واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فصل آرژانتین را بخوانید!ترجمه کتاب «فوتبال علیه دشمن» برای فردوسی پور آنقدر جذاب بوده که بعد از سال ها، سکوت مطبوعاتی اش را بشکند و تن به مصاحبه بدهد.
برنامه نود را دیده اید؟ فردوسی پور کلا در همان برنامه زندگی می کند. پس اگر جلوی دوربین می بینید که او می تواند همزمان پیام های اتاق رژی را از داخل گوشی بشنود، با مهمان پشت خط تلفن بحث کند و مهمان حاضر در استادیو را به چالش بکشاند یا اگر می بینید در همان زمان سوالات اس ام اس برنامه را هم خوانده است، دقیقا در حال نگاه کردن به زندگی عادل فردوسی پور هستید. او همین کارهای همزمان را هم در زندگی روزمره اش انجام می دهد. بین دوستانش معروف است که «عادل وقتی با سرعت 120 کیلومتر در ساعت رانندگی می کند همزمان در یک دستش موبایل است که اس ام اس می دهد و در دست دیگرش (همان دستی که روی فرمان است) روزنامه می خواند و سعی می کند سروکله ای هم در مورد فوتبال با کسی که کنارش نشسته بزند». قسمتی از این توانایی ها هم در مصاحبه اش مشخص شد؛ وقتی عادل فردوسی پور مصاحبه می کرد، ناهار می خورد، با مسوول غرفه مدت ادامه حضورش در نمایشگاه را چک می کرد و اس ام اس می خواند و نگران جواب اس ام اس ش هم بود. البته فردوسی پور در حالت عادی یک فرقی کلی با زمان حضورش پشت دوربین دارد؛ او موهایش خیلی سفید شده، سفیدتر از آنی که فکرش را بکنید. پیر شدی ها؟(چهره اش یک دفعه جدی می شود، انگار که این جمله را بارها شنیده است. دست به موهای سفید شده اش می کشد) آره... می بینی؟ بالاخره یک موضوعی پیدا شد که حاضر شوی گفت و گو کنی.(خنده بلند همراه با استیل همیشگی که سرش را بالا می گیرد و ریسه می رود). حالا این مصاحبه کردن را باید به فال نیک بگیریم؟من اصلا مصاحبه نمی کنم. باید این کتاب خیلی برایت مهم باشد که حاضر شدی مصاحبه کنی؟(خنده) من که مصاحبه نمی کنم (انگار که برنامه نود اجرا می کند، همان لبخند و سر تکان دادن و البته مثل برنامه نود یک دفعه جدی می شود) اول اینکه واقعا تجربه متفاوتی بود برای من و خب زحمت بسیار زیادی هم برای آن کشیدم. واقعا ترجمه کردن کار وقت گیر و پرزحمتی است (موبایلش را بر می دارد و یک اس ام اس را چک می کند. ماجرا مربوط به برنامه نود است. با دو موبایلی که دستش است، تلاش می کند برای پاسخ دادن به اس ام اسی که دریافت کرده، آن هم از جایی که آنتن مرخص است و همان طور که سرش پایین است ادامه می دهد) بریم من حواسم هست».کوپر می داند که کتابش به فارسی ترجمه شده؟نه نمی داند.احتمالا اینکه اولین تجربه ات هم بوده کار را سخت تر کرده؟خیلی کار می برد، خیلی زیاد. استارت این کتاب را بعد از مسابقات مقدماتی جام جهانی و حذف تیم ملی زدم که هم مسابقات لیگ های اروپایی و هم لیگ تعطیل بود و برای نود هم وقفه ای طولانی رخ داد. همه اینها دست به دست هم داد که این کتاب را پیدا کنم و ترجمه اش را شروع کنم. چرا «فوتبال علیه دشمن»؟در اینترنت سرچ کردم و اتفاقاً زندگینامه هایی در مورد مورینیو، فرگوسن وونگر را هم پیدا کردم اما این کتاب متفاوت بود. مخصوصا اینکه صرفا فوتبالی نبود و رویکردی سیاسی – اجتماعی داشت. (او زمان زیادی در غرفه نیست و مجبور است همزمان با مصاحبه ناهار نه چندان وسوسه کننده اش (قرمه سبزی) را هم بخورد البته او واقعاً توانایی انجام چند کار همزمان را دارد و هر وقفه ای که در مصاحبه می افتد را خوب می تواند از همان قسمت ادامه دهد. پس وقتی که با ردوبدل شدن چند دیالوگ با یکی از مسوولان غرفه، ناهار را روی میزش می گذارند همچنان آماده ادامه دادن است، البته دوباره موبایش را چک می کند، ظاهراًماجرای برنامه نود حیاتی است او همان طور که چشمش به صفحه موبایل است ادامه می دهد) کجا بودیم؟ آها... این کتاب اصلا فوتبالی نیست چون بیشتر به تاثیر سیاست و اجتماع بر فوتبال و فوتبال بر اجتماع و سیاست، آن هم در کشورهای مختلف می پردازد. نویسنده از نزدیک این کشورها را تجربه کرده و نگاه خودش در این مورد را در کتاب آورده. نگاه متفاوت سایمون کوپر در مقاله هایش هم به خاطر همین سفر است؟مطالب زیادی را از او نخوانده بودم اما واقعا سایمون کوپر را تحسین می کنم. یک پسر 23-22 ساله در طول 13-12 ماه به 22 کشور سفر می کند و بعد یک کتاب به این خوبی می نویسد واقعا تحسین برانگیز است. او با هزینه کم که حدود 5 هزار دلار است این سفر طولانی را انجام داده و... (واقعاً درگیر این اس ام اس شده توضیح می دهد که فلان مربی لیگ برتری در حال هماهنگی فلان سوژه نود است و باید حتما با او تماس بگیرد. هم غذایش سرد شده و هم در حال مصاحبه است. اما با عذرخواهی که انجام می دهد، ثابت می کند نود ارجحیت دارد، چه بر مصاحبه و چه بر خودش که گرسنه است. می رود و پنج دقیقه بعد بدون اینکه به کمترین آنتنی برای برقراری تماس دست پیدا کرده باشد بر می گردد).سال 93 این کتاب در 19 فصل منتشر و 2003 با دو فصل اضافی دوباره تجدید چاپ شده ضمن اینکه کتاب هم نثر واقعا سختی دارد؛ نثر متفاوتی که ترجمه اش آسان نیست و البته طنز ظریفی هم دارد. کتاب به زبان های دیگر هم ترجه شده؟نمی دانم اما حتما به زبان های زیادی ترجمه شده. خود کوپر که به مترجم یا مترجم های دیگرش اشاره کرده. کوپر می داند که کتابش به فارسی ترجمه شده؟نه نمی داند. یعنی با او تماس نگرفته ای؟نه (با خنده و جابه جا شدن روی صندلی) فکر کنم اگر بفهمد دنبالم بیفتد (خنده). کدام فصل کتاب را بیشتر دوست داری؟خودم شخصا فصل آرژانتین را می پسندم. واقعا وقتی آن را ترجمه می کردم دلم می خواست بدانم آخرش چه اتفاقی رخ می دهد. اما فصل کشورهای کمونیستی هم جالب است. یا فصلی که در مورد خرافات و جادوگری در آفریقاست. این قسمت هایش شباهت های زیادی با فوتبال ایران دارد... یا جایی از کتاب که به رشوه دادن آرژانتینی ها به پرو در جام جهانی 1978 می پردازد (یک جمله را می گوید، کمی مکث می کند و بعد سراغ جمله بعدی می رود... کلا آرام و قرار ندارد. حرکات تند چشمان و بریده و بریده حرف زدنش کاملاً ثابت می کند که در آن واحد مغزش در حال فعالیت در چند جبهه متفاوت است... . که البته نود و آن اس ام اس مهم ترین آنهاست...). فضای سیاسی آرژانتین قبل و بعد از جام جهانی خیلی توجهم را جلب کرد... در آلمان شرقی با یک هوادار صحبت می کند که قبل از بازی بیرون استادیوم می خوابد تا در اولین ساعات به داخل استادیوم برود. دقیقاً مثل بعضی از تماشاگران ایرانی که دیوانه فوتبال هستند. ظاهرا در فصل بازی پارتیزان بلگراد و ستاره سرخ هم به ماجرای جنگ بالکان اشاره کرده؟فصل آخر کرواسی است و به خاطر حضور بلاژ در ایران بسیار به روز است. این برای خواننده ها جالب خواهد بود اما بله به جنگ بالکان هم اشاره کرده. جذابیت های دخالت مافیا در فوتبال هم خیلی است.کدام فصل کتاب را بیشتر دوست داری؟خودم شخصا فصل آرژانتین را می پسندم. واقعا وقتی آن را ترجمه می کردم دلم می خواست بدانم آخرش چه اتفاقی رخ می دهد. مافیای ایتالیا...؟(غذایش راتمام کرده و به سبک گزارش هایش که در مورد گل نشدن یک توپ و اینکه مهاجم کار سختی را انجام داده می گوید: «واقعا تمام کردن این غذا کار سختی بود»). آره ایتالیا و البته کشورهای کمونیستی. در فصل برزیل هم نکات جالبی دارد؛ اینکه مردم در آن کشور بازیهای زیبا می خواهند و بحث می کنند که فوتبال باید نتیجه گرا باشد یا نه... . کتاب، ممیزی خاصی داشت...؟نه مشکلی وجود نداشت. خودت وسوسه نشدی که چنین کتابی بنویسی...؟نه اصلا. چرا؟چون فکر می کنم کار بسیار مشکلی است. هم حوصله اش را ندارم هم فکر می کنم که شرایط این کار را ندارم. سایمون کوپر نوشته روزی 23 ساعت در قطار و اتوبوس نشسته و سفر کرده خب من نمی توانم این کار را بکنم. در مورد فوتبال ایران که سفرهای این طوری نیاز نداری؟کلا فکر می کنم الان وقتش نیست. کتاب نوشتن کار بسیار مشکلی است. همین ترجمه وقت زیادی از من گرفته. ترجمه فوتبال علیه دشمن را از تابستان پارسال شروع کردم و بعد از سه ماه که نود آغاز شد کمی سرعتم پایین آمد.اسفند ماه کتاب می توانست وارد بازار شود. آقای یزدانی خرم ویراستاری اش را انجام داده بود. اما احساس کردم جا برای بهتر شدن دارد و دوباره شروع کردم ترجمه لغت به لغت برخی قسمت ها. از 5 فروردین شروع کردم و به جرات می توانم بگویم روزی 17 ساعت وقت می گذاشتم. به طور موازی از آقای گلمکانی (سردبیر ماه نامه فیلم) هم برای ویراستاری کمک گرفتم و یزدانی خرم هم دوباره ویراستاری کرد و برای یک فصل سخت هم که مربوط به گلاسکو رنجرز بود که به نبرد پروتستان ها و کاتولیک ها می پرداخت؛ از آقای مجید اسلامی کمک گرفتم. واقعا کار طاقت فرسایی بود اما از نتیجه اش کاملا راضی ام. همشهری جوانتهیه وتنظیم برای تبیان : زهره سمیعی – بخش ادبیات
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 435]