واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: أدهم، اسطوره ای فرای مرزها
ابواسحاق ابراهیم بن ادهم بن منصور بن یزید بن جابر تمیمی عِجلی، عارف و زاهد قرن دوم هجری قمری است.ولادت او را حدود 100 ق نوشته اند. در شرح حال پدر وی آورده اند که از ملوک خراسان بود. بنابراین، ابراهیم در خانواده ای مرفه به دنیا آمد و در ابتدا زندگی شاهانه ای داشت، اما پس از مدتی تارک دنیا شد و راه زهد و تجرد در پیش گرفت. داستان های بسیاری درباره ی علت و چگونگی وقوع این اتفاق در زندگی او نقل شده است. (عطار، ص 102-103)در تذکرة الاولیا آمده است: یک شب بر تخت خفته بود. نیمه شب سقف خانه بجنبید؛ چنان که کسی بر بام می رود. آواز داد که کیست؟ گفت: آشناست اشتری گم کرده ام بر این بام طلب می کنم. گفت: ای جاهل! اشتر بر بام می جویی؟! گفت: ای غافل! تو خدای را در جامه اطلس خفته بر تخت زرین می طلبی» این سخن باعث تحول ابراهیم شد و راه زهد در پیش گرفت.بنابر روایتی دیگر، روزی ابراهیم به شکار رفته بود، ناگهان در بیابان ندایی شنید که آیا تو را برای این کار آفریده اند؟! به اطراف نگاه کرد، اما کسی را ندید. گمان کرد شیطان با او سخن گفته است. بر او لعنت فرستاد و به راهش ادامه داد. سه بار این اتفاق تکرار شد. بار سوم صدا را از کوهه ی زین اسب خود شنید. حالش دگرگون شد و به سوی شهر بازگشت. در راه بازگشت اسب و سلاح و لباس خود را به یکی از چوپانان پدرش داد و کلاه و پوستین او را پوشید و تارک دنیا شد و راه زهد و تجرد در پیش گرفت (سُلمی، ص 14-15؛ ابونعیم، ج 7، ص 368؛ ابن عساکر، ج 2، ص 168؛ عطار، ص 103-104).این داستان ها همگی حاکی از آن است که وی، قبل از ترک دنیا و زاهد شدن، از امیرزادگان بلخ بوده و پدر یا جد مادری اش در آن ناحیه صاحب مقام بوده اند. ظاهراً پدر ادهم نیز اهل علم و محدث بوده، زیرا ابراهیم احادیثی از وی نقل کرده است (صفدی، ج 5، ص 318؛ مزّی، ج 2، ص 37؛ کتبی، ج 1، ص 13؛ سلمی، ص 13؛ ابن کثیر، ج 1، ص 135؛ ابن عساکر، ج 2، ص 167.)بیشتر منابع تاریخی نام و نسب او را همان گونه که در ابتدا نقل شد، ذکر کرده و او را از اعراب دانسته اند، اما برخی نیز اجدادِ وی را از موالی و منسوب به بکربن وائل دانسته اند. (بستی، ص 183؛ ابن اثیر، ج 6، ص 56)وی در بلخ متولد شد، اما برخی مورخان محل تولد او را مکه نوشته اند. پس از مدتی بلخ را ترک کرد. علل گوناگونی برای این کار ذکر شده است. بسیاری تحول روحی و تارک دنیا شدن وی را علت رفتن وی به عراق و شام دانسته اند، اما برخی علت این سفر را ترس از ابومسلم و نیز کسب علم ذکر کرده اند. (ابونعیم، ج 7، ص 371؛ مزّی، ج 2، ص 30؛ ذهب، سیر اعلام، ج 7، ص 388؛ ابن ملقّن، ص 5)برخی شرق شناسان داستان زندگی او را مشابه و متأثر از روایت زندگی بودا دانسته اند، که از سلطنت و لذات مادی دست کشید و به تجرد و زندگی زاهدانه روی آورد.ابراهیم، پس از خارج شدن از بلخ، به عراق و از آنجا به حجاز و شام رفت و سال ها به تزکیه ی نفس و سیر آفاق مشغول بود. وی در جنگ های مسلمانان با روم نیز شرکت کرد (ذهبی، همان جا؛ مزّی، ج 2، ص 29؛ ماسینیون، ص 235- 236).فریدالدین عطار مسیر سفر ادهم را به گونه ی دیگری بیان کرده و نوشته است که وی، پس از خروج از بلخ، به غاری در نیشابور رفت و نه سال در آنجا عبادت کرد و ریاضت کشید و هنگامی که مردم از این امر مطلع شدند، به مکه رفت. ادهم در مکه با سفیان ثوری، فضیل بن عیاض و ابویوسف غسولی مراوده داشت. هجویری وی را شاگرد ابوحنیفه دانسته است (سلمی، ص 13؛ انصاری، ص 68؛ ابن ملقّن، ص 6؛ هجویری، ص 113، 128).ابراهیم ادهم در جنگ با رومیان بیمار شد و درگذشت. درباره ی وفات و تاریخ دفن وی آرای گوناگونی وجود دارد. برخی آن را 161 ق و بعضی دیگر 162 ق ذکر کرده اند. (ابن خلکان، ج 1، ص 32)اسماعیل بخاری گفته است که ادهم در یکی از دژهایِ روم به نام سوقین دفن شده است (ابن عساکر، همان جا؛ انصاری، ص 68؛ مزّی، ج 2، ص 37)، برخی دیگر شهر صور را مدفن او ذکر کرده اند و در بعضی منابع آمده است که وی «بر ساحل دریا» دفن شده است. براساس روایتی دیگر، ادهم هنگامی که برای ملاقات رِشدین بن سعد (از تابعین)، در سال 162 ق، به مصر رفته بود، در همان جا درگذشت. ابوالحسن هروی و ابن بطوطه قبر او را در جلبه دانسته اند. (ابن بطوطه، ص 78، 83، 238)
برخی شرق شناسان داستان زندگی او را مشابه و متأثر از روایت زندگی بودا دانسته اند، که از سلطنت و لذات مادی دست کشید و به تجرد و زندگی زاهدانه روی آورد که این احتمال، به علت تبلیغ تعلیمات بودایی در آن روزگار، چندان دور از ذهن نیست؛ زیرا سرگذشت بودا در آن زمان در شرق ایران میان بوداییان، مانویان و مسلمانان بسیار مشهور بود.ادهم نه فقط زاهد و عارف، بلکه محدث نیز بود و احادیثی از او نقل کرده اند (سلمی، ص 14؛ مزّی، ج 2، ص 27-28؛ بخاری، ج 1، بخش 1، ص 273؛ ابن ابی حاتم رازی، ج 1، بخش 1، ص 87؛ ذهب، العبر، ج 1، ص 183؛ ابن حجر، ج 1، ص 102). در برخی منابع شیعی ذکر شده که وی در مکه از محضر امام محمد باقر(ع) بهره برده و در کوفه نیز، به همراه جمعی از علما، امام صادق را برای سفر به مدینه بدرقه کرده است.درک محضر امام محمد باقر(ع) با توجه به زمان رخدادهای زندگی ادهم و درگذشت امام محمد باقر(ع) در 114 ق چندان منطقی به نظر نمی رسد؛ اما ملاقات او با امام صادق(ع) دور از حقیقت نیست؛ زیرا ادهم در زمان حیات امام صادق(ع)، در 148 ق، در کوفه و مکه و مدینه به سر می برد و در مواردی مشابهت هایی نیز میان نقل قول های او و سخنان امام صادق(ع) دیده می شود که نشان دهنده ی رابطه ی وی با ائمه و ارادت به آنان است. اما این امر دلیل محکمی برای شیعه بودن ادهم نیست.سخنان، شخصیت و احوال ادهم تأثیر فراوانی در تاریخ تصوف اسلامی و مراحل اولیه ی تشکیل آن داشته است. ابهامات و تشتت آرا در شرح حال و وقایع زمان حیات وی و نیز افسانه های منتسب به او، همگی، نشان دهنده ی آوازه ی ادهم و تأثیر شخصیت و رفتار او در فکر و ذهن مردم است (هجویری، ص 129؛ عطار، ص 102). ادهم در ادبیات عرفانی اهمیت بسیاری داشته و نمونه ی بارزی از زهد و تجرد بوده است. ابوحنیفه و جنید، به ترتیب، به او لقب «سیدنا» و «مفاتیح العلوم» داده بودند و کتاب هایی نیز درباره ی او تألیف شده بود؛ از آن جمله می توان به زهد ابراهیم، تألیف احمدبن محمد بَردَعی (مزّی، ج 2، ص 63) الرو ض النسیم و الدّرالیتیم فی مناقب السلطان ابراهیم یا سیرة السلطان ابراهیم بن ادهم به قلم احمد بن یوسف سنان القَرَمانی (متوفی 1019 ق / 1611 م) و الطراز المعلم (فی قصة) السلطان ابراهیم ادهم به زبان ترکی تألیف درویش حسن رومی اشاره کرد.گلزار ابراهیم کتاب دیگری در باره ی داستان زندگی ادهم که شاعر هندی، ابوالحسن محمد، آن را به زبان اردو به نظم درآورده است.بسیاری از مقدمات و مراحل اولیه ی اصول نظری و قواعد اخلاقی و عملی عرفان اسلامی و مفاهیم رایج در میان متصوفه، همچون خوف و رجاء، صبر و رضا، توبه، زهد، توکل، در گفتار و رفتار منسوب به ادهم آشکارا دیده می شود، همین اصول مدتی بعد به مبانی و شرایط سیر و سلوک و منازل و مراحل طریقت تبدیل شدند.داستان ادهم علاوه بر افسانه های ایرانی، در اندونزی نیز شهرت فراوانی داشته است. حکایات ادهم به ادبیات مالاکایی هم راه یافته است و کتاب افسانه آمیز مستقلی درباره ی او به نام حکایة سلطان ابراهیم بن ادهم منسوب به ابوبکر حضرموتی تألیف شده است. داستان این کتاب کاملاً ساختگی است، اما در برخی موارد مشابهت های دوری با روایات مشهور و قدیمی مربوط به ادهم دارد و نکات اخلاقی و عرفانی آن شایسته ی توجه است (دائرة المعارف بزرگ، ذیل مدخل).
همان گونه که گفته شد این داستان ها سندیّت تاریخی ندارد و فقط نشان دهنده ی شهرت فراگیر و تأثیر شخصیت این عارف مسلمان بر افکار مسلمانان جهان است. شهرت ادهم به کشورهای مسلمان محدود نشده و حتی در ادبیات اروپایی نیز آثاری بر جای گذاشته است. نیکولائومانوچی، سیاح و مورخ ایتالیایی، در کتاب تاریخ مغول داستانی از ادهم آورده است ولی هانت، شاعر معروف انگلیسی، در قطعه ای به نام «ابو ابن ادهم» حکایتی را به نظم درآورده است که در قرآن داستان خواب دیدنِ جبرائیل را، در حالی که ادهم نام یاران حق را بر صحیفه ای می نوشته، به انگلیسی سروده است (جونز، ص 8-20).اهمیت ادهم در تاریخ تصوف اسلامی بیشتر برای آن است که وی سبب شد تا زهد و تقوا و عبادات اولیه ی اسلامی به ریاضت و مجاهدت و افکار صوفیانه در دوره های بعد تبدیل شود. او مهم ترین شخص در شکل گیری این جریان به شما می آید.در واقع، بسیاری از مقدمات و مراحل اولیه ی اصول نظری و قواعد اخلاقی و عملی عرفان اسلامی و مفاهیم رایج در میان متصوفه، همچون خوف و رجاء، صبر و رضا، توبه، زهد، توکل، در گفتار و رفتار منسوب به ادهم آشکارا دیده می شود، همین اصول مدتی بعد به مبانی و شرایط سیر و سلوک و منازل و مراحل طریقت تبدیل شدند. او از نفس خود پیروی نمی کرد و از شهرت و توجه مردم گریزان بود که این امر یادآور رفتار و کردار ملامتیه است. همواره در حق یارانش ایثار و انفاق می کرد، که این خصلت او یادآور روش جوانمردان است. برخلاف راهبان بودایی و مسیحی، معتقد بود که باید با دسترنج خودش زندگی را بگذراند و به همین علت کشاورزی می کرد یا در مزارع نگهبانی می داد. وی در جنگ های مسلمانان با روم نیز شرکت کرد. (ابونعیم، ص 369- 372؛ هجویری، ص 77-79؛ عطار، ص 105، 106- 107، 110-111؛ ابونصر سراج، ص 119).ادهم با صاحبان زر و زور رفتاری بی پروا داشت و به آنها سفارش می کرد تا غرق ظواهر دنیوی نشوند و دین خود را به دنیا نفروشند. در سخنان منسوب به او شطحیات، از آن گونه که به بایزید بسطامی و حلاج نسبت داده اند، دیده نمی شود.در اقوال منسوب به او از موضوعاتی همچون فنا و بقا، توحید شهودی و وجودی و مطالبی از این دست که عرفایِ پس از او در آثارشان آورده اند و تشکیل دهنده ی مبانی نظری عرفان اسلامی است نشان روشنی نیست. وی معتقد بود که انسان باید از هر چیزی که او را از یاد و عبادت خدا دور می کند، بپرهیزد. تصوف، زهد و عبادت، و ریاضت و مجاهدت محور افکار اوست. وی از دنیا و خواسته های دنیوی بیزار بود. همین صفات سبب شد که شخصیت او در شکل گیر و تکامل اصول اخلاقی و آداب سیر و سلوک صوفیانه تأثیر مهمی داشته باشد (ابونعیم، ج 8، ص 10؛ مزّی، ج 2، ص 36؛ ابن عساکر، ج 2، ص 19؛ ابن ابی الحدید، ج 2، ص 96). منبع : تقویم تاریخ اسلام و ایران ، جلد اول، دکتر علی اکبر ولایتی تنظیم: محمدی - گروه دین و اندیشه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 502]