واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ادب شيعي فارسي تا قرن پنجم براي شناخت تاريخ تشيع در ايران بايد در هر قرن، ادب فارسي شيعه را باز شناخت. اين ادب در قرن پنجم، پيش از هر چيز، در شعر تجلي يافته است. عبدالجليل قزويني به اين امر توجه کافي داشته و براي نشان دادن دامنه ي تشيع به شعراي فارسي زبان اشاره کرده است. عبدالجليل گفتني است که ادبيات فارسي شيعي از قرن چهارم و بعد از آن به طور عمده در منطقه جبال و خراسان بوده است. مي نويسد: «اما شعراي پارسيان که شيعي و معتقد و متعصب بوده اند هم اشارتي برود به بعضي؛ اولا فردوسي طوسي شيعي بوده است و در شاهنامه در مواضع به اعتقاد خود اشارت کرده است و شاعري طوسي تفاخر مي کند به فردوسي آنجا که گفت:هر وزير و عالم و شاعر که او طوسي بودچون نظام الملک و غزالي بود و فخري جرجاني شيعي بوده است و در کسائي خود خلافي نيست که همه ي ديوان او مدايح و مناقب مصطفي و آل مصطفي است، عليه و عليهم السلام. و عبدالملک بنان ـ رحمه الله عليه ـ مؤيد بوده است به تأييد الهي... و ظفر همداني اگرچه سني بوده است، او را مناقب بسيار است در علي و آل علي عليهم السلام و در ديوانش مکتوب است تا تهمتش نهند به تشيع. و اسعدي قمي و خواجه علي متکلم رازي عالم و شاعر، و امير اقبالي شاعر و نديم سلطان محمد رحمه الله عليه شيعي و معتقد بوده است و قائمي قمي، و معيني و بديعي و احمدچه ي رازي، و ظهيري و بردي و شمسي و فرقدي و عنصري و مستوفي و سمان و سيد حمزه علوي و خواجه ناصحي و امير قوامي و غير اينان رحمه الله عليهم که همه توحيد و زهد و موعظت و مناقب گفته اند بيحد و اندازه. و اگر به ذکر همه ي شعراي شيعي مشغول شويم از مقصود باز مانيم و خواجه ي سنائي غزنوي که بي نظير است در نظم و نثر خاتم الشعرايش نويسند او را منقبت بسيار است و اگر خود اين يکي بيت است که در فخري نامه گويد کفايت است:جانب هر که با علي نه نکوست هر که را خواه گير من ندارم دوست هر که چون خاک نيست بر در او گر فرشته است خاک بر سر او (1)فردوسي از مهمترين شعراي دوره ي غزنويان، با همه ي ارتباطي که با اين دولت داشت داراي گرايشات شيعي و معتزلي بود. (2) مضاميني که در اشعار او وجود دارد، حاکي از نوعي علائق شيعي است که آن را در ميان بسياري از معاصران وي مي توان ديد. علائقي که به راحتي سبب مي شد که فرد را متهم به رفض يا قرمطي گري بکنند. در ميان اشعار، اعتقاد وي به وصايت امام علي ـ عليه السلام ـ ديده مي شود که مي تواند قرابت وي را با تشيع اعتقادي نشان دهد. اکنون بخشي از اين اشعار را نقل مي کنيم:به گفتار پيغمبرت راه جوي دل از تيرگيها بدين آب شوي چه گفت آن خداي تنزيل وحي خداوند امر و خداوند نهي که من شهر علمم عليم دراست درست اين سخن قول پيغمبر است منم بنده ي آل بيت نبي (ص)ستاينده خاک پاي وصي (ع)اگر چشم داري بديگر سراي!بنزد نبي و وصي گير جاي بدين زادم و هم بدين بگذرمچنان دان که خاک پي حيدرم هر آنکس که در دلش بغض علي است از او خوارتر در جهان زار کي استنباشد مگر بي پدر دشمنشکه يزدان به نيران بسوزد تنش (3)و در جاي ديگر چنين سروده:بدل هر که بغض علي کرد جايز ما در بود عيب آن تيره رايکه ناپاک زاده بود خصم شاه اگر چند باشد به ايوان و گاه (4)و در شروع شاهنامه مي نويسد:که فردوسي طوسي پاک جفت نه اين نام با نام محمود گفت (5)بنام نبي و علي گفته ام گهرهاي معني بسي گفته ام و در جاي ديگر:ايا شاه محمود کشورگشاي ز کس گر نترسي بترس از خدايکه بدين و بدکيش خواني مرامنم شير نر، ميش خواني مرا اين شعر بدان جهت بوده که وقتي سلطان محمود از او، ناراحت مي شود، او را تحديد کرده و مي گويد فردا اين قرمطي را در پاي پيل اندازم. (6)و در شعر ديگر مي گويد:نترسم که دارم ز روشن دلي بدل مهر آن نبي و ولي شفيعم محمد، امامم عليست بهر دو جهانم و في و مليست (7)اين اشعار مي تواند نوعي تشيع اعتقادي را نيز در وي نشان دهد، گرچه بايد توجه داشت که وي نمي توانست در فضايي که سلطان محمد غزنوي فراهم آورده، بيش از اين شعري شيعي بسرايد.درباره ي تشيع يا اتهام تشيع او، اين نيز گفتني است که در هنگام دفن فردوسي، مخالفتهايي صورت گرفته و در آن ميان مذکري سني فرياد زده: من رها نکنم تا جنازه او در گورستان مسلمانان برند؛ او رافضي بود. در نهايت دفن او را در گورستان مسلمانان اجازه ندادند و وي را در باغي دفن کردند. (8)نظامي عروضي پس از شرح جدايي فردوسي از سلطان محمود، به رفتن او نزد سپهبد شهريار از آل باوند، اشاره کرده و از قول شهريار نقل مي کند که سبب عدم پذيرش فردوسي نزد سلطان، شيعه بودن و تولاي او نسبت به خاندان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بوده است. (9) هر چند درباره ي اين خبر اظهار ترديد شده اما درستي آن با توجه به تشيع باونديان بعيد نمي نمايد. به هر روي اشعار شيعي فردوسي از قديم الايام مورد توجه بوده است. (10) يکي ديگر از شعراي اين دوره کسايي مروزي (متولد 341) است. درباره ي تشيع وي شواهدي وجود دارد که مهمترين آنها، قصيده اي در منقبت امام علي ـ عليه السلام ـ و مرثيه است براي شهيدان کربلا. هر دو شعر را با توضيحاتي در کتاب کسائي مروزي، زندگي، انديشه و شعر او مي توان يافت. نقل چند بيت از اين اشعار مي توان مر تبت تشيع وي را نشان دهد، وي در منقبت امام علي ـ عليه السلام - چنين سروده است.:محدت کن و بستاي کسي را که پيمبر بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار آن کيست بدين حال و که بوده است و که باشد جز شير خداوند جهان، حيدر کرار اين دين هدي را به مثل دايره اي دان پيغمبر ما مرکز و حيدر خط پرگار علم همه عالم به علي داد پيمبر چون ابر بهاري که دهد سيل به گلزار (11)همان گونه که از شعر به دست مي آيد اين تشيع نمي تواند جز تشيع امامي باشد. وي در اشعار ديگري که در سال 370 هجر سروده، در مدح علي ـ عليه السلام ـ و امام سجاد و صادق ـ عليهما السلام ـ مي گويد: فهم کن گر مؤمني فضل اميرالمؤمنين فضل حيدر، شير يزدان، مرتضاي پاکدين فضل آن کس کز پيمبر بگذري فاضل تر از اوست فضل آن رکن مسلماني، امام المتقين فضل زين الاصفياء، داماد فخر انبيا کآفريدش خالق خلق آفرين از آفرين اين نواصب، گر نداني فضل سر ذوالجلال «آيت قربي» نگه کن و آن اصحاب اليمين»«قل تعالوا ندع » بر خوان، ور نداني گوش دارلعنت يزدان بين از «نبتهل» تا «کاذبين»«لا فتي الا علي» بر خوان و تفسيرش بدان يا که گفت و يا که داند گفت جز روح الامين...گر نجات خويش خواهي در سفينه نوح شو چند باشي چون رهي تو بينواي دل رهين دامن اولاد حيدر گير و از طوفان مترس گرد کشتي گير و بنشان اين فزع اندر پسين...سيصد و هفتاد سال از وقت پيغمبر گذشت سير شد منبر ز نام و خوي تکسين و نگين منبري کآلوده گشت از پاي مروان و يزيد حق صادق کي شناسد و ان زين العابدين مرتضي و آل او با ما چه کردند از جفا يا چه خلعت يافتيم از معتصم يا مستعين کان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهانوين همه ميمون و منصورند امير الفاسقيناي کسايي، هيچ منديش از نواصب و از عدو تا چنين گويي مناقب، دل چرا داري حزين؟ پي نوشت : 1. نقض، صص 232- 231. اين ابيات در حديقه الحقيقه، ص 261 آمده است.2.تاريخ ادبيات ايران، صفا، ج 1 ص 4873. نک: تاريخ طبرستان ابن اسفنديار، ج 2 ص ذ23؛ مجالس المؤمنين، ج 2 ص 5934. مجالس المؤمنين، ص 5985. مجالس المؤمنين، ج 2 ص 605 و نک : تاريخ ادبيات ايران، ج 1 ص 4806. مجالس المؤمنين، ج 2 ص 600 7.همان مدرک، ج 2 ص 601.8.تاريخ طبرستان، ج 2 ص 25.9.چهار مقاله، ص 49، 50 بنقل از تاريخ ادبيات ايران، ج 1 ص 483. مينوي در مورد اخبار اين کتاب (چهار مقاله) نسبت به فردوسي ترديد دارد. نک، نقد حال، ص 134.10. مقاله اي در اين باره روزنامه ي اطلاعات (دهم دي ماه 1369 ش 192278) چاپ شده است. نيز در همين زمينه نک: نابش تشيع بر فراز خاوران، (طاليه، ش 2) ص12؛ فردوسي و شاهنامه، مجموعه مقالات محيط طباطبائي، مقاله ي مربوط به مذهب فردوسي، مقدمه ي بهين نامه ي باستان، چاپ آستان قدي رضوي 11. کسايي مروزي. ص 77/س
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 514]