تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 28 اسفند 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس سه خصلت داشته باشد، دنيا و آخرتش سالم مى‏ماند: به خوبى فرمان دهد و خود به آن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1866251937




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

یک کلاغ چهل کلاغ


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: یک کلاغ چهل کلاغ
یک کلاغ چهل کلاغ
یکی بود، یکی نبود. همین دور و برها مرد مغازه داری بود که یک روز صبح، مثل هر روز در مغازه اش را باز کرد. بسم اللهی گفت و وارد مغازه شد. پارچه ای برداشت تا ترازویش را تمیز کند که اوّلین مشتری وارد مغازه شد.- سلام آقا!- سلام خانم!- لطفا یک کیلو شکر و یک شیشه شیر به من بدهید.- به روی چشم.مرد پارچه را کنار گذاشت و رفت تا شکر و شیر بیاورد. مشتری از فرصت استفاده کرد و پرسید: «خوب، حال دخترتان چه طور است؟»مرد طبق معمول جواب داد: «خوب است. ممنونم.»اما انگار چیز تازه ای کشف کرده باشد، به صورت مشتری خیره شد. مشتری هم که انگار دلیل تردید و ناراحتی صاحب مغازه را فهمیده بود، گفت: «آخر همسایه ها می گفتند که توی مدرسه دست دخترتان شکسته! حالا کی گچ دستش را باز می کنید؟ توی این فکرم  که با آن دست گچ گرفته، چطوری به درس و مشقش می رسد!»مرد که دیگر واقعًا ناراحت شده بود، عصبانی شد و گفت: «ای بابا! چه گچی؛ چیزی نشده که! چند روز پیش دخترم موقع بازی به یکی از دوستانش برخورد کرده و دستش کمی درد گرفته بعد از آن به سلامتی برگشته خانه و نشسته سر درس و مشقش.»مشتری برای نجات از وضعی که پیش آمده بود، حرف هایی زد که صاحب مغازه به آن حرف ها توجهی نکرد شیر و شکر را به دست مشتری داد و او را راه انداخت. اما به این فکر می کرد که چرا هر خبری توی خانه و مغازه ی او اتفاق می افتد، دهان به دهان می گردد. بزرگ و بزرگ تر می شود و همه از آن خبردار می شوند. این طوری شد که به فکر پیدا کردن خبرچین اصلی افتاد و نقشه ای کشید.شب که شد، به خانه رفت و خوابید صبح شد و برای نماز صبح از خواب بلند شد. سرخوش رفت تا وضو بگیرد، ناگهان فریادی کشید و کنار حوض افتاد. همسرش سراسیمه از اتاق بیرون آمد و پرسید: «چی شده؛ چرا فریاد می زنی؟»مرد جواب داد: «ندیدی مگر؛ داشتم وضو می گرفتم که ناگهان کلاغی از توی گوشم بیرون آمد و به سر درخت  پرید.»زن نگاهی به درخت انداخت. کلاغی آنجا نبود. با تعجب از مرد پرسید: «کلاغ از گوش تو بیرون پرید؛ کلاغ توی گوش تو چه کار می کرده؟»مرد، آرام آرام از روی زمین بلند شد. حالت افسرده و غمگینی به خودش گرفت. لباسش را تکان داد و گفت: «نمی دانم فقط از تو می خواهم که این موضوع را مثل یک راز در سینه نگه داری و درباره ی آن با کسی حرف نزنی.»زن قبول کرد مرد لبخندی زد و برای خوردن صبحانه با زنش به داخل خانه رفت. پس از آن هم از خانه خارج شد و رفت سر کارش. آفتاب توی حیاط افتاد زن رفت تا حیاط را آب و جارو کند. زن همسایه  سر رسید و پرسید: «ناراحتی؛ چیزی شده؟» زن گفت: «چیزی نیست. اما اگر قول می دهی که این ماجرا را مثل یک راز در سینه نگه داری و به کسی نگویی، می گویم چی شده.»زن همسایه قبول کرد.زن گفت: «امروز از دو تا گوش های شوهرم دو تا کلاغ بیرون آمدند و پر زدند و روی شاخه های درخت نشستند.» اما دیگر نمی دانست که حرف از دهان در آید، گرد جهان بر آید.زن همسایه گفت: «بلا به دور. چه درد و مرض هایی پیدا می شود!»بعد هم خداحافظی کرد و به خانه اش رفت. به خانه اش که رسید، به شوهرش گفت: «ببینم، گوش تو که درد نمی کند؟»شوهرش گفت: «نه! چه دردی؟»
یک کلاغ چهل کلاغ
زن همسایه گفت: آخر دیشب گوش مرد همسایه درد گرفته و امروز صبح سه تا کلاغ از گوش او بیرون پریده اند. گفتم نکند که این بیماری مسری باشد و تو هم گرفته باشی.مرد همسایه از خانه  که بیرون رفت. به یکی دیگر از همسایه ها برخورد به او گفت: «مغازه ی همسایه مان باز بود؟» همسایه گفت: «بله، چطور شده؟»مرد همسایه گفت: «آخر می گویند که دیشب گوش درد گرفته و امروز پنج تا کلاغ از گوشش بیرون پریده گفتم نکند بیماری اش آن قدر سخت باشد که به مغازه اش هم  نرفته باشد.»همسایه ی دوم که به خانه رسید، برای زنش داستان را تعریف کرد و گفت: «... ده تا کلاغ از گوش بیچاره بیرون پریده است.» آن دیگری گفت...حدود ظهر بود که زنی وارد مغازه مرد شد و گفت: «خدا بد نده. الحمدالله می بینم که سر حال هستید و مغازه را باز کرده اید.»مرد گفت: «من هر روز مغازه را باز می کنم. مگر قرار بود توی خانه بمانم؟» زن گفت: «آخر می گویند که گوشتان درد گرفته و چهل تا کلاغ از گوش های شما بیرون پریده.»مرد خندید و گفت: «خودم یک کلاغ از گوشم پردادم. اما یک کلاغ. چهل کلاغ شد و رفت توی گوش شما!»از آن به بعد، هر وقت خبری با شاخ و برگ بسیار تعریف شود و بزرگ تر از آنچه که بوده نشان داده شود، می گویند: «یک کلاغ چهل کلاغ شده است.»ضرب المثال_ مصطفی رحماندوستگروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطاز آنهاست که نان را پشت در می مالند درخت گردکان با این بزرگی، درخت خربزه الله اکبر! هم چوب را خورد هم پیاز،هم پول داد خود کرده را تدبیر نیست شتر را خواستند نعل کنند، قورباغه هم پایش را بلند کرد آدم گرسنه سنگ را هم می خورد هر چیز که خوار آید، یک روز به کار آید روغن ریخته را نذر امام زاده کرده اگر تو کلاغی، من بچه کلاغم آهسته که آسمان نداند





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 799]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن