واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: غرایز یا فطرت؟!براهین وجود خدا (4)
برهان فطرتراههای اثبات وجود خداوند دو گونه است: الف- از طریق سیر در آفاق: میتوان با مشاهده مخلوقات و تدبّر در نظم پدیدهها پی به وجود خالق و مدبّر برد. براهین نظم، علی و ... از اینگونه براهین هستند. ب- اما انسان ها از طریق تامّل در خود نیز می توانند پی به وجود خدا ببرند. برهان فطرت از این روش استفاده کرده و به اثبات خداوند می پردازد. در متون دینی ما به هر دوی این روش ها اشاره شده است. برای نمونه آیه «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ » (فصّلت/53) به روش نخست و آیه «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (روم/30) به روش دوم اشاره دارد. استفاده از طریقه فطرت در بیانات امیرالمومنین (علیهالسلام) نیز بدست می آید: «حمد و سپاس خدایی است که حمد خود را به بندگان الهام کرده است و سرشت آنان را با معرفت خود آمیخته است.» (اصول کافی، ج1، ص 139، حدیث 15)اکنون سعی می کنیم ابتدا معنای فطرت را روشن کنیم و سپس برهان فطرت را بیان کنیم. معنای فطرتفطرت از ماده "فَطَرَ" و به معنای "آغاز و شروع" است و به همین دلیل به معنای "خلق" نیز بکار می رود زیرا خلق یک چیز به معنای آغاز وجود و تحقق آن است. بنابراین، معنای آغاز و معنای خلقت هر دو در کلمه فطرت خوابیده است. با توجه به این معنای فطرت اموری را می توان برای یک موجود فطری نامید که آفرینش آن موجود اقتضای وجود آن امور را داشته باشد.باید توجه داشت که امور "فطری" غیر از امور "عادی" هستند. امور فطری اموری هستند که از نهاد انسان سرچشمه گیرد، و عوامل بیرونى آن را تحمیل نمی کنند، این قبیل امور در انسان به نام فطریات و در حیوان غریزه نامیده میشود. در مقابل برخی امور تحت تاثیر عواملی چون "اوضاع جغرافیائى"، "اقتصادى" و یا "سیاسى" بر انسان تحمیل می شود، که انسان تحت تاثیر آن عوامل خارجی آنها را عادی تلقی می کند. این امور، فطری نیستند. كوتاهى و بلندى و رنگ و شكل لباس یا آداب و رسوم ملتها در مراسم احترام یا مراسم شادى و سوگوارى و ... هیچکدام از امور فطری محسوب نمی شوند. تنوع و اختلاف در این امور خود یکی از دلایلی است که این امور، فطری نیستند. برای تمییز و تفکیک امور فطری از امور غیرفطری ویژگی های زیادی برشمرده اند که عمده ترین آنها چنین اند: 1- امور فطری در تمام افراد یک نوع (مثل نوع انسان ها، و یا دیگر انواع حیوانات "البته به نظر فلاسفه فطرت امری انسانی است و در حیوانات دیگر این امور "غرایز" نامیده می شوند." مثل اسب ها، گاوها و ...) وجود دارد.2- امور فطری همواره ثابت و لایتغیر هستند و چنین نیست که زمانی باشند و زمانی نباشند. 3- از آنجا که از ابتدای خلقت در یک موجود وجود دارند اکتسابی نبوده و قابل تعلیم و تربیت نیستند. 4- امور فطری قابل تجربه درونی اند یعنی با تامّل در خود، این حقیقت را می یابیم که برخی امور از جمله خدا، حقیقت، جاودانگی، راستی و ... گرایش داریم. حتی وقتی دروغ می گوییم یا کار نادرستی انجام می دهیم نیز با مراجعه به درون خود می یابیم که با وجود اعتراف به بدی این موارد دست به ارتکاب آنها می زنیم.در منطق نیز "فطریات" یکی از بدیهیات ششگانه اولیات، مشاهدات، تجربیات، متواترات، فطریات و حدسیات شناخته می شوند که برای اثبات آنها نیاز به دلیل، نیست و به اصطلاح گفته می¬شود که اگر چیزی از جمله فطریات قرار بگیرد، همین فطری بودن دلیل اثبات آن به شمار می رود. باید توجه داشت که امور "فطری" غیر از امور "عادی" هستند. امور فطری اموری هستند که از نهاد انسان سرچشمه گیرد، و عوامل بیرونى آن را تحمیل نمی کنند، این قبیل امور در انسان به نام فطریات و در حیوان غریزه نامیده میشودبرهان فطرت حال که تا حدودی معنای امور فطری را دانستیم باید بدانیم که فیلسوفان و متکلمان معتقدند که حس تقرب به خدا در فطرت ما انسان ها جای دارد و به بیان دیگر از امور فطری محسوب می شود. این احساس اختصاص به زمان و مکان خاصی ندارد و به شهادت تاریخ باستانى كه از اقوام مختلف اعم از متمدن و وحشى بدست آمده است، اعتقاد به خدا و مبدأ جهان، در میان تمام ملل وجود داشته است و در حفاریها و كاوشهاى علمى، كه بوسیله دانشمندان باستانشناس براى بدست آوردن طرز زندگى، پایه تمدن و طرز تفكر اقوام گذشته انجام گرفته است، همواره زیر تلهاى بزرگ، معابد و عبادتگاهها كشف شده است كه همگى حاكى از این میباشد كه ملل دیرینه در این اماكن عبادت میكردهاند، گو این كه عدهاى از آنها در تشخیص معبود اشتباه كرده بودند و بتهایى را معبود خود می دانستند. (روانشناسان نیز وجود چنین امیالی را در انسان تایید میکنند: «این یك واقعیت است كه بعضى افكار تقریباً در همه جا و همه زمانها یافت میشوند و حتى میتوانند به نحوى خود به خود به وجود آیند؛ یعنى مطلقاً بدون این كه از محلى به محل دیگر سرایت كرده یا از سینه به سینه منتقل شده باشند. این افكار ساخته و پرداخته افراد نیستند....» (كارل گوستاو یونگ، روانشناسى و دین، ترجمه فؤاد روحانى، چاپ سوم، (تهران، شركت سهامى كتابهاى جیبى، 1370، ص 1))
بنابراین، این احساس شناخت فطری خدا از هر سه ویژگی بالا یعنی شمول، ثبات و غیراکتسابی بودن برخوردار است. اما وجود چنین میل و گرایشی در انسان چگونه می تواند ما را به وجود خداوند راهنمایی کند؟ برای پاسخ به این سوال لازم است این برهان را به صورت دقیق تر بیان کنیم. فیلسوفان اعم از فیلسوفان اسلامی و فلاسفه غربی تقریرهای مختلفی از این برهان ارائه داده اند که سعی می کنیم خلاصه و قدر متیقن آنها را در اینجا بیان کنیم: همه قوا و احساسات ذهنی و بدنی ما متعلَّقات مختص به خود را دارند. مثلاً قوه بینایی ما ایجاب می کند که متعلَّق آن یعنی نور در خارج وجود داشته باشد که دیده شود و قوه شنوایی ما ایجاب می کند که صدایی در خارج باشد تا شنیده شود و ... به همین صورت احساس و میل ما به وجود خداوند ایجاب می کند که خدایی باشد تا این قوّه و احساس ما تبیین شود. از این كه ما مىبینیم حس خداجویى در تمام نقاط گیتى، و در همه دورانها و اعصار وجود داشته است و دارد، نتیجه میگیریم كه این حس یك نداى باطنى است و محركى جز فطرت ندارد، زیرا اگر مولود شرایط جغرافیایى و یا عامل دیگر بود، باید در یك قسمت از جهان و در یك قسمت از مردم كه شرایط واحدى از نظر اقتصادى و سیاسى و غیره دارند وجود داشته باشد، در صورتی كه كاملا عكس آن را مشاهده می كنیم یعنى با این كه شرایط جغرافیایى و سیاسى ملتها با هم تفاوت چشمگیرى دارد ولى در عین حال این حس در همه ملتها وجود دارد. هر چند برخی فلاسفه(حضرت آیت الله جوادی آملی نیز در کتاب "تبیین براهین اثبات خدا" با کمک از مفهوم "تضایف" سعی می کنند برهان فطرت را در زمره براهین عقلی جای دهند. ایشان با متضایف دانستن مفهوم محبت و از راه تضایف مفهومی تضایف مفهومی عاشق و معشوق بر عقلی بودن این برهان تاکید می کنند. (تبیین براهین اثبات خدا، ص 294-278))تلاش کرده اند تبیینی منطقی و عقلی از برهان فطرت ارائه کنند [مثل تبیین بالا] ولی به نظر برخی دیگر اثبات خدا از طریق فطرت از روش هایی است که در زمره دلایل "دل و احساس" قرار می گیرد و نه دلایل عقلی. به نظر ایشان این شعور باطنى و كشش درونى انسان است که او را به سوی خدا رهبرى مینماید، بطورى كه بدون هیچ دلیل و استدلالى، ناخودآگاه، خداخواه و خداجوى است و حس خداخواهى در نهاد او به صورت یك امر غریزى و فطرى، به ودیعت گذارده شده است و این حس بسان غرائز دیگر انسانى، انسان را به مقصدى كه هدف آن است میكشاند، چنانكه مقصود از راه استدلال و عقل این است كه انسان با دلیلهاى علمى، به وجود خدا پى می برد و بر وجود او مانند سایر مسائل عقلى استدلال میكند. (الهیات و معارف اسلامی- تبیین عقاید اسلامی در پرتو قرآن، حدیث و عقل- ، جعفر سبحانی، به کوشش رضا استادی (قم، انتشارات موسسه امام صادق(ع) 1376، ص 26) به نظر این گروه در وجود انسان تمایل به سوی پرستش خدا وجود دارد و دلش مىخواهد به او نزدیك شود. این تمایل از دل انسانی ناشی می شود و نه مغز او. محمد علیزاده، دکترای فلسفه، گروه دین و اندیشه تبیانبرای مطالعه بیشتر رجوع کنید به:مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، (تهران، صدرا، 1374) عبدالله جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا (قم، اسراء، 1378)محمدتقى مصباح یزدى، آموزش فلسفه (سازمان تبلیغات اسلامى، 1377) الهیات و معارف اسلامی(تبیین عقاید اسلامی در پرتو قرآن، حدیث و عقل)، جعفر سبحانی، به کوشش رضا استادی (قم، انتشارات موسسه امام صادق (ع) 1376)محمد محمدرضایی و دیگران، جستاری در کلام جدید، (تهران، سمت 1381)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 373]