واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آشنایی با اصطلاحات ادبی!(7)بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم ، بخش چهارم ، بخش پنجم ، بخش ششم ، بخش هفتم:
سجع متوازیسجع متوازی آن است که در آخر دو جمله، کلماتی قرار گیرند که در وزن، عدد و حرف رَوی (قافیه) یکسان باشند. مثل: انیس و جلیس.مثالهایی از گلستان سعدی: سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند.هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.باران رحمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده.سکته عروضیدکتر سیروس شمیسا در کتاب "فرهنگ عروضی" آمدن یک هجای بلند به جای دو کوتاه و افزودن یک مصوت کوتاه را به صامت، برای آن که تبدیل به هجای کوتاه شود، سکته خوانده است (سکته ی حرکتی). به گفته ی وی ادبای پارسیگوی هند نیز هر چند از بحث هجا استفاده نمیکردند همین عقیده را داشته اند. آنان به دو اصطلاح سکتهی حرفی و سکتهی حرکتی اعتقاد داشتند. منظور از سکتهی حرکتی همین دو موردی است که در بالا اشاره شد و منظور از سکتهی حرفی این است که شاعر در مواردی (مثلا در پایان افاعیل پنج هجایی) حرفی زاید بر تقطیع بیاورد. مانند حرف "ل" در کلمهی "سال" در بیت زیر:اگر چه صد سال ز بیخودیها به خاک راهت فتاده باشم / چو باز پرسی حدیث منزل ز شوق گویم لَبثتُ یوماسلامه الاختراعسلامةالاختراع همان ابداع است. ابداع در لغت به معنی طرز نونهادن و نوپدید آوردن و ایجاد و اختراع و خلقت و آفرینش آمده و در علم بدیع آن است که شاعر و نویسنده، مضمون تازه و نو و معنی لطیف و متین و نیکو در نظم و نثر خود بیاورد. و دارای برخی محسّنات لفظی و معنوی شود. ابداع، شامل هر دو نوع صنایع لفظی و معنوی میشود. سلخسلخ یکی از انواع سرقت های ادبی است و آن است که شاعری شعری را از شاعری دیگر بردارد و با تغییر دادن ترکیب الفاظ، آن منتشر کند. رودکی می گوید :هر که نامخت از گذشت روزگار / نیز ناموزد ز هیچ آموزگارو ابو شکور بلخی می گوید:مگر پیش بنشاندت روزگار / که به زو نیابی تو آموزگارسلسله ی غزل وارهدر ادبیات انگلیسی sonnet sequence یا سلسلهی غزلواره، مجموعه ی چند شعر عاشقانهی متوالی است که در قالب "سانه" یا غزلواره سروده شده است و از حیث درونمایه با یکدیگر پیوند دارند. شاعر در این سلسله غزلوارهها به شرح و بیان یک به یک مراحل و مراتب شیفتگی خود به معشوقه میپردازد به طوری که شعرهای هر سلسله رابطهای متوالی با یکدیگر پیدا میکنند. غزلوارههای (سانههای) شکسپیر کیفیتی زنجیرهای دارند. پیش از او، سِر فیلیپ سیدنی منظومهی "آستروفل و استلا" را به صورت غزلواره سروده بود.سهل و ممتنعبرگردان لاتینی این عبارت (ars celar artem) به این معنی است که هنر، خود را پنهان میکند. یعنی اثر هنری، هنرهای خود را به رخ نمیکشد و بروز نمیدهد. در بسیاری از آثار عالی هنری هیچ نشانهی آشکاری از هنرورزیهای آفریننده ی آن دیده نمیشود البته برای اهل فن فرق میکند مثل اشعار سعدی (در مقابل حافظ). نظر شکلوفسکی از فرمالیستهای روسی بر عکس است و میگوید اثر ادبی باید هنر خود را افشا کند و بروز دهد.در فارسی این اصطلاح به سخنی گفته می شودکه در ظاهر ساده و آسان جلوه کند، به گونه ای که تصور شود مانند آن را به آسانی می توان گفت ، اما درعمل معلوم شود که دشوار و ممتنع است . اشعارسعدی از این ویژگی برخوردار است سیاق الاعداددرعلم بدیع ، چند چیز را دنبال یکدیگر ذکر کردن، و سپس، درباره ی هریک جداگانه یا درباره ی مجموع، وصفی یا حکمی آوردن را سیاقة الاعداد گویند. مانند : دارم ز اشتیاق تو ای ماه سنگدل دارم ز اشتیاق تو ای سرو سیمبر دل گرم و آه سرد و غم افزون و صبرکم رخ زرد و اشک سرخ و لب خشک و دیده ترشاعر تراژدیشاعر تراژدی لقب شاعری ایتالیایی به نام ویتوریو آلفیری است که در سال 1794متولد شد. وی جوانی خود را در هوسبازی و ماجراجویی گذراند و بدون هدف خاص قسمت اعظم اروپا را سیاحت کرد و در 16 سالگی شروع به نوشتن کرد و با روح پرهیجان و پرحرارتی که داشت پیاپی 20تراژدی نوشت که لحن همهی آن ها به خلاف تراژدی نویسان ایتالیایی قبل از او، جدی و محکم بود. تراژدی های او مورد پسند فراوان مردم ایتالیا قرار گرفت و آن ها را "طلیعهی تئاتر ملی" ایتالیا شمردند. در 1788 وی با یک کنتس بیوه ازدواج کرد و این زن به نام آلفیری بنایی در کلیسای سانتاکروچه فلورانس ساخت که از شاهکارهای بزرگ حجاری ایتالیا به شمار می رود. مهم ترین آثار وی بدین قرارند:پادشاه و ادبیات، فیلیپ دوم، آنتیگون، آگاممنون، ویرجینیا، اوکتاویا و تاریخ زندگانی من.شبه خبرشبه خبر اصطلاحی در نقد ادبی است. این اصطلاح را آی.ا.ریچاردز، منتقد معاصر برای تمایز میان خبر علمی از خبر شعری وضع کرد. منظور ریچاردز از "خبر"، بیان علمی واقعیتی است که قابل اثبات باشد. ولی در شعر، نمودهای شبیه به خبر یا شبه خبر، واقعیتی است که در شعر یافت می شود اما قابل اثبات و منطبق با منطق نیست. شریطهشریطه ابیات پایانی قصیده است و در آن شاعر به صورت جملات شرطی ممدوح را دعا می گوید .شطحیاتدر ادب فارسی و در اصطلاح عرفا و صوفیه، نوعی کلام متناقض را که صوفیان به هنگام وجد و حال، بیرون از شرع گویند، شطح می نامند. شطح در لغت بیان امور و رموز و عباراتی است که حال و شدت وجد را وصف کند ولی از آن بوی خودپسندی و ادعا و خلاف شرع استشمام شود. از این گونه است عباراتی چون "اناالحق" که به حسین بن منصور حلاج منسوب است و "سبحان الله ما اعظم شأنی" که بایزید بسطامی گفته و نیز: در در میکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای دست ِ قدرت نگر و منصب صاحب جاهی(حافظ)شعر انگاره واردر اصطلاح ادبیات، شعری داریم با عنوان "شعر طرح وار" یا "شعر انگاره دار". شعر طرح وار آن است که ابیات و سطور شعر به ترتیبی قرار گیرند تا در مجموع شکل و طرح خاصی بر صفحه کاغذ تشکیل دهند. طرح به دست آمده اغلب شکل هندسی است اما تصویر اشکال دیگری همچون بال، تخم مرغ، و نیزه هم در این قسم شعر معمول است. به عنوان نمونه به شعر "قهوه خانه سر راه" اثر کیومرث منشی زاده دقت کنید که ترتیب نوشته کلمه "پرتاب" در آن، تداعی کننده فعل پرتاب کردن است:و دستی ماهی قرمز را که دیگر نه ماهی است و نه قرمزاز پنجرهبه باغپرتابخواهد کرد. شعر پژواکیشعر پژواکی (echo verse) شعری است که در آن برخی از سطرها بنا بر خصوصیت پژواک صوت در کوه، تکرار میشود و آخرین هجاهای سطر پیشین را کامل میکند و به آن معنی میدهد. شعر "قصهی شهر سنگستان" اثر مهدی اخوان ثالث نمونهی جالبی از این نوع شعر است:سخن میگفت سر در غار کرد شهریار شهر سنگستانسخن میگفت با تاریکی و خلوتحزین آوای او در غار میگشت و صدا میکردغم دل با تو گویم غاربگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟صدا نالنده پاسخ داد: "آری نیست"شعر ذوبحرینشعر ملوّن یا ذوبحرین در اصطلاح عروض شعری است که به دو بحر از بحور عروض خوانده شود. مانند:این مه شکر لب شیرین دهن! / این بت سنگین دل سیمین زقن!که می توان آن را به دو بحر مفتعلن مفتعلن فاعلن و نیز فاعلاتن فاعلاتن فاعلن خواند.ذوبحرین در اوزانی ظاهر می شود که تعداد هجاهای آنها مساوی باشد، اما در هجاهای بخصوصی کوتاهی و بلندی وجود داشته باشد.شنل و شمشیراین اصطلاح اشاره به کمدی های مربوط به عشق و دسیسه ی کمابیش ملودرام در بین اشراف سده های 16 و 17 میلادی دارد. دو نمایش نامه نویس عمده در این زمینه لوپ دوگا و کالدرون هستند.صدرصدر در علم عروض نخستین پایه از مصراع اول هر بیت را گویند، مانند واژهی توانا بر وزن فعولن در این بیت:توانا بود هر که دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بودضربضرب آخرین پایهی از مصراع دوم هر بیت را گویند، مانند "بُوَد" بر وزن فَعَل در :توانا بود هر که دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بودضعف تالیفدر علم معانی، نادرستی و سستی سخن به سبب تقدم و تأخری که بر خلاف قواعد دستور زبان در اجزای کلام واقع شود، یا حذفی ناروا که در آنها پیش آید، یا استعمال نا به جای کلمهای در ترکیب کلام را ضعف تألیف میگویند. مانند: "والاتر از آنچه بود مقامش شد" به جای "مقامش از آنچه بود والاتر شد".یا مانند: "دیروز هوا گرم و من مدتی در استخر شنا کردم" که حذف نا به جای فعل "بود" از جمله ی اول باعث ضعف تألیف شده است.ضعف تألیف از عیب های فصاحت کلام است.ادامه دارد ... آریا ادیبتهیه و تنظیم برای تبیان: زهره سمیعی - بخش ادبیات
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 403]