واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: دردسرهای زندگی با مرد افیونی متاسفانه شوهرم در اثر دوستي با يکي از همسايگان به دام موادمخدر افتاد. او اوايل به طور تفريحي و با اين ادعا که استعمال اين مواد افيوني براي تقويت قوا مفيد است سر خودش را شيره مي ماليد اما در مدت کوتاهي به مصرف کراک روي آورد و زندگي مان را نابود کرد. خراسان: غروب بود و خسته و کوفته از سر کار به خانه برگشتم که متوجه حضور زن و مرد ناشناسي در داخل حياط خانه شدم. آن ها براي شوهرم موادمخدر آورده بودند و اگر چند دقيقه ديرتر رسيده بودم شوهر بي غيرتم، دخترمان را به مبلغ ۲۰ هزار تومان به آن زن و مرد غريبه فروخته بود. زن جوان که براي مشاوره به دايره اجتماعي کلانتري خواجه ربيع مشهد مراجعه کرده بود در بيان داستان تلخ زندگي اش افزود: ۴ سال قبل جلال به خواستگاري ام آمد و خانواده ام پس از انجام تحقيقات کامل، موافقت خود را با اين ازدواج اعلام کردند. من ۱۸ساله بودم که پا به خانه شوهر گذاشتم و شريک دار و ندار و شادي و غم جلال شدم. دلم خوش بود که همسرم مردي زحمتکش است و يک لقمه نان حلال سر سفره مان مي آورد.ما زندگي قشنگ و باصفايي داشتيم و به عنوان يک زوج موفق و عاشق سر زبان دوستان و آشنايان افتاده بوديم اما افسوس که آن همه تعريف و تمجيد در کمتر از ۲ سال به لعن و نفرين و تمسخر تبديل شد. متاسفانه شوهرم در اثر دوستي با يکي از همسايگان به دام موادمخدر افتاد. او اوايل به طور تفريحي و با اين ادعا که استعمال اين مواد افيوني براي تقويت قوا مفيد است سر خودش را شيره مي ماليد اما در مدت کوتاهي به مصرف کراک روي آورد و زندگي مان را نابود کرد. غيبت هاي مکرر جلال باعث شد تا او کار خودش را از دست بدهد و ما به وضعيت اسف باري گرفتار شديم که خرج و مخارج زندگي مان را پدر بازنشسته ام بر عهده گرفت. من نيز با احساس مسئوليتي که داشتم در يک کارگاه توليدي مشغول کار شدم. جلال با اين ترفند که تصميم دارد اعتيادش را ترک کند، چند تکه طلايم را نيز از دستم در آورد و مدتي وانمود مي کرد تحت درمان قرار دارد و در حال پاک کردن خودش از آلودگي موادمخدر است. اما او دروغ گفته بود و پول طلاهايم را نيز به باد داد. شايد باور نکنيد تا به حال چند بار پدر بيچاره ام براي ما مرغ و گوشت خريده است ولي جلال با بي انصافي تمام وقتي سر کار هستم وسايل داخل يخچال را نيز با بسته هاي موادمخدر عوض مي کند. من از مدتي قبل گوشت هاي داخل يخچال را به خانه همسايه سپرده ام تا جلوي بچه ۲ ساله ام شرمنده نشوم اما جلال که از نظر جسمي و حتي قواي بدني دچار ضعف شديدي شده با توهم و ترديد به من تهمت هاي ناروا مي زند و مي گويد تو با همسايه رابطه مخفيانه داري و ...! او ديروز مي خواست بچه ام را بفروشد. از دست اين کارهايش به راستي خسته و درمانده شده ام. پایگاه اینترنتی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 622]