تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):کسی که از روی بی میلی،بدون عذر و علت نمازجماعت را که اجتماع مسلمانان است ترک کند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820887778




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

استفاده بی‏جهت از اعضای بدن


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: استفاده بی‏جهت از اعضای بدن
باندپیچی
یک روز دوست زبل خان او را از دور دید که یک چشم و یک پا و یک گوش و یک سوراخ بینی‏اش را با‏ندپیچی کرده است. آن مرد با خیال اینکه زبل خان مرض سختی گرفته، شب به عیادت او رفت و با نگرانی پرسید: «رفیق! انشاء‏الله که بلا دور است! بگو بدانم به چه مرضی مبتلا شده‏ای؟»زبل خان با خنده جواب داد: « مرض کدام است مرد حسابی؟ من از تو هم سالم‏تر هستم؛ چون نمی‏‏خواستم از اعضای بدنم بی‏جهت استفاده کنم، نصفی از آنها را بستم که اسراف نشود.» نصفی از سر من کچل است
کچل
روزی زبل خان برای تراشیدن موی سرش به سلمانی رفت. بعد از اتمام کار از سلمانی پرسید: «چه‏قدر شد؟» سلمانی جواب داد: «دو ریال»زبل خان بعد از پرداخت پول از دکان سلمانی بیرون آمد. یک ماه بعد، زبل خان برای تراشیدن سرش، دوباره پیش همان مرد رفت و بعد از اینکه سلمانی کار خود را تمام کرد،‏ زبل خان بدون پرداخت هیچ پولی از مغازه بیرون آمد.مرد سلمانی به دنبال او دوید و پرسید: «پس پول من چه می‏شود؟»زبل خان جواب داد: «مگر تو دفعه پیش نگفتی دستمزد تراشیدن یک سر دو ریال است؟»مرد گفت: «همین‏طور است.»زبل خان گفت:  «خب مرد حسابی! نصفی از سر من کچل است و بدون مو، چون ماه پیش یک ریال باید به من پس می‏دادی و این کار را نکردی، من امروز آمدم تا با تو بی‏حساب شوم.»چاره‏ای نیست، خمره را بشکنید
خمره
یک روز گاو تشنه‏ای سرش را داخل خمره پر آبی کرد؛ ولی بعد از خوردن آب دیگر سرش از داخل خمره بیرون نیامد.مردم هر چه کردند، موفق نشدند سر حیوان را از خمره خارج کنند و ناچار به دنبال زبل خان رفتند.زبل خان تا گاو را دید، فوراً گفت: «عجله کنید تا حیوان خفه نشده، سرش را ببرید که گوشتش حرام نشود.»خیلی زود مرد قصاب آمد و سر از تن گاو جدا کرد. اما هنوز سر گاو داخل خمره بود باز هم از زبل خان کمک خواستند. او پس از لحظه‏ای فکر کردن، گفت: «حالا دیگر چاره‏ای جز شکستن خمره ندارید!»گروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطاز کجا فهمیدی؟آزمایش شاگرد بچه با ادب دروغگوی بزرگ آرایش‏گر ناشی هیتلر و دیوانه معلم ناشی به جای دو پا با چهارپا فرار می کردم نفرین مادر(طنز) از موی بلند خوشم نمیآید (طنز)





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 735]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن