واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: زن و نقش مادریزن در آثار عطاربخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم ، بخش چهارم (پایان)
در مجموعه آثار عطار تنها داستان دو سه زن را میخوانیم كه عطار آنان را مفسد مینامد ولی همه آنها توبه كرده و مورد عفو پروردگار قرار میگیرند. در الهی نامه داستان زن مفسدی را میخوانیم كه به سبب آب دادن به سگی به بهشت رفت: كشید آبی به سگ داد و خدایش گرامی كـرد در هر دو سرایش شب معراج دیدم همچــو ماهش بهشت عـدن گشته جایگاهش زنـــی مفســـد سگی را داد آبی چرا بودش ز حق چندین ثوابی[54] و در مصیبت نامه داستان زنی را میخوانیم كه توبه میكند و از پشیمانی به سوی پیامبر اكرم(ص) میآید و از او میخواهد كه وی را سنگسار كند. پیامبر ابا میكند و به او میگوید كه ازدواج كن و فرزندی بیاور. زن پس از به دنیا آوردن فرزند طفل خویش را به نزد پیامبر میبرد و از او میخواهد تا او را مجازات كند. پیامبر میفرمایند كه فرزندت را شیر ده كه هیچكس جز مادر سزاوار شیردادن فرزندش نیست. زن دوباره میرود و پس از سپری شدن مدت رضاع بازمیگردد. پس از این پیامبر به زن میفرمایند كه اگر تو را سنگسار كنیم كسی از فرزند تو نگاهداری نخواهد كرد پس برو و آنگاه كه او هفت ساله شد برگرد كه در این میان شخصی تعهد میكند كه از كودك نگهداری كند و پیامبر كه سخت از این موضوع رنجیده خاطر میشوند ناچار فرمان سنگسار را مطابق شرع اجرا میكنند. پیامبر اكرم(ص) توبه زن را توبه واقعی میداند و دربارة وی میفرماید: كس نكرد این توبه اندر روزگار /بود آن زن در حقیقت مرد كار[55] زن و نقش مادریشیر ده ما را از پستان كرم /برمگیر از پیش ما خوان كرم [56]
منظومه های عطار لبریز از عشق است. عشق محور كلیه آثار اوست. در آثار عطار همه رقم عشق را مییابیم، من جمله عشق مادری كه در چهره زنان داستانهای عطار از حوا تا مریم و زبیده هویداست. عطار بارها در داستانهایش از زنانی نام برده است كه عشق فرزند را در جان و دل خود پروراندهاند. در آغاز منطق الطیر عطار داستان مادری را میخوانیم كه كودكش در آب میافتد و مادر در تكاپوی نجات فرزند خود را به آب میزند و فرزند خود را در آغوش گرفته و شیر میدهد. عطار هم از پروردگار میخواهد كه چون مادری مهربان، مردمان را در آغوش خود گیرد. در همین كتاب عطار داستان مادر دیگری را نقل میكند كه بر خاك دختر خویش نشسته و میگرید. راه بینی[57]به سوی آن زن مینگرد و میگوید كه این زن از مردان بسی جلوتر است چرا كه میداند چه كسی را گم كرده و از كه اینگونه ناصبور افتاده است: مادری بر خاك دختر میگریست راه بینی سوی آن زن بنگریست گفت این زن بــرد از مردان سبق زانكه چون ما نیست و میداند به حق كز كدامین گمشده مانده ست دور وز كه افتادست زین سان ناصبور [58] در مصیبت نامه عطار هم داستان مادرانی را میبینیم كه فرزند از دست دادهاند و بر از دست دادن ایشان میگریند.[59]در داستان دیگر در همین كتاب هم داستان خاركنی را میشنویم كه خدا میخواهد تا دو آرزوی او را برآورده كند و از قضا پادشاه آن سرزمین در همان روز همسر وی را میبیند و به اسارت به شهر میبرد و مرد خاركن با استفاده از دو فرصت آرزوخواهی خویش، خود را دوباره در خانه خود میبیند و قدر و ارزش وی را درمییابد كه در غیبت او طفلان گریه و زاری بسیار میكردند:دید طفلان را جگر بریان شده/در غم مادر همه گریان شده [60]
داستان زبیده همسر هارون الرشید و فرزند پسرشان كه دربار را رها كرده است و در سختی و محنت روزگار میگذراند تا میمیرد نیز از داستانهای خواندنی الهی نامه است كه در این داستان نیز نقش مادری زبیده و دلسوزی وی بر فرزند قابل اشاره است. حكایت طفلی كه در بازار گم شده و در طلب مادر است، در الهی نامه شنیدنی است. طفل در پاسخ هر كه از او نشانی و نام خانه و محله و نام پدر و مادر را میپرسد میگوید كه من از اینها هیچ نمیدانم تنها میدانم كه اینك درمانده و بی كسم و تنها مادرم را میخواهم: من این دانم چنین درمانده بی كس كه اینجا مادرم میباید و بس من این دانم كه پر خون است جانم كه مــادر بایـدم دیگر نـدانم [61] و اما یكی از جالب ترین داستانهای الهی نامه در حكایت مادری و عشق مادران به كودكان، داستان حوا و فرزند شیطان، خنّاس است كه عطار آن را از قول حكیم ترمذی نقل میكند و در تذكرةالاولیاء عطار نیز آمده است. این داستان برائت ساحت زن از اتهام فریبكاری و حیلهگری است. در تصوف، مرد سمبل خرد و زن مظهر نفس است و موجبات گمراهی مرد خرد را فراهم میآورد. اما در این داستان میبینیم كه اگر حـوا دعـوت ابلیس را میپـذیـرد، به سبب حیله گری وی نیست، بلكه از عشق او به كودكان و اطفال است حتی اگر ابلیس باشد:روزی ابلیس بچه خود، خناس را پیش حوا آورد و گفت كه مرا مهمی پیش آمده است، بچه را نگهدار تا باز پس آیم. حوا قبول میكند و چون ابلیس میرود، آدم میآید و از حوا دربارة كودك میپرسد. حوا میگوید كه ابلیس فرزندش را به من سپرده است. آدم، حوا را ملامت میكند كه چرا قبول كردی و خشمگین می شود و بچه را میكشد و پاره پاره می كند و هر پاره را به شاخه ای میآویزد، ابلیس میآید و فرزند را از حوا طلب میكند. حوا ماجرا بازمیگوید و ابلیس فرزند را آواز میدهد و هر پاره خناس از شاخ درختی به پارهای دیگر میرسد و او زنده می شود. روز دیگر ابلیس دوباره نزد حوا میآید و از او درخواست میكند تا فرزند وی را نگه دارد. حوا قبول نمیكند ولی با اصرار شیطان، خناس را میپذیرد. آدم دوباره میآید و از ماجرا با خبر میشود، پس طفل را میسوزاند تا شیطان نتواند خاكستر وی را جمع كند، اما این بار نیز شیطان با آواز دادن كودك را زنده میكند و با خود میبرد. این ماجرا چند نوبت تكرار میشود تا اینكه بار آخر، آدم، خناس را میكشد و میپزد و بخشی را خود میخورد و بخشی را به حوا میدهد، تا بدین ترتیب زنده شدن دوباره وی برای شیطان میسر نشود. شیطان كه باز میآید، با خبر میشود آنچه كه در پی آن بود انجام شده است چرا كه: «خناس الذی یوسوس فی صدور الناس» و حال خناس جزئی از وجود آدم و حوا بود. [62] درست است كه حیله شیطان و فریب حوا موجب گمراهی آدم هم میشود، اما وقتی از سوی دیگر به قضیه بنگریم درمییابیم كه حوا به عنوان یك زن و مادر كه وجودی سراپا عطوفت است دربرابر آدم كه مظهر خشم و قهر است، قرار میگیرد و همین استعداد و قابلیت مادری وی موجب می شود كه فرزند ابلیس را هم بپذیرد و ابلیس از همین عشق و محبت سوء استفاده میكند. پیر زنان خردمنددستهای از داستان های ادب فارسی، خاصه حكایت های عطار در اسرارنامه، الهی نامه، مصیبت نامه و منطق الطیر داستان پیرزنان خردمند است. در الهی نامه دو داستان درباره دو پیرزن و سلطان محمود غزنوی میخوانیم كه در هر دو مورد، محمود از پیرزنان درس زندگی میآموزد. در منطق الطیر پیرزنی به شیخ بوعلی درس میآموزد[63] و در مصیبت نامه داستان پیرزن و ملكشاه را میخوانیم كه سربازان شاه، گاو پیرزن را كشته و خورده بودند و پیرزن به دادخواهی نزد ملكشاه میرود و ملكشاه ضمن مجازات خاطیان هفتاد گاو به زن میبخشد. [64] داستان پیرزنی كه هر روز اسپند دود میكرد در مصیبت نامه خواندنی است. پادشاه علت آن را از پیرزن میپرسد و پیرزن در پاسخ به پادشاه درسی حكیمانه به وی میدهد. [65] شاید این حكایتها به نوعی تعبیری از حدیث نبوی «علیكم بدین العجائز» باشد كه حضرت پیامبر اكرم(ص) به یاران خود فرمودند كه: بر شماست كه دین را از پیرزنان بیاموزید. پی نوشت ها:[54] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، ص376.[55] - عطار، فریدالدین، مصیبتنامه،ص307.[56] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر،ص23.[57] - راهبر.[58] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص217.[69] - عطار، فریدالدین، مصیبت نامه، ص316وص 271 و ص92.[60] - همان،ص 246.[61] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، ص357.[62] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، صص129-127، تذكرة الاولیاء،ص529.[63] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص207.[64] - عطار، فریدالدین، مصیبت نامه، ص104.[65] - همان، ص231. فهرست منابع:- عطار، فریدالدین، اسرارنامه، تصحیح دكتر سید صادق گوهرین، كتابفروشی زوار، چاپ دوم، 1361.- عطار، فریدالدین، الهی نامه، تصحیح هلموت ریتر، انتشارات توس، چاپ دوم، 1368.- ستاری، جلال، پژوهشی در قصه شیخ صنعان و دختر ترسا، نشر مركز، چاپ اول، 1378.- ستاری، جلال، پیوند عشق میان شرق و غرب، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، چاپ اول، 1354.- صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات ایران، 5ج، انتشارات فردوسی، چاپ ششم، 1363.- عطار، فریدالدین، تذكرةالاولیاء، تصحیح محمد استعلامی، انتشارات زوار، چاپ چهارم،1363.- زرین كوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، انتشارات امیركبیر، چاپ دوم، 1363.- احمدی، بابك، چهارگزارش از تذكرةالاولیاءعطار، نشر مركز، چاپ اول، 1376.- سنایی، مجدو ابن آدم، حدیقه الحقیقه، تصحیح مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران، 1368.- دكتر شفیعی كدكنی، زبور پارسی، انتشارات آگاه، چاپ اول، 1378.- بدوی، عبدالرحمن، شهید عشق الهی، ترجمه محمد تحریرچی، انتشارات مولی، چاپ اول، 1367.- زرین كوب، عبدالحسین، صدای بال سیمرغ، انتشارات سخن، چاپ اول، 1378.- صنعتی نیا، فاطمه، مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی های عطار، انتشارات زوار، چاپ اول، 1369.- عطار، فریدالدین، مختارنامه، تصحیح شفیعی كدكنیدکتر مریم حسینیتهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 674]