تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803896249




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خاطراتی از مرحوم آیت الله بهاالدینی


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: خاطراتی از مرحوم آیت الله بهاالدینی امسال در ایام اعتکاف گفتم خدایا رزق من حیث لایحسب خود را به من نشان بده، در صحن مسجد امام (سه راه بازر قم مسجدی است به نام مسجد امام حسن عسکری (ع) که به امر آن حضرت بنا شده و معمولا هر سال در آنجا اعتکاف برقرار می شود). ایستاده بودم پیراهن بلندی پوشیده بودم که یک جیب خالی داشت، بعد از درخواست من از خدا ناگاه دیدم جیب پیراهنم پر از پول شد و حال این که هیچ کس در اطراف من نبود. روز اول ورودم به قم به علت بی جایی به عنوان میهمان به مدرسه مومنیه که جدید الاحداث بود وارد شدم، ظهر برای نماز از طلبه سیدی سوال کردم کجا نماز بخوانم، به کدام مسجد بروم، سید گفت اینجا چند مسجد و چند امام جماعت دارد ولی زیرگذر، پشت بام آب انبار که سقف موقتی داشت، جایگاهی است که آیت الله حاج آقا رضا آسید صفی (آیت الله بهاالدینی) نماز می خواند و او از اولیاء خدا و ممتازین حوزه علمیه قم است.با هدایت سید (که نامش را فراموش کرده ام) به خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم، نماز ظهر و عصر را به او اقتدا کردم در آن زمان چند نفر در جماعت آن شخصت مجهول القدر بیشتر شرکت نمی کردند. بعد از نماز بخدمت آن بزرگوار رسیدم، بی آلایشی، صفا و طهارت نفس و حالات و برخوردهای عارفانه او مرا مجذوب نمود به طوری که سالهای متمادی اکثرا به نماز معظم له حاضر می شدم و هراز چند گاه طلبه ای را به خدمت ایشان و نماز او می بردم.ارادت حقیر تا پایان عمر ایشان ادامه داشت و الان نیز به او عشق می ورزم و به روابط دیرینه خود با آن بزرگوار افتخار می کنم.ایشان در حاشیه حوزه تدریس می کرد و زندگی می نمود و هرگز در متن حوزه وارد نشد. از شهرت طلبی فرار می کرد و قدمی جهت اشتهار برنداشت و گامی جز به سوی عبودیت و بندگی خدا نمی گذارد. بعضی دوست دارند از کرامت های این گونه شخصیت ها بگویند و بنویسند و بشنوند ولی روش معرفت انسانها را حقیر به کرامت ها نمی دیدم ، بلکه شخصیت باطنی عرفا را از کرامت انسانی و نفسانی آنها تشخیص می دادم.معیار انسان شناسی، ولی خدا شناسی، محب اهل بیت شناسی را در بندگی و اطاعت خدا، بی آلایشی و وارستگی از مظاهر دنیا می دیدم. عشق و محبت و معرفت به خدا و اولیاء خدا (چهارده معصوم) صلوات الله علیهم اجمعین معیار، توالی روح و اندیشه اولیا خداست.تقریبا سی سال روابط صمیمانه با مرحوم آیت الله بهاالدینی داشتم ، قبل از انقلاب هم درس خارج می فرمود و هم کتاب لمعه را تدریس می کرد ، حال آن که نوعا کسانی که تدریس خارج فقه و اصول دارند ، تدریس سطوح نمی کنند. شاگردان آن مرحوم گرچه معدود بودند لکن عموما متخلق به اخلاق و صفات محموده شدند.در بین شاگردان و تلامیذ ایشان سه شخصیت برجسته تر از دیگران (البته این نظر حقیر است و مدعی نیستم صد درصد صحیح باشد) عبارتند از حضرات حجج اسلام: مرحوم حاج شیخ حسن معزی ، حاج شیح محمد نصیری قمی، حاج شیخ محمود امجد کرمانشاهی. و این ناچیز ارادت دیرینه خدمت این بزرگواران داشته و دارم ولی در میان تمام شاگردان و علاقه مندان به مرحوم بهاالدینی ، شخصیت بارز و چهره درخشان مرحوم حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن معزی (رفیعا) نورانی تر و درخشان تر از همگان بود، حدود بیست سال با مرحوم معزی دوستی تنگاتنگ داشتم به طوری که لااقل روزی یک مرتبه به منزل ما می آمد.طی بیست سال رفاقت می توانم قسم یاد کنم که یک غیبت ، یک گناه بلکه یک مکروه از ایشان ندیدم ، شخصیت مرحوم معزی به قدری زیبا ساخته شده بود که به جرات می گویم سالهای طولانی بایستی سپری شده و سرمایه های کثیری باید در حوزه های علمیه خرج گردد تا نمونه مرحوم معزی ساخته شود .او از کلیه علایق دنیوی رها گشته سبک گام زیست و سبک بال به عروج عشق و معرفت پرداخت. هرگاه هموم و غموم دنیوی به او روی می آورد مصاحبت اخیار را داروی درد خود قرار می داد و یا به عبادت و راز و نیاز می پرداخت و یا به زیارت امام رضا علیه السلام، حضرت معصومه(س)، جمکران و ... می رفت تا کاستی ها را جبران و ثقالت و کسالت برخورد اغیار را فرو ریزد و همچنان طی طریقت نمود به طوری که تجرد نفس از نفسانیات در رفتار، کلام و گفتار حتی در نگاه او آشکار و هویدا بود.پیشنهادهای زیادی از طرف دولت و ملت به او می شد که به علت عدم تناسب مشاغل پیشنهاد شده با سیر و سلوک معنوی، رد می فرمود و انصافا می توان گفت عاش سعیدا و مات سعیدامرحوم معزی گاها مکاشفاتی داشت، با این که بسیار کتوم بود گاهی برخی از مکاشفات خود را برای اخیار بیان می کرد از جمله اینکه می فرومود: چند مرتبه تا بحال مرحوم آقا فخر تهرانی را در کوچه و خیابان دیده ام.سخن در مورد شخصیت آیت الله بهادالدینی بود، این شخصیت برجسته عالم عرفان و فقاهت کاملا با عالم کشف و شهود مرتبط بود نا دیدنی ها را می دید و ناشنیدنی ها را می شنید گرچه در شرح زندگی آن بزرگوار کتاب ها نوشته شده لکن چند نمونه از حالات عرفانی ایشان را از باب تعظیم و توفیر بزرگان که به عنوان احساس وظیفه عرض می کنم.1 – روزی یکی از شاگردانش منزل حقیر آمد، پرسیدم از آقا چه خبر (حال آیت الله بهاالدینی را جویا شدم) . گفت الان در خدمت ایشان بودم، فرمود ، از زمان فوت مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی تا به حال سه نفر شفاها از وجود مقدس امام زمان (عج) اذن تصرف در سهم مبارک آن حضرت را گرفتند و یکی از آن سه نفر من (یعنی آیت الله بهاالدینی) بودم. حقیر (مبشر) می گوید اگر حافظه خیانت نکند چنانچه به یاد دارم اولین کسی که بعد از مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی اذن تصرف شفاهی از امام زمان گرفت، مرحوم آیت الله سید عبد الهادی شیرازی بود و نفر سوم آیت الله بهاالدینی و نامی از نفر دوم برده نشده است.این مطلب نشانگر آن است که مرحوم آیت الله بهاالدینی با وجود مقدس امام عصر (عج) به نحوی که ما از آن مطلع نیستیم ، مرتبط بود.همانطوری که روزی فرمود: امسال در موسم حج، در خیمه ای که امام زمان علیه السلام حضور داشت، عده ای در محضر مبارک آن حضرت (روحی فداه) نشسته بودند ، ذکر خیر آقا فخر تهرانی شد. پس از شنیدن این مطلب، حقیر خدمت آقا فخر تهرانی رسیدم و آنچه آیت الله بهاالدینی فرموده بود ، به ایشان عرض کردم . مرحوم آقا فخر تهرانی گریست و فرمود من هیچ لیاقتی در خود نمی بینم ، لطفی که شده به خاطر خدمت به مادرم می باشد سپس فرمود نمی دانم آیت الله بهاالدینی به چه طریق مطلع شد آیا صحنه مذاکره را در مکاشفه دیده، آیا به او (اوتاد، ابدال) خبر دادند، آیا ... نمی دانم چگونه خبردار شد.مرحوم آیت الله بهاالدینی با ارواح عالم برزخ رابطه داشت ، بعد از فوت فرزند ارشدش مرحوم حاج حمید آقابهاالدینی ، می فرمود گاهی حاج حمید آقا به دیدن من می آید آنقدر کنار من می نشیند که به او می گویم، تو هم آنجا کار داری می خواهی بروی ، برو...روزی عده ایی از پاسداران اصفهان خدمت آقا رسیدند. در مورد یکی از پاسدارانی که مفقود الاثر بود و هیچ گونه اطلاعی از وضعیت او نداشتند که آیا اسیر یا شهید شده است، پرسیدند. فلانی (نام آن پاسدار را فراموش کرده ام) چه شده - آیت الله بهاالدینی بعد از مختصر تامل فرمودند ایشان الان در بهشت است. بعد از مدتهای طولانی معلوم شد که آن پاسدار شهید شده است.ناگفته نماند اطلاع یافتن از حالات و موقعیت مردگان طرق مختلفی دارد که در این مختصر گنجایش تفصیل نیست.عده ای بعد از شهادت مرحوم آیت الله شهید صدوقی خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدند و خبر شهادت مرحوم صدوقی را به مرحوم آیت الله بهاالدینی دادند، فرمود آقای صدوقی دیشب اینجا بود و با هم گفتگو داشتیم.آیت الله بهاالدینی زبان حیوانات را می فهمید ، این فضیلت در مورد اهل بیت عصمت و طهارت (ع) روایت شده و بعضی اخبار مربوطه در کتاب بصائر الدرجات آمده که آنان نطق و سخن حیوانات را می شنیدند. همانطور که در قران کریم آمده که حضرت سلیمان (ع) گفتگوی مورچگان را می شنید و با هدهد و سایر حیوانات سخن می گفت . در بین عرفا نیز چنین حالاتی برای عارف پیش می آید که گاهی سخن حیوانات را می شنود .مرحوم آیت الله بهاالدینی روزی به یزد دعوت شدند ، صاحب خانه که یکی از متدینین یزد بود برای احترام گوسفندی را پیش پای آقا ذبح می کند، وقتی گوسفند را می آورند آقا فرمود: گوسفند گفت: به اینها بگو که امروز مرا نکشند ، بگذارند روز تاسوعا مرا بکشند، آیت الله بهاالدینی فرمود: من به اینها گفتم که حیوان را نکشید بگذارید روز تاسوعا، ولی اینها به ظاهر گفتند چشم، اما گوسفند را بردند پشت دیوار کشتند خیال کردند ما پشت دیوار را نمی بینیم.مشابه همین داستان در چند شهر دیگر نیز اتفاق افتاده بود که از نقل آنها به جهت خلاصه کردن حالات عرفا صرف نظر می کنیم.آیت الله بهاالدینی به مرحوم امام خمینی و مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی علاقه زیادی داشت. برادر آیت الله بهاالدینی یعنی مرحوم حاج آقا محمد بازرگان گفت: بعد از قیام مرحوم امام و آزادی کوتاه مدت آیت الله خمینی که علما به دیدن ایشان رفتند و آقای خمینی از عده ای علما بازدید فرمود، روزی به دیدن اخوی آیت الله بهاالدینی آمده قبل از ورود امام به برادرم گفتم چگونه پذیرائی کنیم . فرمود جعبه گزی در آن جاست بیاور، آوردم درب آن را باز کردم دیدم دو دانه گز بیشتر نیست، گفتم آقا جعبه خالی است فقط دو دانه گز دارد، گفت همین کافی است، او (امام خمینی) اگر بخواهد میل کند یک دانه خواهد خورد، نه او اهل این حرفاست نه من!بی آلایش بودن این بزرگ مرد از رفتار و ملاقات با بزرگ مرد تاریخ اخیر معلوم می شود. مرحوم حاج آقا محمد بازرگان می گفت وضع مادی آقا در زمان آیت الله بروجردی بسیار بد بود چند سال دندان ایشان عیب داشت و درد می کرد ولی پول نداشت به دندان پزشک مراجعه کند. درد را تحمل می کرد ولی از آیت الله بروجردی تقاضای کمک نکرد. همین تحمل ها باعث شد که رازق را غیر از خدا نبیند و به مقامی برسد که رزق من حیث لا یحتسب نصیب او گردد.این داستان را بارها در ملاقات با دانشجویان و پاسداران عزیز و طلاب محترم گفته ام. رزق بر دو نوع است 1 – یحتسب 2 – لا یحتسب .نوع اول که رزق محاسبه شده است مثل حقوق کارمندان که انسان قطع دارد هر ماه فلان مقدار می گیرد . نوع دوم یعنی رزق من حیث لایحتسب به سه قسم تقسیم می شود:1 – رزقی که از محاسبه ذهنی انسان خارج است ولی اسباب و علل آن مادی است و مثال این نوع را با نقل داستانی از آیت الله بهاالدینی عرض می کنم.روزی یکی از شاگردان و نزدیکان آقا که ثقه می باشد برایم نقل کرد که خدمت آقا بودم صحبت از مسافرت و زیارت وجود مقدس امام رضا علیه السلام شد، گفتم چه خوب بود می رفتیم مشهد! آقا فرمود برویم. گفتم چه وقت فرمود الان ، عبا و عصای آقا را آوردم – مهیای سفر شدیم، ناگاه یادم آمد که هیچ پول ندارم – با خود گفتم، نکند آقا هم پول نداشته باشد. با خود گفتم بهتر است ماجرا را به آقا بگویم. عرض کردم آقا من هیچ پول ندارم ، فرمود من هم ندارم، گفتم پس چه کار کنیم فرمود برویم. بدون پول حرکت کردیم از حسینیه آقا پیاده آمدم تا سر خیابان ، منتظر ماندیم ناگهان دیدم از آخر خیابان چهارمردان جوانی با دوچرخه به سرعت می آید وقتی نزدیک آمد ایستاد و کیسه ای پول به آقا داد و گفت آقا این پول مال شماست ، آقا فرمود فلانی بگیر و برویم. این توکل به خدا که او در همه حال ناظر حالات و نیازهای مادی و معنوی بنده خود می باشد و او رزاق همگان است، در همه انسانها یافت نمی شود و کمتر کسی است که تا این قدر متوکل علی الله باشد. ولی مردان خدا در همه امور زندگی خود، به مقام معیت با خدا رسیده اند و در امور مادی و زندگی خود هیچگونه دغدغه خاطر ندارند و همیشه خود را در محضر او می بینند و او را ناظر و رازق و ...می بینند و به این معارف یقین دارند.قسم دوم رزق من حیث لایحسب آن است که از ذهن و اندیشه و محاسبه انسان خارج باشدو اسباب و علل رزق مرئی و دیدنی نباشد برای توضیح داستانی از آقا فخر تهرانی نقل می کنم:ایشان روزی بعد از ایام اعتکاف به منزل حقیر آمد . به آقا فخر عرض کردم چه خبر ؟، فرمود: امسال در ایام اعتکاف گفتم خدایا رزق من حیث لایحسب خود را به من نشان بده، در صحن مسجد امام (سه راه بازر قم مسجدی است به نام مسجد امام حسن عسکری (ع) که به امر آن حضرت بنا شده و معمولا هر سال در آنجا اعتکاف برقرار می شود). ایستاده بودم پیراهن بلندی پوشیده بودم که یک جیب خالی داشت، بعد از درخواست من از خدا ناگاه دیدم جیب پیراهنم پر از پول شد و حال این که هیچ کس در اطراف من نبود.این نوع رزق نیز خالی از محاسبات ذهنی است و علت آن شخص یا موجودی نامرئی است. قسم سوم رزق من حیث لایحسب آن است که انسان محاسبه آن رزق را نکرده باشد و رزق و علت آن هر دو معنوی باشد یعنی علت های دنیوی ناشته باشد و این همانند رزق حضرت مریم سلام الله علیها است هرگاه ذکریا به محراب وارد می شد می دید که انواع میوه های تازه بهشتی در کنار مریم می باشد.تمام‌ گناهان‌ باطن‌ و ملكوت‌ انسان‌ را ظلماني‌ و تاريك‌ مي‌كند زباني‌ كه‌ دروغ‌ مي‌گويد، غيبت‌ مي‌كند بوي‌ بدي‌ مي‌دهدكه‌ اهل‌ دل‌ آن‌ بو را مي‌توانند استشمام‌ كنند حتي‌ نوع‌ بوي‌ بد را مي‌شناسند يعني‌ مي‌فهمند كه‌ فلان‌ آقا كه‌ با او ملاقات‌كرد دروغ‌ گفته‌ و فلان‌ فرد غيبت‌ كرده‌ زيرا بوي‌ بد غيبت‌ با بوي‌ بد دروغ‌، فرق‌ دارد، دو نوع‌ است‌.منبع: سایت آیت الله مبشر کاشانی




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 690]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن