تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833129889
نقش خواص در شكلگيرى حادثه عاشورا
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقش خواص در شكلگيرى حادثه عاشورا نويسنده:حسن رضايىمهر بسم الله الرحمن الرحیممقدّمهنهضت عاشورا با تمام درسها و عبرتهاى آن، پيامدار شكوه و عظمت آن بزرگمرد الهى، يعنى سيد جوانان اهل بهشت، حضرت حسين بن على عليهالسلام است. اينكه نهضت بىمثال عاشورا هنوز كه هنوز است بر تارك جهان مىدرخشد و روز به روز بر تجلّى آموزههاى آن براى تشنگان حقيقت و طالبان سعادت افزوده مىشود، چيزى نيست مگر موهبتى برخاسته از عظمت شأن و بلندى مقام آن امام همام و نشانههاى وجودى او. و از اين روست كه اين نهضت مقدس با نام حسين عليهالسلام زنده است.نهضت عاشورا در بردارنده مشخصهها و ابعاد مختلف شئون بشرى است، به گونهاى كه سالهاى سال است كه فكر بشر را جلب خود كرده و انسان امروز، هر روز از آن واقعه، ابعاد جديدترى را مىيابد و تشنهتر از هميشه به بررسى ابعاد و آموزههاى آن مىپردازد، اين است كه مسلمانان بايد در فراگيرى درسها و عبرتهاى عاشورا، بذل همت كرده و در طريق رسيدن به سعادت، آنها را چراغ راه خويش قرار دهند.از آنرو، كه شخصيت وجودى حضرت سيدالشهدا و قيام الهى او مشتمل بر جلوههاى متنوعى از هدايت انسانهاست و همين امر سبب جلب افكار انديشمندان مسلمان و غيرمسلمان به اين حقيقت بوده است، هر كس از زاويهاى به بررسى و تحقيق درباره شخصيت و سيره و سنّت او نشسته و در اين ميان به نتايج مفيدى هم دست يازيده است. از جمله مسائل مورد بحث در زمينه عبرتگيرى از حماسه عاشورا، بررسى موقعيت عوام و خواص در اين حادثه است؛ مسئلهاى كه رهبر معظم انقلاب بارها به آن اشاره كرده و تذكر دادهاند. آنچه در پى مىآيد، نگاهى به موقعيت خواص و عوام در عصر امام حسين عليهالسلام و موضعگيرى آنها در قبال حادثه عاشوراست.معنا و مفهوم خواصبه دليل آنكه انسان مدنى بالطبع و نيازمند زندگى اجتماعى است، همواره تكامل و تعالى خود را در همبستگى با جامعه مىبيند و عموما فرآيند تأثيرگذارى و تأثيرپذيرى را در جامعه به عنوان يك حقيقت مىپذيرد و از اينروست كه در مطلق جوامع بشرى، مردم از حيث نفوذ و قدرت و اثرگذارى بر ديگران و نيز تأثيرپذيرى از ايشان به دو قطب تأثيرگذار و تأثيرپذير تقسيم مىشوند. در اين ميان، گروهى كه تأثيرگذارند و در واقع، اقلّيتى از افراد جامعه را تشكيل مىدهند، به لحاظ خصوصياتى كه دارند ـ يعنى اهل تحقيق و نظر بوده و بر اساس بصيرت و عقل به تحليل مسائل مىپردازند و به همين دليل پيشكسوتان جريانهاى اجتماعى هستند ـ «خواص» ناميده مىشوند. از ديدگاه جامعهشناختى، خواص، گروهى اجتماعى هستند كه ديگران در ارزشيابى خود، آنها را ملاك و معيار قرار مىدهند. در اعمال و رفتار خود از آنها الهام گرفته و رأى و ديدگاه آنها را، مبناى داورى و عمل خود قرار مىدهند. از اينروى، به آنها گروههاى مرجع يا داورى يا استنادى گفته مىشود.(1)رهبر معظم انقلاب در يك تقسيم جامعهشناسانه، از اين گروه اينگونه ياد مىكنند: «[خواص] كسانى هستند كه از روى فكر و فهميدگى و آگاهى و تصميمگيرى كار مىكنند؛ يك راهى را مىشناسند و دنبال آن راه حركت مىكنند... خواص يعنى كسانى كه وقتى عملى انجام مىدهند، موضعگيرى مىكنند و راهى را كه انتخاب مىكنند از روى فكر و تحليل است. مىفهمند و تصميم مىگيرند و عمل مىكنند.»(2)پس كسانى كه در برخورد با حوادث اجتماعى، اهل بصيرت و آگاهىاند و خود تصميم گيرندهاند نه پيرو تصميم ديگران، خواص ناميده مىشوند.نقش خواص در شكلگيرى فرايندهاى تاريخىحوادث گذشته كه چيزى جز محتواى تاريخ نيست، گنجينه عبرتگيرى آيندگان و سرمايهاى گرانسنگ براى نوع بشر است. مطالعه و بررسى اين حوادث و پيامدهاى آنها، براى انسان در نوع تفكر و تصميمگيرى و برخورد با قضاياى پيش آمده امرى ضرورى است.با يك نگاه جامعهشناختى نسبت به جوامع پيشين، در مىيابيم كه هر جامعهاى در طول تاريخ، افرادش را در دو گروه خواص و عوام تجريه كرده است و در واقع، همين دو گروهند كه منشأ تحولات تاريخى در دورههاى مختلف بودهاند؛ به گونهاى كه هر پديده تاريخى، حاصل نوع عملكرد اين دو طايفه و تعامل آنهاست. اكنون با توجه به مرجعيت خواص براى عوام و تأثيرپذيرى گروه پيرو از طايفه پيشرو، توجه به عملكرد و نوع تفكر اين دو دسته در انعقاد و شكل گيرى فرايندهاى تاريخى، امرى حايز اهميت خواهد بود؛ زيرا نوع عملكرد آنهاست كه مىتواند جامعه و حتى تاريخ را سعادتمند كرده و يا به تباهى و انهدام بكشاند. عنصر اصلى در اين امر، خواص هستند؛ زيرا به فرموده رهبر معظم انقلاب، «حركت خواص، به دنبال خود حركت عوام را مىآورد... يك وقت يك حركت بجا، تاريخ را نجات مى دهد؛ گاهى يك حركت نابجا كه ناشى از ترس و ضعف و دنياطلبى و حرص براى زنده ماندن است، تاريخ را در ورطه گمراهى مىغلتند... اگر خواص، در هنگام خودش، كارى را كه لازم است، تشخيص دادند و عمل كردند، تاريخ نجات پيدا مىكند و حسين بن علىها به كربلا كشانده نمى شوند.»(3) «وقتى ه خواص طرفدار حق در يك جامعه يا اكثريت قاطعشان آنچنان مىشوند كه دنياى خودشان برايشان اهميت پيدا مىكند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها ماندن، حاضر مىشوند حاكميت باطل را قبول كنند.»(4) بديهى است اگر خواص در تشخيص صواب از خطا دقت داشته باشند و همت خود را در راستاى آنچه كه به صلاح جامعه و تاريخ است، استوار سازند، عوام نيز پيروى مىنمايند؛ زيرا خواص در همه ابعاد فكرى، رفتارهاى فردى و اجتماعى و ساير شئونات، مقتداى عوام هستند. نتيجه چنين عملكردى، تعالى جامعه و سعادت مردم است، در غير اين صورت، نتيجهاى جز تباهى و انهدام نخواهد داشت.نقش خواص در شكلگيرى حادثه عاشوراپيدايش هر حادثهاى در جوامع بشرى در مرتبه اول معلول عملكرد خواص آن جامعه است كه طبيعت چنين عملكردى، تأثيرپذيرى عوام را به دنبال دارد؛ خواص، يا خواصِ حقّند و يا خواصّ باطل. خواصّ حق نيز در مقابل مظاهر دنيوى يا پاىبند به حقند و يا روى گردان از حق. بديهى است هر يك از اين اقسام مىتواند در پيدايش و عدم پيدايش فرايندهاى تاريخى، اجتماعى و سياسى مؤثر باشد و در نتيجه، جامعه را به صلاح و يا فساد بكشاند.حادثه عاشورا و كشته شدن فرزند رسول خدا صلىاللهعليهوآله يكى از حوادثى بود كه نقش خواص در قبال آن بسيار برجسته و قابل توجه و تأمل بوده است. اكنون، به بررسى وضعيت خواص نسبت به قيام عاشورا مىپردازيم.خواص و متنفذان حاضر در عصر امام حسين عليهالسلامدر يك تقسيمبندى مىتوان خواص دوره امام حسين عليهالسلام را به چند دسته تقسيم كرد:1. بقاياى اصحاب پيامبر صلىاللهعليهوآله از مهاجر و انصار؛ مانند: جابر بن عبدالله انصارى، ابن عباس، سهل بن ساعدى و انس بن مالك.2. بزرگان و خواص شيعه؛ مانند: محمد حنفيه، مختار، سليمان بن صرد خزاعى، هانى بن عروه، مسيب بن نجبه فزارى و ابراهيم اشتر.3. اطرافيان خلفا؛ مانند: عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير.4. متنفذان در قبايل قحطانى در سرزمين عراق كه شامل بزرگان و رؤساى قبايل قحطانى مىشوند؛ مانند: شمر، محمد بن اشعث و عمرو بن حريث.5. كارگزاران بنىاميه از قبيل عمارة بن عقبة بن وليد و ابن زياد.اكنون با توجه به عملكرد خواص عصر امام حسين عليهالسلام در قبال حادثه عاشورا، مىتوان آنها را به دو گروه تقسيم كرد:1. كسانى كه از همكارى با امام عليهالسلام به علل و دلايلى بازماندند و توفيق حضور در ركاب او را نيافتند.2. كسانى كه زمينه ساز حادثه عاشورا بوده و آتش جنگ را بر عليه امام عليهالسلام دامن زدند. گروه اول را نيز از حيث نوع موضعگيرى مىتوان به اقسامى به شرح ذيل تقسيم كرد:الف) كسانى كه به حقانيّت امام عليهالسلام قايل بودند، اما قدرت همراهى و يارى او را نداشتند. از اين گروه مىتوان به جابربن عبدالله انصارى، صحابى بزرگ پيامبر صلىاللهعليهوآله ، اشاره نمود. «جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام خزرجى انصارى مكنّى به ابو عبدالله از بزرگان صحابه رسول الله صلىاللهعليهوآله و از دوستداران خاندان پاك آن حضرت است... جابر خود گويد: «رسول اكرم صلىاللهعليهوآله خود شخصا در بيست و يك غزوه حضور داشت و من در نوزده غزوه شركت داشتم، وى در بدر و اُحد شركت ننمود، ولى به مسلمانان آب مىداد كه پدرش به علت خردسالى او را از نبرد باز مىداشت. جابر در صفين در ركاب اميرالمؤمنين عليهالسلام بوده و او نخستين كسى است كه امام حسين عليهالسلام را پس از شهادتش زيارت نمود و آخرين كسى از ياران رسول الله صلىاللهعليهوآله بود كه درگذشت. وى نسبت به خاندان رسالت ارادتى شايان داشت كه حديث لوح فاطمه عليهاالسلام مشتمل بر اسامى حضرات ائمه معصومان را او به امام باقر عليهالسلام باز گفت و سلام پيغمبر را به آن حضرت رساند.»(5) وى در هنگام حادثه عاشورا نابينا بود، از اينرو، نتوانست با امام عليهالسلام در كربلا حضور يابد. عبدالله بن جعفر و محمد حنفيه نيز از همين گروهند كه به علت كهنسالى و بيمارى يا علل و مصالح ديگر، از حضور در كربلا بىنصيب ماندند.(6)ب) كسانى كه قايل به حقانيت امام عليهالسلام بودند و در عين توانايى، با او همراه نشدند. يكى از اين افراد، عبيداللهبن حر جُعفى است. وى از هواداران عثمان بود كه پس از كشته شدن او، نزد معاويه رفت و در جنگ صفين در مقابل حضرت على عليهالسلام به جنگ ايستاد.(7) او شاعر نيز بوده است و در بين مردم كوفه شخصى شناخته شده به حساب مى آمد، هرچند سابقه مثبتى نداشته است.(8) عبيدالله بن حر جعفى در حالى كه مىتوانست امام را يارى دهد، چنين كارى نكرد؛ زيرا وقتى امام عليهالسلام به منزل «قصر مقاتل» رسيدند، خيمهاى ديدند. سؤال فرمودند كه خيمه كيست؟ گفتند: متعلق به عبيدالله بن حر جعفى است. امام عليهالسلام كسى را فرستاد تا او را به همكارى دعوت كند، اما او جواب منفى داد و گفت: «من از كوفه بيرون نشدم مگر به خاطر اينكه با حسين عليهالسلام نباشم، چون در كوفه ياورى ندارد و من اصلاً دوست ندارم او را ببينم و او هم مرا ببيند.»پاسخِ او را به امام عليهالسلام گفتند و آن حضرت خودش نزد وى رفت و پس از سلام، او را براى خروج بر عليه يزيد دعوت كرد، ولى عبيدالله همان جواب را تكرار نمود. چون امام از هدايت و رستگارى او مأيوس شد، فرمود: «نصيحتى به تو مىكنم و آن اينكه تا مىتوانى خود را به مكان دورى برسان تا صداى استغاثه ما را نشنوى؛ زيرا به خدا سوگند اگر صداى استغاثه ما به گوش كسى برسد و به يارى ما شتاب نكند، خدا او را در آتش جهنم قرار خواهد داد.(9)سرانجام، عبيدالله امام عليهالسلام را يارى نكرد، در حالى كه توانايى چنين امرى را داشت.از خلال كلمات عبيدالله با امام و نيز با توجه به اشعارى كه پس از شهادت امام از او نقل شده است، مىتوان دريافت كه او منكر حقانيت حركت امام نبوده، بلكه معتقد به آن بوده است؛ مثلاً وقتى كه امام او را به توبه دعوت كرد و راه توبه را پيوستن به فرزند دختر رسول خدا معرفى نمود، عبيدالله گفت: به خدا سوگند من مىدانم كه هر كس از فرمان تو پيروى كند به سعادت ابدى و خوشبختى ابدى نايل شده است، ولى من احتمال نمىدهم كه يارى من به حال تو سودى داشته باشد.او، همچنين در اشعارى كه در حسرت نپيوستن به امام سروده است، مىگويد:فيالك يا حسرة ما دمت حيّا تَرَدَّدُ بين صدرى و التراقىحسينٌ حين يطلب نصر مثلى على اهل العداوة و الشقاقحسين حيث يطلب بذل نصرى على اهل الضلالة و النفاقلو انّى اواسيه بنفسى لنلت كرامة يوم التلاقىآه از حسرت و تأسف سنگينى كه تا زنده هستم، در ميان سينه و گلويم در حركت است. آنگاه كه حسين بر اهل نفاق و ستم پيشگان از مثل من يارى مىطلبيد؛ آن گاه كه مىخواست براى نابودى اهل ضلال و نفاق به ياريش بشتابم. آرى، اگر آن روز از راه جان، يارى و مواساتش مىنمودم، در روز قيامت به شرافتى بس بزرگ نايل مىشدم.(10)اعتقاد به اينكه امام عليهالسلام بر عليه اهل ضلال و نفاق قيام كرده و سعادت و خوشبختى در فرمانبردارى از اوست، كاشف از اعتقاد او به حقانيت امام است؛ هر چند كه اين امر، به تنهايى، علت رستگارى نيست، بلكه حركت بر اساس اين اعتقاد و عمل بر طبق آن، لازم است و چون عبيدالله اعتقاد را به مرحله عمل نرسانيد، رستگار نشد.البته اعتقاد به حقانيت نيز، از حيث شدت و ضعف، داراى مراتب است. مثلاً افرادى مانند سليمان بن صردخزاعى و مسيب نجبه فزارى (از سران شيعيان كوفه) كه معتقد به حقانيت امام عليهالسلام بودند و حتى از او دعوت رسمى به عمل آورده بودند، با اين حال، از يارى آن حضرت سر باز زدند. شايد بتوان گفت: اعتقاد آنان به حقانيت امام در مرتبه شديدتر (به نسبت عبيدالله) بوده است، ولى آنچه اهميت دارد، عمل است كه هم آنان و هم عبيدالله در آن مساوى بودند.ج. كسانى كه نسبت به حقانيت امام عليهالسلام توقف كرده و يا از منكران بودند و بدين روى از يارى او خوددارى كردند.عبدالله بن عمر را مىتوان يكى از اين افراد دانست. «وى سال سوم بعثت، در مكه متولد شد و گويند قبل از پدرش ايمان آورده كه بنابراين، بايد پيش از بلوغ، مسلمان شده باشد. او پيش از پدر خود به مدينه هجرت كرد و در سال 73 يا 74 ه. ق. در سن 84 سالگى در مكه از دنيا رفت.»(11)در همان روزهاى اول ورود امام حسين عليهالسلام به مكه، عبدالله بن عمر كه براى عمره مستحب آنجا بود، خدمت امام عليهالسلام آمد و چنين گفت: اى اباعبدالله، چون مردم با اين مرد بيعت كردهاند و درهم و دينار در دست او قرار دارد، قهرا مردم به او اقبال نشان مىدهند و با دشمنى خاندان اموى با شما، مىترسم در صورت مخالفت با او كشته شوى و گروهى از مسلمانان قربانى گردند و از رسول خدا صلىاللهعليهوآله شنيدم كه مىفرمود: «حسين كشته خواهد شد و اگر مردم دست از يارى او بردارند، به ذلّت مبتلا مىگردند.» اكنون پيشنهاد من به شما آن است كه همانطور كه همه مردم با يزيد بيعت كردهاند، تو نيز بيعت كنى و از ريخته شدن خون مسلمانان بترسى.(12)امام عليهالسلام پس از دادن پاسخ او فرمود: اى ابوعبدالرحمان از خدا بترس و از يارى ما دست برمدار.اما اين سخنان نورانى در او تأثير نكرد و آخرالامر از جمله كسانى شد كه با يزيد بيعت كرد.(13) او بيعت خود را با يزيد اينگونه توجيه مىكرد: «اگر اين كار درستى بوده چه بهتر و گرنه صبر مىكنم تا اوضاع بهتر شود.»پس از اينكه مردم مدينه عليه يزيد خروج كردند و بيعتش را شكستند، وى فرزندان خود را گرد آورد و گفت: ما طبق بيعت خدا با او (يزيد) بيعت كرديم و از پيغمبر شنيدم كه فرمود: روز قيامت پرچمى افراشته گردد و گروهى به زير آن گرد آيند و سپس اعلام شود كه اينان جفاكارانند و بزرگترين جفا و خدعه پس از شرك به خدا نقض بيعت است. مبادا يكى از شما بيعت خود را بشكند كه ميان من و او رابطه قطع خواهد شد.(14)البته عبدالله بن عمر از زمان حضرت على عليهالسلام نيز يكى از خواصى بود كه در عين اعتقاد به حقانيت على عليهالسلام و باطل دانستن دشمنانش، سكوت كرد و امام را يارى نكرد.(15) او در واقع، از قاعدين(16) بود، اما در قضيه عاشورا، با توجه به عملكردش و روى آورى به يزيد و پاىبندى به او و تنها گذاشتن امام، و با علم به حديث پيغمبر صلىاللهعليهوآله كه هر كسى از يارى و نصرت حسين عليهالسلام دست بردارد ذليل و خوار است، او را از قاعدين و توقفكنندگان در حقانيت امام دانستن بسى جاى تأمل دارد؛ زيرا او آشكارا به يزيد اعلام وفادارى نمود و براى او تبليغ كرد و به بيعت خود استوار ماند.يكى ديگر از كسانى كه در حقانيت امام ترديد داشته و يا منكر آن بوده است، و به همين دليل در ركاب امام عليهالسلام در جنگ با دشمنان حاضر نشد، عبدالله بن زبير است. «وى بيست ماه پس از هجرت، در مدينه متولد شد. محدثان و مورّخان عامه، او را به كثرت عبادت وصف مىكنند. وى از سرسختترين دشمنان خاندان پيامبر اسلام بوده و هم او بود كه پدرش را از على عليهالسلام برگردانيد و او را به جنگ با آن حضرت، برانگيخت... سعيد بن جبير روايت كرده كه روزى عبدالله، به عبدالله بن عباس روكرد و گفت: چهل سال است كه دشمنى شما اهلبيت را در دل خويش جا دادهام و آن را پنهان مىدارم.»(17) او نيز كه از مخالفتكنندگان با بيعت يزيد بود، به دنبال آن از مدينه به مكه پناهنده شد. وى از جمله كسانى بود كه مىخواست امام حسين عليهالسلام در مكه نماند؛ زيرا با حضور امام و تجمع مردم بر گرد آن حضرت، زمينه اى براى توفيق او نبود.(18) وى هر چند كه گاهى به ظاهر، پيشنهاد انصراف از سفر عراق را به امام مىداد، اما چون هواى خلافت را در سر مىپروراند و در فكر سقوط حكومت يزيد بود، خود را رقيب جدّى امام عليهالسلام مىدانست و نه تنها با هدف او موافق نبود، بلكه به شكست او نيز بىميل نبود. از اينرو، از شهادت امام عليهالسلام كمال استفاده را به نفع خود بر عليه يزيد برد. «عبدالله زبير پس از مرگ يزيد ادعاى خلافت كرد و گروهى با او بيعت كردند تا اينكه در سال 73 هجرى در دوره خلافت عبدالملك به دست نيروهاى حجاج بن يوسف كه براى سركوبى او به مكه هجوم آوردند، كشته شد.»(19)زمينهسازان و به وجود آورندگان حادثه عاشوراحادثه عاشورا در بر دارنده دو گونه از خواص بود: خواص حق و مثبت كه در لشكرگاه امام عليهالسلام طريق سعادت را مىپيمودند و خواص باطل و منفى كه در مقابل امام عليهالسلام صف كشيده بودند. هر يك، گروه زيادى از عوام را پشت سر داشتند. از آنروى كه بحث ما پيرامون آسيبشناسى خواص جبهه باطل و ارزيابى آنهاست، بحث را با اختصاص دادن به اين گروه پى مىگيريم.متأسفانه، شمار خواص منفى و منحرفى كه در زمينهسازى و پيدايش حادثه عاشورا و راه اندازى عوام بر عليه امام تأثير بسزايى داشتهاند، كم نبودند. حضور قبايل مختلف كوفه و كوفيان در لشكركشى عليه امام حسين عليهالسلام ، گواه اين مطلب است. عوامل انحراف اينگونه خواص ـ چنان كه خواهد آمد ـ امورى از قبيل راحتطلبى، دنياپرستى، دور شدن از معنويت، تعصبات قبيلهاى و جعل حديث بوده است. شناخت مصاديق خواص، بخصوص خواص جبهه باطل، براى بررسى آسيبها و دلايلى كه باعث لغزش و انحراف آنها شده است و نيز عبرتگيرى از عاقبت سياه آنان، امرى پسنديده و بلكه لازم است. شناخت مصاديق اين نوع خواص در هر دورهاى از تاريخ اسلام، با توجه به گويا بودن تاريخ اسلامى، امرى نه چندان سخت، بلكه كوششى مفيد است؛ زيرا تاريخ سند گوياى حوادث گذشته و آينه اعمال و عملكردهاى گذشتگان است. اينك به بعضى از خواص منفى و تأثيرگذار در ايجاد زمينهها و پيدايش حادثه عاشورا اشاره مىشود:1. شريح قاضىشريح بن حارث، قاضى معروف كوفه و وابسته به امويان بود. او در اصل يمنى بود و در زمان عمر به قضاوت كوفه منصوب شد و مدت شصت سال اين شغل را داشت. جز در ايام عبدالله بن زبير كه سه سال اين كار را ترك كرد، در ايام حج دست از اين كار كشيد و تا زمان مرگش در سال 97 يا 98 هجرى ـ كه عمرش بيش از صد سال بود ـ خانهنشين شد.(20)چهره شريح قاضى به عنوان عالم وابسته به دربارِ ستم و در خدمت زر و زور و تزوير شناخته مىشود و [معلوم است كه دشمنان] هميشه براى كوبيدن حق، از چهرههاى مذهبى و موجه كه مردم حرفشان را مىپذيرند، استفاده مىكنند [و[ شريح هم در منصب قضاوت بود و چنين سوء استفادهاى از موقعيت او به نفع حكومت جور انجام گرفت.»(21)رهبر معظّم انقلاب درباره اين شخص و نقش مؤثر او در ايجاد زمينه براى كشتن فرزند رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمودند: «شريح قاضى كه جزو بنىاميه نبود، كسى بود كه مىفهميد حق با كيست؛ مىفهميد اوضاع از چه قرار است. وقتى هانى بن عروه را به زندان انداختند و سر و رويش را مجروح كردند، سربازان و افراد قبيلهاش اطراف قصر عبيدالله بن زياد را گرفتند. ابن زياد ترسيد، به شريح قاضى گفت: برو به اينها بگو هانى زنده است. شريح ديد كه هانى مجروح است. هانى بن عروه گفت: اى مسلمانها اين چه وضعى است (خطاب به شريح) پس قوم من چه شدند؟ مردند؟ چرا سراغ من نيامدند؟ چرا نمىآيند مرا از اينجا نجات دهند؟ شريح قاضى گفت: «مىخواستم بروم و اين حرفهاى هانى را به مردم بگويم، اما افسوس كه جاسوس عبيدالله آنجا ايستاده بود، جرأت نكردم.» جرأت نكردم يعنى چه؟ يعنى ترجيح دنيا بر دين. شايد اگر شريح همين يك كار را انجام مىداد تاريخ عوض مىشد.»(22)اگر او واقعيت را به مردم مىگفت، شايد هانى كشته نمىشد و مسلم تنها نمىماند و حادثه كربلا به وجود نمىآمد.2. عمربن سعدعمربن سعد يكى از شخصيتهاى باطل و مؤثر در تحقق حادثه كربلا بود. او پسر سعد بن وقاص از سرداران صدر اسلام بود.(23) پيش از حادثه عاشورا ابن زياد حكمرانى رى را به او داده بود. وقتى كه ابن زياد از رسيدن امام عليهالسلام به عراق مطلع شد، عمر سعد را طلبيد و به او امر كرد كه اول به كربلا برود و با حسين بجنگد و پس از آن، به رى برود، در غير اين صورت خبرى از ايالت رى نيست. عمر سعد بين جنگ با امام و دست برداشتن از ملك رى مردد شد و سرانجام دنياپرستى و ظواهر دنيوى و حكمرانى رى را بر كشتن فرزند پيامبر صلىاللهعليهوآله ترجيح داد و به كربلا رفت. در كربلا، در موقعيتهاى مختلف امام سعى كرد او را از جنگيدن منصرف كند، ولى وى نپذيرفت و در روز عاشورا اولين تير را خودش به سوى لشكرگاه امام حسين عليهالسلام روانه كرد.(24)چنان كه در كتب تاريخ نيز آمده است، عمر بن سعد از اول نسبت به كشتن امام عليهالسلام كراهت داشت و اين بدين دليل بود كه خوبمىدانست حسين عليهالسلام كيست؛ احاديثپيامبر را در فضيلت او شنيده بود و نيز اين سخن حضرت على عليهالسلام را كه «واى بر تو اى عمر بن سعد چگونه خواهى بود در روزى كه بين بهشت و جهنم مخيّر شوى و تو جهنم را اختيار كنى»(25) اما با اين حال، حبّ جاه و مقام او را به جهنم كشاند و به عنوان فرماندهى لشكر ابن زياد، اهلبيت پيامبر صلىاللهعليهوآله را به خاك و خون كشيد.3. حُصين بن نُميرحُصين بن نُمير يكى ديگر از خواص لشكر ابن زياد بود. وى از سران امويان و از قبيله كنده بود كه همواره با امام دشمنى داشت. در جنگ صفين در سپاه معاويه بود. در ايام يزيد نيز بر عدهاى از سپاه فرماندهى داشت. او در دوران قيام مسلم بن عقيل در كوفه، رئيس پليس ابن زياد بود. هم او بود كه قيس بن مسهر، فرستاده امام حسين عليهالسلام را دستگير كرد و نزد ابن زياد فرستاد و قيس به شهادت رسيد. وى هنگامى كه عبدالله بن زبير در مكه بر ضد يزيد سر به مخالفت برداشته بود، بر كوه ابوقبيس منجنيق نهاد و كعبه را هدف قرار داد.(26) در دوران يزيد، به دستور او در حمله و محاصره مدينه شركت داشت. او از مخالفان سرسخت شيعه بود و در سركوبى نهضت توابين حضور داشت و سه سال بعد (در سال 67 هجرى) به دست ابراهيم اشتر كشته شد. وى در حادثه عاشورا از فرماندهان گروه تيرانداز بود كه به سپاه حسين عليهالسلام حمله كردند.(27)4. شَبَث بن رِبعىشَبَث بن رِبعى يكى از خواص كوفه و از طايفه بنى تميم است. «از متعينين [شناخته شده و صاحب نفوذ [كوفه و ابتدا در مسلك ياران اميرالمؤمنين عليهالسلام بود و حضرت او را با عدى بن حاتم يا با صعصعة بن صوحان به نزد معاويه فرستاد كه وى را به اطاعت خود بخوانند و او با معاويه به شايستگى سخن گفت و در جنگ صفين در ركاب حضرت بود، ولى هنگام عزيمت حضرت به نهروان او و اشعث بن قيس و عمرو بن حريث، سر از اطاعت او تافته، ديگران را نيز از اطاعت او باز مى داشتند.»(28)او از جمله كسانى بود كه براى امام حسين عليهالسلام دعوتنامه فرستاد، اما روز عاشورا به عنوان يكى از نيروهاى پياده لشكر عمر سعد در مقابل امام ايستاد. شبث بن ربعى از چهرههاى متلوّن تاريخ بود. در قتل حسين بن على عليهالسلام شركت داشت... و پس از عاشورا، به شكرانه و خوشحالى از كشته شدن حسين عليهالسلام ، مسجدى در كوفه تجديد بنا كرد. او پس از چندى، همراه مختار به خونخواهى حسين بن على عليهالسلام پرداخت و رئيس پليس مختار شد. او در كشتن مختار نيز حضور داشت.(29)خدا نترسى و به دنبال آن دنياپرستى چنين افرادى بود كه سير تاريخ را منحرف كرد، عوام را از اطراف مسلم پراكنده ساخت و آنها را در مقابل فرزند رسول خدا قرار داد. رهبر معظّم انقلاب در گوشهاى از سخنان خود با اشاره به اين مطلب، فرمودند: «اگر امثال شبث بن ربعى در يك لحظه حساس از خدا مىترسيدند، به جاى اينكه از ابن زياد بترسند، تاريخ عوض مىشد [اما] آنها آمدند مردم را متفرق كردند. عوام متفرق شدند.»(30)5. حديثسازانوجود متنفذان و خواصى كه كارشان جعل حديث بود، يكى ديگر از عوامل پيدايش حادثه عاشورا به شمار مىآيد. آنان كه به نفع دستگاه حكومتى اموى جعل حديث مىكردند، نه تنها قيام امام حسين عليهالسلام را غير مشروع جلوه مىدادند و آن را خروج بر خليفه مسلمانان قلمداد مىكردند، بلكه عوام را نيز به دنبال خود كشيده، آنها را تحريك به جنگ بر عليه امام مىكردند. فضاى بيمار سياسى كوفه نيز چنين نغمههاى شومى را پذيرا مىشد و به همين علت بود كه از عوام تا خواص، از رعيت تا اشراف و سران قبايل از جنگ با فرزند رسول خدا مضايقه نكردند. اينك به يكى از اين احاديث ساختگى، كه راوى آن بشير بن عمرو انصارى است، بنگريد: حمد بن عبدالرحمان مىگويد: نزد بشير بن عمرو انصارى رفتم در حالى كه يزيد خليفه شده بود؛ او چنين اظهار داشت: «مخالفان يزيد مىگويند كه يزيد بهترين فرد براى مديريت جامعه نيست، بعد مىافزايد: و من هم اين را قبول دارم، اما اگر رهبرى يزيد پذيرفته شود بهتر از آن است كه اختلاف پديدار شود؛ زيرا از پيامبر صلىاللهعليهوآله شنيدم كه فرمود: "لا يأتيك فى الجماعة اِلاّخَيْر" يعنى: از ناحيه جماعت، چيزى غير از خير نصيب شما نمىشود. بر طبق اين حديثى كه بشير بن عمرو انصارى ساخته، در صورتى كه جامعه يزيد را قبول كرد، مخالفان او نبايد حرفى بزنند؛ زيرا پيامبر اصالت را به جامعه داده است. يزيد هر چند شخصى بدكاره و نالايق بوده، ولى تا زمانى كه نماز مىخواند و جماعت و جمعه اقامه مىكند، ديگر نبايد عليه او قيام كرد... و هر كس بر خلاف اين جريان حركت كند، بايد او را كشت.»(31)خلاصه آنكه، زمينهسازان و پديدآورندگان حادثه عاشورا به طور عمده، اشراف كوفه بودند كه جماعتى مانند اسماءبن خارجه، محمدبن اشعث، كثيربن شهاب، شمربن ذى الجوشن و خلاصه بزرگان و رؤساى قبايل قحطانى كه قبايل خود را با خود به جنگ بردند. از همين گروهند. البته، هرچند اشراف و بزرگان اين قبايل از طرفداران سنتى بنىاميه نبودند، اما حبجاهومالورياست همهآنهادرصفبنىاميه قرار داده بود.طرفداران بنىاميه، يعنى همان عثمانيان افراطى نيز، از زمينهسازان اصلى حادثه عاشورا به شمار مىآيند. يكى از آنها عمارة بن عقبه بن وليد بود كه به يزيد نامه نوشت و عزل نعمان را از ولايت كوفه درخواست كرد. از پيامدهاى اين درخواست، آمدن عبيدالله بن زياد به كوفه و به دنبال آن، تهديد مردم به قتل در صورت همكارى با مسلم بن عقيل و در نتيجه، تنها ماندن مسلم و شهادت او و ديگر خواص شيعه از جمله هانى بن عروه بود كه همه اينها زمينه پيدايش حادثه كربلا را فراهم آورد.نقش عوام در حادثه عاشورا اجمالاً از دو منظر قابل ملاحظه است: نخست از حيث نظرى و فكرى؛ زيرا عوام حاضر در لشكر كفر از حيث اعتقادى پيرو خواص و بزرگان و سران خود بودند. دوم از حيث عملى؛ يعنى همه آنها به پيروى از سران خود و به دستور آنان، زينتدهنده لشكر عمر سعد بر عليه امام عليهالسلام بودند.عوامل انحراف خواص حاضر در صحنه كربلاخواص، در هر جامعهاى به لحاظ تبعيت و عدم تبعيت از حق، به خواص حق و خواص باطل تقسيم مىشوند. خواص حق نيز دو دستهاند: دستهاى كه به هنگام انتخاب بين دين و دنيا (در شرايط حساس جامعه)، جانب دين را گرفته و از دنيا و متاع آن چشم مىپوشند و گروهى كه جانب دنيا را ترجيح داده و دين را به دنيا مىفروشند؛ يعنى در عين اينكه حق را شناخته و در مواقعى از آن طرفدارى هم كردهاند، اما در مواقع لازم و حساس، انتخاب برتر را از ميان اين دو مقوله، دنيا و متاع آن قرار دادهاند. اما آنچه مهم است توجه به عوامل اين انحراف است؛ يعنى چه علل و عواملى باعث مىشود كه اين دسته از خواص از حق عدول كرده و به گونهاى تغيير موضع دهند كه نسبت به دين يا بىتفاوت بوده و يا در مقابل آن قرار گيرند. در تاريخ اسلام كم نيستند افرادى كه وقتى افشاى حق و يارى آن لازم بود، كتمانش كردند و حتى در مقابل آن قد علم نمودند؛ نام افرادى مانند طلحه، زبير و... كه اينگونه عمل كردند، هيچ گاه از تاريخ اسلام محو نخواهد شد. بسيارى از خواص كوفه كه مسلم و پس از او، حضرت سيدالشهدا عليهالسلام را تنها گذاشته و حتى با آنها به جنگ برخاستند، كسانى بودند كه حقيقت را مىدانستند و حق و باطل بر آنها مشتبه نبود. از اين روى، آنچه مهم است بررسى عوامل انحراف خواص از موضع حق به باطل است كه در اين نوشتار به برخى از علل انحراف خواص در صحنه كربلا اشاره مىشود1. دور شدن از معنويتيكى از علل انحراف خواص در حادثه عاشورا، بريدگى از معنويت بود كه منشأ آن را بايد پس از رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله دانست؛ چرا كه هدف اصلى رسالت انبيا نزديك كردن بندگان به خدا و ايجاد معنويت در بين آنان بوده است. پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله نيز انقلاب جهانى خود را بر اساس معنويت بنا نهاد و رسالت خويش را با دعوت به معنويات و فراخواندن بندگان به سوى خداى بىهمتا آغاز كرد و با تكيه بر همين عنصر اساسى به درهم كوبيدن آثار شرك و گمراهى پرداخت و مردم را از بىراهه بتپرستى به صراط مستقيم خداپرستى هدايت فرمود. بر همين اساس، آغاز رسالت او با نزول سورههاى آخرين قرآن، كه عمدتا پيرامون مبدأ و معاد بودهاند، شكل گرفت. در سايه همين برنامه انسانسازى بود كه تربيت يافتگان پيغمبر صلىاللهعليهوآله ، جلوههاى بارز معنويت و ارتباط با خدا بودند، بدانگونه كه خود را فرمانبردار حقيقى اوامر الهى مىدانستند و در انجام دستورات دينى به مسابقه مىپرداختند. در اسدالغابه چنين آمده است: برخى از جوانان براى اينكه قدّشان بلندتر نشان داده شود و اجازه حضور در ميدان جنگ پيدا كنند، روى پنجه پاى خود مىايستادند و هرگاه نوجوانى اجازه ميدان رفتن مىيافت، نوجوان ديگرى براى آنكه او هم خود را به ميدان برساند مىگفت: من هم چون او قادرم بجنگم و براى اثبات اين مدعى حاضر به كشتى گرفتن و مسابقه با او هستم.(32)تفسير مجمعالبيان ذيل آيه «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ» (حشر: 9) يكى از شأن نزولهاى گفته شده درباره اين آيه را اين چنين بيان مىكند: مرد فقيرى خدمت پيامبر صلىاللهعليهوآله رسيده عرض كرد: گرسنهام مرا سير كن، حضرت دستور فرمودند تا از منزل طعامى براى آن مرد بياورند، اما در منزل طعامى موجود نبود. آن حضرت فرمود: «چه كسى امشب اين مرد را مهمان خود مىكند؟» مردى از انصار اعلام آمادگى كرد و او را به منزل خود برد، اما جز اندكى طعام و آن هم براى كودكان خود، چيزى نداشت، سفارش كرد غذا را براى مهمان بياورند و به همسرش گفت: كودكان را به هر نحو كه ممكن است خواب كن. سپس زن و مرد در تاريكى بر سر سفره نشستند و بدون آنكه چيزى از غذا را در دهان خود بگذارند، دهان خود را تكان مىدادند. مهمان هم گمان مىكرد آنها هم همراه او غذا مىخورند. بدينسان، به مقدار كافى غذا خورد و سير شد و آنها هم شب را گرسنه خوابيدند. صبح خدمت پيامبر صلىاللهعليهوآله آمدند، آن حضرت نگاهى به آنها كرد و تبسمى نمود و بدون اينكه به آنها چيزى بگويد، آيه مذكور را تلاوت فرمود و آنها را در مورد ايثار و از خودگذشتگىاى كه كردهاند، ستايش كرد.»(33) اين است نمونهاى از معنويتى كه آن حضرت در امت خود نهادينه كرده بود.اما پرسش مهمى كه در اينجا مطرح مىشود آن است كه چه شد كه پس از پيامبر صلىاللهعليهوآله اين معنويت به افول گراييد و دوباره جامعه مسلمانان بسترى براى احياى امور غير ارزشى گرديد و سالهاى سال، جامعه اسلامى را در سيطره خود قرار داد؟ حقيقت آن است كه علت اصلى اين عقبگرد ناميمون را در افول معنويت در ضمير مردم بايد جستوجو كرد، بخصوص خواص كه جلودار عوامند. وقتى خواص با روى آورى به دنيا، اسير دست بسته مظاهر آن شوند و اسلام را در ظاهر يك سرى احكام خلاصه كنند، روح معنويت كه در توجه به خدا پيدا مىشود، خود به خود از بين مىرود و آنجاست كه ماجراى سقيفه به راحتى و بدون هيچ دغدغهاى شكل مىبندد و سفره خواران اين وليده نامبارك تا سالها از نشستن بر سر اين سفره و تناول از آن خسته نمىشوند تا آنجا كه اهلبيت پيامبر صلىاللهعليهوآله به مسلخ شهادت بروند.نقطه اوج زوال معنويت، در زمان يزيد بود؛ چرا كه وى آشكارا به مبارزه با دين خدا برخاست، حاكميت وسيع اسلام را تصرف كرد. از سويى، مردم هم كه به فرمايش حضرت على عليهالسلام در خطبه 210 «معالملوك و الدنيا» هستند، گوهر گرانمايه معنويت را به بهانههاى سخيف فروختند و آنگونه شد كه خواص آن زمان در عين اينكه حسين عليهالسلام را مىشناختند و حديث پيامبر صلىاللهعليهوآله را در حق او و برادرش شنيده بودند كه: «الحسن و الحسين سيد الشباب اهل الجنه»، به مقاتله با او پرداختند.(34)البته نبايد فراموش كرد كه افول معنويت، خود معلول يك سرى علل و عواملى بود كه پس از رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله در خواص و بزرگان جامعه اسلامى و به تبع آن، در پيروان آنها به وجود آمد. امورى مانند دنياگرايى و روى آورى به مظاهر دنيا، غفلت از ياد خدا و سخنان پيامبر صلىاللهعليهوآله و مهمتر از همه، تحريف مسئله خلافت از جايگاه اصلى خود، منشأ رخت بربستن معنويت و در نتيجه، پيدايش حوادث تلخى گرديد كه به عنوان لكههاى سياهى در تاريخ روشن اسلام، ابدى شدند كه ذكر چند مورد از آنها به صورت گذرا، خالى از فايده نيست.الف) غفلت از ياد خدا و سيره و سنّت پيامبر صلىاللهعليهوآله : ياد خدا سبب نورانيت دل و صفاى باطن است؛ آنجا كه مىفرمايد: «أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: 28)؛ آگاه باشيد تنها با ياد خداست كه دلها آرامش مىيابد. و ذكر خدا باعث دورى از معصيت و گناه مىشود؛ چنان كه مفاد آيه شريفه «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» (عنكبوت: 45)؛ همانا نماز، از بدىها و زشتىها دور مىكند، بر آن دلالت دارد. بيانات پيامبر صلىاللهعليهوآله نيز به منظور هدايت بشر و حفظ نورانيت و صفاى باطن و بالاخره راهيابى به قرب حضرت احديت است. پس تا زمانى كه انسان در ياد و ذكر خداست و روح و جان خود را به توصيهها و ارشادات نبويه، مزيّن كرده است، از گمراهى در امان است و از سويى، اعراض از ياد خدا و عدم توجه به احكام و فرامين الهى، كه توسط حضرت پيامبر صلىاللهعليهوآله به بشر ارائه گرديد، چيزى جز گمراهى نيست: «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى»(طه: 124)؛ هر كس ا ذكر و ياد من اعراض كند به دو مصيبت گرفتار مىآيد: يك مصيبت دنيوى كه زندگى بر او تنگ و سخت مىگردد و يك مصيبت اخروى كه روز قيامت كور و نابينا برانگيخته مىشود.تاريخ اسلام بيانگر اين مطلب است كه پس از پيامبر صلىاللهعليهوآله مردم به عقب برگشتند، دلها از ياد خدا غافل شد و احاديث نبوى دستخوش كتمان و تحريف قرار گرفت. طبيعى بود كه در چنين وضعيتى، جامعه از نور هدايت منقطع گردد و اثرى از معنويت باقى نماند تا آنجا كه جامعه از تحمل وجود وصىّ رسول خدا، باب مدينه علم، در رنج و عذاب باشد. حضرت على عليهالسلام در اينباره مىفرمايد: «زمانى كه خداوند رسول خود را قبض روح فرمود، گروهى به قهقرا برگشتند (به اوامر و نواهى حضرت رسول پشت كرده، دوباره به راه ضلالت و گمراهى قدم نهادند) و راههاى گمراهى آنان را هلاك ساخت و بر آراء و انديشههاى نادرست خود اعتماد نمودند (احكام را از پيش خود نادرست بيان كرده و مردم را به پيروى از آن وادار مىنمودند) و از غير رحم و خويش (رسول اكرم صلىاللهعليهوآله ) متابعت نمودند و از سبب هدايت و رستگارى ـ يعنى اهلبيت حضرت رسول صلىاللهعليهوآله كه مأمور به دوستى آن بودند ـ دورى كردند.»(35)آيا اين كلمات نورانى، چيزى غير از اعراض خواص و به تبع آنها، امت را از ياد خدا و پشت كردن به سيره و سنّت پيامبر تداعى مىكند؟!آيا از بيان شريف امام حسين عليهالسلام در وصيتنامه خويش به هنگام خروج از مدينه («انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدّى، اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدّى و ابى على بن ابيطالب»؛(36) همانا من از مدينه خارج شدم براى اصلاح مفاسد امت جدّم و براى امر به معروف و نهى از منكر و مىخواهم سيره جدم و پدرم را زنده كنم) چيزى غير از عقب گرد خواص و عوام از ارزشهاى دينى برداشت مىشود؟ آيا خروج به منظور احياى سيره پيامبر صلىاللهعليهوآله و على عليهالسلام كاشف از انقطاع خواص جامعه از ذكر خدا و سيره نبويه نيست؟ آيا تعابير امر به معروف و نهى از منكر، كه از اهداف حركت امام عليهالسلام است، حاكى از ترك معروف و رواج منكر در ميان مسلمانان بخصوص خواص آنها نيست؟! اگر چنين نيست، پس خروج امام عليهالسلام براى امر به معروف و نهى از منكر و احياى سيره پيامبر صلىاللهعليهوآله چه توجيهى را برمىتابد؟آنچه به وضوح از اين كلمات نورانى امام استفاده مىشود آن است كه خواص جامعه در زمان آن امام گرفتار چنين آسيبهايى بودند و گرفتارى در دام چنين آسيبهايى بود كه يا آنهارا از يارىامامبازداشتويا در صف مقابل امام قرارشان داد.ب) پرستش دنيا و ظواهر آن: اولين و مهمترين عامل انحراف خواص در صحنه كربلا و بلكه در تاريخ بشريت، دنياپرستى و بنده ظواهر دنيا شدن است و چنين امرى موجب اعراض از حق است. انسان بالفطره به معبود و معشوق خود ارادت دارد و اين ارادت در آن حد از كمال و بلندى است كه معبود و معشوق را بر هر چيز ديگر ترجيح مىدهد؛ زيرا كمال خويش را در او مىبيند. بديهى است اگر معبود و معشوق آدمى، خداى تعالى باشد، جز به او و رضاى او نمىانديشد و اگر دنيا باشد، جايى براى عشق خدا و پرستش او باقى نمىماند و نقطه انحراف همين جاست.البته آنچه مذموم است دنياپرستى است نه خود دنيا و بر اين امر روايات متعددى دلالت دارد.(37) و نيز در لسان روايات حب دنيا اصل و اساس هر نافرمانى و سرآغاز هر گناهى دانسته شده است.(38) از اينرو، دنياپرستى اصلىترين لغزش خواص در هر عصرى است كه بايد مورد توجه اكيد مسلمانان قرار گيرد تا در دام آن گرفتار نيايند.در حادثه عاشورا نيز مهمترين عامل انحراف خواص، دنياپرستى و دل سپردن به ظواهر و جاه و مقام دنيا بود. نگاهى گذرا به موضعگيرى طلحه و زبير به عنوان دو صحابى رسول خدا، به حقيقت تلخ دنياگرايى خواص دلالت دارد. اين دو تن، از ياران پيامبر و از خواص مثبت بودند، اما پس از پيامبر صلىاللهعليهوآله در معركه انتخاب دين يا دنيا و حق يا باطل، حق را رها كردند و از خواص جبهه باطل شدند. مسعودى در مروج الذهب درباره دنياگرايى اين دو تن، چنين مىنويسد: «در دوران عثمان، گروهى از صحابه به ساختن خانهها و جمع ثروت پرداختند. زبير بن عوام يكى از آنها بود. او خانهاى در بصره ساخت كه تاكنون (سال 332 ه . ق) معروف است. خانههايى نيز در مصر و كوفه و اسكندريه بنا نهاد. دارايى او بعد از وفاتش پنجاه هزار دينار، هزار اسب و هزار بنده و كنيز بود. طلحه نيز خانهاى در كوفه در محل كناسه ساخت كه به دارالطلحتين معروف است. درآمد روزانه او از غلاّت عراق، هزار دينار بوده است. بعضى هم بيشتر گفتهاند. او در ناحيه شراة بيش از اين درآمد داشت. خانهاى در مدينه ساخت كه آن را با آجر و گچ و شيشه بنا كرده بود.»(39)بديهى است اينگونه غرق مظاهر دنيا شدن، از طلحه و زبير، انسانهايى مىسازد كه پس از سابقه طولانى در دفاع از حق و پيامبر صلىاللهعليهوآله ، در مقابل حق قرار گرفته و با پشت كردن به وصاياى پيامبر صلىاللهعليهوآله بر عليه على عليهالسلام لشكر به راه مىاندازند.نمونه اين دنياپرستى، آنچنان كه گذشت، عمربن سعد بود كه عشق به دنيا و مقامات دنيوى او را به دينفروشى و مبارزه با فرزند پيامبر صلىاللهعليهوآله كشاند. رهبر معظم انقلاب هم در اين خصوص فرمودند: «وقتى كه خواص طرفدار حق در يك جامعه ـ يا اكثريت قاطعشان ـ آن چنان مىشوند كه دنياى خودشان برايشان اهميت پيدا مىكند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و [از دست] دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها ماندن، حاضر مىشوند حاكميت باطل را قبول كنند و در مقابل باطل نمىايستند و از حق طرفدارى نمىكنند و جانشان را به خطر نمىاندازند. وقتى اين طور شد ـ اولش با شهادت حسين بن على عليهالسلام با آن وضع، آغاز مىشود و آخرش هم...»(40)2. عدم بصيرتچنان كه گذشت، يكى از ويژگىهاى خواص مثبت، بصيرت است. بصيرت يعنى روشنبينى، و به معناى قوه قلبى است كه به نور قدس روشن باشد و با آن قوه، شخص حقايق و بواطن اشياء را ببيند، همانطور كه نفس به وسيله چشم صور و ظاهر اشيا را مىبيند.(41) از اين روى، عدم بصيرت، همان عدم ملكه روشنبينى است. عدم بصيرت بدترين و خطرناكترين كورى است؛ چرا كه كورى چشم دل است. حضرت على عليهالسلام فرمودند:«ذهاب البصر خير من عمى البصيرة»؛(42) نداشتن چشم از كوردلى و نداشتن بصيرت بهتر است.و در روايتى از حضرت على عليهالسلام وارد شده است كه: «فقدُ البصر اهون من فقد البصيرة»؛(43) نابينايى آسانتر از كوردلى است.يكى از عوامل انحراف خواص در صحنه كربلا، عدم بصيرت بود؛ يعنى آنچه باعث شد تا سيدالشهدا عليهالسلام به شهادت برسد و اهلبيت او با آن وضع به اسارت بروند، و ساير ظلمها و جناياتى كه به وقوع پيوست، ناشى از بىبصيرتى خواصى بود كه در زمان امام حسين عليهالسلام و در صحنه كربلا حاضر بودند و نتوانستند حق را از باطل تميز دهند. بديهى است مراد از بصيرت، روشنبينى و آگاهى قلبىاى است كه انسان را به خدا نزديك كند نه مطلق آگاهى و دورانديشى و داشتن رأى صائب؛ چرا كه بين بصيرت و راى صائب داشتن، نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است و مىتوان گفت: هر بصيرى (به معناى ياد شده) از حسن رأى و نظر صائب قطعا برخوردار است، اما اينگونه نيست كه هر كسى ـ مثلاً ـ داراى حسن رأى بود، بصير هم باشد؛ زيرا ممكن است از قدرت تصميمگيرى و حسن رأى برخوردار باشد، اما نه تنها او را به خدا نزديك نكند، بلكه در مقابل خدا قرار گيرد و آن زمانى است كه در عين اينكه متصف به اين صفت است، اما از آن، در جبهه مقابل حق استفاده مىكند، چنان كه عمرو بن عاص از زيركى و حسن رأى برخوردار بود، ولى در كنار معاويه به مقاتله با حضرت على عليهالسلام پرداخت و اين نبود مگر از عدم بصيرت او.از جمله كسانى كه مىتوان او را جزء خواص منفى حاضر در صحنه كربلا به حساب آورد، قرة بن قيس حنظلى است. وى علىرغم شهرتش به حسن رأى، چون از فيض بصيرت محروم بود، نتوانست خود را از عمر سعد كنار كشيده و به حق بپيوندد؛ آنجا كه از طرف عمر سعد مأمور شده بود از امام عليهالسلام بپرسد كه براى چه به اينجا آمده است. حبيب بن مظاهر گفت: او مردى موسوم به حسن رأى است و من گمان نمىكردم كه او داخل لشكر عمر سعد شود. در هر صورت، پس از ابلاغ پيام عمر سعد و اخذ جواب از امام عليهالسلام ، حبيب بن مظاهر به او رو كرد و گفت: واى بر تو اى قرة! از اين امامِ بحق روى مىگردانى و به سوى ظالمان مىروى؟ بيا و يارى كن اين امام را كه به بركت پدران او هدايت يافتهاى. آن شقاوتمند گفت: پيام ابن سعد را ببرم و بعد از آن با خود فكر مىكنم تا ببينم چه صلاح است.(44) و آخرالامر هم برنگشت و البته از اين افراد در �
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1132]
صفحات پیشنهادی
نقش خواص در شكلگيرى حادثه عاشورا
نقش خواص در شكلگيرى حادثه عاشورا نويسنده:حسن رضايىمهر بسم الله الرحمن الرحیممقدّمهنهضت عاشورا با تمام درسها و عبرتهاى آن، پيامدار شكوه و عظمت آن بزرگمرد ...
نقش خواص در شكلگيرى حادثه عاشورا نويسنده:حسن رضايىمهر بسم الله الرحمن الرحیممقدّمهنهضت عاشورا با تمام درسها و عبرتهاى آن، پيامدار شكوه و عظمت آن بزرگمرد ...
مقالات روز پنجم اسفند ماه
مرغ در پوشش چیپس اندازه گیری زمین لرزه فرنی از USB شكلاتي تا شارژر سفرهاي . ... نگاه انديشمندان جهان تایپوگرافی شورشی نقش خواص در شكلگيرى حادثه عاشورا .
مرغ در پوشش چیپس اندازه گیری زمین لرزه فرنی از USB شكلاتي تا شارژر سفرهاي . ... نگاه انديشمندان جهان تایپوگرافی شورشی نقش خواص در شكلگيرى حادثه عاشورا .
فضیلت و خواص سوره عنكبوت
نقش خواص در شكلگيرى حادثه عاشورا آنچه در پى مىآيد، نگاهى به موقعيت خواص و عوام در عصر امام حسين عليهالسلام و ..... كه خوبمىدانست حسين عليهالسلام كيست؛ ...
نقش خواص در شكلگيرى حادثه عاشورا آنچه در پى مىآيد، نگاهى به موقعيت خواص و عوام در عصر امام حسين عليهالسلام و ..... كه خوبمىدانست حسين عليهالسلام كيست؛ ...
بركناری 38 هزار نیروی پلیس در عراق
نقش خواص در شكلگيرى حادثه عاشورا متنفذان در قبايل قحطانى در سرزمين عراق كه شامل بزرگان و رؤساى قبايل قحطانى مىشوند؛ مانند: شمر، ..... او در دوران قيام مسلم بن ...
نقش خواص در شكلگيرى حادثه عاشورا متنفذان در قبايل قحطانى در سرزمين عراق كه شامل بزرگان و رؤساى قبايل قحطانى مىشوند؛ مانند: شمر، ..... او در دوران قيام مسلم بن ...
افشاى مفاسد معاویه و یزید
نقش خواص در شكلگيرى حادثه عاشورا وى از هواداران عثمان بود كه پس از كشته شدن او، نزد معاويه رفت و در جنگ صفين در ... اما اين سخنان نورانى در او تأثير نكرد و آخرالامر ...
نقش خواص در شكلگيرى حادثه عاشورا وى از هواداران عثمان بود كه پس از كشته شدن او، نزد معاويه رفت و در جنگ صفين در ... اما اين سخنان نورانى در او تأثير نكرد و آخرالامر ...
نويسنده: جواد محدثيپيامهاي اعتقادي عاشورا(1)
اينجا كـار مـا (درس)گـرفـتـن اسـت ومـى تـوان (پـيـام گـيرى)هم گفت . ... واگر ما از حـادثـه عـاشـورا ايـن درس را مـى گـيـريـم (كه هر چند با نيروى كم و امكاناتِ اندك ، بايد ... (خـواص اگـر در هـنـگـام خـودش كـارى را كـه بـه آنـهـا نـگـاه مـى كـنـد تـشـخـيـص دادنـد وعـمل .... وياران او، مفاهيم بلندى از اعتقادات در محورهاى خداشناسى ، رسالت انبياء، نقش وحى وقرآن ...
اينجا كـار مـا (درس)گـرفـتـن اسـت ومـى تـوان (پـيـام گـيرى)هم گفت . ... واگر ما از حـادثـه عـاشـورا ايـن درس را مـى گـيـريـم (كه هر چند با نيروى كم و امكاناتِ اندك ، بايد ... (خـواص اگـر در هـنـگـام خـودش كـارى را كـه بـه آنـهـا نـگـاه مـى كـنـد تـشـخـيـص دادنـد وعـمل .... وياران او، مفاهيم بلندى از اعتقادات در محورهاى خداشناسى ، رسالت انبياء، نقش وحى وقرآن ...
پرسشها و شبهات عاشورایی(4)
(2) «تعزيه»، عبارت است از مجسم كردن و نمايش دادن واقعه جانسوز عاشورا. .... رنگ سياه از جهات گوناگون، آثار و خواص مختلف دارد و به اعتبار هر يك از اين خواص، در ... فقط عامل شناختى و معرفت است يا عوامل ديگرى هم در شكل دادن رفتارهاى اجتماعى ما مؤثر است. ..... از آنجايى كه حادثه عاشورا يك نقش تعيين كننده در استمرار رسالت(1) و تعقيب اهداف ...
(2) «تعزيه»، عبارت است از مجسم كردن و نمايش دادن واقعه جانسوز عاشورا. .... رنگ سياه از جهات گوناگون، آثار و خواص مختلف دارد و به اعتبار هر يك از اين خواص، در ... فقط عامل شناختى و معرفت است يا عوامل ديگرى هم در شكل دادن رفتارهاى اجتماعى ما مؤثر است. ..... از آنجايى كه حادثه عاشورا يك نقش تعيين كننده در استمرار رسالت(1) و تعقيب اهداف ...
عزّت و افتخار، پیامد فرهنگ حسینی
(7)اكنون نقش ایمان و دین را در مكتب حسینی پی میگیریم:امام حسین علیهالسلام در ..... فرهنگ دنیاطلبی و مادی را میتوان در جریان شكلگیری واقعه عاشورا مشاهده نمود. .... دنیاطلبی خواص و جهالت و نادانی عوام، به عنوان دو عاملمهمدرتاریخاسلامموجبانحطاط و ذلّت ... داشت، بر ماست كه از حادثه عصر عاشورا و به طور كلی، حوادث صدراسلام درس عبرت ...
(7)اكنون نقش ایمان و دین را در مكتب حسینی پی میگیریم:امام حسین علیهالسلام در ..... فرهنگ دنیاطلبی و مادی را میتوان در جریان شكلگیری واقعه عاشورا مشاهده نمود. .... دنیاطلبی خواص و جهالت و نادانی عوام، به عنوان دو عاملمهمدرتاریخاسلامموجبانحطاط و ذلّت ... داشت، بر ماست كه از حادثه عصر عاشورا و به طور كلی، حوادث صدراسلام درس عبرت ...
نويسنده:جواد محدثىفلسفه عزادارى
پيش از آنكه به نقش احياگرانه عزادررى اشاره شود، بايد به زمينههاى تاريخى اين برنامه دينى اشاره كرد. با شكلگيرى اسلام و قدرت يافتن آيين نبوى - صلّى اللَّه عليه وآله - ، دشمنان دين و پيامبر، به شكلهاى مختلف در .... انبياى گذشته هم كه پيش از به وقوع پيوستن حادثه عاشورا و مصائب خاندان پيامبر مىزيستند، چون از ..... خواص ویژه پرتقال ...
پيش از آنكه به نقش احياگرانه عزادررى اشاره شود، بايد به زمينههاى تاريخى اين برنامه دينى اشاره كرد. با شكلگيرى اسلام و قدرت يافتن آيين نبوى - صلّى اللَّه عليه وآله - ، دشمنان دين و پيامبر، به شكلهاى مختلف در .... انبياى گذشته هم كه پيش از به وقوع پيوستن حادثه عاشورا و مصائب خاندان پيامبر مىزيستند، چون از ..... خواص ویژه پرتقال ...
نويسنده: احمد شفيعى انقلاب اسلامى از منظر مـقام معظم رهبرى
6 ـ شـكـل گـيـرى بـر مـبـنـاى نظم و انضباط انقلابى . ... كنند و جامعه را از فساد به صلاح برگردانند؛ همان طور كه حادثه عظيم عاشورا در تاريخ اسلام از مصاديق روشن آن است .
6 ـ شـكـل گـيـرى بـر مـبـنـاى نظم و انضباط انقلابى . ... كنند و جامعه را از فساد به صلاح برگردانند؛ همان طور كه حادثه عظيم عاشورا در تاريخ اسلام از مصاديق روشن آن است .
-
گوناگون
پربازدیدترینها