاريخ قرار داد، چرا كه يحيي دولت‌آبادي منسوب به فرقه‌ي بابيه و نويسنده‌ي آن جزو رؤساي فرقه‌ ضاله‌ بوده و كتابش هم كتابي با ديدگاه سكولار و نه تنها غير ديني كه ضد شيعي است. اين كتاب بعد از انقلاب، تجديد چاپ شد. در اول كتاب عكس يحيي دولت‌آبادي با لباس روحانيت مشاهده مي‌شود و وقتي كتاب را مورد دقت قرار مي‌دهيم، مي‌بينيم به ميرزاي شيرازي و مدرس و شيخ فضل‌الله نوري و سيد‌محمد‌كاظم يزدي و بسياري از علما، اهانت كرده و ناسزا مي‌گويد. به كتاب چنين شخصي قطعاً نمي‌توان استناد كرد. دولت‌آبادي كه خود در وقايع آن زمان درگير بوده و موضع داشته نمي‌تواند منبع استناد تاريخي قرار گيرد. دختر او جزو اولين بانوان بي‌حجاب و مناديان كشف حجاب در ايران بوده است. وي از افرادي بود كه به شدت از اصلاحات رضاخان تمجيد كرد؛ و وقتي به اروپا ‌رفت در كنگره‌ي صهيونيستها شركت نمود. با اين سابقه‌‌ي خرابي كه اين فرد داشته، چگونه مي‌توان پذيرفت كه كتاب او، امروز ماده‌ي تحليل تاريخي قرار بگيرد؟ اين كتاب نه يك سند تاريخي است و نه نويسنده‌ي آن فردي بوده است كه وضع و سوابق خوبي داشته باشد. متأسفانه الآن اينطور رايج شده است كه معمولاً در آخر هر مقاله‌اي، نام دهها كتاب را در پاورقي عنوان مي‌كنند و خوانندگان كم اطلاع فكر مي‌كنند اينطور استناد دادن دليل بي‌شبهه بودن مطالب و محتواي آنهاست و ذكر پاورقيهاي متعدد را دليل بر صحت استنادهاي نويسنده مي‌گيرند، در حاليكه كه خود صورت مسئله اشكال دارد.نكته‌ي مهم ديگر كه بايستي در نقد كتب تاريخي بخصوص بعد از انقلاب مورد توجه قرار گيرد شاخه‌ها و فروعاتي است كه در تاريخ‌نگاري سكولار پيدا شده است. بعنوان مثال:الآن جريان چپ و ايران شناسي غربگرايانه شايد به آن صورت سابق نباشند؛ ولي بنظر مي‌رسد كه گروهي از روشنفكران، التقاطي از مواد تاريخي آن دو گروه را انتخاب كرده‌اند و سعي مي‌كنند اينها را در قالبها و نظريات جامعه‌شناسي و نظريه‌ها و انديشه‌هاي سياسي جديد و بصورت تحليل پيچيده‌تري ارائه دهند و تاريخ ما را به نحو متجدد‌مآبانه‌ تحليل كنند و همان حرفهاي سابق را در قالبهاي جديد دوباره مطرح كنند و اين مسئله البته فريبنده و گمراه كننده است.امروز در مباحث «نوسازي و توسعه»، اين انحراف دقيقاً به همان صورت و با همان مواد كار، قابل بررسي و دقت است. مورخين و اشخاص دقيق با تعمق جدي تاريخي در اين قسمت بايد نقدي جدي داشته باشند. متأسفانه اين جريان در دانشگاههاي ما در رشته علوم سياسي و علوم اجتماعي و حتي تاريخ، كم‌كم رشد نموده است. اين نوشته‌ ها، ‌نسبت به متون قبلي پيچيده‌تر و با التقاطهاي ظريفتري همراه است و كمتر مي‌توان به اشكالات آن پرداخت. اين جريان همچنين از طريق مطبوعات جديد پخش شده و متأسفانه بعضي از اينها در مجموعه‌هاي تخصصي تاريخي ما كه از مراكز و بنيادهاي رسمي تاريخنگاري منتشر مي‌شوند حضور فعال داشته‌اند. دانشگاهها در مقاطع تحصيلات تكميلي پايان‌نامه‌هاي دانشگاهي كارشناسي ارشد و رساله‌هاي دكترا گاه از اين جريان‌‌ها اثر مي‌پذيرند؛ اينها بعداً منشاء يك سلسله كج‌فهمي‌ها و سردرگمي‌هاي فكري و اجتماعي خواهند شد تشخيص و كالبدشناسي اينها هم بعدها بسيار مشكل خواهد بود. بنظر مي‌رسد كه بايد اين جريان را به صورت منطقي، هم در ماده‌ي تاريخ، ‌هم در صورت تاريخ و هم در فضاهاي جديدي كه ايجاد مي‌كنند، نقد نمود و با آن برخورد علمي داشت. بايد به بعضي از مراكز اسناد رسمي كشور، هشدار داد كه بجاي ترويج اين خط و مسير تحميلي، بهتر است سنتهاي تاريخي اصيلتري را كه ما خود دارا هستيم، بررسي و تفسيركنند و صرفاً به شعار تاريخ علمي اكتفا نكنند، بلكه با يك نوع محاوره عميقتر، اين حركت را كه امروز به صورت پيچيده‌اي از سوي غرب و تحصيلكردگان غرب ترويج مي‌شود، نقد كنند.امروزه در نوشته‌هاي تاريخي جديد شاهديم كه در آنها از برخي از جريانات سكولار غربي اعاده‌ي حيثيت مي‌شود. اين افراد، اين روزها اين بحث‌ها را در دانشگاهها بخصوص در رشته‌هاي علوم سياسي و تاريخ مطرح مي‌كنند كه نمي‌توان ملاكي به نام خدمت و خيانت داشت؛ بلكه هر رژيم و هر دستگاهي، ‌ملاك خدمت و خيانت را خود تعيين مي‌كند به نظر، اين شعارها و خط تحليلي ترويج، «نسبيت ارزشها» است. نسبيت ارزشها در حوزه‌ي تاريخ‌نگاري، خطر بزرگي است كه ما را از داشتن «وجدان تاريخي» محروم مي‌كند و باعث مي‌شود كه بسياري از سياستمداران و كساني كه در پست‌هاي اجرايي امور بوده و هستند، به ذهنشان بيايد كه مفهوم خدمت و خيانت در آينده به نحوي لوث مي‌شود، پس مي‌شود با دقت و ظرافت حركت ننمود. با توجه به اين خط سير بايد تاريخ آينده را علاقه‌ مندان و دردمندان بنويسند، نه آن جريان سكولار و التقاطي و جريانهايي كه مي‌خواهند خود را به غرب نزديك كنند و ارزشهاي ملي و مذهبي و استقلال‌خواهانه و هويت‌زا را كم‌رنگ كرده در پرتو مسائل فرعي از بين ببرند در تاريخ‌نگاري و وجدان تاريخي ما بايد به نقطه‌اي برسيم كه تيغ تند انتقاد نيروهاي مسلماني كه به غرب و به استعمار حساسيت دارند، در قالب تاريخ‌نگارهاي آينده، بر نوشتارها و اعوجاجات و التقاطات آنان فرود خواهد آمد. متأسفانه در بسياري از مسئولين و مديران اجرايي كشورمان بخصوص در دانشگاهها، ترس و وحشتي را مي‌بينيم؛ به عبارت ديگر، اينها احساس مي‌كنند كه تاريخ آينده را روشنفكران يا سكولارها مي‌نويسند و از اين رو مي‌خواهند در تاريخ آينده‌اي كه آنها مي‌نويسند، خود را آدمهاي موجهي جلوه دهند،‌ يعني مي‌كوشند به گونه‌اي عمل كنند كه خودشان را از تيغ تند انتقاد و نيش قلم آنها در امان دارند و در منظر آيندگان كه حوزه خطاب مورخان سكولار است و آنان فكر مي‌كنند همان وجدان ملي است، موجه باشند. اين يك اشتباه بزرگ است. انشاءالله جريان تاريخنگاري اصيل اسلامي در اين انقلاب رشد مي‌‌كند و قضاوت نهايي را در وجدان عمومي جامعه‌ي شيعه، مورخان مسلمان خواهند كرد. همانطوري كه اين جريان در بطن حوزه‌ها و محافل مردمي و ديني طي ساليان حاكميت استبدادي پهلوي نگذاشت اصالتها و ارزشها و جايگاه‌هاي حقيقي به طور كلي به دست تطاول و غبار نسيان سپرده شود و زحمت و كنايه و رمزهاي نوشتاري آنان بعد از انقلاب سرنخ‌هاي مهمي را به ما در ارائه فصول جديد ارزياني داشت.9ـ تكوين افق‌هاي جديد و آزمونهاي علمي در سنت اسلامي تاريخ‌نگاري ايرانبه صورت علمي اگر بخواهيم يك جريان اصيل و بومي در سنت تاريخ‌نگاري معاصر داشته باشيم و اگر بخواهيم درست جلو برويم، تكليف نخست ما اين است كه ماده‌ي تاريخ خود را اصلاح و اسنادي را كه در اين مقاطع زماني هست درست ارائه دهيم، طبقه‌بندي علمي و حقيقي كرده و از عوامل تحريف، پالايش خود را براساس مقاطع مهم بومي و ارزشي خود، شناسايي كرده و به مواردي كه در آن دوره به آنها توجهي نداشتند و مورخان غير ديني اصلاً به آن توجه نمي‌كردند، عنايت جدي داشته باشيم. در شناسايي سرفصلها، امام راحل انديشه‌هاي زيادي دارند و حتي اظهار داشته‌اند كه اگر مي‌‌خواهيد تاريخ سده‌ي اخير ايران را بخوانيد،‌ از ميرزاي شيرازي شروع كنيد. اين درسي است كه امام بعنوان يك متفكر تاريخ‌شناس و با تجربه‌ي سياسي و تاريخ فهم و جريان‌شناس اظهار مي‌دارند و مي‌خواهند اصالت‌ها را به ما گوشزد كنند. امام همچنين از جريانات، خطوط و ظرافتهايي صحبت مي‌نمايند كه از نظر تاريخي قابل توجه است.اما الآن جرياني هست كه تاريخ معاصر ايران را از مرحوم سيد‌جمال‌الدين اسد‌آبادي شروع مي‌كنند. شخصيت سيد‌جمال‌ علي‌رغم ارزشهاي زيادش، در مقابل شخصيت ميرزاي شيرازي، در خيلي از مواقع محو است. مرحوم شيخ‌ فضل‌الله نوري، يكي از سرفصلهاي مشروطه است و امام هم روي ارزشهاي ايشان دست مي‌گذارد؛ يا در دوره‌ي رضاخان اسم تعدادي از علما و بزرگان را مي‌آورند و روي آنها تأكيد مي‌كنند. از آيت‌الله حائري مؤسسه حوزه گرفته تا مرحوم مدرس و حاج‌آقا نورالله اصفهاني و شيخ محمد‌تقي بافقي و سيد‌صادق تبريزي و علماي ديگر كه هنوز ابعاد شخصيت و ارزشهاي تاريخي آنان به درستي نوشته و منتشر نشده است.امروز قيامها و نهضتهايي مطرح هستند كه قبلاً مطرح نبودند. امروز وقتي كه به قضيه‌ي «گريبايدوف» نگاه مي‌كنيم، با توجه به قضيه‌ي 13 آبان و اشغال لانه‌ي جاسوسي، ارزشهايي را در آن مي‌بينيم. در واقع، يك روز مردم تهران بر اثر فشاري كه قرارداد تركمن چاي برآنها وارد آورده بود و به جهت نفرتي كه از رفتار متكبرانه‌ي سفير روس داشتند و مسأله ناموس كه بهانه‌اي در اين ماجرا شد، به سفارت روس ريختند و همه مأموين سياسي روس را كشتند. برخي مورخان دوره‌ي بعد سعي كردند از اين كار، اعلام برائت كنند و بگويند كه اين، حركت كوري بود كه تعدادي متعصب آن را انجام دادند. اما امروز مي‌توانيم آن را يك حركت مثبت و با ابعاد ملي ارزيابي كنيم. البته نقطه ضعف هم در هر حركتي وجود دارد كه شايد در مقايسه با قيام تنباكو بتوان آن را شورش به حساب آورد؛ ولي به هر حال، وقتي اين وقايع را پشت سر هم مي‌گذاريم، تصور روشني از تاريخ ايران بدست مي‌آيد.با مراجعه به عصر بي‌خبري، پي‌مي‌بريم كه مورخان سكولار، مرحوم حاج‌ملاعلي كني را كه از علماي بزرگ و ضد فراماسون و ضد قرارداد رويتر بوده است، فردي فناتيك و متعصب مطرح مي‌كنند. مرحوم سيد‌ شفتي از علماي بزرگي است كه در قضيه‌ي هرات و در قضاياي ضد انگليسي، نقش مهمي داشته؛ اما برخي مورخان سكولار در كتابهاي شهريور 1320 به بعد، به ايشان حمله مي‌كنند و به ايشان مي‌گويند «سيد خونريز» چرا كه او به خاطر نفوذ ديني وغير اسلامي اجراي حدود شرعي مي‌نمود. ما امروز به ايشان به آن ديد منفي و ضد ديني نگاه نمي‌كنيم. همين موارد و مشابه آن، درباره‌ي نقش ساير علما در جنبش مشروطه، عنوان شده است و با مواد تاريخي ضعيف دست چندم به مرحوم حاج‌ملاعلي كني و مرحوم سيد‌شفتي و آقانجفي اصفهاني و بسياري از علما و بزرگان حمله مي‌شود. مرحوم آقاي دكتر عبدالهادي حائري نيز عليرغم نوشته‌هاي محققانه خود، در اين خصوص داراي نقاط ضعف علمي بسيار است و ديدگاه يك‌طرفه و متأسفانه گاه مغرضانه‌ي وي باعث نوعي آشفتگي جدي در شناخت نقاط عطف تاريخي و ارزشهاي ملي و ديني شده است. بايد در اين زمينه، هوشياري زيادي به خرج دهيم تا دوباره تاريخ گذشته‌ي ما را با ملاكهاي بيگانه ننويسند؛ و به هر حال بايد قالبهاي انديشه‌ي سياسي و نظريه‌هاي جامعه‌شناختي بومي و ملي و مذهبي خود را در اين تحليل‌ها بكار ببريم.روشي كه متفكر مسلمان ابن خلدون بكار گرفته بود، شايد با قدري وسعت ديد، براي امروز جامعه‌ي اسلامي و تمدن جديد اسلامي مفيد باشد. يعني در مرحله‌ي اول خود تاريخ را در شرايطي كه هست، بررسي كنيم. در مرحله‌ي دوم به نقد تاريخ بپردازيم و سره را از ناسره تشخيص بدهيم و لااقل آن قله‌هاي اصلي را بشناسيم. و در مرحله‌ي سوم، با استفاده از اين عناصر، به نوعي «انديشه‌ي تاريخي»‌ در قالب «فلسفه‌ي تاريخ» برسيم؛ و قالب‌بنديهي تاريخي خود را براساس «اعتلا و انحطاط» شكل دهيم و حتي اين مباحث جديد مثل تجدد، سنت، نوسازي، توسعه و مدرنيسم و بسياري از اين مفاهيم رادر قالب آن انديشه‌ي تاريخي اسلامي، در يك نگرش جديد، بازيابي كنيم. اما در ايران به فلسفه‌ي تاريخ بهاي زيادي داده نمي‌شود و اين مبحث در خود رشته‌ي تاريخ هم ارزش زيادي ندارد و عقلانيت و قانون‌مندي در نزديكي بين فلسفه و تاريخ به درستي وجود ندارد. روح پوزيتيويستي و سطحي‌نگري ايران‌شناسان و تحصيلكردگان از فرنگ برگشته همچنان حضور خود را در ادامه‌ي اين سطحيت تاريخ‌نگاري بطور محسوس نشان مي‌دهد الآن ادعاي فضل و برتري در كارهاي تاريخ به اين صورت بروز كرده است كه مرتباً پاورقي و ارجاعات بيشتري مي‌دهند. گاه در يك صفحه‌ي كتاب، پنجاه ارجاع داده مي‌شود. ارجاع دادن، كار بسيار درستي است؛ ولي ارجاع، زماني ارزش بيشتري پيدا مي‌كند كه ابتدا نقدي بر منابع صورت گيرد و در يك زمينه‌سازي كلي‌تر، حرف اصلي مطرح شود، و الان اين ارجاعات، مشكلي را حل نمي‌كند. زيرا در بعضي اوقات، مواد يك طرفه و غير مستند كتب تحليلي دهه‌هاي قبلي تاريخي ممكن است همه چيز را به هم بزند ولي محقق متوجه نشود كه در كجا اشتباه كرده است. امروز مي‌توان حالت بين رشته‌اي جديدي از تاريخ، علوم سياسي و جامعه‌شناسي بوجود آورد. يعني مي‌توان كاري را كه ابن خلدون در چندين قرن پيش شروع كرد، به نحوي، دوباره در تاريخنگاري و مباحث علوم اجتماعي آغاز كرد. بنظر مي‌رسد در اين زمينه كارهاي مفيد و در خور توجهي هر چند كم‌صورت گرفته است؛ از جمله استاد مطهري، فتح بابي در فلسفه‌ي تاريخ داشتند و به رگه‌هايي از فلسفه‌ي تاريخ اسلامي از ديدگاه فلسفي هم رسيده‌اندكه امروزه مي‌تواند شروع مناسبي باشد. در هر حال، گرايشهاي بين رشته‌اي و تجارب علمي تاريخ تمدن اسلامي مي‌تواند آغاز خوبي باشد؛ ولي همه‌ي اينها تا زماني ثمر‌بخش خواهد بود كه در نگرشي جديد و تفسيري نوين در دستگاه ذهني منسجم و منظم بتواند پاسخگو و بارورنده‌ي بخشهايي از علوم اجتماعي و علوم سياسي و تاريخي ما باشد.پایان.منبع: فصلنامه انتقادي ـ‌ فلسفي، فرهنگي «نقد» شماره 13/س





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 290]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن