واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اين كه علی دايی نتوانست در مرحله نهايی از دور مقدماتی جامجهانی فوتبال 2010 در قاره آسيا نتايج لازم را بگيرد و اكتفا به 6 امتياز از حداكثر 15 امتياز ممكن در 5 مسابقه ،بيلان بدی بود، شكي نيست. طبعا همین مساله باعث بركناری وی از پست سرمربیگری تیم ملی در روز یكشنبه 9 فروردین ماه شد، اما نمیتوان نپرسید كه آیا فدارسیون فوتبال مقصر اصلی و عامل عمده اتفاقات مذكور بوده یا دایی محصول و معلول و قربانی اشتباهات این فدراسیون است. فدراسیون در شرایطی اوایل اسفند 86 دایی را به عنوان سرمربی تیم ملی ایران منصوب كرد كه كل تجربه وی در حرفه مربیگری به 1.5 سال هم نمیرسید. درست است كه او از هفته ششم از فصل 30 هفتهای لیگ برتر 86 - 1385 سایپا را از ورنر لورانت آلمانی تحویل گرفته و به قهرمانی لیگ رسانده بود، اما در فصل دوم همین تیم را به رده یازدهم جدول تنزل داده و نتایج بدی گرفت تا این فرضیه را بشدت قوت ببخشد كه هنوز برای قضاوت درباره كارایی یا ناكارایی او در این حرفه بسیار زود است. او اصلا در فهرست نبود فدراسیون بدون توجه به این مساله و در حالی كه درستتر این بود كه دایی دستكم پنج شش سال در سطح باشگاهی مربیگری كند، وی را در تاریخی كه گفتیم برای سرمربیگری تیم ملی انتخاب كرد. از همه جالبتر این كه دایی در شرایطی گزینش شد كه در فهرست نامزدهای پنجگانه احراز این سمت كه فدراسیون با آنها مصاحبه كرده و از آنها برنامه گرفته بود، جایی نداشت و تا آخرین ساعت اعلام فرد منتخب هیچ نشانی از او در جمع شانسداران دیده نشده بود. در نتیجه تمامی آن كسانی كه فدراسیون آنها را روزها در حالت انتظار و مصاحبه و بررسی قرار داده بود و سرانجام دست از پا درازتر رهایشان كرد، حق داشتند بپندارند كه سركار گذاشته شدهاند! دو، سه عامل اساسی سبب شد دایی در اداره تیم ملی استقلال بیش از حد و قدرتمداری فزونتر از اندازهای داشته باشد. یكی این كه عرف و سنن حكم میكند سرمربی در مورد روال گردش امور تیمش اختیاردار تام باشد و دایی ذاتا چنین آدمی هم بود و در حالی كه گفته میشد در سالهای آخر بازیگریش در تیم ملی حتی روی آرنج تیم نیز اثر میگذاشت، بدیهی بود كه در دوره سرمربیگریش كوچك و درشت را محو كند و حرف هیچكس دیگری را نشنود. به اینها بیفزایید خلا قدرت در فدراسیون را كه رئیساش هرگز فوتبالی نبوده و از جنس این ورزش نیست. معاونش به هر دلیل به این نتیجه نرسید كه بهتر است همسو با دایی حركت كند و دیگر عناصرش چنان سرگرم لیگ و سایر مسائل جاری بودند كه اصلا با تیم ملی كاری نداشتند.اینچنین بود كه دایی تبدیل به یكی از قدرتمندترین و یكهتازترین سرمربیان تیم ملی در دوران معاصر شد، زیرا در فدراسیون كسی نبود كه بالاتر از او ظاهر شود یا دست او را بگیرد و در زمانهای لازم، آرام نگه دارد و راهنمایی كند. شاید هم اگر راهنماییهایی صورت میگرفت، اثری بر دایی نداشت. در زمان انتقاد بحق علی كریمی از برنامههای ضعیف تداركاتی تیم ملی (خرداد 87) به جای برخورد سیاستمدارانه با موضوع و شنیدن حرفهای دلسوزانه ستارهای كه بیش از 110 بار پیراهن ملی را تن كرده است، وی محروم و معلق شد. باز كسی در فدراسیون نبود كه به دایی بگوید پس از لغو محرومیت كریمی از سوی مقامهای بالاتر، برخورد قهری را با وی كنار بگذارد و او را جذب كند. در نتیجه كش و قوس بر سر ستاره پرسپولیس تا آخرین ثانیهای كه دایی سرمربی تیم ملی بود، مثل یك خار در چشم او بود و تمامی تمركز و آرامش را از وی گرفت.دایی همیشه میگفت كریمی چوب نداشتن مشاوران خوب را میخورد، اما رفتار دایی در مورد ماجرای كریمی نشان داد كه مشاوران وی اگر از نزدیكان كریمی نامناسبتر نباشند، قطعا بهتر هم نیستند. درست است كه دایی مكرر اشتباه میكرد و با تاكید بر بازی كردن نفرات محبوب خودش (مثل غلامنژاد) و قربانی شدن امثال خسرو حیدری و علیرضا محمد در این ارتباط و دور نگهداشتن دائمی نظایر مبعلی و كاظمیان از اردوی ملی همچنان مردم را نسبت به خود حساستر و ناامیدتر میكرد، اما فدراسیون فوتبال مقصر اصلیتر ماجرا بود، زیرا یا از دایی و كارهای فوق دفاع مطلق میكرد، یا گوشه امنی را مییافت و از اظهارنظر دوری میجست. رئیس فدراسیون كه عدم وقوفش بر مسائل داخلی و جهانی این ورزش كاملا آشكار است، در یكی از اظهارنظرهای خاصاش در زمستانی كه سپری شد، به رسانههایی كه میپرسیدند چرا در ستیزها و كشمكشهای جاری فوتبال نقشی فعالتر را به عهده نمیگیرد گفت: من بسیار خوشرو هستم، اما یك روی بسیار بد و عصبانی هم دارم كه شانس آوردهاید تا به حال آن را ندیدهاید! ظاهرا دایی هم این رو را هرگز ندید و چون كس دیگری هم جلودارش نبود به ستیزهایش با رسانهها و گروه كسانی كه اعتقاداتی خلاف وی داشتند همچنان ادامه داد و حتی یك سوال كوچك در كنفرانسهای مطبوعاتی هم كافی بود تا سرمربی تیم ملی مثل كبریتی گداخته كه به انبار باروت افتاده باشد، منفجر شود و به همگان بتازد. رفتارهایی از این دست دایی را غریبهتر و دوستنداشتنیتر كرد و قهرمان بزرگی كه به خاطر دستاوردهای بسیار مهمش در زمان بازیگری و تبدیل شدن به برترین گلزن تاریخ دیدارهای ملی ارج و احترام زیادی كسب كرده بود (و هنوز هم دارد) در دوره مربیگریاش همانند سه چهار سال آخر بازیگریش چهرهای ناآرام نشان داد كه طاقت كوچكترین كلمات منفی یا انتقاد ولو ملایم را هم ندارد و فقط باید از او تعریف كرد تا با كسی گفتگو كند. فدراسیون فوتبال میتوانست با انتخاب نكردن دایی و سپردن عنان هدایت تیم ملی به چهرهای پرتجربهتر، منطقیتر و پر تحملتر از دایی، به وی فرصت بدهد تا پنجشش سال اضافی در كوره مربیگری باشگاهها آبدیدهتر شود و پس از آن به او روی بیاورد، اما همانطور كه 3 سال پیش با گزینش زودتر از موعد امیر قلعهنویی وی را به گونهای سوزاند ، با دایی نیز همان برخورد و كاری را كرد كه او هنوز نیامده به كلی سوخت و حداقل یكی دو سال طول خواهد كشید تا وی از شوكی كه به او داده شده، رهایی یابد و بتواند كارش را در ورزش ایران از سر بگیرد. (اگر اصولا قادر به این كار باشد) گرداوری:گروه خبر سيمرغ /news منبع:jamejamonline.ir | چاپ | ارسال به دوستان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 390]