تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):وقتى جبرئيل با وحى به نزدم مى‏آمد، نخستين چيزى كه به من القا مى‏كرد، بسم اللّه‏...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815679187




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چگونه با پیامبر همراه شویم؟


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چگونه با پیامبر همراه شویم
حضرت محمد(ص)
دوست داشتید نصف دارایی خود را بدهید و تنها یک بار پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله در مسجد النبی نماز بخوانید؟ خیلیها حاضرند تمام دارایی خود را بدهند. می‌دانید از کجا می‌گویم؟ از آنجا که می‌بینم خیلیها از شدت ارادت به پیامبر و اهل بیتش علیهم السلام مدام خرج می‌کنند به مکه و کربلا و سوریه می‌روند. مشهد که دیگر برنامه هر روزه‌اشان است. خوش به حالشان! طوبی لهم و حسن مآب!!این را گفتم تا داستان مردی به نام سعد را برایتان تعریف کنم که او هم با آنکه روزگاری فقر، حسابی او را گزیده بود و پس از مشقتهای فراوان تازه به نان و نوایی رسیده بود، برای آنکه نماز ظهرش را با پیامبر بخواند، حاضر شد تمام دارایی‌اش را بدهد!اما بگذارید نکته‌ی اخلاقی داستانم را همین اول برایتان بگویم: بیایید دست از بچگی برداریم تا نعمتهای کوچکی که روزیمان می‌شود ما را به خود مشغول نکرده و از روزیهای بزرگ بازمان ندارد.کودکان را دیده‌اید که چه ساده با کوچکترین چیز سرشان گرم و حواسشان پرت می‌شود؟ اما ماجرای سعد:سعد مردی فقیر و بیچاره بود که حتی جایی برای خوابیدن هم نداشت و شاید اگر الان بود کارتن خواب می‌شد اما زمان پیامبر صلی الله علیه و آله که هنوز کارتن اختراع نشده بود، آدمهای خیّر، دم درِ مسجد مدینه جایی برای فقرا درست کرده بودند، مثل این گرم‌خانه‌هایی که شهرداری تهران دارد درست می‌کند، که افرادی مثل سعد و از جمله خود جناب آقای سعد در آنجا زندگی می‌کردند که به آنجا صُفّه می‌گفتند. صفه هم به زبان خودمان یعنی سکو.سعد مرد خوبی بود و نه این که کاری نداشت، صبح و ظهر و شب نمازش را در مسجد پیامبر و پشت سر ایشان می‌خواند.اما برایتان بگویم از رحمةٌ للعالمین، حضرت جان، پیامبر نازنین صلی الله علیه و آله که قربانش شوم از مادرم هم برای این امت مهربانتر بود. این آقای سعد، با این اوضاعش، [دور از جان پیامبر] شده بود آینه دق برای پیامبر و آن حضرت وقتی او را در این وضع می‌دید حسابی دلش می‌گرفت.بارها هم به او گفته بود که در اولین فرصت که چیزی دستش بیاید به او کمک خواهد کرد.بیچارگی سعد و غصه خوردن پیامبر صلی الله علیه و آله فدایش شوم همچنان ادامه داشت که یک روز حضرت جبرییل علیه السلام نازل شد. گویا دیگر طاقت خدا هم از اندوه حبیبش سر آمد بود. آخر خداوند تبارک و تعالی که نهایت رحمت است مگر می‌تواند پیامبر صلی الله علیه و آله را در آن حال ببیند؟جبرئیل دو درهم کف دست پیامبر صلی الله علیه و آله گذاشت و گفت: خداوند متعال می‌فرماید اگر می‌خواهی اوضاع سعد بهتر شود این دو درهم را به او بده و بگو که کاسبی کند.نمی‌دانم حالا قبل از نماز بود یا بعد از آن که پیامبر سعد را صدا زد و از او پرسید: کاسبی بلدی؟سعد هم که سرش پایین بود گفت: آخه با کدوم پول؟ و منظورش این بود که اگر آب باشد شناگر خوبی است!پیامبر صلی الله علیه و آله آن دو درهم را به سعد داد و گفت: بسم الله بگو و با این پول مختصر دست به کار شو.از آنجا که خدا خواسته بود تا سعد رو به راه شود. او هر یک درهمی که می‌داد دو درهم گیرش می‌آمد. البته خُب از قدیم گفته‌اند پول پول می‌آورد. اما پولی که دست سعد بود، خدا قسمت کند، چیز دیگری بود.چیزی نگذشت که سعد پول را روی پول گذاشت تا آنکه کارش به جایی رسید که دم در مسجد یک مغازه خرید.این سعد دیگر آن سعد سابق نبود او دیگر حاج آقا سعد -ی- برای خودش شده بود و حجره‌ای و بساطی به هم زده بود. البته نه اینکه فکر کنید آدم بدی شده بود، نه، خیلی هم آدم خوبی بود و تنها سرش خیلی شلوغ شده بود. سعد همان سعد بود و تنها فرق کوچکی که کرده بود این بود که آنقدر سرش برای قضای حاجت مسلمانان شلوغ بود که دیگر وقت نمی‌کرد به نماز جماعت برسد.ماها همه این طور هستیم دیگر، همیشه بزرگترهایمان را دق می‌دهیم. این سعد هم وقتی که نداشت، یک جور، و حالا که کارش گرفته بود، یک جور دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله را غصه می‌داد.پیامبر صلی الله علیه و آله هر وقت که به مسجد می‌آمد، سر راه، سعد را می‌دید که چقدر سرش شلوغ شده و دیگر نمی‌تواند به مسجد بیاید. و همین بی توفیقی او، دل نازک ایشان را می‌آزرد.گفتم که خدا رنج حبیبش را تاب نمی‌آورد. بله، همین روزها بود که دوباره جناب جبرئیل مشرف شدند و همین را گفتند که خداوند بزرگ از دل تو خبر دارد و اگر می‌خواهی حال سعد دوباره خوب شود، طلبت را از او بگیر.پیامبر صلی الله علیه و آله با راهنمایی حضرت حق، به سراغ سعد رفت و بعد از خوش و بش از او پرسید: راستی سعد! دلت برای مسجد و نماز جماعت و... تنگ نشده است؟ یادت هست آن موقع که نداشتی عوضش چه صفایی داشتی؟سعد هم که گفتم آدم خوبی بود. لذا از ته دل آهی کشید و گفت راست می‌فرمایید قربانتان شوم، آنقدر سرم شلوغ شده که وقت سر خاراندن هم ندارم. دلم برای مسجد لک زده است.پیامبر گفت: حالا این وضع بهتر است یا آن حالی که قبلا داشتی؟سعد گفت: صفایی که آن روزها در آن بدبختی می‌کردم الان حسرتش را دارم.
مدینه
پیامبر فرمود: می‌خواهی دوباره حالت خوب شود؟!سعد گفت: بله فدایتان شوم.پیامبر گفت: پس آن دو درهم ما را پس بده!سعد مرد بود و یک دل گُنده در سینه داشت. او خوب می‌دانست که پس دادن آن دو درهم چه عاقبتی دارد.با این حال دست در دخل حجره کرد و دو درهم را تقدیم حضرت کرد.نه، شما اشتباه فکر کردید. عاقبتی که سعد برای پس دادن دو درهم می‌دید با آنچه شما می‌بینید فرق داشت.شما با خودتان گفتید سعد باز هم بدبخت و فقیر شد. اما سعد آن دو درهم را داد تا دلش را بخرد. سعد عاقبتش را سعادت می‌دید.پیامبر صلی الله علیه و آله که دو درهمش را گرفت، کم کم رونق از حجره سعد پر کشید و روزگار سعد به جایی رسید که باز هم صبح و ظهر و شب فرصت داشت که به مسجد برود و با پیامبر نماز بخواند و با او صفا کند.سعد واقعا سعید بود. راستی شما سرتان به چه گرم است؟در قسمت نظرات سرگرمی‌های خود را بنویسید تا هم خود و هم دیگران نظر دهند که آیا می‌ارزد که به خاطر آنها، فرصت نمی‌کنی با خدا و پیغمبر صفا کنی؟ نوشته‌ی: حسین عسگری – گروه دین و اندیشه سایت تبیانبازنویسی روایتی از : حیوة القلوب، ج 1، ص 578. 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 395]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن