واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زندگی نامه ی سيد جمال الدين اسد آبادي رحمت الله علیه(2) نويسنده:محمد باقر مقدم ستيز در قلب اروپا او در سال 1300 ق. از هند خارج شد. نخست قصد كشور آمريكا را داشت ولي از اين سفر منصرف گشت و در ماه جمادي الآخر يا رجب همين سال وارد لندن شد. مدتي به فعاليت و شركت در محافل علمي مشغول بود كه يكباره پايتخت انگلستان را به سوي كشور فرانسه ترك گفت و در شهر پاريس براي خود مسكن گزيد.[1] در اين حال او مرد جهاني شده بود. زيرا وي به تنهايي قدرتمندترين كشورهاي موجود را به هراس و نگراني وا داشته بود. مجامع سياسي و علمي اروپا از تلاشهاي همه جانبة وي در مشرق زمين براي زدودن جهل و ناداني، مقالات و سخنرانيها ارائه داده بودند. بنابراين همگان مايل بودند اين مرد افسانهاي را از نزديك ببينند. مردم فرانسه و ساير مردان دانشمند و آزاديخواه كه از كشورهاي ديگر در آنجا به سر ميبردند بسان پروانه به دور شمع وجودش گرد آمدند. از مهمترين فعاليتهاي سيد در قلب اروپا، ميتوان به شرح زير نام برد: 1. راه اندازي مجلة معروف «عروة الوثقي» كه با مقالههاي پرشور و مستدل آن، دست پليد استعمار انگليس را براي مردم، سياستمداران روشنفكران غافل باز نمود و دشمنان جهان اسلام را بشدت به محاكمه كشيد و سرانجام دولت فرانسه به فشار و اصرار انگليس حكم به تعطيل اين مجله داد.[2] 2. ديدار وي با «ارنست رنان» حكيم و مورخ مشهور فرانسوي. در اين ملاقات بحثهاي فلسفي دربارة «علم و اسلام و حقيقت قرآن» انجام پذيرفت كه رنان به درستي فرهنگ اسلامي آگاه شد و از بسياري از عقايد خود درباره اسلام و قرآن كه بر خلاف تمدن و عمران ميدانست دست برداشت.[3] 3. گفتگوهاي سيد با رجال انگليس كه در صدد بودند تا با هيأت تحريرية روزنامة «عروة الوثقي» تفاهم پيدا كنند و او نيز نمايندهاش (شيخ محمد عبده) را در اين خصوص به لندن فرستاد.[4] و همچنين ديدارهاي وي با «چرچيل»، «سردروندولف» و «لرد ساليسبري» در مورد حل مسألة سودان. در اين ديدار رهبران سياسي انگلستان پس از تعريف و تمجيد از وي، پادشاهي كشور سودان را به سيد پيشنهاد كردند. او بر آشفت و گفت: «اين تكليف بسي شگفت انگيز است و اين كارها دليل ناداني در امور سياسي شماست. حضرت لرد اجازه دهيد كه از شما سؤالي نمايم. آيا سودان را مالك شدهايد كه ميخواهيد مرا پادشاه آن كنيد؟! مصر از آن مصريان و سودان هم جزء جدا نشدني آن است».[5] بازگشت به وطن پس از سه ماه، مذاكرات سران انگليس با سيد جمال الدين به شكست انجاميد. وي با هدف ايجاد مركز خلافت اسلامي در جزيرة العرب از پاريس به سوي قطيف رهسپار گشت. در اين ايام سيد توسط اعتماد السلطنه و حاج سياح محلاتي از طرف ناصرالدين شاه به تهران دعوت شده بود. تلگرافها پي در پي رسيد و محافل براي حضورش در تهران آماده گرديد.[6] از اين رو سيد، از سفر به جزيرة العرب منصرف و به قصد تهران عازم شيراز شد و در روز 23 ربيع الاول 1304 ق وارد پايتخت شد و در منزل حاج امين الضرب براي خود مسكن گزيد،[7] ولي ديري نپاييد كه مورد ترس و وحشت و كينة شاه و اطرافيان قرار گرفت. شاه به طور محرمانه از حاجي امين الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد! از طرفي سيد نيز كه بنا به درخواست سياستمدار و روزنامه نگار روسي (كاتكوف) به مسكو دعوت شده بود، در نهم شعبان 1304 ق به آن كشور هجرت كرد. وي در آنجا دو سال اقامت گزيد و با رجال سياسي، نظامي و مذهبي روسيه ديدار و مذاكره نمود. يك روز تزار روسيه از وي خواست تا «شيخ الاسلاميِ» مسلمانان آن كشور را به عهده گيرد ولي سيد در جواب گفت: من خود را مدافع منافع تمام مسلمانان جهان ميدانم. علاوه سيد از تيرگي ميان دولت روس و انگليس استفادة مناسب كرد و افشاگريهاي وسيعي را بر ضد دولت بريتانيا در نشريات روسته انجام داد كه تا آن روز نظير نداشت. در اين هنگام ناصرالدين شاه كه براي شركت در جشن جمهوريت پاريس عازم اروپا بود راهش از طريقِ روسيه افتاد. وي در اين كشور پنهاور، سيد را چون ياقوت درخشان يافت. سپس در اروپا نيز به هر جا قدم گذاشت، آثار و شهرت سيد را در آنجا به روشني مشاهده كرد. لذا از كار قبلي خود پشيمان شد و در ديداري كه با سيد در مونيخ داشت سعي كرد گذشتهها را جبران سازد. و او را براي آمدن به ايران و اصلاح وضع سياسي و اقتصادي كشور تشويق نمايد. سيد اين تقاضا را به خاطر دفاع از وطن و مصلحت مردم پذيرفت. نخست در محرم 1307 ق. وارد مذاكره با رجال سياسي روسيه شد و آنها را راضي كرد تا از امتيازاتي كه در آن زمان ميخواستند از ايران بگيرند، دست بردارند. سپس در هفتم ربيع الثاني همان سال به ايران بازگشت تا كار اصلاحات را به طور جدي آغاز كند. ولي در اثر توطئههاي پشت پردة استعمار پير (انگلستان)، زمينة بدبيني درباريان و شاه فراهم شد. هنوز شش ماه از حضور سيد در تهران نگذشته بود كه ناگهان نامة شاه در منزلِ حاجي امين الضرب به دست وي رسيد. وقتي سيد جمال الدين از حكم اخراج خود آگاه گرديد به عنوان اعتراض به شهر ري (حرم حضرت عبدالعظيم حسني) عزيمت كرد و در آنجا اعلان تحصن نمود و با سخنرانيهاي پرشور، حرم را به دژي استوار مبدّل ساخت. چندي بعد فشار سفارت بريتانيا فزوني يافت و ناصرالدين شاه حكم توقيف و اخراج وي را صادر كرد. وقتي دستخط شاه به دست «مختارخان» حاكم شهر ري رسيد، بيدرنگ بيست نفر فرّاش فرستاد و سيد را از بَست حرم حضرت عبدالعظيم بيرون آورده، در 28 جمادي الاولي 1308 ق. روانة غرب كشور كرد. آثار ماندگار با اينكه سيد جمال الدين اسد آبادي از ده سالگي همواره در سفر به سر برده و مشغول مبارزه بوده است، در هر زمان كه فرصتي به دست ميآورد در امر تأليف و تصنيف تلاش كرده است. از اين رو آثار مكتوب اين مرد بزرگ را به دو دسته ميتوان تقسيم كرد: الف: آثاري در موضوعات مختلف كه نام برخي از آنها به شرح زير است. 1. تتمة البيان في تاريخ الافغان. 2. القضا و القدر. 3. اسلام و علم. 4. نيجريه يا ناتوراليسم. 5. الوحدة الاسلاميه. 6.الواردات في سرالتجليات. ب: نامهها، سخنرانيها، مقالات، مذاكرات و مصاحبهها. كه تعدادي از اينها با عناوين «مقالات جماليه»، «نامه هاي سيد جمال الدين»، «شرح حال و آثار سيد جمال الدين» يا در كتابهايي كه پيرامون زندگي و آرمان سيد نوشته شده به چاپ رسيده است. شهادت وي در نيمة اول شعبان همان سال وارد بصره شد. از آنجا نامهاي بسيار مهم و سرنوشت ساز به آيت الله ميرزاي شيرازي نوشت. آنگاه از عراق به سوي لندن حركت كرد و در آنجا با شدت بيشتري اوضاع ناهنجار دربار ايران را در روزنامههاي اروپايي افشا نمود و خطر استبداد داخلي و استعمار خارجي را بر ملل مشرق زمين توضيح داد. همچنين نامههايي به سران قبايل و علماي برجستة عالم اسلام، از جمله نامهاي به علماي بزرگ ايران تحت عنوان «حَمَلة القرآن» ارسال داشت و از خيانتها و بيلياقتي ناصرالدين شاه در ادارة كشور پرده برداشت. او با ايجاد نشريهاي موسوم به «ضياء الخافقين»، كه اولين شمارة آن در ماه رجب 1309 ق انتشار يافت، به فعالتيهاي افشاگرانة خود شعاع بيشتري بخشيد تا اينكه دولت بريتانيا حساس خطر كرد و مانع از ادامة انتشار آن شد و خود سيّد را نيز بشدت در تنگنا قرار داد.[8] در اين هنگام نامة «سلطان عبدالحميد» توسط «رستم پاشا» سفير عثماني در لندن مبني بر دعوت سيد جمال الدين به «آستانه» به منظور اصلاحات سياسي در كشور و حكومت عثماني به دست وي رسيد. از طرفي هم چون سيد از مدتها پيش به فكر ايجاد تقويت «جبهة متحد اسلامي» در مقابل استعمار غرب بريتانيا بود، به اين دعوت پاسخ مساعد داد. او با آرماني بزرگ در سال 1310 ق وارد مركز خلافت اسلامي شد تا با تأسيس جبهة واحد اسلامي، عزت و شوكت از دست رفتة مسلمانان جهان را به آنان بازگرداند. حدود چهار سال براي تحقيق اين هدف مقدس سرمايهگذاري كرد و نامههاي بسياري به شخصيتهاي سياسي، مذهبي و فرهنگي جهان اسلام نوشت و آنها نيز استقبال خوبي از اين حركت انقلابي به عمل آوردند. از اين سوي، سلطان عبدالحميد هم به خيال اينكه فردا خليفة مقتدر عالم اسلام خواهد شد با سيد جمال الدين همكاري ميكرد. ولي هنگامي كه احساس كرد تخت و تاج وي نيز بايد فداي اين آرمان بزرگ بشود به بهانههاي گوناگون مخالفت و كارشكنيها را شروع كرد. او راه چاره را در آن ديد كه بايد كار سيد را يكسره كند و با يك ترفند شيطاني (مسموميت) آن دانشمند سلحشور را به شهادت برساند. سرانجام اين نقشه شوم در مورد سيدجمالالدين عملي گرديد و او در سال 1314ق. به ديدار محبوب خويش شتافت. پيكر پاك سيد با شور و احترام مردم در قبرستان «شيخ لرمزراي» در شهر بندري استانبول به خاك سپرده شد. پی نوشت:[1] . سيد جمال الدين حسيني پايه گذار نهضتهاي اسلامي، ص 96. [2] . شرح حال و آثار سيد جمال الدين، ص 37 و 38. [3] . زندگاني و فلسفة اجتماعي و سياسي سيد جمال الدين، ص 38. [4] . مفخر شرق، ص 76 و 86. [5] . زندگاني و فلسفة اجتماعي و سياسي سيد جمال الدين، ص 40 و شرح حال و آثار سيد جمال الدين اسد آبادي، ص 37 و 38. [6] . نقش سيد جمال الدين در بيداري مشرق زمين، ص 22. [7] . مجموعة مقالات سواد و بياض، ايرج افشار، جلد دوم، ص 226، 232. [8] . سيد جمال الدين حسيني پايه گذار نهضتهاي اسلامي، ص 231.منبع: www.andisheqom.com/خ
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5783]