تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سزاوار است هر يك از شما در دهان و بينى زياد آب بچرخاند، چرا كه اين كار، مايه آمرزش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804471714




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ماراتن شهادت و رالی هلاکت


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ماراتن شهادت و رالی هلاکت در بحبوحه جنگ بود که طلبه شدم. حال و هوای طلبگی حال و هوای خوف و رجا بود؛ شیرین و دوست داشتنی و سخت و غریبانه.  حجره هایی سرد و نمناک و به غایت فقیرانه. در مدرسه رضویه قم تحصیل می کردم.
روحانیت در جبهه
برخی از حجره ها به سختی یک نفر را در خود جای می داد، شاید اندازه حجره  یک متر در  180 سانتی متر بود. زمستان ها اصلاً گرم نمی شد و تابستان ها اصلاً سرد نمی شد. در تابستان های سخت قم،  کولر آبی نبود، چه رسد به کولر گازی. برق هم همیشه در رفت و آمد بود و  دائماً قطع و وصل می شد،  بنابراین در تابستان ها، اگر پنکه ای هم بود ، روی آن هم نمی شد خیلی حساب کرد. در گوشه ای از مدرسه ،مرحوم علوی خراسانی سیوطی درس می داد. خدایش رحمت کناد در گوشه ای دیگر آیه الله سید جواد طالقانی مغنی درس می داد از او خبر ندارم ،هر جا که هست ، خدا "ان شاءالله" سایه اش را مستدام بدارد. استاد هادوی تهرانی هم بودند. حاشیه و معالم درس می دادند و  انصافاً حق مطلب را اداء  می کردند . استاد خسروشاهی، موسوی گرگانی، ملکیان، مرحوم تیموری و... در مدرس هایی ساده و بی آلایش ، هر یک به درسی اشتغال داشتند و طلبه ها همه روی گلیم های مدرسه به درس گوش می دادند، می نوشتند و یادداشت بر می داشتند و گاهی نیز  اشکالی در درس مطرح می شد و استاد پاسخ آن را می دادند . حال و هوایی بود!! نیمه شب ها از برخی  حجره ها،  صدای نجوای با خدا می آمد، بچه طلبه ای که به سختی سنش از 16 سال  می گذشت، ضجه می زد و می گفت " آه من قلة الزاد و بعد الطریق و طول الامل و وحشة القبر" یعنی « آه از کمی توشه آخرت و دوری راه آن و آرزوهای بلند و وحشتناکی قبر» اگر بخواهم  آنان را تعریف  کنم در یک کلمه باید بگویم فرشتگانی بودند در روی زمین. حال و هوای جنگ نیز بر شدت این خوف و رجا افزوده بود، مدرسه ای کوچک که به سختی مساحت آن به 750  متر می رسید و حضور چند صد طلبه آزاد و رسمی  در مدرسه ای که هم محلّ سکونت آنان بود و هم محل درس آنان. غالب این طلبه ها حزب اللهی ، بسیجی، ارزشی  و اهل جبهه بودند، بدین جهت، بیشتر در رفت و آمد به جبهه های جنوب و غرب، و در مسیر رشادت و شهادت .هر زمان که عملیات می شد غوغایی برپا بود به یکباره خبر  شهادت ده، پانزده نفر از دوستان طلبه را به مدرسه می آوردند.وقتی درباره رالی آقای شریعت زاده سخنی  می شنوم،  یاد ماراتن شهادتی می افتم که در سالهای دهه 60 بین جوان های همین کشور جاری بود و  هر گاه ، جریان درکه و پیتزای این دوست عزیزم را می شنوم، ناخودآگاه به یاد مجنون و طلایه  و فاو می افتم ، به یاد کنسروهای تاریخ گذشته و سفره های ساده بچه ها در جبهه می افتم . در آنجا نیز عشق و هیجان حضور داشت! اما نه در اردوگاه عشرت ! راستی کدام راه است و کدام بیراهه؟ نمی دانم چرا این طور شده؟ که ماراتن شهادت به ماراتن هلاکت تبدیل شده و رالی تقرب الی الله به بیزنس فالوده و شاتوت درکه؟ در محفل غریبانه ای که به یاد شماری از آن بخون خفتگان در مدرس بزرگتر گوشه مدرسه رضویه(س) برگزار شده بود ، یادم می آید در یکی از این محافل یاد و خاطره آخرین شهید آقای صالحی را با ذکر صلواتی بزرگداشتند که چند روز بعد، خبر آوردند که ایشان تا مرز شهادت رفته اما اکنون زنده است و در فلان بیمارستان بستری است، غالب دوستان این چنین بودند، حتی برخی از اساتید دانشگاه که اکنون از دانشمندان فاضل محسوب می شوند مانند جناب آقای دکتر ابراهیم فیاض آن زمان در شمار همین طلاب بسیجی ارزشی  بودند.  در همین جرگه مقدس ، دوست عزیزی داشتم که با تمام وجود به او ارادت می ورزیدم، طلبه ای بود، همیشه خنده رو، درس خوان، با هوش و اهل تهجد، که شاید بتوان گفت: در تمام این چند سالی که در مدرسه، با هم  بودیم، نماز شبش ترک نشد، اهل عبادت و مستحبات و مورد علاقه و احترام اساتید، در یک کلام از همه آقایی ها، چیزی کم نداشت اهل"نازی آباد" تهران بود و  در آن محله منزلی محقر داشتند، گویا پدرش شغل آزاد داشت نه آیة الله بود و نه استاد دانشگاه، نام این دوست عزیز من که یادش همیشه در خاطرم زنده است طلبه شهید حسین فدایی اسلام بود،
روحانیت در جبهه
 هنگام عملیات که می شد می رفت جبهه و برمی گشت و درس را دو باره  ادامه می داد، حجره ای که او در آن سکونت داشت، حجره 16 بود همه اهل حجره اهل جبهه بودند و تمام هم حجره ای های حجره ی 16 یا شهید شدند و یا جانبازند . در یکی از عملیات ها، حسین به جبهه رفت با جناب استاد  آقای اکبریان که اکنون از علمای قم هستند و فاضل گرامی آقای سلطانی مهاجر، شهید حمید قرهی و او دیگر برای ادامه درس بازنگشت!! نه خودش آمد و نه جنازه اش، نه اینکه مفقودالاثر شده باشد یا مثلاً اسیر نه؟ گلوله مستقیم تانک بدنش را به خاکستر تبدیل کرد، به سرعت به بهشت جاودان  شتافت و  قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُكْرَمِینَ و بدو گفته شد: «به بهشت درآى.» گفت: «اى كاش، قوم من مى‏دانستند،كه پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمره عزیزانم قرار داد.» و بدینسان حسین فدایی اسلام درس ولایت تامه و هدایت کامله را یکباره خواند و در اعلی علیین میهمان سید الشهدا سلام الله علیه ، جای داده شد.چند روز پیش که سایت جهان را ملاحظه می کردم ، مصاحبه ای،  نظرم را جلب کرد؛ رالی و سینما و درکه، شرط ازدواج این طلبه جوان. بسیار شگفت زده شدم چرا که دوست عزیزم جناب حجة الاسلام آقای شریعت زاده که از متدینیین هستند و من به ایشان ارادت دارم ،  موضوع این مطلب بودند، اشکالی به ایشان نیست! اما برای امثال من شنیدن این مطالب سخت است، وقتی سخنی درباره رالی آقای شریعت زاده می شنوم ، یاد ماراتن شهادتی می افتم که در سالهای دهه 60 در میان جوانان همین  مرز و بوم جاری بود و  هر گاه سخن درکه و پیتزای این دوست عزیزم را می شنوم، ناخودآگاه به یاد بلندی های "کانیمانگا" ، "تپه های الله اکبر"  و مجنون و طلایه و فاو ، به یاد سفره های خالی و  ساده بچه ها در جبهه و کنسروهای باد کرده و تاریخ گذشته و آب های آلوده  می افتم!!  در آنجا نیز عشق و هیجان حضور داشت!!  اما راستی کدام راه است و کدام بیراهه؟ نمی دانم؟ چرا این طور شد که ماراتن شهادت به ماراتن هلاکت تبدیل شده و رالی تقرب الی الله به بیزینس فالوده و شاتوت درکه؟  تصاویر روحانیون در جبهه:آلبوم تصاویرروحانیت و دفاع تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه  محمدرضا آقامیریفرهنگ پایداری تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 451]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن