محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828695525
بهترین دوست «پاپا»
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بهترین دوست «پاپا*»نامه نگاری های «ارنست همینگوی» با «اسکات فیتزجرالد»
«اسکات فیتزجرالد» را می توان از نزدیک ترین و تاثیرگذارترین دوستان «ارنست میلر همینگوی» دانست. هر کسی هم که کتاب «پاریس، جشن بیکران» «همینگوی» را که مرحوم «فرهاد غبرائی» ترجمه کرده خوانده باشد، بی شک آن سه فصل مهم و خواندی کتاب را درباره «همینگوی» و ارتباطش با «فیتزجرالد» فراموش نمی کند. فصل هایی که هر چند کمی با اغراق و غلو نوشته شده اند اما اهمیت کسی را نشان می دهند که «همینگوی» درباره اش صحبت می کند: اسکات فیتزجرالد.نامه های «همینگوی» را که نگاه کنید، «فیتزجرالد» بعد از «ماکسول پرکینز»، ویراستار آثار «همینگوی» در انتشارات «اسکریبنر»، تنها کسی است که بیشترین نامه های «همینگوی» خطاب به او نوشته شده. نخستین بار یکدیگر را در کافه ی «دینگو» پاریس و اواخر آوریل 1925دیده اند، درست دو هفته بعد از انتشار رمان «گتسبی بزرگ» نوشته ی «فیتزجرالد» و شش ماه قبل از انتشار اولین نسخه مجموعه داستان معروف «همینگوی» یعنی «در زمان ما». «اسکات» سه سال از «ارنست» بزرگتر بود، کتاب «این سوی بهشت» اش در سال 1920خوب فروش کرده بود و برای روزنامه ای می نوشت که سه میلیون تیراژ داشت، لااقل از «همینگوی» آوازه اش بیشتر بود. پس از آشنایی، «فیتزجرالد» معرف «همینگوی» شد به خیلی از نویسندگان مطرحی که ساکن فرانسه بودند و بعد ها او را به «چارلز اسکریبنر» معرفی کرد، کسی که مدیر موسسه انتشاراتی «اسکریبنر» بود و همانی که بعدها اغلب کتاب های «همینگوی» را منتشر کرد. نقطه ی عطف زندگی همینگوی را شاید بتوان زندگی در «پاریس» و هم نشینی با بزرگانی همچون «جیمز جویس»، «دوس پاسوس»، «گرترود استاین»، «ازرا پاوند» و … دانست، دورانی که بیشتر با «اسکات فیزجرالد» سپری شد.هر چند که در آغاز دوستی این دو نویسنده ی بزرگ ادبیات جهان، «فیتزجرالد» نسبت به «همینگوی» چهره ی سرشناس تری بود اما با گذشت زمان رابطه برعکس و نقش «فیتزجرالد» در ادبیات کم رنگ تر شد، تا جایی که کم کم «همینگوی» تبدیل شد به اسطوره ای برای «فیتزجرالد.» در همان اولین مهمانی ای که به مناسبت آمدن «همینگوی» به پاریس برگزار شد و «فیتزجرالد» هم آن جا حضور داشت و به خاطر برخورد نامناسب «اسکات» و سئوال احمقانه ای که پرسید 1، آن اسطوره ی خیالی که «ارنست» از او در ذهنش ساخته بود، ناگهان فرو ریخت. «همینگوی» که از افول ادبی دوستش واهمه داشت، بارها این مسئله را به او هشدار داد و تشویقش کرد به نوشتن. به ندرت می توان نامه ای را پیدا کرد از «همینگوی» به «فیتزجرالد» که از کم کاری «اسکات» گله نکرده یا آن که او را از بهترین نویسندگان معاصر نخوانده باشد. «همینگوی» هر چند تنها یک بار و آن هم خیلی کوتاه در کتاب «جشن بیکران» به خوب بودن رمان «گتسبی بزرگ» اعتراف می کند، اما بارها در نامه هایش به رقیب دوست داشتنی خود می گوید که کسی که توانسته چنین رمان شگفت انگیزی بنویسد پس می تواند شاهکارهای بهتری هم خلق کند. به نظر «همینگوی» بهترین کتابی که «فیتزجرالد» نوشته رمانی است به نام «شب لطیف است». کتابی که نه سال پس از «گتسبی بزرگ» منتشر شده. «همینگوی» معتقد بود که این کتاب بیشتر رونوشتی از زندگی خود «فیتزجرالد» و ارتباطش با «زلدا» است و در نامه ای به «اسکات» درباره ی «شب لطیف است» این چنین می نویسد: به اسکات فیتزجرالدکی وست، 28می 1934اسکات عزیزاز کتابت هم خوشم آمد و هم خوشم نیامد. اوایل کتاب، از سارا و جرالد 2توصیف های فوق العاده ای می کنی ( خدا دوس3 را لعنت کند که کتاب را برداشته با خودش برده و من الان نمی توانم خوب نشانی بدهم به همان جایی از کتابت که دارم درباره اش حرف می زنم، پس اگر اشتباهی شد …). اما بعد شخصیت هایت را حسابی خراب کردی و به زور خواستی آن ها را به چیزهایی که بهشان نمی خورد، جور کنی و تبدیل شان کنی به آدم های دیگری، اما اسکات، این کار را نمی شود کرد. وقتی داری درباره آدم های واقعی می نویسی، نمی توانند از زن و مردی به دنیا آمده باشند که پدر و مادر واقعی شان نیستند، یا آن که مجبورشان کنی کارهایی را بکنند که نمی کنند ( شخصیت آن ها را همان پدر و مادر و وقایع طبیعی شان می سازد). می توانی شخصیت خودت، من یا زلدا، پولین 4 ، هادلی 5 ، یا سارا یا جرالد را برداری و درباره شان بنویسی اما باید همان طوری که هستند آن ها را حفظ کنی و تنها اعمالی را بخواهی انجام دهند که ازشان بربیاید. نمی توانی یکی را به دیگری تبدیل کنی. خلق یک شخصیت عالی ترین کاری است که می شود کرد اما نمی توان شخصیتی را که در کل وجودش امکان پذیر نیست، بیآفرینی.این همان چیزی است که ما، خیلی که زور بزنیم می توانیم انجام دهیم، موقعیت و حوادثی آن قدر واقعی که انگار بعدا قرار است اتفاق بیافتند.اما تو گذشته ها و آینده ها را با توجه به شخصیت هایت نمی سازی، بلکه آن ها را از ماجراهای جعلی ای که برای خودت ساخته ای اختیار می کنی. تو بهتر از هر کسی می توانی بنویسی، استعداد مثل شپش وجودت را دربر گرفته و می دانم که با استعداد هم به جهنم خواهی رفت. اسکات، تو را به خدا فقط و فقط واقعی بنویس، درباره هر کس و هرچیزی که می خواهی، فکر این نباش که به کسی بر می خورد و این قدر ملاحظه کاری نکن. اگر سارا و جرالد را به اندازه کافی بشناسی و نوشته ات هم حقیقی باشد، آن ها هم هیچ حس خاصی بهشان دست نمی دهد و راحت از کنارش می گذرند.خیلی چیزها هست که هیچ کس جز تو نمی تواند درباره اش حتا نصف آن چیزی که تو می توانی بنویسد، اما نمی نویسی و هی خودت را گول می زنی. در حالیکه هیچ نیازی به این کارها نداری.اولا همیشه می گفتم که اهل فکر کردن نیستی. باشد، قبول، بلدی فکر کنی. اما به خودت تلقین کن که بلد نیستی فکر کنی، پس مجبور می شوی بنویسی و از آدم ها و چیزهایی که می شناسی انتخاب کن و یادت باشد که گذشته هایشان را هم نگه داری و تغییر ندهی. ثانیا خیلی وقت است که متوقف شده ای و فقط دنبال جواب سئوال های شخصی ات هستی. چیز های دیگری هم هست. این همان چیزی است که نویسنده ها را کر می کند و نمی گذارد چیزی بشنوند ( همه ی ما روزی کر می شویم، حضور مبارک برنخورد یک وقتی). خب تنها راه الهام همین است. نگاه کردن و شنیدن. تو خوب می بینی اما دیگر هیچ چیز نمی شنوی.کتابت آن قدر ها که می گویم بد نیست اما بهتر از این ها می توانستی آن را بنویسی. وقتی داری می نویسی می توانی اقتصاد و حتی روانشناسی بخوانی و چیز دیگری جز این ها بهت کمک نمی کند. ما مثل این بندباز های نکبت هستیم که خوب بلدیم بالا و پایین بپریم، در حالی که دنیا پر است از بندبازهایی که نمی توانند اصلا در عمرشان بپرند.تو را به جان حضرت عیسی بنویس و این قدر نگران این نباش که دیگران چه می گویند یا این که کتابت شاهکار از آب در می آید یا نه. خود من از هر نود صفحه چرت و پرتی که می نویسم فقط یکی اش خوب از کار در می آید و شاهکار می شود و بقیه را فوری می ریزم توی سطل آشغال. خب خودت هم که می دانی برای آن که چرخ زندگی ات بچرخد باید بنویسی، پس بنویس دیگر. باشد، اما اگر کافی بنویسی و نهایت تلاشت را بکنی، مطمئن باش که شاهکار ها خودشان به اندازه کافی خلق می شوند. نمی شود که نشست و فکر کرد و شاهکار زائید، خودت را از شر این ژیلبرت سلدر و امثالهم که گند می زنند به تو و زندگی ات راحت کن و مطمئن باش اگر بگذاری ملت خودشان هر وقت خوب می نویسی تشویقت کنند و هر وقت بد نوشتی هو کنند، آن وقت همه چیز حل می شود.تراژدی زندگی شخصی ات را بی خیال. همه ی ما از همان اول هر چه بلا بوده سرمان آمده و قبل از نوشتن هر داستان جدی حسابی اذیت شده ایم. اما از این بلاها که سرت می آید استفاده کن، نگذار فریبت دهد. مثل یک متخصص، وفادار باش به همه ی اتفاق های زندگی ات اما زیاد جدی شان نگیر چون این اتفاق ها هم برای تو و هم برای همه کسانی که با تو مرتبطند اتفاق می افتد و مختص به تو نیست.این بار اگر حتی حسابی از دستم شاکی شوی، گله ای ازت ندارم. به عیسی قسم که خیلی حال می دهد وقتی داری به کسی می گویی چطور بنویسد، چطور زندگی کند و چطور بمیرد و …دلم می خواهد ببینمت و با هم درباره این چیزها حرف بزنیم. حسابی چسبیده ای به نیویورک و ما هم که جایی نمی رویم. می بینی اسکات، اصلا شخصیت تراژیکی نداری. من هم این طور نیستم. ما فقط نویسنده ایم و تنها کاری که باید بکنیم این است که بنویسیم. تنها چیزی که تو این دنیا نیاز داشتی یک نظم و ترتیب لعنتی بود اما به جای اش با کسی ازدواج کردی که به کارهایت حسادت می کند، می خواهد با تو رقابت کند و نابودت کند. درباره زلدا، به همین سادگی به این نتیجه نرسیده ام، از همان اولین باری که دیدم اش فهمیدم دیوانه است، تو هم با آن عشق سرشارت خراب ترش کردی، از بس که مست لایعقل هستی. اما با این همه به پای جویس و خیلی از نویسنده ها نمی رسی. اسکات، نویسنده های بزرگ یک روزی برمی گردند به اصلشان. همیشه ی خدا این طور است. الان دو برابر آن زمانی که به خیال خودت آدم فوق العاده ای بودی، بهتر می نویسی. می دانی که زیاد گتسبی را جدی نگرفتم. الان دو برابر بهتر از آن می توانی بنویسی. فقط باید واقعی بنویسی و بی خیال حواشی شوی.برو و بنویس.دیوانه ات هستم حسابی و دلم می خواهد که هر از چند گاهی باهم حرف بزنیم. زمان های خوبی را با هم گذرانده ایم. یک یارویی بود که یک دفعه رفتیم «نویی» به دیدنش، هنوز یادت است؟ زمستان یک سر آمده بود اینجا. این «کنبی چیمبرز» هم آدم باحالی است. دوس را زیاد می بینم. الان حسابی رو به راه شده و پارسال همین موقع وضعش خیلی بد بود. زلدا و اسکاتی چطورند؟ پولین بهشان سلام می رساند. ما همه خوبیم. با پاتریک برای چند هفته دارد می رود به «پیگات» تا «بامی» را بیاورد. یک قایق بامزه هم داریم. دارم یک داستان طولانی می نویسم. خیلی هم سخت.دوست همیشگی اتارنستراستی، اصلا وقت کردی نگاهی به خورشید همچنان … و فیلمش بیاندازی؟ قسمت هایی دارد که خیلی خوبند. باید حتما ببینی. درباره آن مجموعه داستان حق با توست. باید بیشتر روی اش کار کنم. آخرین باری که داشتم درباره اش کار می کردم در «کوزموپولین» بود.***«همینگوی» مهمترین مانع پیشرفت «فیتزجرالد» را «زلدا سایر» همسر او می دانست و بارها چه در «جشن بیکران» و چه در نامه هایی که برای نویسندگان و دوستان دیگرش نوشت، به این نکته اشاره کرد. «فیتزجرالد» بر خلاف «همینگوی» که در طول عمرش چهار بار ازدواج کرد، تا وقتی که «زلدا» بر اثر آتش سوزی در تیمارستانی که در آن بستری بود کشته شد، به همسر خود وفادار ماند و درباره تعدد ازدواج های مجدد «همینگوی» می گوید: «ارنست به جای آن که مشکلات خانوادگی اش را حل کند، از آن ها فرار می کند و برای هر رمانی که می خواست بنویسد، یک زن جدید می گرفت.» «همینگوی» هم در نامه ای به «اسکات» می نویسد: «به نظرم بهشت تو جایی است که همه مردهای آن جا تنها یک بار ازدواج کرده و زندگی را در کنار همسرشان به خوبی و خوشی گذرانده باشند.» «زلدا» اما به واقع مهمترین عاملی بود که از پیشرفت ادبی «اسکات» جلوگیری می کرد، هم به خاطر مهمانی های بسیاری که «اسکات» را مجبور به شرکت کردن در آن ها می کرد و هم به خاطر تحقیرها، دردسرها و حسادت هایی که به شوهر خود داشت. «همینگوی» درباره «اسکات فیتزجرالد» در نامه ای به «آرتور میزنر» که داشت بر روی کتابی درباره زندگی نامه «اسکات فیتزجرالد» کار می کرد، می نویسد:به آرتور میزنرفینکا ویجیا، 22آوریل 1950آقای میزنر عزیز…تنها احترامی که برای اسکات قائلم، استعداد دوست داشتنی، بی اندازه و حیف و میل شده اش است. شاید اگر کمی بیشتر ذهنش را به کار می انداخت و تحصیلات بیشتری داشت، بهتر بود. اما به هر حال با وجود زلدا و حسادتی که به کارهای اسکات داشت انتظار دیگری هم نمی شد داشت.مشکل دیگر اسکات، الکل بود که دردسر واقعی همه ی ماست. من هم دوران هایی بوده که بدون الکل نمی توانستم زندگی را سر کنم یا لااقل دلم می خواسته که این طور باشد، اما الکل برای اسکات بجای این که یک نوشیدنی به حساب بیاید، فقط و فقط سم بود.…شده تا به حال گفته باشم که این زلدا بود که اسکات را نابود کرد؟ شاید گفته باشم. اگر نگفته ام، الان می گویم. زلدا همیشه به اسکات سرکوفت می زد و می گفت که اولا هیچ وقت نتوانسته او را ارضا کند و دوما مسئله ی اندازه را پیش می کشید… اسکات این موضوع را سر نهار به من گفت و با هم به دستشویی رفتیم و من حسابی رفتم بالای منبر. راستش اصلا مسئله ی اندازه در کار نبود (در خیابان ژاکوب و رستوران «میشود» بودیم چون من و جویس همیشه آن جا غذا می خوردیم و اسکات هم آن جا را انتخاب کرد). اما حرفم را باور نکرد و اصرار داشت که هر وقت نگاهش می کند، به نظرش کوچک می آید. گفتم به این خاطر است که او دارد از بالا نگاه می کند. هیچ جور راضی نمی شد، اسکات این طور بود دیگر، پهلوان که نبود.اسکات رمانتیک، جاه طلب بود. خدا می داند که چه قدر با استعداد بود. تحصیلات چندانی نداشت و حاضر هم نبود آن را ادامه دهد. می توانست درباره فوتبال و جنگ تحقیق کند اما چه فایده. همدم دوست داشتنی و بااستعدادی بود و کمی هم از تمایلات اسطوره پرستانه اش در عذاب بود. اسطوره هایش تامی هیچکاک و جرالد مورفی و من بودند. شاید اسطوره های دیگری هم داشته که من ازشان خبری ندارم. اما این سه اسطوره که حتمی بود. با همه ی این ها خیلی بی نظم و شلخته بود، همیشه یا نوک کلاه کسی ایستاده بود و در حال افتادن بود یا برای این که نیافتد کلاه کسی را می گرفت. یک ایرلندی نازک نارنجی بود. کاش الان اینجا بود تا این نامه را می دادم دستش تا بخواند و فکر نکند که من از آن آدم هایی هستم که پشت کسی حرف می زنند.…در نوشتن کتابت موفق باشیارنست همینگویرابطه ای این دو دوست و نویسنده در اواخر سال های 30کمی بر اثر دوری محل سکونتشان و کمی هم به خاطر دلخوری هایی که سر کتاب «وداع با اسلحه» و اظهارنظرهای «فیتزجرالد» پیش آمده بود، کم اما هیچ گاه قطع نشد. «فیتزجرالد» معتقد بود که «وداع با اسلحه» پایان خوبی ندارد و پیشنهادهایی هم به «همینگوی» داده بود که «همینگوی» بر خلاف آن که در ویرایش کتاب های قبلی اش از توصیه های دوست خود بهره برده بود، این بار نظرات او را قبول نکرد. «ارنست همینگوی» حتی پس از مرگ «فیتزجرالد» چند بار به «اسکاتی» پسر «فیتزجرالد» نامه نوشت و از گذشته ها با دوست صمیمی اش تعریف کرد. «اسکات» در طول زندگی همیشه به «ارنست» علاقمند بود و حتی قهرمان یکی از کتاب هایش را از روی شخصیت «همینگوی» الگو برداری کرد و در آن کتاب، «همینگوی» را در قرون وسطا به تصویر کشید. «فیتزجرالد» اواخر سال 1940و در حالی که شهرتش به شدت کم شده بود، بر اثر حمله قلبی درگذشت و «همینگوی» را تنها گذاشت.پی نوشت:* لقب ارنست میلر همینگوی ( این مطلب را به مناسبت تولد ارنست همینگوی برای شما عزیزان گذاشتم ، باشد که لذت ببرید.)1 – ماجرا را در کتاب «پاریس، جشن بیکران»، سه فصل پایانی کتاب بخوانید2- سارا و جرالد مورفی3 – دوس پاسوس4 – پولین فایفر، همسر دوم «همینگوی»5– هادلی ریچاردسن، همسر اول «همینگوی»مطالب مرتبط :گلوله ای در دهان همینگویوقتی «پاپا» دلگیر شد اتفاقات خواندنی در زندگی نویسندگان عاشق بودن یعنی بهتر نوشتن زنان نویسنده های معروف مرد سعید کمالی دهقانتهیه و تنظیم برای تبیان : مهسا رضایی - ادبیات
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]
صفحات پیشنهادی
بهترین دوست «پاپا»
بهترین دوست «پاپا»-بهترین دوست «پاپا*»نامه نگاری های «ارنست همینگوی» با «اسکات فیتزجرالد»«اسکات فیتزجرالد» را می توان از نزدیک ترین و ...
بهترین دوست «پاپا»-بهترین دوست «پاپا*»نامه نگاری های «ارنست همینگوی» با «اسکات فیتزجرالد»«اسکات فیتزجرالد» را می توان از نزدیک ترین و ...
وقتی «پاپا» دلگیر شد
وقتی «پاپا» دلگیر شد-نگاهی به نامه نگاری های ارنست همینگوی با ویلیام ... پی دعوت شده بود و در جلسه پرسش و پاسخی از او می پرسند كه بهترین نویسنده های معاصر را نام ببرد ... دوس را همیشه دوست داشته ام و به او احترام گذاشته ام و چون مشكل شنوایی دارد، ...
وقتی «پاپا» دلگیر شد-نگاهی به نامه نگاری های ارنست همینگوی با ویلیام ... پی دعوت شده بود و در جلسه پرسش و پاسخی از او می پرسند كه بهترین نویسنده های معاصر را نام ببرد ... دوس را همیشه دوست داشته ام و به او احترام گذاشته ام و چون مشكل شنوایی دارد، ...
وقتی «پاپا» دلگیر شد!
هر دو نویسنده از دوستان شرووداندرسون بودهاند و از او تاثیر پذیرفتهاند. ... در جلسه پرسش و پاسخی از او میپرسند كه بهترین نویسندههای معاصر را نام ببرد و او توماس ولف ...
هر دو نویسنده از دوستان شرووداندرسون بودهاند و از او تاثیر پذیرفتهاند. ... در جلسه پرسش و پاسخی از او میپرسند كه بهترین نویسندههای معاصر را نام ببرد و او توماس ولف ...
گفت و گو با مؤسس اولین گروه موسیقی پاپ بانوان
گفت و گو با اركیده حاجی وندی، خواننده و سرپرست گروه پاپ اركیده اركیده حاجی وندی دختر ... موسیقی فجر موفق به كسب عنوان بهترین گروه جشنواره در بخش رقابتی شدند. .... پیشنهاد كه زیاد بوده است اما من پیوسته دوست داشته ام كه اگر قرار است من مسبب ...
گفت و گو با اركیده حاجی وندی، خواننده و سرپرست گروه پاپ اركیده اركیده حاجی وندی دختر ... موسیقی فجر موفق به كسب عنوان بهترین گروه جشنواره در بخش رقابتی شدند. .... پیشنهاد كه زیاد بوده است اما من پیوسته دوست داشته ام كه اگر قرار است من مسبب ...
بهترين اجراها، چگونه رنگ مي بازند
بهترين اجراها، چگونه رنگ مي بازند-به گزارش ايرنا، موسيقي در كشور هنوز حتي يك ... روز به روز بيشتر مي شود، مردم همچنان موسيقي اصيل و پرمعنا را دوست مي دارند، براي شنيدن ... اين در حالي است كه مشتاقان موسيقي اساتيد - چه سنتي، چه كلاسيك و چه پاپ ...
بهترين اجراها، چگونه رنگ مي بازند-به گزارش ايرنا، موسيقي در كشور هنوز حتي يك ... روز به روز بيشتر مي شود، مردم همچنان موسيقي اصيل و پرمعنا را دوست مي دارند، براي شنيدن ... اين در حالي است كه مشتاقان موسيقي اساتيد - چه سنتي، چه كلاسيك و چه پاپ ...
نگاهی به نامزدهای اسکار بهترین انیمیشن سال
نگاهی به نامزدهای اسکار بهترین انیمیشن سال-Asalbanoo12-11-2007, 11:36 AMآکادمی ... و در دوبله انگلیسی شان پن، جینا رولندز و ایگی پاپ به این دو بازیگر پیوستهاند. ... "ملاقات با رابینسنها" درباره پسربچهای یتیم است که خیلی دوست دارد بداند ...
نگاهی به نامزدهای اسکار بهترین انیمیشن سال-Asalbanoo12-11-2007, 11:36 AMآکادمی ... و در دوبله انگلیسی شان پن، جینا رولندز و ایگی پاپ به این دو بازیگر پیوستهاند. ... "ملاقات با رابینسنها" درباره پسربچهای یتیم است که خیلی دوست دارد بداند ...
آنجلینا جولی در بهترین های رویترز!
خبرگزاری رویترز در آستانه پایان سال 2009 بهترین عکسهای سال را انتخاب کرده است. ... 16 آگوست 2009 غواصی با لباس پاپا نوئل در کنار دلفینها در یوکوهامای ژاپن. ... 31 آگوست 2009 دو بچه زال در یکی از محلههای فقیرنشین برزیل با دوست خود بازی ...
خبرگزاری رویترز در آستانه پایان سال 2009 بهترین عکسهای سال را انتخاب کرده است. ... 16 آگوست 2009 غواصی با لباس پاپا نوئل در کنار دلفینها در یوکوهامای ژاپن. ... 31 آگوست 2009 دو بچه زال در یکی از محلههای فقیرنشین برزیل با دوست خود بازی ...
بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی جاپلین
بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی جاپلین-چارلی چاپلین میگوید: وقتی زندگی 100 ... یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید که فرقی نکرده To take an evening walk ... پخش فيلم درباره زندگي پاپ در ايتاليا جنجال آفريد · سالروز تولد پرل باك ...
بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی جاپلین-چارلی چاپلین میگوید: وقتی زندگی 100 ... یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید که فرقی نکرده To take an evening walk ... پخش فيلم درباره زندگي پاپ در ايتاليا جنجال آفريد · سالروز تولد پرل باك ...
در فضايل محبوب مغفول كشف بهترين آرامبخش
20 سپتامبر 2008 – در فضايل محبوب مغفول كشف بهترين آرامبخش-در فضايل محبوب مغفول كشف ... حاصل از قرار گرفتن مولكولهاي آب در برابر آهنگهاي پاپ و كلاسيك و همچنين صوت قرآن، .... قرآن، همان دارويي است كه دوستاران زيارت دوست را آماده ديدار مي سازد .
20 سپتامبر 2008 – در فضايل محبوب مغفول كشف بهترين آرامبخش-در فضايل محبوب مغفول كشف ... حاصل از قرار گرفتن مولكولهاي آب در برابر آهنگهاي پاپ و كلاسيك و همچنين صوت قرآن، .... قرآن، همان دارويي است كه دوستاران زيارت دوست را آماده ديدار مي سازد .
بهترین نوع نذری كه بیشترین جواب را می دهد
بهترین نوع نذری كه بیشترین جواب را می دهد-لطفادرموردنذرتوضیحاتی بیان كنید.ایانوع نذربانوع ... اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب ... گزارش مكان هنری .com ::: آش نذري بهانهاي براي سرقت از منازل · آزمون پاپ چیست ؟
بهترین نوع نذری كه بیشترین جواب را می دهد-لطفادرموردنذرتوضیحاتی بیان كنید.ایانوع نذربانوع ... اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب ... گزارش مكان هنری .com ::: آش نذري بهانهاي براي سرقت از منازل · آزمون پاپ چیست ؟
-
گوناگون
پربازدیدترینها