تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829202633




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دستی که بریده نشد


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دستی که بریده نشد
عرب
مردی را که دست بند زده بودند، با بدنی لرزان پیش قاضی آوردند. قاضی روی چهار پایه‏ای چوبی نشسته بود. نگاهی جست وجو گرانه به چهره‏ رنگ پریده مرد انداخت و او را به نشستن فرمان داد. مرد روی یک نیمکت چوبی رو به روی قاضی نشست و سرش را به زیر انداخت. با اشاره دست قاضی دست بندهایش را باز کردند. مرد جای دست‏بند را با کف دست مالش داد و چشمان ترسان خود را به اطراف چرخاند. چند نیمکت چوبی در وسط اتاق، دو مامور آماده به فرمان کنار دیوار. نگاه‏های مرد در گوشه دادگاه، به چهار پایه چوبی نسبتاً بلندی افتاد. روی آن چیزی نظرش را جلب کرد. گردن کشید و نگاه کرد. تخته‏ای به پهنای دست انسان روی آن دید. جای انگشتان در آن خالی بود. مرد یک لحظه به خود لرزید. با خود فکر کرد. حتماً دست سارق را در این تخته می‏گذارند. با آن تسمه‏ چرمی می‏بندند و با یک ضربت شمشیر انگشتان را جدا می‏کنند.قاضی با چهره‏ای مصمم رو به ماموران کرد. یکی از آنها جلو آمد قدی بلند و موهایی سفید در سر داشت. به قاضی گفت: سرورم، این جوان را به اتهام سرقت دستگیر کرده‏اند.بدن مرد لرزید. انگار سرمایی از پشت ستون مهره‏هایش شروع شد و تا انگشتان پایش رسید. انگشت پایش حرکتی کرد. شقیقه‏هایش تند و تند می‏زدند. قاضی نگاهی به چهره مضطرب مرد انداخت و گفت: اتهامت سرقت است، می‏پذیری؟چه می‏توانست بگوید؟ انگار زبانش به دروغ نمی‏گشت.- بگو دزدی کردی و خودت را از عذاب وجدان راحت کن.این را دلش می‏گفت.- نه! هرگز اقرار نکن. مگر این دستگاه را کنارت نمی‏بینی؟بهترین کار انکار است.نگاهی به دستش انداخت و نگاهی به دستگاه. حس کرد انگشتانش داغ شده است. انگار از آنها خون می‏چکید. با دست روی انگشتان کشید.- آیا امروز این ها را خواهند برید؟قلبش می‏زد. تردید و ترس به جانش افتاده بود. درونش جنگی به پا بود. سوال مجدد قاضی او را به خود آورد: شما متهم به سرقت هستید، آیا این اتهام را می‏پذیرید؟
عرب
 با خود فکر کرد؛ گاه یک بله و نه گفتن سرنوشت عمر انسان را تعیین می‏کند. آیا چاره‏ای جز پذیرش داشت؟ گاه برای گفتن یک دروغ، مجبور هستی زنجیره‏ای از دروغ‏ها را به هم ببافی. آیا با گفتن یک «نه» می‏توانست خود را از چنگ قانون رها کند؟ اگر «نه» می‏گفت، آیا قاضی دست از سر او برمی‏داشت؟ آیا گواهانی به دادگاه احضار نمی‏شدند که شهادت دهند او را هنگام ارتکاب سرقت دیده‏‏اند؟ همه اینها در یک لحظه بر ذهن پریشان مرد هجوم آورد. زیر لب با خود چیزهایی گفت. دوست داشت با کسی حرف بزند؛ انگار لایه‏های تیره‏ای روی دلش نشسته بود. دوست داشت با کسی درددل کند. به او بگوید، از کاری که کرده چقدر پشیمان است. اما آیا از او خواهند پذیرفت؟ آیا توبه‏اش را می‏پذیرفتند؟ - توبه گرگ مرگ است. تو یک گرگی. یک گرگ واقعی.- آیا به راستی من گرگم؟شاید این مدت که از قرآن فاصله گرفته بود، دلش سخت شده بود؛ اما هرگز دوست نداشت او را گرگ بخوانند. می‏‏خواست توبه کند؛ هر چند دست‏هایش را ببرند، هر چند تکه تکه‏اش کنند. خودش هم نفهمید چطور یک دفعه زیر و رو شد. به گذشته اندیشید. زمانی که با قرآن آشنا بود. نسیمی از صمیمیت و انس با قرآن به سراغش آمد. به یادآورد چه شب‏هایی را برای حفظ سوره‏ها به سحر رسانده بود. دو قطره اشک پشیمانی بر دیدگان پر از حسرت و ناامیدی‏اش نشست. دلش گرم شد.- ای کاش باران اشک‏ها می‏بارید!می‏خواست گریه کند. ببارد مثل ابر بهاران، تا زلال باران، شوره‏زار دلش را با خود ببرد و خار و خاشاکی را که در مدت دوری از قرآن، در سرزمین دلش روییده بود، به کناری بزند.ولی آیا امکان داشت؟ قاضی که کسی جز امیرالمومنین علیه‏السلام نبود رو به جوان کرد و گفت: قرآن می‏دانی؟شاید می‏دانست که می‏داند.- چه می‏‏دانی؟ چه سوره‏هایی؟فکر جوان به جست‏وجوی آیات رفت.
عرب
- سوره بقره را بلدم. می‏توانم از حفظ بخوانم. همه بقره را.بقره کم نبود. بزرگترین سوره‏ قرآن بود. به یادآورد چه زحمت‏هایی را برای حفظ این 286 آیه کشیده است. حس کرد قاضی به او می‏گوید بخوان! و خواند:«بسم‏الله الرحمن الرحیم *الم* ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین؛ این کتاب بی‏شک راهنمای پارسایان و پرهیزکاران است.»بیش از همه، نام بخشنده و مهربان دلش را به خود گرفت. گرمش کرد. قاضی رنگ صداقت را در چشمانش دید. چشمانی که در عمق آنها سوسوی امید، دو دو می‏زد.- بس است. معلوم شد که اهل قرآن بوده‏ای. چون سوره بقره را می‏دانی، این بار تو را مجازات نمی‏کنم.جوان سبک‏بال بود. انگار از آسمان به زمین آمده است. آرام آرام بی‏آنکه که کسی دنبالش کند، از دادگاه بیرون رفت، به یاد گذشته‏های دور خود افتاد. آسمان کوفه صاف بود. کبوتری سفید رنگ پرواز کنان از پشت لایه‏های شفاف اشک، خود را به جوان نشان می‏داد.گروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطهشت نان و سه گرسنه داستان دو شتر فربه





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 337]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن