واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: طلبة شهید: محمود سلطانی
برتو بگویم حدیث عاشقی را ، حدیث یاران عاشورایی خمینی را ، حدیث کوچههای بارانی و خانههای گلی به وسعت افلاک را ؛قصهایست بیانتها ، حدیث بیقراری لالهها. و در آن شب ستارگان میباریدند و درکتاب تقدیر الهی نام «محمود» را بر گلبرهای گلهای ایران نوشتند. این گل در سال 1342 در روستای «توبه در وار» دامغان شکفت . پدرش فارغ از محنت دنیا شکوه انسانی را در زیر آسمان پرستاره کویر بر سجادة ایمان به نمایش میگذاشت. مادر ، نسیم فرحناک مهربانی از صبحگاه آفرینش است و شهید محمود سلطانی غبار غم بیمادری را از دوران کودکی بر چهره داشت.و در کنار پدر و نامادری ، زندگی پر از فراز و نشیب را آغاز کرد. ایشان بعد از اتمام دوران ابتدایی همراه خانواده به مشهد رفتند. و او در کنار درسهای راهنمایی دروس حوزوی را نزد پدر میخواند فکرش آتش غم و غربت از یار ، دل سوخته او را ساکن کوی دوست کرد و با یاد حضرت دلدار ، در حجرهای پر از نور عشق با طیب خسته دلان به نجوا مینشست. سال دوم دبیرستان بود که برای اولین بار به جبهه اعزام شد. و چون در مشهد و فعالیتهای بسیج، محافظت و انتظامات حرم مطهر و نماز جمعه شرکت داشت ، به خوبی با مسائل جبهه و جنگ آشنایی داشت. قاصدکها پیک بشارت بودند که از جانب محبوب ، پیغام وصال آورده بودند اگرچه برای مردان الهی همهجا میدان جهاد است ، او در کنار جهاد فرهنگی و راه اندازی انجمن وحدت اسلامی و دیگر فعالیتها به فرمان امام خمینی ـ که فرموده بودند :«جنگ در راس امور است » ـ به جبهه اعزام شد. پدرش در رویایی صادقانه پرواز فرزندش را به سوی جنت الماوی میبیند و پسر، در زلال اقیانوس کرامت و از صدف آفرینش گوهر معرفت چید و این معرفت با خونی سرخ عجین شدتابهای انسانی خاکی را به همه عالم بنمایاند. روح بلندش در عروجی عاشقانه به سال 11 / 6 / 60 در منطقة «سرپل ذهاب» به جمع ملکوتیان پیوست . صداقتش به رنگ آبی عشق بود زیباترین سرود را در ترنّم گمنامی سرداد و چه نیک گفتهاند . آن را که خبر شد ، خبری باز نیامد. او به سرّ حیات ـ که فنا در ذات الهی است ـ پی برد و آنچنان مبهوت جمال معشوق گشت که هنوز از جسم خاکیاش ، نشانی نیافتهاند . «روح بی قرارش در جوار ملکوتیان متنعّم و شادمان بادوصیت نامه ما راهمان شهادت است و همین را هم از خدا خواسته ایم. ان شاءالله که خداوند توفیق شهادت در راهش را نصیب ما کند و توفیق ادامةراهمان را نصیب شما کند با درود وسلام بر حضرت مهدی موعود (عج) و نایب بر حق او حضرت امام خمینی و سلام و درود بر شهدای اسلام از صدر تاکنون که با خون خویش و اهدای وجودشان در این راه ، دِین خود رااداء کردند. برادر عزیزم ! هر چند شما برایم محترم هستید ولی این خدا مهمتر از شما می باشد. چون اگر دین اسلام نباشد برادری هم دیگر وجود ندارد. عزیزان ! آتش صدام چیزی نیست ،از آتش خدا باید ترسید ، باشد که این آتش های توپ و خمپاره ما را از آتش خداوند دور نگه دارد. مردم عزیز! این خود بس است که ما راه حسینیان را در پیش گرفتنم و شما هم راه یاران حسین و راه زینبیان را که بعد از ما راهمان را ادامه دهید. ما راهمان شهادت است و همین را هم از خدا خواسته ایم. ان شاءالله که خداوند توفیق شهادت در راهش را نصیب ما کند و توفیق ادامةراهمان را نصیب شما کند. برادر عزیزم ! بر اساس روایت «ردوا الامانات الی أهلها» از کتابهایی که در مدرسه آنچه که بعنوان امانت گرفته بودم ،به قرار ذیل است : 1- کتاب المنطق با جلد زرد رنگ متعلق است به آقای شیخ رجبعلی رستمیان که به ایشان تحویل داده شود. 2- کتاب قاسطین ،مارقین و ناکثین از شفعی به نام ازغدی که ایشان را در آخر بازار رضا دست راست لباس می فروشد یا در سال تحصیلی جدید در مدرسه ابن یمین کلاس دوم ادبیات می توانید پیدا کرده و کتابش را رد نمائید. 3- چند جلد کتاب از آقای شیخ محمد علی افضلی است که به قرار ذیل می باشد: الغدیر ،اصول کافی ، قرآن ،حلیةالمتقین از وسائل ایشان که در اینجا مانده یک عدد کُلمن آب می باشد که با خسارتش حسال شود ولی اگر ایشان گفتند چیز دیگری هم بوده (یا در مدرسه یا در خانه که البته فکر نمی کنم باشد) به ایشان تحویل داده شود کتابهای مرا هر کدام که خود نیاز دارید بردارید و بقیه را وقف آستان قدس رضوی نمائید
.فرآوری حسن رضایی منبع ستاد کنگره شهدای روحانی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 495]