واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: امام خميني(ره) به روايت علامه جعفري
![9](http://img.tebyan.net/big/1389/03/2323167143168936096155147165902422017628.jpg)
امام كسي است كه فرموده است: من در عمرم جز از خداوند متعال از كسي نترسيدهام. اين است كه ايشان در حوادث روزگار از دوران مدرسي در حوزه علميه قم تا ساليان آخر زندگاني ايشان كه پر از تلاطم هاي سخت بوده است، نتوانسته بود تزلزلي در آن شخصيت به وجود بياورد***در اولين روز حضور اينجانب در دروس اخلاق و عرفان ايشان، قيافهاي بسيار روحاني با نگاههايي جالب ديدم كه به مطالبي كه در درس ابراز مينمودند، حالت توافق با آنچه در درون ميگذشت را ارائه مينمود.آن روزها آيات آخر سوره حشر را تدريس ميكردند. با كمال وضوح به خاطر ميآورم وقتي اين آيه مبارك (هو الله الخالق الباري المصور له الاسماء الحسني يسبح له ما فيالسماوات و الارض و هو العزيز الحكيم) را تفسير ميفرمودند، جذابيت مطالب به حد عالي رسيده بود و طلاب با يك انقلاب روحي به افاضات عرفاني ايشان گوش ميدادند. هيجان روحي و عمق مطالبي كه ابراز ميشد، بخوبي اثبات ميكرد كه مطالب ابراز شده، فوق معلومات حرفهاي و رسمي است كه متأسفانه عدهاي را به خود مشغول مينمايد.اينجانب پس از آن تاريخ فروغي از عرفان مثبت را در زمان تحصيل در نجف اشرف در چهره و گفتار و ساير رفتارهاي زندگي حكيم متأله و عارف بزرگوار شيخ مرتضي طالقاني ديدم.***در اثناي تحصيل در نجف كه به نظرم ميآيد در حدود شش سال از آغاز اقامت تحصيلي در نجف گذشته بود كه براي استراحت و صله ارحام و زيارت مرقد ثامن الحج (عليه و علي آبائه و اولاده الصلوه والسلام) به ايران آمدم، در مدرسه مروي از طلبهها شنيدم كه امام به تهران آمده و در منزل پدر معظم همسرشان، مرحوم آيتالله ثقفي وارد شدهاند. اينجانب با چند نفر از طلاب نجف و قم به خدمتشان رسيديم. در اين ديدار بحثي مفصل درباره يك مسئله فقهي كه مربوط به طلاق خلع بود، مطرح شد. اين مسئله مربوط به اين بود كه اگر زوجه مقداري از مهريه خود را براي گرفتن طلاق، به زوج بذل كند، آيا مانند بذل همه مهر است يا نه؟ و به نظرم ميآيد كه اين مسئله را خود امام مطرح فرمودند. به ياد دارم بحث در اين مسئله بيش از يك ساعت طول كشيد. يكي از جالبترين خاطرهها در همان روز اين بود كه ما طلبهها در بحث و گفتوگو داد و فرياد زياد ميكرديم؛ ولي ايشان با كمال متانت و شكيابي به حل و نقض و استدلال ميپرداختند و همان روز همه طلبهها را براي صرف ناهار نگاه داشتند.***پس از سپري شدن ساليان اقامت در نجف كه به ايران مراجعت كردم؛مرحوم آيتالله مطهري ميخواستند به قم مشرف شوند، به ايشان گفتم اگر خدمت استاد رسيديد، سلام اينجانب را عرض نموده اگر امكان داشته باشد، وقتي را تعيين فرمايند كه براي ديدارشان بروم. مرحوم آقاي مطهري پس از مراجعت روز سهشنبه آن هفته را متذكر شدند. يعني امام روز سهشنبه را براي ديدار تعيين نموده بودند. اينجانب پيش از ظهر روز سهشنبه در قم به خدمتشان رسيديم؛ ولي چون خيلي ازدحام بود مرحوم حجتالاسلام والمسلمين آقاي حاج سيد مصطفي با تحمل مشقت اينجانب را به خدمتشان بردند كه به جهت ازدحام جمعيت غير از احوال پرسي مطلبي مطرح نشد. ايشان فرمودند شما امروز بعد از ظهر بياييد.آن روز بعد از ظهر به خدمتشان رسيديم. وقتي كه من وارد اتاق شدم و ايشان تشريف آوردند، مرحوم آقا سيد مصطفي هم وارد شدند. امام در آن موقع با روحيهاي كه داشتند با كمال جديت و تقريبا با صدايي بلند خطاب به آقا سيد مصطفي فرمودند «برو بيرون». البته ايشان گمان كرده بودند اينجانب مطالب خصوصي به خدمتشان خواهم گفت. در صورتي كه منظور من از رسيدن به خدمتشان احوالپرسي و ديدار بود.***پس از مراجعت معظم له از خارج، در سال 1357 در مجلسي بسيار مهم كه دانشمند محترم، واعظ مشهور آقاي فلسفي سخنراني داشتند، داستان بسيار خنده آوري را از روزگار گذشته نقل ميكردند. من با كمال دقت و كنجكاوي شديد صورت امام را مورد توجه قرار داده بودم و منظورم اين بود كه آيا ايشان در آن جلسه بسيار مهم چگونه خواهند خنديد؟ وقتي كه داستان به جاي خندهآور رسيد، خنده ايشان طبيعي بود و توجه اغلب روحانيان و طلبهها را جلب كرد. البته ممكن است انگيزه جالب بودن خنده براي آنان مختلف بوده است ولي اينجانب تنها از آن جهت مورد توجه قرار داده بودم كه ببينم آيا حضور آن همه روحاني و شخصيتها در جلسه تغييري در شخصيت ايشان به وجود ميآورد؟ همانطور كه عرض كردم خنده ايشان كاملا ساده و بيپيرايه بود.***پس از مراجعت معظم له از خارج، شنيدم كه عدهاي از آقايان علما و فرهنگيان و حتي بازاريان معروف ميخواهند بروند واز معظمله براي اينجانب در يكي از امور اجتماعي، مانند مديريت، يا امور قضايي يا فرهنگي و امثال اينها مسئوليتي را بگيرند. همان روز كه اقايان براي همين كار به قم مشرف شده بودند، اينجانب هم مشرف شدم و پيش از آنكه آنان به خدمت امام برسند، اينجانب از جناب حجتالاسلام حاج سيد احمد آقا وقتي گرفتم كه به خدمتشان برسم. ايشان هم همان موقع اينجانب را به اتاقي هدايت كردند. چند دقيقه بعد امام تشريف آوردند. پس از احوالپرسي به ايشان عرض كردم اينجانب در دوران تحصيل و پس از آن درباره استعدادها و طرز تفكرات و تجارب و ظرفيتهاي خودم اگرچه به طور ناچيز، بررسيهايي داشتهام، نتيجهاي كه از بررسيها به دست آوردهام، اين بوده است كه تا آنجا كه خداوند توفيق بدهد به كارهاي علمي و تحقيقاتي و تدريس تأليف بپردازم، انشاءالله مفيد براي جامعه خواهد بود و حداقل اينكه با خواست خداوندي ضرري نخواهد رساند. البته منظورم نفي يا كوچكترين ترديد در لزوم شرعي و عقلي كارهاي اجتماعي و مديريت و امور قضايي نيست، زيرا اين امور در جامعه اسلامي ضروري است بلكه مقصودم نفي صلاحيت خود اينجانب براي امور مزبور ميباشد. پاسخ امام در برابر پيشنهاد اينجانب اين بود كه «شما هر چه بگوييد و هر كاري را كه انجام بدهيد صحيح است». *************ادامه مطلب را اینجا ببینید........*تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیهمنبع : جهان نیوز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 168]