تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): بهشتى‏ها چهار نشانه دارند: روى گشاده، زبان نرم، دل مهربان و دستِ دهنده.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820947667




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

معلم مرگ و درس زندگی!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: معلم مرگ و درس زندگی!درس معلم
معلم مرگ و درس زندگی!
در کلاس روزگار درسهای گونه گونه هست درس دست یافتن به آب و نان درس زیستن کنار این و آن درس مهر درس قهر درس آشنا شدن درس با سرشک غم ز هم جدا شدن در کنار این معلمان و درسها در کنار نمره های صفر و نمره های بیست یک معلم بزرگ نیز در تمام لحظه ها تمام عمر در کلاس هست و در کلاس نیست نام اوست : مرگ و آنچه را که درس می دهد زندگی استفریدون مشیری روایت
معلم مرگ و درس زندگی!
معلم پرسید:علم بهتر است یا ...؟می‌خواهید در اینده...و من چیزی نمیگفتمکه حرفهایمدر واژگان مدرسه نبودچقدر واژه ها کم بودند.آنوقت هاکه «احمد» مشق هایش را عمودی می‌نوشتعده ای واژه وارد می کردنداماپدرمبرای خرید واژه پول نداشتآنروزهاهنوز شعر نبوددر شهر مادر عوض«غزل» داشتیمو غزل تمام داراییمان بود.بعد هاوقتی خواستم «واژه» بخرمبی رنگی مد بودانگار همهحتی به دریای غزل«سپید» می‌زنندفرهاد حافظ نظامی چقدر حادثه باید و ما نیاموزیم
معلم مرگ و درس زندگی!
چقدر حادثه باید و ما نیاموزیم از این مصیبت عظمی چرا نیاموزیم چقدر حرمله باید بیاید و برود و ما زسرخی خون خدا نیاموزیم به زیر پنجه گرگان مجال تجربه نیست اگر كه فرق سپید و سیا نیاموزیم كنون كه ساحل امن است و آبی آرام چرا زتجربه ناخدا نیاموزیم اگر كه با قلمی یاس ها قلم بشوند قلم چه فایده دارد بیا نیاموزیم گهی حجاب سترگ است و راست می گوئی بیا كه محض رضای خدا نیاموزیمحامد انتظام  بهار بی چمدان
معلم مرگ و درس زندگی!
خورشید را به شانه ی خود وصله می زنم تا بشكند طلسم زمستانی تنم من آن بهار بی چمدانم كه چار فصل از غنچه های پیرهنت دل نمی كنم گلهای پشت پنجره سیراب می شوند باران اگر ببارد از ابر سترونم شادی اسیر چرخه ی تكرار می شود یك شب اگر كه سر بگذاری به دامنم پرواز آرزوی غریبی ست بی گمان وقتی به میله های قفس پنجه می زنم دارد غروب می شود و شانه های من خاموش می شوند به هنگام رفتنم فردا شبیه زورق در هم شكسته ای خورشید را به ساحل دریا می افكنم...رضا حساس تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 341]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن