واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چند پيشنهاد عاشقانه نويسنده: سعيده حسين يزدي همه ما انسان ها نيازمند اين هستيم که مورد عشق محبّت، قرار بگيريم. به راستي آيا ما، وقتي به خودمان نگاه مي کنيم، دوست داشتني هستيم؟ افراد اندکي چنين هستند وعدّه بسياري از ما، با صادقانه نگاه کردن به خود عيب ها وکاستي هايي را در خودمان مشاهده مي کنيم که ما را در اين احساس که دوست داشتني هستيم، دچار ترديد مي سازد. امّا همه آنچه را که ما، معايب خودمان و نقاط ضعف خود مي پنداريم، در واقع، آثار سوء ناشي از غفلت هايي است که در طي زندگي، در خود انباشته ساخته ايم و دليل اين که خود را به طور کامل دوست داشتني ومورد عشق ومحبّت نمي يابيم، اين است که با طبيعت معنوي خود( فطرت خود)، احساس نزديکي و ارتباط نمي کنيم ؛ چيزي که بدون آن، از عهده هيچ کاري بر نمي آييم واين، همان بعد معنوي ومتعالي وجود انسان است.(1)حقيقت عشق:به راستي، اين نيرو وکششي که ما را به سوي هدف معنوي زندگي مان سوق مي دهد، چيست؟ در پاسخ به اين سؤال گفته شده است که عشق، شوق سرشار دروني براي يکي شدن با کل وميل باطني براي فنا شدن در خداوند است. عشق، از جدايي سرچشمه مي گيرد؛ در واقع، از زماني که ما منشا خود (خداوند) واز زاد بوم وآفرينشگاه خود(بهشت قرب خداوند) جدا شده ايم، اين جدايي، باعث پيدايش ميل واشتياق در ما براي بازگشت به مبدا ويکي شدن با آن گرديده است. درست مانند اين که درختي را از خاک بيرون بياوريم. در اين حالت، درخت، اشياق زيادي براي بازگشت به خاک وريشه دواندن دوباره در آن احساس خواهد کرد؛ چرا که زندگي و اقعي اش در خاک معنا پيدا مي کند ؛ ولي اکنون که از خاک جدا شده، مي ميرد. به تنهايي نمي تواند زنده باشد؛ چرا که زندگي آن، در خاک، با خاک واز طريق خاک ممکن مي شود واين يعني عشق.در اين ميان، غرور وخودخواهي، مانند مانعي بين انسان وخاک مورد نيازش ( يعني فطرت الهي اش) عمل مي کند. مرد وزن مي توانند خاک مورد نيازشان را در يکديگر بيابند. زن ومرد مي توانند از طريق يکديگر، به جايگاه خود در «هستي» نزديک تر شوند. آنها مکمّل يکديگر هستند. مرد به تنهايي، يک نيمه وزن نيز به تنهايي، يک نيمه است. وقتي که اين دونيمه به هم مي رسند وبه يکديگر کمک مي کنند وآيينه هم مي شوند وفضيلت ها را در وجود يکديگر، تقويت مي کنند، آن وقت، احساس ريشه داشتن ومتصّل بودن به مبدا مي کنند ولذّتي بزرگ، وجود آنها را فرا مي گيرد.(2) البته بايد دانست که چنين پيوندي، تنها زماني شکل مي گيرد که در مقدّمات آن، قوانين فطرت، رعايت شده وراه فضيلت - که انبيا وکتاب هاي آسماني نشان داده اند -، طي شده باشد وجز اين ، هر چه «عشق» ناميده شود، هوسي بيش نيست.عشق يعني علاقه شديد قلبي که از عمق جان برخاسته باشد وبند بند وجود آدمي در آن، گره خورده باشد. اين علاقه، مي تواند متوجه معبودي بزرگ چون الله باشد وهم زمان مي تواند به همسر، مادر، پدر، فرزند و... نيز نثار شود؛ چرا که هر عشق پاکي که از روي بندگي ودر پي جلب رضاي خداوند باشد، عبادت محسوب مي شود وموجب قرب به خداوند (معشوق حقيقي همه هستي) است.چهار قدم براي رسيدن به عشق:1. حضور در لحظهعشق، تنها در زمان «حال» است که شکل مي گيرد. عشق ورزيدن در گذشته وآينده، ممکن نيست. عشق ورزي در روابط انسان، تنها در زمان حال امکان پذير است؛ چرا که احساس، در لحظه، معنا پيدا مي کند. آن که عاشق است، در لحظه لحظه بودن در کنار معشوقش، تمرکز فکر وحضور قلب دارد:به او وآسايش ورضايتش فکر مي کند وقلبش به او اطمينان وآرامش دارد. که در کنار و حضور معشوق، فکرش به هزار جا مي رود، يا عاشق نيست و يا آداب عاشقي را نمي داند.2. تصفيه درونبايد ياد بگيريم که چگونه «سموم» وجودمان را به «شهد» تبديل کنيم. خيلي از مردم، عشق مي ورزند؛ ولي عشق آنها با سمومي همچون: نفرت، حسادت، خشم، خودخواهي، حرص واحساس مالکيت، آلوده شده است. عشق، بسيار ظريف و شکننده است. آيا با وجود خشم و تنفر وحسادت، عشق مي تواند جان سالم به در برد؟عشق، به مثابه نردباني بين بهشت وجهنّم است. نردبان، وسيله اي است دوطرفه؛ هم مي توان از آن بالا رفت، هم پايين آمد. اگر عشق، مسموم باشد، نردبان، فرد را به قعر جهنّم هدايت مي کند، نه به سوي بهشت. براي اين که از اين سموم دور شويم، فقط بايد خويشتنداري کنيم؛ يعني هنگام خشم، نبايد هيچ کاري انجام دهيم و فقط بايد در سکوت بنشينيم و بردبار باشيم.3. تقسيم کردن وبخشيدنچيزهاي منفي را براي خودت نگه دار؛ ولي خوبي ها وزيبايي ها را با ديگران تقسيم کن! معمولاًاغلب مردم، عکس اين کار را انجام مي دهند. يعني وقتي که شاد هستند، خسيس مي شوند وآن را با کسي تقسيم نمي کنند. برعکس، وقتي غمگين هستند، ولخرج ودست و دلباز مي شوند ودوست دارند همه در غم ودرد آنها سهيم باشند. وقتي لبخند مي زنند، بسيار صرفه جويانه ودر حدّ يک تبسم خفيف عمل مي کنند درصورتي که در قانون عشق بايد بخشنده وتقسيم گر بود، يعني نعمت ها وخوبي ها وزيبايي ها را بايد با ديگران (چه با معشوق وچه با عموم بندگان خدا) قسمت نمود؛ چون جمع کردن وذخيره کردن آنها، قلب را مسموم مي کند. با بخشش، قلب، از سموم وآفت ها پاک سازي مي شود. بايد توجه داشت که هنگام بخشش، نبايد از طرف مقابل، انتظار عمل متقابل يا پاداش داشته باشيم؛ بلکه بايد از کسي که به ما اجازه داده چيزي را با او تقسيم کنيم، سپاس گزار هم باشيم.4. هيچ بودنبه محض اينکه فکر کنيم کسي هستيم، عشق، از جاري شدن باز مي ايستد. عشق، فقط از درون کسي به بيرون جاري مي شود که «کسي » نباشد. عشق، در« نيستي» خانه دارد. هنگامي که خالي باشيم، هنگامي که تسليم اراده معشوق( معشوق ازلي) گرديم، عشق نيز در ما جاي خواهد گرفت و وقتي آکنده از غرور باشيم، عشق، ناپديد مي شود. هم زيستي عشق وغرور، ممکن نيست. اين دو، جايي در کنار يکديگر ندارند. بنا براين، بايد «هيچ» باشيم؛ چرا که «هيچ»، آن گاه که بر عزّت لا يزال الهي تکيه داشته باشد، متّصل به بي نهايت است و صاحب همه چيز خواهد بود...(3) پس با هيچ بودن است که مي توان به افتخار عشق، نائل شد.در يک کلام، مي توان گفت که: عشق، شناخت ودرک عميق طرف مقابل است، وعشق ورزي، يعني عمل کردن بر اساس اين درک واحساس. عشق، بي قيد وشرط است، نه داد وستدي تجاري. عشق، حامي و استوار است. عشق، ضروري ترين نياز رواني وجسماني بشر از بدو تولد است. عشق، دو سويه است وبراي دهنده و گيرنده، سودمند است.عشق، خلّاق است وقابليت هاي عشّاق را صد چندان مي کند. اشلي مونتاگو گفته است: «زماني که با فردي مشکل داريد، طوري با او رفتار کنيد که انگار او را با تمام وجود، دوست داريد». انتخاب چنين روشي - نه از روي فريب، بلکه با عشق داوطلبانه - به ما و روابطمان کمک مي کند؛ چون عشق، مهربان وشادي بخش است و بهترين نگرش ذهني والگوي رفتاري وکار آمد ترين فرايند تطبيقي در جهت توانمند ساختن بشر براي سازگاري با محيط اطراف است. در واقع براي بشر، عشق(يعني محبّت بي دريغ به همنوع)، نوعي الگوي رفتاري است که از والاترين ارزش ها برخوردار است و طي آن، فرد دهنده نيز همانند فرد گيرنده، تقويت مي شود. اما نمي توانيم افرادي را که دوستشان داريم، درمان کنيم و يا مشکل گشاي همه مشکلا ت آنها باشيم؛ امّا مي توانيم با ابراز محبّت آنها را حمايت کنيم و به آنها هم از نيرويي که خود داريم، ببخشيم و بالنده تر شويم.(4)پی نوشت ها :1. جاده عشق، ديپاک چوپرا، ترجمه: حميد رضا بلوچ وحسن هندي زاده، تهران: البرز، 1387، ص 1- 3.2. عشق، رقص زندگي(مجموعه اي از سخنان وتعاليم اوشو عارف معاصر هندي)، ترجمه: بابک رياحي پور و فرشيد قهرماني، تهران: آويژه، 1379، ص 51 - 52. 3.nirvana (در کيش هندو بودايي): آرامش ناشي از وحدت (يکي شدن) با روح جهان هستي.4. راهنماي زندگي، عشق وتن درستي، برني سيگل، ترجمه: نيره ايجادي و جواد شافعي مقدم، تهران: البرز، 1387، ص72- 73.منبع:حدیث زندگی - شماره45 /خ
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 673]