واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سیره شهید بهشتی
از مادر شهید بهشتی در یک مصاحبه شنیدم که می گفت من در طول مدت بارداری فرزندم سیدمحمد 9 بار قرآن را ختم کردم. ایشان می گفت موقع شیر دادن فرزندم هم قرآن می خواندم و وقتی تلاوت من قطع می شد ایشان شیر نمی خورد. دسته گل زائد استیک بار که با آقای بهشتی در مورد برنامه های کانون اصفهان صحبت می کردم در حین گزارش گفتم برای استقبال از سخنرانی که دعوت کرده بودیم با یک دسته گل به فرودگاه رفتیم ولی ایشان نیامد و دسته گل هم روی دست ما ماند. ایشان بر خلاف آنچه مشهور بود آدمی است که به تشریفات اهمیت می دهد گفتند برای کسانی که وقتشان ارزش دارد سفر با هواپیما اسراف و زیاده روی نیست ولی دسته گل بردن ضرورتی ندارد و تشریفات را کم بکنید. عادت من این استسال 59 که شهید بهشتی به خوزستان آمده بود و از دزفول این سفر آغاز می شد. پس از آنکه جلسه ما با ایشان در فرمانداری ساعت یک نیمه شب به پایان رسید به همراه فرزندشان در فرمانداری استراحت کردند.وقتی خواستم برای ایشان با آن وضعیت شرایط جنگی دو پتو آماده کنم نپذیرفتند و اصرار من راه به جایی نبرد. ایشان به من فرمود: فلانی عادت من این است که از عمامه به جای بالش زیر سر و از عبا به جای پتو استفاده کنم.
جمعه وقت اختصاصی خانواده بوددر برنامه ریزی شخصی پدرم، روز جمعه و وقت جمعه وقت اختصاصی برای منزل بود. روش ایشان این بود که تلفن را می کشیدیم مگر در مواقع ضروری که باید تلفن زده می شد. با ایشان در باغچه منزل علف های هرز را می چیدیم. قبل از انقلاب در سالهای 47 و 52 دو بار به لحاظ خطری که برای خود احساس می کرد با دستور پزشک ناچار شد این حجم بالای کار را به مدت 2 هفته کاملاً قطع و در منزل استراحت کامل کند. پدرم در این مدت ارتباطات بیرونی و رفتن به جلسات بیرون را با تجویز پزشک کاملاً کم کرد چون وضع ایشان به گونه ای شده بود که دستشان قادر به نوشتن نبود. تندترین جمله ای که گفتنددر قضیه انتخابات آقای بنی صدر به ریاست جمهوری، یکی از سران نهضت آزادی طی مصاحبه ای در تلویزیون گفت: همه ما باید به منزله دسته ای برای چاقو برای رییس جمهور باشیم تا بتواند کارایی داشته باشد. این در حالی بود که قبل از آن از ریاست جمهوری بنی صدر نه تنها شدیداً نگران بودند بلکه این نگرانی را هم اظهار می کردند که اگر بنی صدر رییس جمهوری بشود چه باید بکنیم! وقتی پدرم این مصاحبه را از تلویزیون شنید جمله ای گفت که تندترین جمله ای بود که من در تمام مدت عمرم از ایشان شنیده بودم که از شنیدن آن یکه هم خودم. آن جمله این بود که گفتند نه دیگه، این دیگر دغلی است. مرد جامعی بودشهید بهشتی در مقامی بودند که از عهده من بر نمی آید که آن طور که سزاوار مقام ایشان است بتوانم صحبت کنم. شاید حدود چهل سال قبل بنده در قم در زمان آیات بزرگ، آیت ا... بروجردی، آیات قبلی با ایشان کاملاً از نزدیک ارتباط داشتم و ایشان علاوه بر آن مقام تقوا و زهدی که داشت، واقعاً مرد جامعی بود و در این زمان ما ، نسبت به آن خصوصیاتی که ایشان داشت، کم نظیر بود. دین باید از سنت و عرف جامعه جدا شودنکته مهمی که آقای بهشتی بدان تاکید داشت جدایی دین از سنت و عرف جامعه بود. ایشان بر خلاف بعضی که احکام دین را با سنتهای جامعه گره می زنند معتقد بودند اسلام دین خاتمه است لذا می تواند با هر چیز جدید و نوینی که بیاید و با سنت جامعه سازگاری نداشته باشد طرف شود و از آن ابایی نداشته باشد. مثلاً ایشان بر خلاف بسیاری از روحانیون با عبا و عمامه رانندگی می کرد و ماشین او هم مدل خارجی رامیلر بود. در آن دوران در دهه چهل بسیاری معتقد بودند این رفتار چون با عرف جامعه و طبقه روحانی سازگاری ندارد در شأن ایشان نیست ولی آقای بهشتی اعتنایی به این مسائل نمی کردند.
بستن ساعت مچی مرسوم نبودآقای بهشتی یک ساعت مچی داشت که زنگ می زد و فکر می کنم رنگ آن هم زرد بود. این امر اصلاً در آن زمان بین طلبه ها مرسوم نبود که اولاً ساعت مچی داشته باشند و در ثانی این ساعت شماطه دار هم باشد و زنگ بزند. با وضو شیر می دادممادر شهید بهشتی می گفتند در دوران بارداری فرزندم، روزی یک جزء قرآن می خواندم و احساس آرامشی این قرائت قرآن به من می داد. در موقع شیر دادن هم رو به قبله می نشستم و با وضو ایشان را شیر می دادم و احساس می کردم هر وقت ناراحتی می کرد موقع قرآن خواندن آرامش خاصی پیدا می کرد و به تلاوت من گوش می کرد. اگر تلاوت قطع می شداز مادر شهید بهشتی در یک مصاحبه شنیدم که می گفت من در طول مدت بارداری فرزندم سیدمحمد 9 بار قرآن را ختم کردم. ایشان می گفت موقع شیر دادن فرزندم هم قرآن می خواندم و وقتی تلاوت من قطع می شد ایشان شیر نمی خورد. تنظیم برای تبیان مولادوستمنبع:کتاب سیره شهید بهشتی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 170]