تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فرزندانتان را به سه چيز ادب كنيد: عشق به پيامبرتان، عشق به خاندان او، و قرآن خو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827749217




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خدا سفارش مادران را کرده


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: خدا سفارش مادران را کرده
گنجی به نام مادر
و ما به انسان در مورد پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش(در دورانِ بارداری) او را حمل می‌کرد در حالی که هر روز ضعفی بر سستی و ضعفش افزوده می‌شد و در دو سالِ شیرخوارگی هم... آری، مرا و پدر و مادرتان را شاکر باشید که عاقبتِ همه‌تان به سوی من است.(1) رنگ به رخسار ندارد، نشانه‌های ضعف از سر و رویش می‌بارد، پلک‌هایش پر از خستگی‌ست، نگاهش اما مهربان و ساکت و آرام. خسته است: خسته از باری هشت، نه ماهه که همین روزها به مقصد می‌رسد، فهمیدنِ این که تا چند روز دیگر مادر می‌شود کار سختی نیست... ایستگاه دروازه شمیران. تا مقصد خیلی مانده، بلند می‌شوم و جایم را تعارف می‌کنم که بنشیند: با پلک‌های نیمه بسته آرام لبخند می‌زند و تشکر می‌کند... زیر لب می‌گویم: «حملته امّه وهناً علی وهن...»(2) با انگشت‌های کوچکش که به قشنگترین و ظریفترین بدایعِ خلقت می‌مانند، روسریِ مادرش را سفت چسبیده، کامش ولی به سینه مادر است، وسطِ این شلوغیِ مترو آرام گرفته، انگار که دارد آرامش بخش‌ترین ملودیِ دنیا را می‌شنود: صدای تپش قلبِ مادرش را. شیر می‌نوشد: شیره جانِ مادرش را: عصاره و گلچین همه ویتامین‌ها و پروتئین‌های بدنِ مادر را... پیچک‌های آرزو تند و تند از همه سر و رویم بالا می‌روند و من نمی‌دانم کدام یک خواستنی‌ترند: برگشتن به روزهایِ شیرخوارگی یا ... مادر شدن؟... زیر لب می‌گویم: «حملته امّه وهناً علی وهن و فصاله فی عامین...»(3) بچه را از بغلش می‌گیرم و بنا می‌گذارم به بازی کردن، انگشت ظریفش را می‌گذارد روی لب و دندان‌هایم، آرام انگشتش را گاز می‌گیرم، انگشتش را  می‌کِشد و صدادار می‌خندد: جااان... سمیه دوباره شروع می‌کند که کاش من هم درسٌم را ادامه داده بودم و ارشد و دکترا و... انگشت‌هایم را می‌گذارم روی لب‌های کوچکش و شکلک در می‌آورم، ریسه می‌رود از خنده: جاااانم... سمیه هنوز دارد ادامه می‌دهد که چقدر بچّه‌داری وقتش را گرفته و به درس و مطالعه و جلسه فلان و بهمان نمی‌رسد... انگشتهایش را می‌برد وسط موهایم، چند تارِ مو تویِ دستهایش می‌گیرد و تا می‌تواند می‌کِشد، صدای آخ گفتنم که بلند می‌شود، سرش را هل می‌دهد توی بغلم و دوباره ریسه می‌رود از خنده... پیچک‌های آرزو دوباره جان می‌گیرند... سمیه هنوز دارد غر می‌زند، نگاهش می‌کنم و می‌گویم: یک سؤال: اگر قرار بود بین مادر شدن و دکتر و مهندس و استاد شدن یکی را انتخاب کنی...؟ سؤالم تمام نشده جواب می‌دهد: خب معلوم است: مادر شدن!  (4) تهِ دلش چیزی مثل سیر و سرکه می‌جوشد، ضعف و سستی، دلشوره، دردِ زایمان و دردِ تنهایی یکی شده‌اند... شوهرش - قدری آن طرفتر - خیلی وقت است دست‌ها و نگاهِ بارانی‌اش به آسمان است، انگار منتظر معجزه‌ای باشد... نمی‌داند خواب است یا بیدار که در باز می‌شود و چهار زنِ بلندبالا و گندمگون واردِ خانه می‌شوند: قابله‌های آسمانی!... بوی مشک و عنبر فضای خانه را پر می‌کند و نسیم بال‌های فرشتگان و زمزمه‌های کروبیان... به قدر چشم به هم زدنی نوزادش را دست به دست می‌گردانند و به آغوشش می‌رسانند، انگار کن لطیف‌ترین و خواستنی‌ترین موجودِ خلقت را، عصاره هستی را، پیچیده در پرنیانِ بهشتی... بوی عطری مشامِ جانش را نوازش می‌دهد: خدیجه مادر شده است!... شوهرش قدری آن طرف‌تر، آرام، با همان نگاه بارانی به رویش لبخند می‌زند، درِ گوشش فرشته‌ای نجوا کرده است: «إِنَّا أَعْطَیْنَاكَ الْكَوْثَرَ ...» بسم الله الرحمن الرحیم...« وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْكُرْ لِی وَلِوَالِدَیْكَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ .» (لقمان/ 14) مریم روستاهدهدی، گروه دین و اندیشه تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 422]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن