واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اما «دریای درون» فیلمی آنچنان سرزنده و سرحال بود كه تقریبا اكثر سینمادوستان مشتاقانه به انتظار فیلم بعدی او نشستند. شاید همین انتظار طولانی باعث شده است تا علاقهمندان به سینمای او منتظر فیلمی... نگاهی به سه فیلم ناامیدكننده سال 2009 ریكی: جای خالی كلیشهها فرانسوا اوزون شاید به نسبت دو فیلمساز دیگری كه در ادامه این یادداشت از آنان نام برده میشود فیلمساز بزرگ و نام آشنایی نباشد، اما قطعا كسانی كه سینما را كمی جدیتر دنبال میكنند با نام او آشنا هستند و با تماشای برخی از آثار این فیلمساز به این نتیجه رسیدهاند كه فیلمسازی صاحب سبك است. نوآوریهای روایی در فیلمهای او همواره بحث برانگیز بوده و همین مسئله نیز باعث حضور مداوم او در اكثر جشنوارههای معتبر اروپایی بوده است. «ریكی»، تازه ترین اثر فرانسوا اوزون، این نكته را یادآوری میكند كه كلیشهها چقدر در بقای سینما میتوانند نقش داشته باشند. در حقیقت استفاده به جا و منطقی از كلیشهها سرنوشت یك فیلم را تا حد زیادی تعیین میكند. مشكل اصلی فیلم «ریكی» این است كه تكلیف كارگردان با خودش روشن نیست و نمیداند كه قرار است چه فیلمی بسازد. قرار است یك فیلم اروپایی بسازد (اروپایی به مفهوم رایج هنری آن) و یا قرار است رویا پردازیهایی از جنس هالیوودی داشته باشد؟ همین امر است كه باعث شده فیلم «ریكی» نه یك فیلم هنری با سبك و سیاق مرسوم اروپاییاش باشد (كه گویا زیاد مورد علاقه اوزون است) و نه یك فیلم درست و حسابی و جذاب، كه داستانی را به شكلی جذاب تعریف میكند. این اتفاق بدترین فاجعهای است كه میتوانست گریبان فیلم را بگیرد كه گرفت. فیلم یك بینظمی و آشفتگی روایی را دارد كه هر بینندهای را خسته میكند. روایت تلخ، گزنده و ملالآور او تا اواسط فیلم به گونهای است كه مخاطب فكر میكند قرار است یك درام ساده كم تحرك و اجتماعی را ببیند كه قرار است معضلات مدرنیسم آن هم از نوع اروپاییاش را نشان دهد. تقریبا چیزی شبیه به فیلمهای اخیر آكی كوریسماكی. نمایش دردآور رنج و سختی كارگرهای اروپایی بهخصوص شخصیت اصلی فیلم این حس را تقویت میكند كه با اینچنین فیلمی روبهرو هستیم. كار تا جایی پیش میرود كه اوزون حتی گریزی هم به خلأهای عاطفی آنان هم میزند. اما به یكباره فیلم تغییر فاز میدهد و به یك درام علمی-تخیلی تبدیل میشود. فیلم نه در نیمه ابتدایی به ظاهر روشنفكرانهاش از اصول این نوع سینما استفاده كرده و نه در نیمه دوم ظاهراهالیوودیاش از اصولی كه مناسبتی با این نوع داستانها دارند استفاده كرده است. آگورا: جای خالی انسانیت الخاندرو آمنابارو را اكثر سینمادوستان با فیلم «دیگران» به یاد میآورند. سینمای او با «دیگران» به بلوغ تكنیكی رسید، با «چشمانت را باز كن» به بلوغ داستانگویی و فیلم «دریای درون» بود كه نشان داد آمنابارو به بلوغ فكری نیز رسیده است. در حقیقت سینمای آمنابارو را باید در«دریای درون» و عناصر آن جستوجو كرد و نه« دیگران» و «چشمانت را باز كن». هرچند این دو فیلم هم فیلمهای موفق و خوبی هستند. اما «دریای درون» فیلمی آنچنان سرزنده و سرحال بود كه تقریبا اكثر سینمادوستان مشتاقانه به انتظار فیلم بعدی او نشستند. شاید همین انتظار طولانی باعث شده است تا علاقهمندان به سینمای او منتظر فیلمی هم رده و حتی بهتر از «دریای درون» باشند. باورش سخت است كه سازنده فیلم به شدت انسانی« دریای درون»، «آگورا» را بسازد. درامی تاریخی كه بر اساس زندگی واقعی هیپاتیا (با بازی راشل وایس) بانوی ستارهشناس و دانشمند قرن چهارم میلادی ساخته شده و شرح زندگانی و مرگ این زن را نشان میدهد. در این میان داستانی عاشقانه هم وجود دارد كه شخصیت اصلی فیلم درگیر آن میشود. فیلم در نقد تعصب و افراطیگریهای مذهبیون مسیحی ساخته شده است و همانند «دریای درون» (البته خیلی فراتر از آن) در مقابل این نوع نگاه افراطی جبهه میگیرد. اما تفاوتش با «دریای درون» این است كه در آن فیلم آمنابارو در مقابل این افراطیگری، عنصری انسانی قرار میدهد تا نشان دهد هیچ چیزی بالاتر از انسانیت و آزادی انسان به معنای حقیقی خود نیست. اما در« آگورا»، آمنابارو از هیچ عنصری در تقابل با این نگاه افراطی گری به ظاهر مذهبی استفاده نمیكند. ضمن اینكه «آگورا»، قواعد ژانری را كه خود میخواهد زیر پرچم آن باشد را رعایت نمیكند. این نكته را فراموش نكنیم كه حساب فیلمی كه قواعد ژانری را به بازی میگیرد جداست. آگورا از آن دست فیلمها نیست. فیلم میخواهد درامی تاریخی باشد. با سبك و سیاق تمام فیلمهای مشهور این ژانر. اما نمیتواند. فیلم نه روان است و نه جذاب. شاید در مقابل جذابیت فیلم معمولی «تروآ»، حتی خندهدار هم به نظر بیاید. تنها نكته جالب این فیلم البته برای ما ایرانیها حضور همایون ارشادی در یكی از نقشهای اصلی این فیلم است. باریا: نوستالژی تحمیلی جوزپه تورناتوره در میان این سه فیلمساز، مشهورترین و قطعا پرطرفدارترین فیلمساز است. كم سینمادوستی پیدا میشود كه «سینما پارادیزو» را دوست نداشته باشد. آثار دیگر این فیلمساز هم در كشور ما بسیار دیده و پسندیده شده است. حال چه به لحاظ تشابهات فرهنگی میان هر دو كشور و یا احساسی بودن مردمان هر دو سرزمین یك علاقه خاصی نسبت به این فیلمساز در كشورمان وجود دارد. اما آخرین اثر او قبل از «باریا»، یعنی «زن ناشناخته»، چندان به مذاق سینمادوستان و نیز منتقدان خوش نیامد. «زن ناشناخته» اثری تلخ و دور از سینمای تورناتورهوار بود. همه اینها باعث شد تا طرفداران او منتظر اثری با همان سبك و سیاق دوست داشتنی تورناتوره باشند و این اشتیاقشان برای تماشای اثری جدید از وی دو چندان شد. «باریا» فیلمی با همان سبك و سیاق تورناتوره است. این را از همان سكانس ابتدایی فیلم كه پسر بچه باید تا قبل از خشك شدن آب دهان یكی از اهالی روستا روی زمین پاكت سیگاری را بخرد و برای او بیاورد میتوان فهمید. فیلم با رنگهای گرم و شادی كه دارد، تمام سختیهای مردمانی كه با بدبختی و فلاكت تحت استعمار جنگ طلبانه حاكمان هستند را جزیی از نوستالژیهایشان میپندارد و از دل این همه مصیبت داخل فیلم، درامی شاد و سرحال بیرون میكشد. حتی تلخترین سكانس فیلم كه حمل جنازه كودك مرده در جعبه و به خاك سپردن آن است، نیز چندان تلخ روایت نمیشود و تورناتوره تعادل سرخوشانه فیلم را حفظ میكند. اما مشكل اصلی «باریا» اینجاست كه بیش از حد شخصیست. تورناتوره در «سینما پارادیزو» اگر از نوستالژی میگفت، در كنارش غزلی عاشقانه در باب سینما را هم روایت میكرد تا تماشاگر را هم به دنیای نوستالژی خودش بكشاند. اما در «باریا» نوستالژی تورناتوره به تماشاگر تحمیل میشود و چیزی كه برای خود تماشاگر هم قابل پیگیری و موجب عدم انفعال او در خط داستانی شود وجود ندارد. همین امر باعث شده است تا شاید فیلم بیشتر برای هم وطنان تورناتوره قابل درك و هضم باشد تا ما. سینما پارادیزو در كنار خط داستانیاش به سینما تشخص داد و همین موجب شد تا زبانی همه فهم و جهانی داشته باشد. اما باریا از این عنصر بیبهره است. فیلم حتی در اواسط خود به شدت خسته كننده و فاقد یك اتفاق دراماتیك است كه تماشاگر را درگیر و روی صندلی خود بنشاند. اما از این نكته به هیچ وجه نمیتوان عبور كرد كه «باریا»، با اینكه فیلم ستایش شده و شاخصی نیست اما امكان دارد هركسی را جذب خود كند. «باریا » در بدترین حالت ممكن، باز هم یك سر و گردن از نود درصد آثار بیهویت امروزی بالاتر است و چیزی كه ما از آن به عنوان عدم موفقیت یاد میكنیم، تنها در قیاس با سایر آثار خود فیلمساز است. باریا پر است از فرهنگ و خاطرات ملی یك سرزمین. چیزی كه در سینمای این روزهای جهان به ندرت پیدا میشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 537]