تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1838149501
انديشه نيست گر طلب جان کند زمن
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
انديشه نيست گر طلب جان کند زمن شاعر : امير خسرو دهلوي انديشهي من از دل نااستوار اوست انديشه نيست گر طلب جان کند زمن يک جان من که سوختهي هر چهار اوست بادا بقاي زلف و رخ و قامت و لبش او را همين بس است که او پايمال ماست پامال گشت در رهي ما خسرو وديت من با توأم ولي دل و جان جاي ديگر است پندم مده که نشنوم اي نيکخواه از انک اينست دوزخي که زخلد برين به است اي شوخ تا تو در دل من جاي کردهاي زهي شگفته که امسال نوبهار منست چو لاله غرق به خونم چو گل گريبان چاک در کام تشنه چشمهي حيوان رسيدني است اي دل غمين مباش که جانان رسيدني است کاينک طبيب آمده درمان رسيدني است اي دردمند هجر مينداز دل ز درد کان مرغ آشيان به گلستان رسيدني است اي گلستان عمر زسربرگ تازه کن کان شمع ديده در شب هجران رسيدني است پروانه وار پيش روم بهر سوختن کان نازنين چو سرو خرامان رسيدني است در ره بساط لعل زخون جگر کشم ياد آوريد که آرزوي جان رسيدني است جاني که از فراق رها کردخانه را کاين چيست موي بافته ؟ گويي که دام تست جانم فداي زلف تو آندم که پرسمت آن گيسويي که بر سر سرو روان تست جانها به باد داد که دايم شکسته باد خواهي ببخش و خواه بکش راي راي تست ما جان فداي خنجر تسليم کردهايم از باد لالهزار کله بر زمين زدست تا باد برد بوي تو در باغ پيش سرو صد بار باد بر دهن ياسمين زدست از بهر آنکه لاف جمال تو ميزند سوي تو کرد اشارت پنهان که اين زدست ! گفتم به دل که بر تو که زد ناوک جفا کز سوز اين کباب همه خانه بو گرفت ساقي بيار مي که چنان سوخت دل زعشق کاين سرگذشت من همه بازار و کو گرفت اي پردهپوش قصهي من بگذر از سرم آخر چه شد که اين کرم از من دريغ داشت صد دوست بيش کشت منش نيز دوستم از نوک خامه يک رقم از من دريغ داشت کاغذ مگر نماند که آن ناخداي ترس
#سرگرمی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 257]
-
سرگرمی
پربازدیدترینها