تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):پرهيزكارى منافق جز در زبانش ظاهر نمى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826727614




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جنگ مؤته


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
جنگ مؤته
جنگ مؤته نويسنده: رسولى محلاتى سه هزار مرد جنگى آماده حركت به مؤته شدند و پيغمبر اسلام پرچم جنگ را بسته و سركردگى آنها را چنانكه در روايات شيعه آمده است به جعفر بن ابيطالب واگذار كرد و فرمود اگر براى جعفر اتفاقى افتاد،زيد بن حارثه امير لشكر باشد و اگر او هم كشته شد عبد الله بن رواحه و طبق روايات اهل سنت فرماندهى لشكر را به«زيد بن حارثه»واگذار كرد و فرمود:اگر زيد كشته شد فرماندهى لشكر با جعفر بن ابيطالب باشد و اگر او نيز كشته شد عبد الله بن رواحه فرمانده سپاه باشد! در برخى از تواريخ آمده كه به دنبال آن فرمود:اگر او نيز كشته شد مسلمان با نظر خويش فرماندهى از ميان خود انتخاب كنند. مردى از يهود به نام نعمان كه اين ماجرا را شنيد گفت:اى ابا القاسم اگر تو براستى پيغمبر خدا باشى اينان را كه نام بردى همگى كشته خواهند شد،زيرا انبياء بنى اسرائيل هرگاه لشكرى را به جايى مى‏فرستادند و اين گونه فرمانده جنگ تعيين مى‏كردند اگر صد نفر را نيز به دنبال يكديگر نام مى‏بردند همگى در آن جنگ كشته مى‏شدند و به دنبال آن پيش زيد بن حارثه رفت و بدو گفت:با پيغمبر و خاندانت وداع كن كه اگر او براستى پيغمبر باشد تو ديگر زنده بر نخواهى گشت و زيد بن حارثه گفت: به راستى گواهى مى‏دهم كه او پيغمبر صادق و فرستاده خداست. و چون خواستند از مدينه حركت كنند پيغمبر براى آنها خطبه‏اى ايراد فرمود كه بااختلاف نقل شده و ما متن يكى از آنها را در اينجا انتخاب مى‏كنيم: «اغزوا بسم الله فقاتلوا عدو الله و عدوكم بالشام ستجدون فيها رجالا فى الصوامع معتزلين الناس فلا تعرضوا لهم،و ستجدون آخرين للشيطان فى رؤسهم مفاحص فاقلعوها بالسيوف،لا تقتلن امرأة و لا صغيرا ضرعا و لا كبيرا فانيا و لا تقطعن نخلا و لا شجرا و لا تهدمن بناءا» . [به نام خدا به جنگ برويد و با دشمنان خدا و دشمنان اسلام كارزار كنيد،و البته مردانى را در ديرها خواهيد يافت كه از مردم كناره گرفته(و به عبادت مشغول)اند مبادا متعرض آنها شويد،ولى مردان ديگرى را خواهيد يافت كه شيطان در مشاعر و دماغ آنان جاى گرفته آن سرها را با شمشير بركنيد!مبادا زنى يا كودك شيرخوارى را به قتل رسانيد و نه پير فرتوتى را بكشيد،و نه نخل خرما يا درختى را قطع كنيد،و مبادا خانه‏اى را ويران سازيد!] و در حديث است كه چون مردم خواستند با عبد الله بن رواحهـيكى از سركردگان لشكرـخداحافظى كنند او را ديدند كه گريه مى‏كند و چون سبب گريه‏اش را پرسيدند گفت:به خدا من علاقه‏اى به دنيا ندارم و گريه من براى آن است كه از رسول خدا(ص)شنيدم كه اين آيه را درباره دوزخ مى‏خواند كه خداى تعالى فرمود: «و ان منكم الا واردها كان على ربك حتما مقضيا» (1) [هيچ يك از شما نيست جز آنكه وارد دوزخ مى‏شود و اين حكم پروردگار تو است!] و با اين ترتيب من نمى‏دانم پس از ورود به دوزخ چگونه از آن بيرون خواهم آمد. بارى لشكر مجهز اسلام به سوى شام حركت كرد و سربازان اسلام با شور و ايمان عجيبى بيابان خشك و سوزان عربستان را به سوى سرزمين حاصلخيز و خوش آب و هواى شام پشت سر مى‏گذارد و در اين سفر مسيرى طولانى‏تر از تمام سفرهاى جنگى را بايد طى كنند و بيش از صد و پنجاه فرسخ راه بروند و خالد بن وليد نيز كه تازه‏مسلمان شده بود در اين سفر به طور داوطلب همراه لشكر اسلام برفت. مسلمانان تا«معان»ـكه اكنون در جنوب كشور اردن قرار داردـپيش رفتند و در آنجا توقف كردند،در آن هنگام خبر به آنها رسيد كه هرقل،امپراتور روم،با صد هزار سپاه براى جنگ با مسلمانان به سرزمين«مآب»آمده و صد هزار سپاه ديگر نيز از اعراب«لخم»،«جذام»،«قين»و«بهراء»كه در آن حدود سكونت داشتند به كمك وى آمده و جمعا با دويست هزار لشكر آماده جنگ با مسلمانان شده‏اند. اين خبر كه به مسلمانان رسيد به مشورت پرداختند كه چه بكنند؟آيا بازگردند يا به پيغمبر اسلام جريان را بنويسند و از آن حضرت كسب تكليف كنند و يا با همان سپاه اندك با لشكر روم بجنگند؟ در اينجا نيز نيروى ايمان و شوق شهادت كار خود را كرد و عبد الله بن رواحه كه هم مردى شجاع و دلاور بود و هم شاعرى فصيح و زبان آور بود به پا خاسته و سپاه اسلام را مخاطب قرار داده گفت: اى مردم به خدا سوگند اينكه اكنون آن را خوش نداريد،همان است كه به شوق آن بيرون آمده‏ايد و اين همان شهادتى است كه طالب آن هستيد!ما كه با دشمن به عدد زياد و كثرت سپاه نمى‏جنگيم،ما با نيروى اين آيينى جنگ مى‏كنيم كه خدا ما را بدان گرامى داشته،برخيزيد و به راه افتيد كه يكى از دو سرانجام نيك در جلوى ماست:يا فتح و پيروزى،يا شهادت...! اين سخنان پرشور كه از دلى سرشار از ايمان بر مى‏خاست در دل ديگران نيز اثر كرد و همگى گفتند:به خدا عبد الله راست مى‏گويد و به دنبال آن همگى برخاسته و به راه افتادند و در«بلقاء»به سپاه روم برخوردند و راه خود را به جانب قريه«مؤته»كه در آن نزديك بود و از نظر موضعگيرى جنگى مناسبتر بود كج كردند. جنگ شروع شد همان گونه كه گفته شد:بنا بر نقل محدثين شيعه نخست جعفر بن ابيطالب پرچم جنگ را به دست گرفته و به عنوان فرمانده نخست به ميدان آمد ولى به گفته مورخين اهل سنت:نخست زيد بن حارثه پرچم اسلام را در ميان لشكر به اهتزاز در آورد وسپس چون صاعقه‏اى خود را به قلب سپاهيان روم زد و به دنبال او مجاهدان ديگر اسلام هر يك چون شهابى در سپاه بى‏كران سپاه روم فرو رفتند. منظره با شكوهى بود:سه هزار نفر مجاهد از جان گذشته براى مرگ پرافتخار و رسيدن به شهادت خود را به قلب دويست هزار سپاه مجهز و جنگ آزموده زده بود و از انبوه نيزه‏ها و شمشيرها و رگبار تيرهايى كه به سويشان مى‏آمد هراس نداشتند و دست از جان شسته هر يك خود را به يكى از صفوف منظم دشمن مى‏زد و همچون شهابى سوزان تا جايى كه مى‏توانست پيش مى‏رفت.راستى براى سپاه روم اين شهامت و فداكارى باور نكردنى بود ولى از نزديك مى‏ديدند چگونه سربازان با ايمان اسلام در راه پيشرفت آيين و هدف مقدس خود تلاش مى‏كنند و مختصر خونى را كه در كالبد خود دارند در اين راه نثار مى‏نمايند! در اين گيرودار زيد بن حارثه در ميان حلقه نيزه‏هاى دشمن از پاى در آمد و به گفته اينان به دنبال او جعفر بن ابيطالب بسرعت خود را به پرچم جنگ رسانده آن را به دست گرفت و به دشمن حمله كرد و همچنان جنگيد تا وقتى كه ديد در ميان حلقه محاصره دشمن قرار گرفته از اسب سرخ رنگ خود پياده شد و براى آنكه آن اسب به دست دشمن نيفتد آن را پى كرد و سپس پياده به جنگ پرداخت. دشمن كه مى‏كوشيد هر چه زودتر پرچم جنگ را فرود آورد با شمشير دست راست جعفر را قطع كرد ولى جعفر با مهارت خاصى پرچم را به دست چپ گرفت ولى دست چپش را هم از بدن جدا كردند و او پرچم را به سينه گرفت و با دو بازوى خود نگاه داشت تا وقتى كه شمشير دشمن،او را به زمين افكند و به درجه شهادت نايل آمد و سن آن مجاهد بزرگ و نامى را در آن روز برخى سى و سه سال نوشته‏اند و برخى ديگر مانند ابن عبد البر در استيعاب گفته است:در آن روز چهل و يك سال داشت و اين قول صحيحتر به نظر مى‏رسد،زيرا با توجه به اينكه طبق روايات جعفر بن ابيطالب ده سال از على(ع)بزرگتر بوده در سال هفتم حدود چهل سال از عمر وى گذشته است. از عبد الله بن عمر نقل شده كه گويد:من در آن جنگ مأمور رساندن آب به زخميها بودم و چون جعفر به زمين افتاد خود را به وى رسانيده و آب به او عرضه‏كردم،جعفر گفت:من نذر كرده‏ام روزه باشم آب را بگذار تا شام اگر زنده ماندم بدان افطار مى‏كنم من آب را در سپرى ريختم و نزد او گذاردم ولى قبل از غروب جعفر از دنيا رفت. و همچنين از او نقل شده كه گفته است:در بدن جعفر بن ابيطالب پس از شهادت اثر هفتاد زخم شمشير و نيزه و تير يافتند.در نقل ديگرى است كه گفته‏اند:بيش از نود جراحت در بدن او بود و همگى آنها در جلوى بدن بود و در پشت سر اثرى از زخم ديده نشد. (2) نگارنده گويد:در روايات زيادى از رسول خدا(ص)نقل شده كه فرمود:خداوند به جاى دو دست جعفر كه در جنگ مؤته جدا شد دو بال در بهشت به او عنايت مى‏كند كه با فرشتگان پرواز مى‏كند و از اين رو به«جعفر طيار»موسوم گرديد. و پس از شهادت اين دو فرمانده دلاور و رشيد عبد الله بن رواحه پيش رفت و پرچم را به دست گرفت و پس از لختى تأمل كه كرد اين رجز را خواند: يا نفس الا تقتلى تموتى‏ هذا حمام الموت قد صليت‏ و ما تمنيت فقد اعطيت‏ ان تفعلى فعلهما هديت [اى نفس اگر كشته نشوى سرانجام خواهى مرد،اين سرنوشت مرگ است كه پيش آمده!و آنچه آرزوى آن را داشتىـيعنى شهادتـاكنون به تو داده‏اند و اگر كارى كه آن دو(شهيد)انجام دادند انجام دهى به هدايت و رستگارى رسيده‏اى.] در اين وقت از اسب خود پياده شد و پسر عموى او استخوانى را كه مختصر گوشتى در آن بود به او داده گفت:بخور تا رمقى پيدا كنى،عبد الله آن را به دست گرفته و دندان زد،ناگاه صداى شكستن شمشيرى به گوشش خورد،بى‏تابانه بر خود فرياد زد:تو زنده‏اى؟استخوان را انداخت و سپس شمشير كشيده چون شعله‏اى جواله خود را به دشمن زد و پس از شهامت بى‏نظيرى به شهادت رسيد. پس از شهادت عبد الله مسلمانان خالد بن وليد راـكه تازه مسلمان شده بود (3) و به بى‏باكى معروف بودـبه فرماندهى خود انتخاب كردند و او نيز آن روز را تا شب به زدو خوردهاى محتاطانه سپرى كرد و چون شب شد عده‏اى از سپاهيان را به عقب لشكر فرستاد و چون صبح شد آنا با هياهو به نزد لشكريان آمدند به طورى كه دشمن خيال كرد نيروى امدادى از مدينه رسيده از اين رو دست به حمله نزدند و لشكر اسلام نيز حمله را متوقف كرد و عملا جنگ متاركه شد و براى سپاه روم با آن شهامتى كه روز قبل از جنگجويان اسلام ديده بودند همين پيروزى به شمار مى‏رفت كه لشكر اسلام حمله نكند و از اين رو هر دو لشكر به سوى ديار خود بازگشتند. پيغمبر(ص)از ميدان جنگ خبر مى‏دهد ابن هشام و ديگران با مختصر اختلافى نوشته‏اند:در آن روزى كه مسلمانان در مؤته جنگ مى‏كردند رسول خدا(ص)بر فراز منبر بود و ناگهان شروع كرد به خبر دادن از ميدان جنگ و فرمود:اكنون برادران مسلمان شما با دشمنان مشغول جنگ شدند.سپس شروع كرد به خبر دادن از جنگ و گريز مسلمانانـمانند كسى كه خود در ميدان جنگ حضور داردـتا آنكه فرمود:زيد بن حارثه پرچم را به دست گرفت و همچنان جنگيد تا كشته شد،و پس از او جعفر پرچم را به دست گرفت و او نيز جنگ كرد تا به شهادت رسيد. (4) در اينجا رسول خدا كمى درنگ كردـبه طورى كه انصار مدينه رنگشان تغيير نمودـو خيال كردند از عبد الله بن رواحه كه از آنها بودـعملى سر زده كه موجب سرافكندگى آنان شده،ناگاه پيغمبر(ص)ادامه داد و فرمود: عبد الله بن رواحه پرچم را به دست گرفت و جنگيد تا كشته شد! و از اسماء بنت عميسـهمسر جعفرـنقل كرده‏اند كه گفت:در آن روزى كه جعفر در«مؤته»شهيد شد من در خانه نان تهيه كرده بودم و بچه‏هاى خود را شستشو دادم كه ناگاه پيغمبر را ديدم به خانه ما آمد و فرمود:پسرانم كجا هستند؟من آنها را به نزد آن حضرت بردم (5) پيغمبر نشست و آن بچه‏ها را در بغل گرفت و دست به سرشان‏كشيد،اسماء گويد:عرض كردم:يا رسول الله گويا دست يتيم نوازى به سر ايشان مى‏كشى در اين وقت اشك از ديدگان آن حضرت جارى شد و فرمود:آرى جعفر به شهادت رسيد! با شنيدن اين گفتار رسول خدا(ص)صداى من به گريه بلند شد و زنان ديگر نيز اطرافم را گرفته و شروع به گريه كردند،رسول خدا(ص)برخاسته به خانه رفت و به فاطمه(س)دستور داد غذايى براى خاندان جعفر تهيه كنيد و براى آنها ببريد و به زنان خود دستور داد به خانه جعفر بروند و در مراسم عزادارى با آنها شركت جويند.در برخى از روايات آمده كه اين كار را سه روز تكرار كرد و از اين رو سنت بر اين جارى شد كه پس از آن حضرت نيز اين برنامه را براى افراد مسلمانى كه عزادار مى‏شوند انجام دهند و تا سه روز غذاى گرم تهيه كرده براى ايشان بفرستند. مراجعت سپاه به مدينه چنانكه گفته شد:خالد بن وليد سپاه اسلام را برداشته به مدينه آمد و چون خبر آمدن آنها به شهر رسيد مردم براى ديدار آنها از مدينه بيرون آمدند و پيغمبر اسلام نيز بر چهار پايى سوار شد و با مسلمانان ديگر به استقبالشان رفت،اما وقتى مردم آنها را ديدند خاك بر روى آنها ريخته و ملامتشان مى‏كردند كه چرا در برابر دشمن استقامت نكرديد و از ميدان جنگ فرار كرديد؟ پيغمبر اسلام جلوى مردم را از اين كار گرفت و گفت:نه!اينها فرارى نيستند بلكه به خواست خدا(از اين پس)حمله افكنها خواهند بود! مسلمانان به خانه‏هاى خود رفتند ولى بيشتر آنها با چهره‏هاى گرفته و خشمگين و زبانهاى سرزنش‏آميز خاندان خود رو به رو مى‏شدند تا جايى كه برخى حاضر نبودند در را به روى بازگشتگان از جنگ باز كنند و به آنها مى‏گفتند: ـچرا با برادران مسلمان خود پايدارى نكرديد تا كشته شويد؟ كار به جايى رسيد كه بسيارى از سرشناسان و بزرگان شهر از ترس ملامت مردم جرئت نمى‏كردند از خانه‏ها بيرون آيند و حتى براى نماز به مسجد نمى‏آمدند تا آنكه‏پيغمبر اسلام به دنبال آنان فرستاد و يك يك را از خانه بيرون آورد و جلوى سرزنش مردم را گرفت و آنها آرام كرد . و مطابق نقل ابن هشام در اين جنگ دوازده نفر از مسلمانانـاز مهاجر و انصارـبه شهادت رسيدند به نامهاى:جعفر بن ابيطالب،زيد بن حارثه،عبد الله بن رواحه،مسعود بن اسود،وهب بن سعد،عباد بن قيس،حارث بن نعمان،سراقة بن عمرو،ابو كليب و جابر پسران عمرو بن زيد،عمرو و عامر پسران سعد بن حارث. افسانه به جاى تاريخ: از آنجا كه اميرمؤمنان على بن ابى طالب«ع»در ميان مسلمانان لقب«اسد اللّه»را دارد،برخى خواسته‏اند در برابر او سردارى بتراشند و به او لقب «سيف اللّه»بدهند و اين كس جز خالد بن وليد نخواهد بود.از اين نظر،مى‏گويند پيامبر به وى،پس از بازگشت از جنگ«موته»لقب«سيف اللّه»داد. اگر پيامبر به مناسبت ديگرى به وى لقب مزبور را مى‏بخشيد،جاى گفتگو نبود.اما اوضاع و احوال پس از بازگشت از نبرد«موته»،ايجاب نمى‏كرد كه پيامبر به او چنين لقبى را ببخشد .آيا كسى كه در رأس گروهى قرار مى‏گيرد كه مسلمانان به آنان لقب«فراريان»مى‏دهند و از آنها با پاشيدن خاك به سر و صورت،از آنان استقبال مى‏كنند،آيا در چنين موقع شايسته است كه پيامبر به او لقبى مانند«سيف الله»بدهد؟!و اگر او در نبردهاى ديگر مظهر كامل سيف‏اللهى باشد،ولى در اين نبرد مظهر چنين لقبى نبود و جز يك تدبير نظامى قابل تحسين از وى چيزى سر نزد،وگرنه به او و زير دستانش لقب«فراريان»نمى‏دادند.كه ابن‏سعد مى‏نويسد:موقع عقب‏نشينى،گروهى از سربازان روم،سربازان اسلام را تحت تعقيب قرار داده و دسته‏اى را به قتل رسانيدند . (6) سازندگان افسانه لقب«سيف اللّه»،براى تحكيم مطلب خود اين جمله را نيز افزوده‏اند:«موقعى كه خالد به مقام فرماندهى رسيد،دستور حمله داد و خود نيز شجاعانه حمله كرد و نه شمشير در دست او شكست و يك سپر در دست او باقى ماند».سازنده اين دروغ ديگر غفلت كرده كه اگر خالد و سربازان او در صحنه نبرد،چنين هنرنمائى را از خود نشان داده بودند،چرا مردم مدينه به آنان لقب«فراريان»دادند و چرا با افشاندن خاك از آنان استقبال نمودند؟در اين صورت،لازم بود با كشتن گوسفند و افشاندن عطر و گلاب از آنان استقبال به عمل آورند. پى‏نوشتها: 1.سوره مريم،آيه .712.كنايه از اين است كه تا آخرين لحظه پشت به دشمن نكرده تا به زمين افتاد. 3.سال هفتم هجرت سپرى گرديد،و مسلمانان در پرتو پيمان حديبيه توانستند بطور دستجمعى به زيارت خانه خدا(كعبه)بروند،و در قلب حكومت بت‏پرستان،شعارهاى جانانه و تكان‏دهنده‏اى به نفع آئين يكتاپرستى بدهند،تا آنجا كه دلهاى برخى از سرداران قريش را مانند:«خالد بن وليد»،«عمرو عاص» (واقدى، در مغازى ج 2/743ـ745، انگيزه گرايش اين سردار را به اسلام، به گونه ديگر نوشته است.) و«عثمان بن طلحه»،متوجه اسلام سازند.چيزى نگذشت كه آنان به مدينه آمده،علاقه خود را به حضرت محمد«ص» و آئين وى ابراز داشتند، و ارتباط خود را با حكومت مكه كه فقط اسكلتى بى‏روح از آن باقى مانده بود،قطع نمودند. (طبقات ابن سعد، ج 2/394). برخى از سيره‏نويسان،اسلام خالد و يا عمروعاص را در سال پنجم هجرت ضبط نموده‏اند،ولى بطور مسلم اسلام آنها در آن سال نبوده است،زيرا خالد در جنگ حديبيه كه در سال ششم رخ داد،فرمانده قسمتى از سپاه قريش بوده،و اسلام اين دو سردار مقارن يكديگر بوده است. فروغ ابديت ج،2 ص، 6834.البته اين نقل روى همان عقيده اهل سنت و سيره نويسان آنهاست كه گفته‏اند:امير اول لشكر زيد بن حارثه بوده است. 5.در روايت محاسن است كه فرزندان جعفر در آن روز سه تن بودند به نامهاى عبد الله،عون و محمد. 6ـ طبقات، ج 2/ .129منبع:راهنمای پایگاه پیامبر(ص)/خ





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 324]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن