واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مواظب رازها باش!
«راز»، به اقتضاى حرمتش باید پنهان و پوشیده بماند و گرنه راز نمىشد. در این هیچ تردیدى نیست. گفتهاند: غلامى طبق سرپوشیدهاى بر سر داشت و خاموش و بىصدا در راهى مىرفت. یکى از افراد، در راه به او برخورد و پرسید: در این طبق چیست؟ غلام چیزى نگفت. آن شخص به اصرار پرسید تا بداند زیر آن سرپوش که روى طبق کشیدهاند چیست؟ غلام گفت: فلانى! اگر قرار بود که همه افراد بدانند در طبق چیست، دیگر سرپوشروى آن نمىکشیدند! رازهاى درونى افراد نیز همین گونه است. اگر آن را به این و آن بگویید، از «راز» بودن، مىافتد. با مردم بیگانه مگو راز دل خویش. بیگانه، دل راز نگهدار ندارد. راز فاش شده، مثل یک زندانى گریخته از محبس است که بازگرداندنش به بازداشتگاه بسیار دشوار است. تیرى که از کمان رها گشت و گلولهاى که از سلاح شلیک شد، دیگر به کمان و سلاح برنمىگردد. «راز»، همان زندانى است، همان تیر و گلوله است و دهان، و سینه تو، همچون زندان. مانند چله کمان و مانند خشاب اسلحه، تا وقتى که رها نشده، مصون و پنهان است. همین که از چنگت گریخت و از تفنگت شلیک گشت، دیگر از اختیار تو بیرون رفته است. اگر تا آن لحظه، راز در گروگان تو بود، اینک تو در گرو آنى. به تعبیر زیباى امیرالمؤمنین(ع): «سرک اسیرک، فان افشیته صرت اسیره»1 . راز تو اسیر توست، اگر آشکارش ساختى، تو اسیر آن شدهاى. به قول سعدى: خامشى به که ضمیر دل خویش. به کسى گویى و گویى که: مگوى. اى سلیم! آب ز سرچشمه ببند. که چو پر شد، نتوان بستن جوى2پس آنچه زمینه برخى کدورتها و گلهها میان افراد مىشود، گاهى زمینهاش دست خود «صاحب سر» است که نمىتواند رازدار خویش باشد. راز را حتى به دوستان هم نباید گفت، اگر واقعا «راز» است و پنهان بودنش حتمى! چرا که همان دوستان صمیمى تو هم دوستان صمیمىدیگرى دارند. همان افراد مورد اعتماد هم به کسان دیگرى «اعتماد»دارند، آنان هم به «همه کس» نمىگویند، ولى به «بعضى» چطور؟ شاید! باز هم به قول شاعر شیراز، سعدى حکیم: «رازى که پنهان خواهى، با کسى در میان منه، اگر چه دوست مخلص باشد، کهمر آن دوست را دوستان مخلص باشد!»3افشاى اسرار، نشانه ضعف نفس و سستى اراده است. به عکس،«کتمان راز» دلیل قوت روح و کرامت نفس است و ظرفیتشایسته وبایسته یک انسان را مىرساند. نگهبانى از «راز مردم» و «راز نظام» هم ازتکالیف اجتماعى است.نگهبانان راز، هر چه کمتر باشند، محفوظتر است. برخلافنگهدارى از چیزهاى دیگر که زیادى نگهبانان، آن را سالمتر نگاهمىدارد. اسرار، هر چه صندو قهاى متعددتر داشته باشد، ناامنتر و در معرض فاش شدن است. «کل سر جاوز الاثنین شاع» هر رازى که از دو نفر فراتر رفت پخش خواهد شد. کدام راز؟
علاوه بر رازهاى خودتان، اسرار مردم نیز همان حکم را دارد. همان طور که باید ظرفیت نگهدارى از راز خودت را داشته باشى و آنرا پیش دیگران نگویى، رازى را هم که کسى با تو در میان گذاشته، یا ازاسرارى به نحوى آگاه شدهاى، باید نگهبان و امین باشى. قدرت رازدارى و ظرفیت حفظ اسرار را هم باید نسبت به آنچه به خود و زندگیت مربوط است داشته باشى، هم نسبت به دیگران و اسرارشان. افشاى اسرار، نشانه ضعف نفس و سستى اراده است. به عکس،«کتمان راز» دلیل قوت روح و کرامت نفس است و ظرفیتشایسته و بایسته یک انسان را مىرساند. نگهبانى از «راز مردم» و «راز نظام» هم از تکالیف اجتماعى است. «حفظ لسان» و «کنترل زبان» در مباحث اخلاقى و روایات، جایگاه مهمى دارد و به موضوعاتى چون: دروغ، غیبت، افتراء، لغو و بهتان و در بخشى هم به «رازدارى» مربوط مىشود. کسى که نتواند رازدار مردم باشد، گرفتار یک رذیله اخلاقى و معاشرتى است و باید در رفع آن بکوشد. تقوا و تمرین مىتواند راهى مناسب به شمار آید. اسرار مردم چه بسا انسان از بعضى اسرار دیگران آگاه شود، اما باید امین مردم بود و آبرویشان را نریخت و برایشان مشکل پدید نیاورد. حفظ اسرار را باید از خدا آموخت. خداوند بیش و پیش از هر کس، از اعمال و حالات و رفتار و عیوب و گناهان بندگانش باخبر است، اما ... حلم و بردبارى و پردهپوشى و رازدارى او بیش از همهاست. اگر خداوند، کارهاى پشت پرده و پنهانى بندگانش را افشا کند، آیا کسى با کسى دوست مىشود؟ اگر خداوند، «آن کارهاى دیگر» مردم را رو کند، براى چه کسى آبرو و حیثیتى باقى مىماند؟ خداوند، کریماست و آبرودارى و خطاپوشى مىکند و زشتکاریهاى پنهانى مردم را فاش نمىسازد، وگرنه کیست که در برابر افشاگریهایش بتواند تاب آورد؟ این همان است که در دعاى کمیل مىخوانیم: «و لا تفضحنى بخفى ما اطلعت علیه من سرى ... .». اگر حرفى را از کسى شنیدى که راضى به نقل آن براى دیگرىنبود، نقل آن گناه است. اگر بیان یک راز، آبروى خانوادهاى را به خطراندازد، فرداى قیامت مسؤولیت دارد و پاسخ گفتن به آن بسیار دشواراست.بارى ... «امانت»، تنها در باز پس دادن فرش همسایه یا مراقبت از گلدانهاى او نیست. «آبرو» از هر سرمایهاى بالاتر است و با رازدارى مىتوان «آبرودارى» کرد. کسى که از عیب پنهان و راز مخفى کسى مطلع مىشود و آن را در بوق و کرنا مىکند، گناهکار است و مدیون حق مردم. تعجب است که گاهى رازهاى خصوصى بعضى خانوادهها زبان به زبان نقل مىشود و صغیر و کبیر از آن آگاهند! حضرت رضا(ع) در حدیثى فرموده است: مؤمن، هرگز مؤمن راستین نخواهد بود مگر آنکه سه خصلت داشته باشد: سنتى از پروردگار، سنتى از پیامبر و سنتى از ولى خدا. آنگاه سنت و روشى را کهمؤمن باید از خدا آموخته و به کار بندد، «رازدارى» معرفى مىکند: «و اماالسنة من ربه کتمان سره.» 4اگر حرفى را از کسى شنیدى که راضى به نقل آن براى دیگرى نبود، نقل آن گناه است. اگر بیان یک راز، آبروى خانوادهاى را به خطراندازد، فرداى قیامت مسؤولیت دارد و پاسخ گفتن به آن بسیار دشوار است. چرا غیبت حرام است و زشتترین معصیت؟ چون خمیرمایهاش همان افشاى اسرار و بدیها و معایب دیگران است. مگر آبروى رفته را مىتوان دوباره بازگرداند و مگر آب ریخته را مىتوان جمع کرد؟ اگر از اختلافات خانوادگى زن و مردى خبر دارى، چه نیازى و لزومى به طرح و افشاى آن؟ اگر در کسى نقطه ضعفى سراغ دارى، با کدام حجت شرعى و مستمسک دینى آن را فاش و پخش و بازگو مىکنى؟ مگر مىتوان هر چه را دانست، گفت؟ مگر گفتن هر راستى واجب است؟ منبع : اخلاق معاشرت،جواد محدثیرهنما - گروه دین و اندیشه تبیان1) غررالحكم، آمدى، ج1، ص437. 2) گلستان سعدى، باب هشتم، آداب صحبت. 3) همان. 4) میزانالحكمه، ج4، ص426.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 505]