تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 3 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يكى از اصحاب خود را غمگين مى‏ديدند، با شوخى او...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1832825942




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ريشه هاي واپسگرايي در جهان اسلام


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ريشه هاي واپسگرايي در جهان اسلام
ريشه هاي واپسگرايي در جهان اسلام نويسنده:دكتر عبدالهادي‌ حائري‌ در نگارش‌ اين‌ مقاله‌ دو هدف‌ داريم‌: 1. سرگذشت‌ يكي‌ از رساله‌هاي‌ سيدجمال‌الدين‌ اسدآبادي‌ معروف‌ به‌ افغاني‌ و سپس‌ اهميت‌ آن‌ را بررسي‌ مي‌كنيم‌؛ 2. براي‌ نخستين‌ بار دو بخش‌ از همان‌ رساله سيد را كه‌ تاكنون‌ از يكديگر جدا مانده‌ بوده‌ است‌، همراه‌ با تصحيحهاي‌ لازم‌ در يك‌ جا و بلافاصله‌ به‌ دنبال‌ هم‌، در معرض‌ استفاده خوانندگان‌ قرار مي‌دهيم‌.يكي‌ از موضوع‌هايي‌ كه‌ انديشه‌گران‌ دنياي‌ اسلام‌ در سده نوزدهم‌ مورد بحث‌ و بررسي‌ قرار مي‌دادند مسأله واپس‌ماندگي‌ جامعه‌هاي‌ اسلامي‌ و كوشش‌ در راه‌ زنده‌ كردن‌ مجد و عظمت‌ گذشته‌ بود. سيدجمال‌الدين‌ اسدآبادي‌ البته‌ از جمله آن‌ انديشه‌گران‌ به‌ شمار مي‌رفت‌. ولي‌ به‌ نظر ما افكار سيدجمال‌ در اين‌ موضوع‌ و موضوعهاي‌ ديگر هنوز از ابهامي‌ تهي‌ نيست‌ و اين‌ ابهام‌ شايد تا اندازه‌اي‌ به‌ اين‌ دليل‌ باشد كه‌ او هم‌ كم‌ مي‌نوشت‌ و هم‌ در نوشته‌هايش‌ يكنواختي‌ وجود ندارد و دربردارنده ضد و نقيضهايي‌ است‌. يكي‌ از رساله‌هاي‌ نسبتاً كم‌نام‌ و شهرت‌ او «چرا اسلام‌ ضعيف‌ شد؟» است‌ و همچنان‌ كه‌ از عنوان‌ آن‌ به‌ دست‌ مي‌آيد پيرامون‌ مسأله واپس‌ ماندگي‌ جامعه‌هاي‌ اسلامي‌ نوشته‌ شده‌ است‌.اين‌ رساله‌ داراي‌ دو بخش‌ بوده‌ كه‌ تنها بخش‌ اول‌ آن‌ مورد بحث‌ و بررسي‌ دانش‌پژوهان‌ علاقمند به‌ اين‌ موضوع‌ قرار گرفته‌ است‌. بخش‌ اول‌ رساله‌ در مجله فارسي‌ تذكر در 3 شماره‌ چاپ‌ شده‌؛ پاره‌اي‌ از آن‌ در تاريخ‌ 15 شهريور 1301، صفحات‌ 79ـ76؛ پاره دوم‌ در يكم‌ مهر 1301، صفحات‌ 107ـ105، و سومين‌ پاره آن‌ در 15 مهر 1301، صفحات‌ 140ـ138. در پايان‌ پاره سوم‌ از اين‌ بخش‌ از رساله‌ (صفحه‌ 140) مدير مجله تذكر، حسين‌ زبده‌، مي‌نويسد:« پس‌ از آشنا شدن‌ قارئين‌ محترم‌ تذكر به‌ طرز نگارشات‌ فخرالحكماءالمتأخرين‌ مرحوم‌ سيد جمال‌الدين‌ رحمه الله عليه‌، اينك‌ مبادرت‌ به‌ سؤالي‌ را كه‌ يكي‌ از علماي‌ اهل‌ هند از ايشان‌ درحقيقت‌ و رويه‌ و مشي‌ زمره طبيعيان‌ نموده‌اند و در نمرات‌ آينده‌ هم‌ انشاءالله جوابي‌ كه‌ مرقوم‌ فرموده‌اند به‌ طور مسلسل‌ از نظر عموم‌ خواهيم‌ گذرانيد.»ناشر تذكر از شماره 6 چاپ‌ رساله مشهور سيدجمال‌الدين‌ را كه‌ پيرامون‌ «نيچريه‌» است‌ آغاز مي‌كند با اين‌ دو تفاوت‌ كه‌ اولاً متن‌ نامه شاگرد سيد، «محمد واصل‌، مدرس‌ رياضي‌ مدرسه اعزه‌ حيدرآباد دكن‌» را كه‌ «مورخ‌ 19 محرم‌ 1298 هجري‌ نبوي‌ قمري‌» بود نمي‌آورد و تنها به‌ اصل‌ جواب‌ سيدجمال‌الدين‌ كه‌ مطالب‌ رساله نيچريه‌ يا ناتوراليسم‌ را تشكيل‌ مي‌دهد، مي‌پردازد. (1) و دوم‌ اين‌ كه‌ همان‌ عنوان‌ «چرا اسلام‌ ضعيف‌ شد؟» را در بالاي‌ اين‌ رشته‌ از نوشته‌ها مي‌گذارد. اين‌ رساله‌ 11 سال‌ پس‌ از انتشارش‌ در مجله تذكر از روي‌ شماره‌هاي‌ آن‌ مجله‌ در مجموعه‌اي‌ از نوشته‌هاي‌ سيد ديگر بار به‌ چاپ‌ رسيد، (2) وسپس‌ به‌ نقل‌ از همين‌ مجموعه‌ در مجموعه‌اي‌ ديگر از آثار افغاني‌ چاپ‌ شد. (3) همين‌ رساله‌ به‌ زبان‌ فرانسه‌ نيز ترجمه‌ گرديد (4) و نويسنده حاضر همان‌ بخش‌ معروف‌ از رساله‌ را به‌ انگليسي‌ برگرداند (5) ولي‌ در خلال‌ ترجمه آن‌ به‌ اين‌ نكته‌ برخورد كرديم‌ كه‌ افغاني‌ در اين‌ رساله‌ مسأله واپس‌گرايي‌ جامعه‌هاي‌ اسلامي‌ را مطرح‌ مي‌كند ولي‌ پاسخ‌ به‌ سؤال‌ طرح‌ شده‌ را ـ گرچه‌ خواننده‌ از فحواي‌ آن‌ مي‌فهمد ـ به‌ طور روشن‌ و منظم‌ و محكم‌ در بحث‌ خود نياورده‌ است‌.در مسافرت‌ مطالعاتي‌ خود به‌ ايران‌ در تابستان‌ سال‌ 1349 خورشيدي‌ اين‌ مطلب‌ مرا به‌ پژوهشهاي‌ بيشتر و سرانجام‌ به‌ كسب‌ آگاهيهاي‌ مشروحتري‌ رهبري‌ كرد.اين‌ نكته‌ روشن‌ است‌ كه‌ تنها منبعي‌ كه‌ از آن‌، رساله افغاني‌ چند بار تجديد چاپ‌ و يا مدرك‌ ترجمه‌ قرار گرفته‌ همانا مجله تذكر است‌ كه‌ ما نمي‌دانيم‌ از كجا اين‌ رساله‌ را به‌ دست‌ آورده‌ بوده‌ است‌. ولي‌ بررسيهاي‌ اخيرمان‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ اين‌ مجله‌ رساله افغاني‌ را به‌ طور كامل‌ و تمام‌ چاپ‌ نكرده‌ بلكه‌ صورت‌ كامل‌ آن‌ در روزنامه حبل‌المتين‌ (16،20 مه‌ 1907/7 ع‌2، 1325 قمري‌)، در حدود 16 سال‌ پيش‌ از چاپ‌ در مجله تذكر تهران‌ انتشار يافته‌ بوده‌ است‌. در سال‌ 1884، يعني‌ 23 سال‌ پيش‌ از انتشارش‌ در حبل‌المتين‌، يك‌ متن‌ كامل‌ عربي‌ از رساله افغاني‌ زير عنوان‌ «سنن‌الله في‌الامم‌ و تطبيقها علي‌المسلمين‌» در مجله العروه الوثقي‌ كه‌ وسيله افغاني‌ و شيخ‌ محمد عبده‌ در پاريس‌ اداره‌ مي‌شد چاپ‌ گرديد. (6) بدين‌سان‌، چنين‌ مي‌نمايد كه‌ آن‌ دو تن‌ ـ زبده‌ و لطف‌الله خان‌، جمع‌آوري‌ كننده مقالات‌ جماليه‌ ـ كه‌ رساله‌ را تجديد چاپ‌ كردند، از چاپ‌ متن‌ كامل‌ رساله افغاني‌ به‌ عربي‌ و يا فارسي‌ اطلاع‌ نداشته‌اند. حتي‌ پژوهشگران‌ بعدي‌ توجهي‌ به‌ اين‌ مسأله‌ نكردند كه‌ رساله چاپ‌ شده‌ در تذكر و مقالات‌ جماليه‌ تنها بخشي‌ از رساله اصلي‌ افغاني‌ است‌ كه‌ فارسي‌اش‌ در حبل‌المتين‌ و عربي‌ آن‌ در العروه الوثقي‌ در پيش‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ بوده‌ است‌.يكي‌ از مسايلي‌ كه‌ بايد بررسي‌ شود اين‌ است‌ كه‌ آيا اين‌ رساله‌ يكي‌ از سخنرانيهاي‌ سيد است‌ و يا از رساله‌هاي‌ نوشته‌ شده‌ به‌ خامه او. در بخش‌ دوم‌ اشاره‌اي‌ است‌ كه‌ احتمال‌ نوشته‌ شدن‌ آن‌ را وسيله خود افغاني‌ قوي‌ مي‌كند، زيرا افغاني‌ از خود به‌ عنوان‌ «نويسنده‌» نام‌ مي‌برد. عاقلانه‌ خواهد بود كه‌ بپذيريم‌ افغاني‌ آن‌ را در آغاز به‌ فارسي‌ نوشته‌ و سپس‌ شيخ‌ محمد عبده‌ آن‌ را به‌ عربي‌ ترجمه‌ و يا نقل‌ بمعني‌ كرده‌ است‌. به‌ حكم‌ اين‌ كه‌ افغاني‌ ايراني‌ و فارسي‌ زبان‌ بوده‌ نوشتن‌ به‌ فارسي‌ براي‌ او آسانتر از عربي‌ بوده‌ است‌، گرچه‌ معلومات‌ عربي‌ او مورد ترديد كسي‌ نمي‌توانست‌ قرار گيرد. داستاني‌ كه‌ سيدمحمد رشيدرضا در اين‌ مورد مي‌آورد، گرچه‌ تا حدي‌ مبالغه‌آميز مي‌نمايد، اين‌ نكته‌ را تأييد مي‌كند. رشيدرضا مي‌گويد كه‌ شيخ‌ محمد عبده‌ به‌ شكيب‌ ارسلان‌ گفته‌ بود كه‌ انديشه‌هايي‌ كه‌ در العروه الوثقي‌ آمده‌ است‌ متعلق‌ به‌ سيدجمال‌ بوده‌ و عبده‌ ابداً در آن‌ شركت‌ نداشته‌ ولي‌ مطالب‌ آن‌ مجله‌ وسيله عبده‌ به‌ عربي‌ انشاء گرديده‌ و افغاني‌ اصلاً در تهيه حتي‌ يك‌ كلمه‌اش‌ دخالت‌ و همكاري‌ نداشته‌ است‌. (7) چنين‌ مي‌نمايد كه‌ رشيدرضا كاملاً به‌ درستي‌ اين‌ گفته‌ كه‌ به‌ عبده‌ نسبت‌ داده‌ شده‌ اعتماد داشته‌ است‌، زيرا ديگر بار اين‌ نكته‌ را با پيوند دادن‌ محبوبيت‌ العروه الوثقي‌ به‌ اين‌ كه‌ آن‌ مجله‌ داراي‌ «افكارالجماليه‌» و «العبارات‌العبديه » بوده‌ است‌ تأييد و تأكيد مي‌كند. (8)گرچه‌ ما گزارش‌ رشيدرضا را براي‌ تأييد نكته طرح‌ شده خودمان‌ درباره زباني‌ كه‌ مورد استفاده افغاني‌ بوده‌ است‌ در اين‌ جا آورديم‌، اين‌ گزارش‌ نمي‌تواند به‌ طور كامل‌ مورد پذيرش‌ ما قرار گيرد. بحثي‌ نيست‌ كه‌ عبده‌ وظيفه انشاء عربي‌ مجله‌ را تنها به‌ خاطر دست‌ توانايش‌ در زبان‌ و ادب‌ عربي‌ برعهده‌ گرفت‌. ولي‌ مقابله‌اي‌ كه‌ نويسنده حاضر از دو متن‌ عربي‌ و فارسي‌ كرده‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ گرچه‌ مطالب‌ مندرج‌ از نظر موضوع‌ داراي‌ ويژگيهاي‌ همانند است‌، كار نويسنده عربي‌ رساله‌، شيخ‌ محمد عبده‌، منحصر به‌ انشاء و جمله‌بندي‌ عربي‌ ـ آن‌ گونه‌ كه‌ رشيدرضا به‌ ما مي‌گويد ـ نبوده‌ است‌. با خواندن‌ هر دو متن‌ مي‌توانيم‌ برخي‌ از انديشه‌هايي‌ را كه‌ تنها در متن‌ عربي‌ يافته‌ مي‌شود به‌ عبده‌ نسبت‌ دهيم‌. متن‌ فارسي‌ رساله‌ بلندتر و تقريباً دو برابر متن‌ عربي‌ است‌. با اين‌ همه‌، در متن‌ عربي‌ چند تا از آيات‌ قرآني‌ آمده‌ است‌ كه‌ در متن‌ فارسي‌ ديده‌ نمي‌شود. (9) از سوي‌ ديگر چند آيه‌ از قرآن‌ و عباراتي‌ از حديث‌ در متن‌ فارسي‌ وجود دارد كه‌ متن‌ عربي‌، آن‌ را ندارد. (10) تفاوتهاي‌ ديگري‌ نيز ميان‌ دو متن‌ فارسي‌ و عربي‌ وجود دارد كه‌ نشان‌ دهنده متفاوت‌ بودن‌ منابع‌ آگاهي‌ دو نويسنده‌ مي‌باشد. براي‌ نمونه‌، جمعيت‌ مسلمانان‌ دنيا را متن‌ فارسي‌ «زياده‌ از ششصد كرور» (11) و متن‌ عربي‌ «زهاء اربعمائه مليون‌» (12) به‌ دست‌ مي‌دهد. لازم‌ به‌ يادآوري‌ است‌ كه‌ بخش‌ اول‌ متن‌ فارسي‌ كه‌ تاكنون‌ به‌ عنوان‌ رساله‌اي‌ كامل‌ از افغاني‌ نقل‌ مي‌شده‌ به‌ متن‌ عربي‌ آن‌ نزديكتر است‌، ولي‌ بخش‌ دوم‌ كه‌ در حبل‌المتين‌ در سال‌ 1907 (1325 قمري‌) چاپ‌ شده‌ بيشتر نقل‌ به‌ معني‌ و تفسير به‌ نظر مي‌رسد. مترجم‌ و يا نقل‌ به‌ معني‌ كننده عربي‌ رساله‌ يعني‌ عبده‌ در موردي‌ خطاب‌ به‌ مردم‌ با عنوان‌ «يا اهل‌ القرآن‌» مي‌كند درحالي‌ كه‌ چنين‌ خطابي‌ در متن‌ فارسي‌ ديده‌ نمي‌شود. (13) ولي‌ هر دو نويسنده‌ با آوردن‌ يك‌ آيه‌، يعني‌ آيه 17 از سوره 18 از قرآن‌ بحث‌ خود را پايان‌ مي‌دهند.اكنون‌ اين‌ سؤال‌ پيش‌ مي‌آيد: آيا منطقي‌ است‌ كه‌ سرگذشت‌ اين‌ رساله‌ را در مورد نوشته‌ شدن‌ آن‌ به‌ دو زبان‌، به‌ تمام‌ مقالاتي‌ كه‌ در العروه الوثقي‌ چاپ‌ شده‌ است‌ بسط‌ دهيم‌؟ به‌ سخن‌ ديگر، آيا مي‌توانيم‌ فرض‌ كنيم‌ كه‌ مندرجات‌ آن‌ مجله‌ از نظر كلي‌، ترجمه‌ و نقل‌ به‌ معنايي‌ بوده‌ است‌ كه‌ عبده‌ از اصل‌ فارسي‌ نوشته‌هاي‌ افغاني‌ به‌ عمل‌ آورده‌؟ اگر پاسخ‌ مثبت‌ است‌، آيا اصل‌ فارسي‌ بقيه مقالات‌ العروه الوثقي‌ كجاست‌؟نكته‌اي‌ كه‌ در اين‌ رساله‌ مهم‌ به‌ نظر مي‌رسد اين‌ است‌ كه‌ افغاني‌ لحن‌ يك‌ مسلمان‌ پارسا و فداكار را دارد و نظرياتش‌ موافق‌ با عقايد كلي‌ مذهبي‌ همه مسلمانان‌ است‌. در اين‌ جا اسلام‌ را بالاترين‌ مذاهب‌ و قرآن‌ را راهنما و راهبر دايمي‌ نوع‌ بشر دانسته‌ است‌. خداوند وعده‌ داده‌ كه‌ مسلمانان‌ بايد افتخار فرزندان‌ آدم‌ و رهبر جامعه بشريت‌ باشند؛ خداوند وعده افتخار، شكوه‌، حمايت‌، پيروزي‌ و قدرت‌ به‌ مسلمانان‌ داده‌ است‌. افغاني‌ بحث‌ مي‌كند كه‌ علت‌ اين‌ كه‌ عربهاي‌ بي‌تجهيزات‌ آن‌ همه‌ نيرو و عظمت‌ در خلال‌ آن‌ مدت‌ كوتاه‌ كسب‌ كردند، اين‌ بود كه‌ آنها با خدا بودند و به‌ عهد خود با او وفادار ماندند، بنابراين‌ خداوند در اين‌ جهان‌ به‌ آنان‌ اجر داد و اجر ديگري‌ هم‌ در دنياي‌ ديگر مي‌دهد. افغاني‌ ناتواني‌ و بدبختيهاي‌ مسلمانان‌ معاصر خود و رنجي‌ را كه‌ آنها از استعمارگران‌ بويژه‌ روس‌ وانگليس‌ مي‌كشيدند مطرح‌ مي‌كند و با اظهار تأسف‌ مي‌گويد كه‌ جمعيت‌ مسلمانان‌ در زمان‌ او دو هزار برابر مسلمانان‌ آغاز اسلام‌ بوده‌ است‌ در حالي‌ كه‌ آنها آن‌ قدر بزرگ‌ و قوي‌ بودند و اينها اين‌ همه‌ ذليل‌ و ضعيف‌ هستند. سرانجام‌ سؤال‌ مي‌كند كه‌ علت‌ اين‌ ضعف‌ و بدبختي‌ چيست‌.پاسخ‌ اين‌ پرسش‌ در پايان‌ بخش‌ نخستين‌ رساله‌ به‌ صورتي‌ مبهم‌ و در بخش‌ دوم‌ به‌ شيوه‌اي‌ صريح‌ آمده‌ است‌، ولي‌ از فحواي‌ بخش‌ نخست‌ پاسخ‌ آن‌ فهميده‌ مي‌شود كه‌ عبارت‌ است‌ از تواضع‌ حكام‌ اسلامي‌ در برابر بيگانگان‌، از دست‌ دادن‌ شجاعت‌ و راحت‌طلبي‌ مردم‌، چون‌ مردم‌ وعده خود را با خدا نگاه‌ نداشتند و خواستند وضع‌ خود را تغيير بدهند، خداوند هم‌ وضعشان‌ را تغيير داد. در همين‌ رابطه‌ آيه «ان‌الله لايغير مابقوم‌ حتي‌ يغيرو ما بانفسهم‌» (خداوند سرنوشت‌ قومي‌ را تغيير نمي‌دهد مگر آن‌ كه‌ خود آن‌ چه‌ دارند تغيير دهند) (سوره 13ـ آيه 11) را مي‌آورد.نكته جالب‌ در اين‌ جا اين‌ است‌ كه‌ افغاني‌ برخلاف‌ برخي‌ از نوشته‌ هاي‌ ديگرش‌ از قبيل‌ پاسخ‌ او به‌ ارنست‌ رنان‌ (Ernest Renan) (14) نه‌ سفارش‌ مي‌كند كه‌ مسلمانان‌ علوم‌ و تكنولوژي‌ غرب‌ را بياموزند، ونه‌ از علماي‌ اسلام‌ به‌ عنوان‌ عامل‌ مهم‌ واپس‌ماندگي‌ مسلمانان‌ انتقاد مي‌كند. علاوه‌ بر اين‌، در برخي‌ از رساله‌هاي‌ ديگرش‌ تنها انگليس‌ را حكومتي‌ استعمارگر و ستمكار مي‌خواند كه‌ بر مسلمانان‌ حكومت‌ و تسلط‌ دارد. (15) ولي‌ در اين‌ رساله‌ كشورهاي‌ ديگر مانند هلند، روسيه‌، فرانسه‌ و حتي‌ چين‌ را نيز به‌ عنوان‌ كشورهاي‌ استعمارگر در كنار انگليس‌ و روس‌ قرار مي‌دهد.در بخش‌ دوم‌ رساله‌ همين‌ برخورد پارسايانه‌ را با مسأله ناتواني‌ مسلمين‌ دارد و پاسخهاي‌ روشن‌ به‌ پرسش‌ طرح‌ شده‌ مي‌دهد و از حدود استدلالهاي‌ شيوه مسلماني‌ فراتر نمي‌رود. افغاني‌ اشاره ساده‌اي‌ هم‌ به‌ سياست‌ مي‌كند و نبودن‌ بستگي‌ ديپلماسي‌ ميان‌ كشورهاي‌ اسلامي‌ را مورد انتقاد قرار مي‌دهد. ولي‌ اين‌ اعتراض‌ و انتقاد هم‌ در محدوده اين‌ كه‌ همه مسلمانان‌ برادر هستند و بايد با همديگر دوست‌ و نزديك‌ باشند عرضه‌ شده‌ است‌. سرانجام‌ افغاني‌ اظهار اميدواري‌ مي‌كند كه‌ اگر «علماء اعلام‌ و پيشوايان‌ اسلام‌ قيام‌ به‌ وظايف‌ واجبه خود ) كنند ( به‌ زودي‌حق‌ بلند خواهد شد... و چنان‌ نوري‌ ساطع‌ شود كه‌ چشمها را خيره‌ سازد.» به‌ يك‌ سخن‌، افغاني‌ در اين‌ رساله‌ به‌ صورت‌ يك‌ مدافع‌ پارسامنش‌ سنتي‌ ظاهر مي‌شود و اين‌ حقيقت‌، اساس‌ نظريات‌ افرادي‌ را كه‌ كوشش‌ دارند افغاني‌ را يك‌ چهره صرفاً سياسي‌ و ضددين‌ معرفي‌ كنند سخت‌ مورد ترديد قرار مي‌دهد.در اين‌ مورد مناسب‌ است‌ كه‌ بويژه‌ به‌ برخي‌ ازنوشته‌هاي‌ گمراه‌ كننده‌ و بي‌بنياد خانم‌ نيكي‌ آر.كدي‌ (Nikki R. Keddie) اشاره‌ كنيم‌. نامبرده‌، سالهاي‌ درازي‌ است‌ كه‌ پيرامون‌ افغاني‌ و آثار و افكار او وقت‌ گذرانيده‌ ولي‌ سرانجام‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيده‌ كه‌ افغاني‌ انگيزه‌هاي‌ مذهبي‌ نداشته‌ است‌ و اين‌ تئوري‌ بويژه‌ در سراسر كتاب‌ اخير او خودنمايي‌ مي‌كند. در جايي‌ مي‌گويد «در اين‌ شك‌ است‌ كه‌ ديد اصلي‌ افغاني‌ نوسازي‌ در اسلام‌ و تجديد حيات‌ مذهبي‌ خالص‌ بوده‌ است‌» (16) و در جاي‌ ديگر افغاني‌ را نسبت‌ به‌ حقايق‌ مذهبي‌ بي‌اعتنا و بي‌تفاوت‌ مي‌خواند (17) و سرانجام‌ پا را فراتر نهاده‌ مي‌گويد «... حتي‌ رسالاتي‌ كه‌ افغاني‌ در دفاع‌ از اسلام‌ نوشته‌ كمتر داراي‌ مطلبي‌ است‌ كه‌ بتوان‌ آنرا به‌ درستي‌ مذهبي‌ ناميد.» (18) در اين‌ جا ما در مقام‌ آن‌ نيستيم‌ كه‌ آثار اين‌ زن‌ را درباره افغاني‌ نقد و تحليل‌ كنيم‌ و يا يك‌ داوري‌ كلي‌ درباره انگيزه‌ها و عقايد باطني‌ افغاني‌ و ميزان‌ وابستگي‌ آنها به‌ مذهب‌ به‌ دست‌ دهيم‌، ولي‌ در رابطه‌ با رساله مورد بحث‌ اين‌ مقاله‌ يادآوري‌ اين‌ نكته‌ لازم‌ ديده‌ مي‌شود كه‌ دست‌ كم‌ همين‌ رساله «چرا اسلام‌ ضعيف‌ شد؟» اين‌ گونه‌ كلي‌گراييهاي‌ نااستوار را سخت‌ مورد ترديد و پرسش‌ قرار مي‌دهد. شايد به‌ خاطر اين‌ كه‌ اين‌ رساله‌ بنياد تئوري‌ خانم‌ كدي‌ را لرزان‌ مي‌ساخته‌، او حتي‌ نام‌ رساله‌ را كه‌ هم‌ از حيث‌ سبك‌ برخورد با مسائل‌ مذهبي‌ و هم‌ از جهت‌ مندرجاتش‌ بسيار ارزنده‌ و با اهميت‌ است‌، در كتاب‌ 479 صفحه‌اي‌ خود نياورده‌ است‌.و باز اين‌ رساله افغاني‌، تئوري‌ ديگري‌ از اين‌ خانم‌ استاد را، گرچه‌ درباره يك‌ مسأله اساسي‌ نيست‌، رد مي‌كند. كدي‌ مي‌گويد كه‌ كتاب‌ مقالات‌ جماليه‌ در بردارنده مقالات‌ ديكته‌ شده افغاني‌ به‌ ديگران‌ در موقع‌ اقامت‌ او در تهران‌ و چند مقاله ديگر اوست‌ كه‌ در هندوستان‌ نوشته‌ شده‌ است‌. (19) اين‌ كلي‌گويي‌ كدي‌ دست‌ كم‌ رساله مورد بحث‌ مقاله حاضر را دربرنمي‌گيرد زيرا، همان‌ گونه‌ كه‌ در بالا به‌ دست‌ داديم‌، رساله ياد شده‌ در پاريس‌ تقريباً به‌ سال‌ 1884 نوشته‌ شده‌ است‌.خانم‌ كدي‌ تفسيرهاي‌ بي‌بنياد ديگري‌ هم‌ پيرامون‌ برخي‌ از نوشته‌هاي‌ افغاني‌ دارد كه‌ نشان‌ دهنده كمبود آشنايي‌ او با اصول‌ ژرف‌نگري‌ است‌. براي‌ نمونه‌، او از يكي‌ از نامه‌هاي‌ افغاني‌ به‌ امين‌الضرب‌ و از نامه‌اي‌ كه‌ نامبرده‌ به‌ يكي‌ از بلندپايگان‌ دولت‌ عثماني‌ مي‌نويسد چنين‌ نتيجه‌ مي‌گيرد كه‌ افغاني‌ خود را يك‌ «نجات‌ دهنده موعود» مي‌دانسته‌ است‌. علت‌ اين‌ نسبت‌ آن‌ است‌ كه‌ افغاني‌ در نامه‌اي‌ به‌ امين‌الضرب‌ پيرامون‌ تبعيدش‌ از شاهزاده‌ عبدالعظيم‌ از شيوه خشن‌ و توهين‌آميز فراشان‌ دولتي‌ سخن‌ مي‌گويد و چون‌ با خشونت‌ فراوان‌ با او رفتار كرده‌اند، آنان‌ را به‌ «عمرسعد»، «عساكر ابن‌زياد» و «شمر» همانند كرده‌ است‌. در جاي‌ ديگر افغاني‌ ضمن‌ نامه‌اش‌ به‌ يكي‌ از بلندپايگان‌ عثماني‌ در مورد لزوم‌ اتحاد دنياي‌ اسلام‌، به‌ ابومسلم‌ خراساني‌ و كوششهايي‌ كه‌ او در راه‌ تغيير دستگاه‌ بني‌اميه‌ كرده‌ اشاره‌ مي‌كند و بدان‌ وسيله‌ خواسته‌ است‌ كوششهاي‌ او را سرمشقي‌ براي‌ قيام‌ در راه‌ اصلاحات‌ قلمداد كند. او مي‌نويسد كه‌ در فكر راه‌ چاره‌اي‌ براي‌ اصلاح‌ امور مسلمين‌ بوده‌ و به‌ همين‌ جهت‌ به‌ خواندن‌ شرح‌ حال‌ بزرگان‌ گذشته‌ پرداخته‌ است‌. افغاني‌ چنين‌ به‌ سخن‌ خود ادامه‌ مي‌دهد:«تا آن‌ كه‌ نظر اعتبار در حين‌ گذار به‌ احوال‌ ابومسلم‌، آن‌ شاب‌ خراساني‌ كه‌ به‌ علو همت‌ و كارداني‌، دولتي‌ چون‌ دولت‌ بني‌اميه‌ كه‌ در غايت‌ قوت‌ و نهايت‌ متانت‌ (محكمي‌) بود، از بيخ‌ و بنش‌ زدود و چهره افتخارش‌ به‌ خاك‌ مذلت‌ ) آلود ( ، افتاد... آتش‌ غيرت‌ در نهادم‌ افروخت‌ و همت‌ و كارگزاري‌ آن‌ شاب‌ خراساني‌ زندگاني‌ و راحت‌ را بر من‌ حرام‌ ساخت‌؛ دانستم‌ كه‌ دشوار شمردن‌ كارها نيست‌ مگر از دنائت‌ همت‌ و خست‌ طبيعت‌ و پستي‌ فطرت‌ و البته‌ هر مشكل‌ در نزد ارباب‌ همت‌ سهل‌ و هر معضلي‌ در پيش‌ صاحبان‌ غيرت‌ لبيك‌گويان‌ است‌...»آيا كسي‌ كه‌ به‌ زبان‌ فارسي‌ و فرهنگ‌ و آداب‌ و شيوه استدلال‌ سنتي‌ ايرانيان‌ آگاه‌ باشد، ممكن‌ است‌ حتي‌ بويي‌ از معاني‌ مربوط‌ به‌ «نجات‌ دهنده موعود» از گفتار افغاني‌ استشمام‌ كند؟ آيا هر فرد عادي‌ ايراني‌ در هنگامي‌ كه‌ ستم‌ مي‌بيند بي‌اختيار شكنجه‌گران‌ خود را به‌ چهره‌هايي‌ تاريخي‌ از نوع‌ شمر ـ كه‌ نامشان‌ با ستمگري‌ و شكنجه‌ در محيط‌ او همراه‌ بوده‌ است‌ ـ همانند نمي‌كند؟ آيا اشاره افغاني‌ به‌ ابومسلم‌ جز آن‌ كه‌ فداكاري‌، كوشش‌ و همت‌ ابومسلم‌ در راه‌ اصلاح‌ امور جامعه‌ و مردم‌ بايد نمونه مورد پيروي‌ براي‌ مصلحين‌ جامعه‌هاي‌ اسلامي‌ باشد، معناي‌ ديگري‌ مي‌تواند بدهد؟ (20)در اين‌ زمينه‌ شايد ياد اين‌ نكته‌ بي‌مناسبت‌ نباشد كه‌ خانم‌ كدي‌ در سال‌ 1968 كتابي‌ كه‌ شرح‌ حال‌ و ترجمه انگليسي‌ بخشي‌ از آثار سيدجمال‌الدين‌ را به‌ دست‌ مي‌داد پراكنده‌ ساخت‌. (21) اين‌ كتاب‌ چنان‌ بي‌مايه‌ بود كه‌ سخت‌ مورد انتقاد كارشناسان‌ اين‌ رشته‌ قرار گرفت‌. از جمله‌ عزيز احمد استاد دانشگاه‌ تورنتو (Toronto) در كانادا چنين‌ نوشت‌: «برخي‌ از ترجمه‌هاي‌ كدي‌ درست‌ نيست‌؛ خانم‌ كدي‌ تنها رساله‌هايي‌ از افغاني‌ را ترجمه‌ كرده‌ است‌ كه‌ مناسب‌ با تئوريهاي‌ خودش‌ مي‌باشد. چنين‌ به‌ نظر مي‌رسد كه‌ خانم‌ كدي‌ نه‌ آشنايي‌ سطحي‌ با فلسفه اسلام‌ دارد و نه‌ اطلاعات‌ كافي‌ از وقايع‌ تاريخي‌ سرزمينهاي‌ ديگر اسلامي‌ مانند تركيه‌. ناداني‌ او از ويژگيهاي‌ مربوط‌ به‌ رابطه ميان‌ شيخ‌ و مريد در تصوف‌ اسلامي‌، آشكار و فرض‌ او در اين‌ كه‌ هدف‌ افغاني‌ از نوشتن‌ نيچريه‌ خوشآمد سلطان‌ عبدالحميد دوم‌ بوده‌، مسخره‌ و بحث‌ او پيرامون‌ برخوردسنيان‌ با فلسفه‌، نشاني‌ از خامي‌ اوست‌» (22) اگر اين‌ نسبتها درست‌ باشد، يعني‌ خانم‌ كدي‌ نه‌ زبان‌ افغاني‌ را دريابد نه‌ فلسفه‌، نه‌ از تاريخ‌ آگاه‌ باشد نه‌ از تصوف‌، آيا مي‌توان‌ احتمال‌ داد كه‌ او در فاصله چهار سالي‌ كه‌ ميان‌ انتشار دو كتاب‌ خود (1972ـ1968) وقت‌ داشته‌، به‌ كسب‌ آن‌ كاستيها و كمبودها كامياب‌ شده‌ باشد؟بازگرديم‌ به‌ مطلب‌ اصلي‌ خودمان‌ پيرامون‌ رساله «چرا اسلام‌ ضعيف‌ شد؟» متن‌ فارسي‌ اين‌ رساله‌ در دوران‌ انقلاب‌ مشروطيت‌ ايران‌ كه‌ در آن‌ علما و رهبران‌ مذهبي‌ نقش‌ اساسي‌ بازي‌ كردند، منتشر شد. هنگام‌ انتشار رساله‌ در حبل‌المتين‌، نزديك‌ به‌ يك‌ سال‌ از برقراري‌ رژيم‌ مشروطه‌ در ايران‌ مي‌گذشته‌ است‌. چنين‌ به‌ نظر مي‌رسد كه‌ نقش‌ فعالانه‌اي‌ كه‌ علما در انقلاب‌ مشروطيت‌ بازي‌ كردند سبب‌ شد كه‌ مدير روزنامه حبل‌المتين‌ رساله افغاني‌ را در آن‌ زمان‌ ويژه‌ انتشار دهد، زيرا همان‌ گونه‌ كه‌ از متن‌ پيداست‌ افغاني‌ به‌ علما تأكيد فراوان‌ مي‌كند كه‌ در راه‌ بهتر ساختن‌ مسلمانان‌ قيام‌ كنند. افغاني‌ در رساله‌اش‌ شركت‌ علما را در بنيادگذاري‌ يك‌ رشته‌ از اصلاحگريها تنها راه‌حل‌ مشكلاتي‌ مي‌داند كه‌ مسلمانان‌ جهان‌ را در ميان‌ گرفته‌ بوده‌ است‌. بنابراين‌ مدير حبل‌المتين‌ در پاورقي‌ همين‌ رساله‌ موفقيتهاي‌ علما و ملت‌ مسلمان‌ ايران‌ را در انقلاب‌ مشروطه‌ اثر سخنان‌ تشويق‌آميز و نصايح‌ مؤثر افغاني‌ مي‌داند و مي‌گويد: «اقدام‌ علماء اعلام‌ كثرالله امثالهم‌ معلوم‌ نمود كه‌ خداوند تا چه‌ درجه‌ تفضل‌ درحق‌ مسلمانان‌ دارد و به‌ همان‌طور كه‌ آن‌ فيلسوف‌ ) افغاني‌ ( فرموده‌ حركت‌ مسلمانان‌ ايران‌ ) تحت‌ رهبري‌ علماء ( عقول‌ تمام‌ دانايان‌ عالم‌ را متحير ساخت‌.» (23)درحقيقت‌ يكي‌ از مهمترين‌ تاكتيكهاي‌ افغاني‌ در مبارزات‌ ضد امپرياليستي‌ او تشجيع‌ و تشويق‌ كردن‌ رهبران‌ مذهبي‌ بود، زيرا او دريافته‌ بود كه‌ علما با نفوذترين‌ شخصيتها و مقامها در ميان‌ مسلمانان‌ بويژه‌ مردم‌ ايران‌ بوده‌اند. بهترين‌ نمونه توجه‌ افغاني‌ به‌ تأثير علما بر ضد دخالتهاي‌ امپرياليستي‌ دولتهاي‌ خارجي‌، نامه‌هايي‌ است‌ كه‌ درباره امتياز تنباكوي‌ رژي‌ (1890/1307 قمري‌) به‌ علماي‌ ايران‌ مقيم‌ عراق نوشته‌ است‌. (24)مكاتبات‌ افغاني‌ با سيدمحمد طباطبايي‌ نمونه ديگري‌ از تاكتيكهاي‌ ويژه‌اي‌ است‌ كه‌ او به‌ كار برده‌ است‌. هنگامي‌ كه‌ افغاني‌ در لندن‌ بود، با طباطبايي‌ در سامراء نامه‌نگاري‌ داشت‌. او گويي‌ لياقت‌ رهبري‌ آينده مردم‌ ايران‌ در راه‌ مبارزه‌ با استبداد قاجار را در طباطبايي‌ مي‌ديده‌ است‌، زيرا در يكي‌ از نامه‌هايش‌ كه‌ به‌ عربي‌ است‌ خطاب‌ به‌ او مي‌نويسد:«از لندن‌ به‌ سامره‌. العالم‌ الخبير والفاضل‌ البصير و المحقق‌ النحرير.جناب‌ آقا كوچك‌ ادام‌الله وجوده‌. همانا امت‌ چشمش‌ را به‌ انبوه‌ مردمي‌ دوخته‌ است‌ كه‌ براي‌ كمك‌ به‌ آنها و نجاتشان‌ از اين‌ شرايط‌ بحراني‌ برخاسته‌اي‌؛ چه‌ كسي‌ سزاوارتر از تو براي‌ اين‌ وظيفه‌ است‌؟ تو مردي‌ هستي‌ خردمند، با هوش‌، والا همت‌ و داراي‌ دودماني‌ شريف‌. تو را ) بدين‌ وسيله‌ ( آگاه‌ مي‌سازم‌ كه‌ ثبات‌ موقع‌ علماي‌ ايران‌ سبب‌ بلندي‌ و نيرومندي‌ اسلام‌ و روشن‌ شدن‌ حجت‌ آن‌ گرديده‌ است‌. تمام‌ اروپاييان‌ از اين‌ نيرو بيم‌ دارند؛ ) همين‌ نيرويي‌ كه‌ ( براي‌ مدتها تصور مي‌كردند كه‌ يكسره‌ از ميان‌ رفته‌ است‌. اكنون‌ اروپاييان‌ اطمينان‌ دارند كه‌ در اين‌ مذهب‌ اثري‌ موجود است‌ كه‌ سبب‌ مي‌شود مسلمانان‌ بيمي‌ از شوكت‌ مستبدين‌ نداشته‌ باشند. جزاهم‌ الله عن‌الاسلام‌ خيرا؛ والسلام‌ عليكم‌ (جمال‌الدين‌ الحسيني‌).» (25)اين‌ سخنان‌ بدون‌ شك‌ تأثير خود را در طباطبايي‌ كرده‌ بوده‌؛ در هنگام‌ بازگشت‌ خود به‌ تهران‌ در سال‌ 1894 (1312 قمري‌) اين‌ مجتهد آزاديخواه‌ مبارزه شديدي‌ بر ضد حكومت‌ قاجار آغاز كرد و سرانجام‌ در انقلاب‌ مشروطه‌ به‌ عنوان‌ يك‌ رهبر با نفوذ و فعال‌ شركت‌ جست‌. بدين‌ ترتيب‌ مي‌بينيم‌ خود افغاني‌ مستقيماً در بحث‌ مربوط‌ به‌ اصول‌ مشروطيت‌ نقشي‌ نداشت‌ و تنها مبارزاتش‌ با دولتهاي‌ استبدادي‌ زمان‌، شاگردان‌، دوستان‌ و پيرواني‌ پروراند كه‌ پس‌ از او در جنبشهاي‌ مشروطه‌خواهي‌ بسياري‌ از كشورهاي‌ اسلامي‌ از جمله‌ ايران‌ نقشي‌ اساسي‌ بازي‌ كردند. (26)چرا اسلام‌ ضعيف‌ شد؟«ان‌الله لايغير مابقوم‌ حتي‌ يغيرواما بانفسهم‌». «ذلك‌ بان‌الله لم‌ يك‌ مغيراً نعمه انعمها علي‌ قوم‌ حتي‌ يغيرواما بانفسهم‌». (27)اين‌ آيات‌ قرآن‌ كريم‌ است‌ و كتاب‌ حكيم‌ و هادي‌ به‌ صراط‌ مستقيم‌ و منادي‌ دين‌ حنيف‌. شك‌ نمي‌كنند در او جز گمراهان‌ ديوانه‌ و زنديقان‌ از خرد بيگانه‌. قرآن‌ كتاب‌ منزل‌ از آسمان‌ است‌ بر بهترين‌ پيغمبران‌ تا خلق‌ را هدايت‌ كند و از وادي‌ ضلالت‌ نجات‌ بخشد. پس‌ بگوييد آيا خداوند از وعده خود تخلف‌ مي‌كند؟ آيا رسولان‌ را تكذيب‌ مي‌فرمايد؟ آيا فريب‌ مي‌دهد؟ آيا بندگان‌ خود را به‌ ضلالت‌ مي‌افكند؟ آيا آيات‌ بينات‌ را به‌ لغو و عبث‌ نازل‌ كرده‌؟ آيا انبياء به‌ او نسبت‌ دروغ‌ مي‌دهند؟ آيا پيغمبرانش‌ بدو افترا مي‌بندند؟ العياذبالله؛ معاذالله. خداوند راستگوترين‌ راستگويان‌ است‌. در وعده خود صادق است‌. رسولان‌ و پيغمبرانش‌ هم‌ معصومند؛ دروغ‌ نگويند؛ افترا نزنند؛ و خلق‌ را به‌ هدايت‌ دعوت‌ كنند. نسبت‌ عبث‌ و لغو به‌ ذات‌ ذوالجلالش‌ كفر و الحاد است‌؛ «تعالي‌ عمايقولون‌ علواً كبيراً» (28) حكيم‌ مطلق‌ جز به‌ حكمت‌ كار نكند و به‌ وعده‌ و وعيد وفا نمايد و سنتش‌ تغيير نكند و كلماتش‌ تبديل‌ نپذيرد: «لامبدل‌ لكلماته‌» (29) . آيا آيات‌ محكمات‌ به‌ زبان‌ ديگر است‌ كه‌ ما نبايد بفهميم‌؟ آيا خداوند به‌ رمز صحبت‌ كرده‌ و خلق‌ را از هدايت‌ به‌ قرآن‌ منع‌ فرموده‌؟ آيا اشارات‌ و كناياتي‌ است‌ كه‌ ما ادراك‌ نمي‌كنيم‌؟ آيا زباني‌ عجيب‌ و غريب‌ است‌ كه‌ جز پيغمبر كسي‌ نمي‌فهمد؟ استغفرالله، قرآن‌ كتاب‌ خداست‌ كه‌ براي‌ هدايت‌ و راهنمايي‌ فرستاده‌ و به‌ زبان‌ عربي‌ ساده‌ بيان‌ فرموده‌؛ آنچه‌ خلق‌ را به‌ كار آيد و در معاد و معاش‌ لازم‌ باشد در او ذكر نموده‌؛ شفاي‌ درد گمراهي‌ است‌ و درمان‌ مرض‌ ناداني‌ كه‌ «شفاء لمافي‌ الصدور». (30) زبان‌ مرغان‌ نيست‌. رمز و اشاره‌ در محكمات‌ آياتش‌ نگفته‌. واضح‌ وصريح‌ به‌ زبانيكه‌ بدويان‌ و اعراق ب‌ و هر عربي‌ داني‌ ملتفت‌ شود نطق‌ فرموده‌. يك‌ مرشد دايمي‌ و راهنماي‌ ادبي‌ است‌ كه‌ تا روز قيامت‌ برقرار است‌ و رافع‌ اشتباه‌ هرگز باطل‌ به‌ او نزديك‌ نشود و از هيچ‌ سو خلل‌ بدو راه‌ نيابد «لايأتيه‌ الباطل‌ من‌ بين‌ يديه‌ ولامن‌ خلفه‌». (31) خداوند متعال‌ در كتاب‌ مجيد خود ما مسلمانان‌ را وعده‌ها فرموده‌، نويدها داده‌، مژده بزرگي‌ و سيادت‌ داده‌ كه‌ برحسب‌ آنها بايستي‌ اسلام‌ بر ساير اديان‌ و مذاهب‌ عالم‌ برتري‌ داشته‌، مسلمانان‌ زبده بني‌آدم‌ و سروران‌ اهل‌ عالم‌ شوند، چنان‌ كه‌ مي‌فرمايد: «ولله العزه ولرسوله‌ وللمؤمنين‌» (32) عزت‌ و بزرگي‌ مخصوص‌ خدا و رسولش‌ و مسلمانان‌ است‌؛ غير از مسلمين‌ كسي‌ را عزت‌ نداده‌ايم‌ و اين‌ خلعت‌ را به‌ اندام‌ اين‌ امت‌ مرحومه‌ پوشانيده‌ايم‌. در جاي‌ ديگر مي‌فرمايد: «وكان‌ حقا علينا نصرالمؤمنين‌»؛ (33) يعني‌ بر خداوند لازم‌ و واجب‌ است‌ كه‌ مسلمانان‌ و مؤمنان‌ را ياري‌ و كمك‌ كند و بر ساير مردم‌ غلبه‌ و ظفر بخشد. نيز جاي‌ ديگر فرموده‌: «ليظهره‌ علي‌الدين‌ كله‌ و كفي‌بالله شهيدا»؛ (34) يعني‌ خداوند بايد دين‌ حنيف‌ اسلام‌ را بر تمام‌ دينها و مذاهب‌ غلبه‌ دهد تا آنان‌ را سراسر فرو گيرد و خودش‌ در اين‌ عهدي‌ كه‌ كرده‌ شاهد كافي‌ است‌. از اين‌ قبيل‌ آيات‌ بسيار است‌ و احاديث‌ نيز در اين‌ خصوص‌ بي‌شمار كه‌ من‌ جمله‌ است‌: «السلام‌ يعلوولايعلي‌ عليه‌»؛ (35) اسلام‌ بايد هميشه‌ در مرتبه اعلي‌ باشد و هيچ‌ ديني‌ بر او ارتقاء نجويد. بلي‌ در اين‌ آيات‌ محكمات‌ خداوند به‌ ما صريحاً وعده نصرت‌ و ظفر و عزت‌ و علو كلمه‌ داده‌ است‌ به‌ قسمي‌ كه‌ ابداً قابل‌ تأويل‌ نيست‌ و هيچ‌ مسلمان‌ دينداري‌ نمي‌تواند انكار آن‌ را بنمايد مگر آن‌ كس‌ كه‌ از صراط‌المستقيم‌ شريعت‌ منحرف‌ گشته‌ كلمات‌ الهي‌ را تحريف‌ نمايد. آيا اين‌ آيات‌ متشابهات‌ است‌ كه‌ نبايد پيرامون‌ آنها گشت‌؟ آيا توجيه‌ و تأويل‌ قبول‌ مي‌كند؟ آيا خداوند در آنها عزت‌ مسلمانان‌ را موقت‌ فرموده‌ و تا زماني‌ محدود مقيد ساخته‌؟ خير، جملگي‌ محكماتند كه‌ ابداً كسي‌ نمي‌تواند در معناي‌ او شبهه‌ نمايد و مدتي‌ محدود نيز در آنها نيست‌، بلكه‌ تا قيامت‌ و ظهور ساعت‌ بايد اسلام‌ و اسلاميان‌ سربلند و مفتخر بوده‌ و بر عالميان‌ پيشي‌ گيرند و سبقت‌ جويند. امت‌ اسلام‌ را خداوند با قلت‌ عدد و كمي‌ جمعيت‌ برانگيخت‌ و شأنشان‌ را با علي‌ درجه عظمت‌ رسانيد، به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ اَقدام‌ خود را قلل‌ جبال‌ شامخه‌ ثابت‌ نمودند و كوهها را از صولت‌ خويش‌ متزلزل‌ ساختند؛ از شنيدن‌ نامشان‌ دلها طپيدي‌ و از هيبتشان‌ بدنها لرزيدي‌ و زهره نام‌آوران‌ شكافتي‌ و ظهور عجيب‌ آنها هر نفسي‌ را به‌ هول‌ انداخته‌ و هر عقلي‌ را در ترقي‌ فوق العاده‌شان‌ متحير ساخت‌ و اهل‌ عالم‌ انگشت‌ عبرت‌ به‌ دندان‌ گرفتند و از ترقيات‌ محيرالعقول‌ اين‌ قوم‌ در مدتي‌ اندك‌ سخت‌ حيران‌ ماندند كه‌ آيا اين‌ راه‌آهن‌ برق را از كجا به‌ دست‌ آورده‌اند كه‌ به‌ يك‌ طرفه العين‌ فرسنگها راه‌ مي‌پيمايند واين‌ ماشين‌ پرقوه‌ را چگونه‌ ايجاد نمودند كه‌ در آني‌ هزارها بار سنگين‌ را بر دوش‌ مي‌كشند. چگونه‌ اقوام‌ شجاع‌ عالم‌ از مقابله با آنها عاجز و ناتوان‌ شدند و چنان‌ مملكتهاي‌ بزرگ‌ فرسوده سمّ ستورشان‌ گرديد؟ لكن‌ دانايان‌ حقيقت‌بين‌، حقيقت‌خواه‌، حقيقت‌شناس‌، علت‌ اين‌ ترقي‌ ناگهاني‌ را يافته‌ چنين‌ گفتند: «قوم‌ كانوا مع‌الله فكان‌الله معهم‌». مسلمانان‌ با خدا بودند و در راه‌ اعلاء كلمه الهي‌ كوشش‌ كردند و خدا را در هيچ‌ حال‌ فراموش‌ ننمودند، پس‌ خدا نيز با آنها بود و نصرت‌ خود را قريب‌ ركابشان‌ فرمود، چنان‌ كه‌ صريح‌ قرآن‌ شريف‌ است‌: «ان‌ تنصرالله ينصركم‌»؛ (36) يعني‌ اگر خدا را ياري‌ كنيد خدا نيز شما را ياري‌ مي‌كند. واضح‌ است‌ كه‌ خداوند با كسي‌ جنگ‌ ندارد و عاجز هم‌ نيست‌ تا محتاج‌ به‌ ياري‌ و كمك‌ بندگان‌ خود باشد، بلكه‌ مقصود آن‌ است‌ كه‌ اگر خدا را هميشه‌ حاضر و ناظر دانسته‌ و در راه‌ اعلاء كلمه خدا و اجراي‌ اوامر و نواهي‌ شريعت‌ الهيه‌ جهاد و كوشش‌ كنيد خداوند شما را ظفر مي‌دهد و نصرت‌ كرامت‌ مي‌فرمايد. ملت‌ اسلام‌ را در اول‌ ظهور نه‌ جمعيت‌ زياد بود و نه‌ تهيه كافي‌، نه‌ آذوقه‌ داشتند و نه‌ اسلحه‌. با اين‌ حال‌ صفوف‌ ملل‌ عالم‌ را شكافتند و كران‌ تا كران‌ را زير قدرت‌ و حكومت‌ خويش‌ درآوردند و ممالك‌ ديگران‌ را متصرف‌ شدند. نه‌ برجهاي‌ مجوس‌ و خندقهايشان‌ جلوگيري‌ از آنها را كرده‌ و نه‌ قلعه‌هاي‌ محكم‌ رومانيان‌ مانع‌ از حمله‌ و غلبه ايشان‌ گرديد، نه‌ قشون‌ جرار حايل‌ ونه‌ شمشير آبدار عايق‌ شد، ونه‌ عظمت‌ پادشاهان‌ جهان‌ ترسي‌ در دلشان‌ افكند و نه‌ ثروت‌ دشمنان‌ در قلوبشان‌ اثري‌ بخشيد. نظم‌ و ترتيب‌ مملكتي‌ خللي‌ در اركان‌ وجودشان‌ نيفكند. علوم‌ و فنون‌ ديگران‌ رخنه‌ در بنيادشان‌ نينداخت‌. به‌ هر سو كه‌ رو كردند چون‌ شير خشمناك‌ شيرازه وجود دشمنان‌ را پاشيدند و ) به‌ ( هر جانب‌ متوجه‌ شدند لشكر مخالف‌ را زيروزبر نمودند. هرگز به‌ خاطر كسي‌ خطور نمي‌كرد كه‌ اين‌ مشت‌ اعراق ب‌ بي‌سامان‌ اركان‌ دول‌ عظيمه‌ را متزلزل‌ نمايند و نام‌ و نشانشان‌ را از صفحه عالم‌ محو كنند. در هيچ‌ سينه‌ خلجان‌ نمي‌كرد كه‌ اين‌ گروه‌ ضعيف‌ ناتوان‌ ملل‌ قاهره جهان‌ را مقهور و مغلوب‌ نمايند و دين‌ خود يعني‌ شريعت‌ اسلام‌ را در عالم‌ جايگير و متمكن‌ سازند و عالميان‌ را خاضع‌ و خاشع‌ اوامر و نواهي‌ قرآن‌ نمايند. لكن‌ اين‌ امر عظيم‌ واقع‌ شد و اين‌ امت‌ مرحومه‌ با كمال‌ ضعف‌ و بي‌اسبابي‌ به‌ مقامي‌ رسيدند كه‌ هيچ‌ امتي‌ را آن‌ مقام‌ ميسر نگشت‌ و در هيچ‌ تاريخي‌ نظيرش‌ ديده‌ نشد. جهت‌ چه‌ بود؟ جهت‌ آن‌ بود كه‌ عهدي‌ كه‌ با خدا بستند وفا كردند. پس‌ خداوند نيز آنها را در دنيا و آخرت‌ اجر جزيل‌ كرامت‌ نمود، در دنيا عزت‌ و در آخرت‌ سعادت‌. اكنون‌ به‌ احوال‌ حاليه مسلمانان‌ نظري‌ كنيم‌ و با اوضاع‌ سابقه‌ مقابله‌ نماييم‌ و ترقي‌ و تنزلشان‌ را معلوم‌ كنيم‌. امروز جمعيت‌ مسلمانان‌ در تمام‌ عالم‌ زياده‌ از ششصد كرور است‌، يعني‌ دو هزار برابر جمعيتي‌ كه‌ مسلمانان‌ در زمان‌ فتح‌ ممالك‌ عالم‌ داشتند و مملكتشان‌ از كنار درياي‌ محيط‌ اطلس‌ (در مغرب‌ افريقاست‌) تا قلب‌ مملكت‌ چين‌، همه‌ اراضي‌ مستقل‌ و آباد بهترين‌ نقاط‌ كره زمين‌، صاحب‌ طبيعي‌ ) طبيعت‌ ( و آب‌ وهواي‌ پاكيزه‌ و تربت‌ طيبه‌ و داراي‌ انواع‌ و اقسام‌ نعمتهاي‌ خداداد، قابل‌ هم‌ قسم‌ زراعت‌ و مراكز ثروت‌ و مكنت‌، منبع‌ علم‌ و معرفت‌، همان‌ نقاطي‌ كه‌ از اول‌ تاريخ‌ تا اين‌ اواخر پناهگاه‌ اهل‌ عالم‌ و نقطه تمدن‌ و عمران‌ بوده‌ و پادشاهانش‌ هميشه‌ ملك‌الملوك‌ جهان‌ بوده‌اند. من‌ جمله‌ در يك‌ قطعه كوچك‌ آن‌ يعني‌ از كنار دجله‌ تا نيل‌ چندين‌ دولت‌ بزرگ‌ بوده‌ است‌ كه‌ هر يك‌ از اعظم‌ دول‌ عالم‌ شمرده‌ مي‌شد مثل‌ آشوريان‌، فنيقيان‌، بابليان‌، مصريان‌، كلدانيان‌، اسرائيليان‌ و غيره‌. بدبختانه‌ با اين‌ حال‌، بلاد مسلمانان‌ امروزه‌ منهوب‌ است‌ و اموالشان‌ مسلوب‌، مملكتشان‌ را اجانب‌ تصرف‌ كنند و ثروتشان‌ را ديگران‌ تصاحب‌ نمايند. روزي‌ نيست‌ كه‌ بيگانگان‌ بر يك‌ قطعه‌اي‌ از قطعات‌ چنگ‌ نيندازند و شبي‌ نيست‌ كه‌ يك‌ فرقه‌شان‌ را زير حكومت‌ و اطاعت‌ نياورند. آبرويشان‌ را بريزند و شرفشان‌ را بر باد دهند؛ نه‌ امرشان‌ مطاع‌ و نه‌ حرفشان‌ مسموع‌ است‌. به‌ زير زنجير عبوديتشان‌ كشند و طوق عبوديت‌ بر گردنشان‌ نهند. خاك‌ مسكنت‌ و مذلت‌ بر فرقشان‌ ريزند و آتش‌ قهر در دودمانشان‌ زنند؛ نامشان‌ را جز به‌ زشتي‌ نگويند و اسمشان‌ را جز به‌ بدي‌ نبرند. گاهي‌ وحشي‌شان‌ خوانند، زماني‌ با قساوت‌ و بي‌رحمشان‌ دانند و بالاخره‌ همگي‌ را ديوانه‌ و از دانش‌ بيگانه‌ گويند؛ از سلسله بني‌آدمشان‌ خارج‌ كرده‌ چون‌ حيوان‌ با آنها سلوك‌ كنند. ياللمصيبه ياللرزيه‌؛ اين‌ چه‌ حالت‌ است‌؟ اين‌ چه‌ فلاكت‌ است‌؟ مصر و سودان‌ و شبه‌ جزيره بزرگ‌ هندوستان‌ را كه‌ قسمت‌ بزرگي‌ از ممالك‌ اسلامي‌ است‌ انگلستان‌ تصرف‌ كرده‌؛ مراكش‌ و تونس‌ و الجزائر را فرانسه‌ تصاحب‌ نموده‌؛ جاوه‌ و جزائر بحر محيط‌ را هلند مالك‌ الرقاب‌ گشته‌، تركستان‌ غربي‌ و بلاد وسيعه ماوراءالنهر و قفقاز و داغستان‌ را روس‌ به‌ حيطه تسخير آورده‌؛ تركستان‌ شرقي‌ را چين‌ متصرف‌ شده‌ و از ممالك‌ اسلامي‌ جز معدودي‌ بر حالت‌ استقلال‌ نمانده‌؛ اينها نيز در خوف‌ و خطر عظيمند. شب‌ را از ترس‌ اروپاييان‌ خواب‌ ندارند و روز را از وحشت‌ و دهشت‌ مغربيان‌ آرام‌ نيستند. نفوذ اجانب‌ چنان‌ در عروقشان‌ سرايت‌ كرده‌ كه‌ از شنيدن‌ نام‌ روس‌ و انگليس‌ بر خود مي‌لرزند و از هول‌ كلمه فرانسه‌ و آلمان‌ مدهوش‌ مي‌شوند. اين‌ همان‌ ملت‌ است‌ كه‌ از پادشاهان‌ بزرگ‌ جزيه‌ مي‌گرفتند و امراء عالم‌ با كمال‌ عجز و انكسار به‌ دست‌ خود باج‌ بديشان‌ مي‌دادند. امروز كارشان‌ به‌ جايي‌ رسيده‌ كه‌ در بقاء و حياتشان‌ اهل‌ عالم‌ مأيوسند و در خانه خود زيردست‌ و توسري‌خور اجانبند. هر ساعت‌ به‌ حيله‌اي‌ بيچارگان‌ را بترسانند و هر دم‌ به‌ نيرنگي‌ روزگارشان‌ را سياه‌ و حالشان‌ را تباه‌ سازند. نه‌ پاي‌ گريز دارند ونه‌ دست‌ ستيز. پادشاهانشان‌ به‌ ملوك‌ ديگر فروتني‌ آغازند تا مگر چهار صباحي‌ زندگي‌ كردن‌ بتوانند. ملتشان‌ پناه‌ به‌ خانه اين‌ و آن‌ برند شايد اندكي‌ راحت‌ شوند. آه‌آه‌، اين‌ چه‌ فاجعه عظيمي‌ است‌؟ اين‌ چه‌ بلايي‌ است‌ نازل‌ گشته‌؟ اين‌ چه‌ حالي‌ است‌ پيدا شده‌؟ كو آن‌ عزت‌ و رفعت‌؟ چه‌ شد آن‌ جبروت‌ و عظمت‌؟ كجا رفت‌ آن‌ حشمت‌ و جلال‌؟ اين‌ تنزل‌ بي‌اندازه‌ را علت‌ چيست‌؟ اين‌ مسكنت‌ و بيچارگي‌ را سبب‌ كدام‌ است‌؟ آيا مي‌توان‌ در وعده الهي‌ شك‌ نمود؟ معاذالله! آيا مي‌توان‌ از رحمت‌ خدا مأيوس‌ شد؟ نستجير بالله! پس‌ چه‌ بايد كرد؟ سبب‌ را از كجا پيدا كنيم‌؟ علت‌ را از كجا تفحص‌ كرده‌ و از كه‌ جويا شويم‌؟ جز اين‌ كه‌ بگوييم‌ «ان‌الله لايغير مابقوم‌ حتي‌ يغيروا ما بانفسهم‌». (37)پاره دوم‌ جدا مانده‌ از پاره يكم‌«ما كان‌ ربك‌ ليهلك‌ القري‌ بظلم‌ واهلها مصلحون‌». (38) چرا مسلمانان‌ ذليل‌ شدند؟ چرا دين‌ اسلام‌ ضعيف‌ شد؟ كفار چرا غالب‌ گرديدند؟ اين‌ پريشاني‌ از كجاست‌ و خرابي‌ از چه‌ راه‌ است‌؟ بايد حل‌ اين‌ مسأله مشكل‌ را از قرآن‌ مجيد پرسش‌ نمود. در اين‌ آيه‌ كه‌ فرموده‌ «ان‌الله لايغير مابقوم‌ حتي‌ يغيرواما بانفسهم‌»، (39) معني‌ آيه‌ چنان‌ است‌ كه‌ خداوند متعال‌ هيچ‌ قومي‌ را از عرش‌ عزت‌ و رفعت‌ به‌ زير نياورد و از آسمان‌ استقلال‌ و حريت‌ به‌ قعر چاه‌ ويل‌ بندگي‌ و عبوديت‌ نيفكند مگر بعد از آن‌ كه‌ از سنتهاي‌ الهي‌ كه‌ براساس‌ حكمت‌ نهاده‌ است‌ انحراف‌ جستند. خداوند برنمي‌دارد نعمتي‌ را كه‌ به‌ قومي‌ عنايت‌ فرموده‌ مگر بعد از آن‌ كه‌ آن‌ قوم‌ حالات‌ خود را تغيير بدهند.نعمت‌ قديم‌ ما چه‌ بود؟ يكي‌ بزرگي‌ و سيادت‌ كه‌ تمام‌ ملوك‌ روي‌ زمين‌ از نام‌ اجداد گرامي‌ ما بر خود مي‌لرزيدند و در حضورشان‌ تخاذل‌ و فروتني‌ مي‌كردند. ديگر، امنيت‌ و راحت‌، آزادي‌ و حريت‌ و رفعت‌. كسي‌ را به‌ جانب‌ ما قدرت‌ درازدستي‌ نبود و احدي‌ را جرأت‌ مقابلي‌ و برابري‌ با ما در خاطر نمي‌گذشت‌. از روم‌ و فرنگ‌ اسير مي‌آورديم‌؛ از حبشه‌ غلام‌ و كنيز مي‌گرفتيم‌؛ بتان‌ هند را سرنگون‌ مي‌كرديم‌؛ بتخانه‌ها را خراب‌ مي‌نموديم‌؛ علماء جليل‌، سلاطين‌ مقتدر، عساكر جرار داشتيم‌. ديگر، صاحب‌ ثروت‌ و مكنت‌ بوديم‌؛ به‌ اجانب‌ محتاج‌ نبوديم‌؛ لوازم‌ زندگاني‌ را خود فراهم‌ داشتيم‌. به‌ يك‌ كلمه جامعه‌، همه اسباب‌ كار را صحيح‌ و تمام‌ نعمتهاي‌ خداوندي‌ را بروجه‌ اكمل‌ داشتيم‌.لكن‌ جملگي‌ از دستمان‌ به‌ در رفت‌ و در عوض‌ فقر وپريشاني‌، ذلت‌ و نكبت‌، احتياج‌ و مسكنت‌، بندگي‌ و عبوديت‌ در ما زياد شد. چرا كه‌ حالات‌ خود را تغيير داديم‌ و از سنت‌ خداوندي‌ كناره‌ كرديم‌. اولاً عقل‌ را كه‌ راهنماي‌ سعادت‌ و نجات‌ است‌ متابعت‌ نكرديم‌ و به‌ زنگار جهل‌ تيره‌ ساختيم‌. ثانياً در اقوال‌،صدق و راستي‌ كه‌ لازمه دين‌ اسلام‌ است‌ پيشه‌ نكرديم‌. دروغ‌ و بهتان‌، كذب‌ و افتراء عادت‌ و ملكه ما شد. سلامت‌ نفس‌ بَدَل‌ به‌ شرارت‌ و خيانت‌ گرديد؛ اتحاد و همدستي‌ را به‌ نفاق و دورويي‌ مبدل‌ ساختيم‌؛ مروت‌ و انصاف‌ را با بي‌رحمي‌ وستم‌ معاوضه‌ نموديم‌؛ غيرت‌ و حميت‌ رفت‌؛ كسالت‌ و بي‌حالي‌ جايگيرش‌ شد؛ عفت‌ و حيا رفت‌؛ بي‌شرمي‌ و بي‌عصمتي‌ آمد؛ نوع‌خواهي‌ و ملت‌پرستي‌ مبدل‌ به‌ بخل‌ و حسد، اتفاق به‌ نفاق ، اتحاد به‌ اختلاف‌، رحم‌ به‌ قساوت‌ تبديل‌ يافت‌. قبحي‌ نبود كه‌ مرتكب‌ نشديم‌؛ فسادي‌ نماند كه‌ برپا نكرديم‌؛ فتنه‌اي‌ نيافتيم‌ كه‌ احداث‌ ننموديم‌؛ گناهي‌ نبود كه‌ مرتكب‌ نشديم‌؛ منكري‌ نديديم‌ كه‌ اقدام‌ نكرديم‌، مختصراً مجموعه اخلاق رذيله‌، منبع‌ اعمال‌ شنيعه‌، مركز افعال‌ قبيحه‌ گشتيم‌؛ از حق‌ اعراق ض‌ كرده‌ طرفدار باطل‌ شديم‌.عهدي‌ كه‌ با خدا نموديم‌ وفا نكرديم‌ و معامله‌اي‌ كه‌ با كردگار عالميان‌ نموديم‌ برهم‌ زديم‌. پس‌ در عوض‌ به‌ غضب‌ الهي‌ دچار شديم‌ و به‌ آتش‌ قهر آسماني‌ سوختيم‌. خواهيد فرمود چه‌ معامله‌ و چه‌ عهد؟ همان‌ معامله‌اي‌ كه‌ خداوند در اين‌ آيه كريمه‌ مي‌فرمايد: «ان‌الله اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌ و اموالهم‌»، (40) يعني‌ خداوند از مسلمانان‌ خريده‌ است‌ جان‌ و مال‌ آنها را؛ چطور خريده‌؟ بايد در راه‌ كلمه الهي‌ ا ز جان‌ عزيز صرف‌نظر و از مال‌ دنيا اعراق ض‌ كنند. جان‌ بدهند تا احكام‌ الهي‌ را جاري‌ و مجري‌ سازند. مال‌ و منال‌ را به‌ جهت‌ ترويج‌ كلمه الهيه‌ دريغ‌ و مضايقه‌ ننمايند. يعني‌ دين‌ اسلام‌ را با خونها و مالهاي‌ خود ترويج‌ كنند. اگر امر داير شد كه‌ سكته‌ بر اسلام‌ وارد شود يا جان‌ مسلمانان‌، البته‌ بايد جان‌ بدهند و از دين‌ دست‌ نكشند.از كلمات‌ سخت‌ نويسنده‌ نبايد برنجيد يا حمل‌ بر مبالغه‌ و خيالات‌ شاعراق نه‌ كنيد. اندكي‌ در پيش‌ خود نشسته‌ و وجدان‌ را حاكم‌ و قاضي‌ قرار داده‌ تفكر و تأمل‌ كنيد و به‌ حال‌ ملل‌ و دول‌ اسلامي‌ نظر عبرتي‌ بيفكنيد تاصدق قول‌ ما بر شما ظاهر شود. اولاً به‌ طرف‌ پادشاهان‌ اسلامي‌ متوجه‌ شده‌ مي‌بينيم‌ سلاطين‌ اسلام‌ به‌ طرف‌ يكديگر جز به‌ نظر عدوان‌ و دشمني‌ نظر نمي‌كنند و از احوال‌ اتفاق ساير دول‌ پند نمي‌گيرند. كو دوستي‌ و مراوده‌؟ چه‌ شد اتحاد و يكرنگي‌؟ اين‌ ملوك‌ مسلمانان‌ به‌ حدي‌ از هم‌ دوري‌ و نفرت‌ مي‌كنند كه‌ گويي‌ پدر كشته‌اند و مسالمتشان‌ محال‌ است‌. چرا ايران‌ به‌ مراكش‌ سفير نمي‌فرستد؟ چرا مراكش‌ به‌ عثماني‌ وزيرمختار روانه‌ نمي‌كند؟ كو دوستي‌ ايران‌ و افغان‌؟ آخر اين‌ همه‌ قهر لازم‌ ندارد. آن‌ قدر بي‌اعتنايي‌ به‌ هم‌ واجب‌ نيست‌. قسمت‌ بزرگ‌ اين‌ مسامحه‌ و غفلت‌ راجع‌ به‌ دولت‌ عثماني‌ است‌ كه‌ امروز محل‌ توجه‌ تمام‌ مسلمانان‌ عالم‌ است‌. خيلي‌ جاي‌ افسوس‌ است‌ كه‌ در اين‌ حالت‌ كه‌ كشتي‌ اسلاميان‌ گرفتار نهنگهاست‌ دست‌ از حالات‌ سابقه‌ برنمي‌دارد. باز از گريبان‌ ايران‌ دست‌ نمي‌كشد.اما ملت‌ اسلامي‌ يعني‌ ما مردم‌ كه‌ دعوي‌ مسلماني‌ مي‌كنيم‌ آيا هيچ‌ در فكر برادران‌ خود هستيم‌؟ آيا از همسايه گرسنه‌ ياد مي‌كنيم‌؟ آيا مصلحت‌ مسلمانان‌ را بر مصلحت‌ خود مقدم‌ مي‌داريم‌؟ آيا در دفاع‌ از اسلام‌ بذل‌ جان‌ و مال‌ مي‌كنيم‌؟ آيا شعائر دين‌ را احترام‌ مي‌نماييم‌؟ آيا بيضه اسلام‌ را محافظت‌ مي‌كنيم‌؟ آيا در اعلاء كلمه الهي‌ كوشش‌ و بذل‌ جهد مي‌نماييم‌؟ آيا به‌ حيات‌ دنيا پشت‌پا زده‌ايم‌؟ اگر مؤمن‌ هستيم‌ علامت‌ مؤمن‌ بايد در جبين‌ ما هويدا باش�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 537]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن