تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نـادانى، مايـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805547266




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: جواد محدثيپيامهاي اعتقادي عاشورا(1)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: جواد محدثيپيامهاي اعتقادي عاشورا(1)
خبرگزاري فارس:وقتى سخن از (پيامهاى عاشورا) ست ، تنها به اين معنى نيست كه امام حسين (ع) وشـهـداى كـربـلا، بـصـورت رسمى ومشخص به مردم آن زمان يا زمانهاى آينده چه دستورى داده انـد، بـلكـه شـامـل درسـهـايـى هـم كـه ما از عاشورا مى گيريم مى شود.


مفهوم (پيام)

پـيـام ، چـيـزى اسـت كـه بـه صـورت امـرى ودسـتـورى بـه مـخـاطـبـان داده مـى شـود، تـاطبق آن عـمـل كـنـنـد. پـيـام ، گـاهـى صـريـح وآشـكـار ومـنـطـوق اسـت ، گـاهـى يـك عـمل براى ديگران داراى پيام است وآنان را به كارى وخصلتى (دعوت)مى كند. بنابراين ، هم يـك فـرد وهـم جـمـع مـى تـوانـد پـيـام بـدهـد، هـم يـك حـادثـه وعـمـل مـى تـوانـد بـراى ديـگـران پـيـام داشـتـه بـاشـد. هـمـچـنـان كـه در يـكـى از مراحل (نهى از منكر)، با بى اعتنايى ، قطع رابطه ، چهره عبوس و اخم كردن ، به شخصى كه خـلافـى مـى كـنـد دسـتـور مـى دهـيـم كـه (نـكـن) . ايـن ديـگـر زبـانـِ حال است نه قال وپيامِ يك عمل است نه سخن .

گذشته از اين ، گاهى ما از يك واقعه ، رهنمود والهامى مى گيريم كه گرچه حادثه آفرينان ، آشـكـارا چـيـزى نگفته وپيامى نداده اند، ليكن اين ماييم كه از آن برداشت (پيام)مى كنيم .اينجا كـار مـا (درس)گـرفـتـن اسـت ومـى تـوان (پـيـام گـيرى)هم گفت . گاهى هم پيام يك حادثه ، صرفاً توجه دادن وهشدار نسبت به چيزى است .

بـا ايـن حـساب ، وقتى سخن از (پيامهاى عاشورا) ست ، تنها به اين معنى نيست كه امام حسين (ع) وشـهـداى كـربـلا، بـصـورت رسمى ومشخص به مردم آن زمان يا زمانهاى آينده چه دستورى داده انـد، بـلكـه شـامـل درسـهـايـى هـم كـه ما از عاشورا مى گيريم مى شود. مثلااگر امام حسين (ع) فـرمـوده اسـت : ( اگـر ديـن نـداريد، آزاده باشيد) اين يك پيام صريح وروشن است . واگر ما از حـادثـه عـاشـورا ايـن درس را مـى گـيـريـم (كه هر چند با نيروى كم و امكاناتِ اندك ، بايد در مـقـابـل ظـلم تـسـليـم نـشـد ومـبـارزه كـرد)، ايـن هـم نـوعى پيام عاشورايى است . هر چند در سخن سـيـدالشـهـداء(ع)، چـنين مضمونى بيان نشده باشد، ولى چون آن حضرت براى ما (اسوه)است وعـمـلش بـرايـمـان (حـجـت) ، ومـى بـيـنـيـم كـه خـود اوويـارانـش بـا نـفـرات انـدك در مـقـابـل انـبـوه دشـمـن تـا آخـريـن نـفـس مـبـارزه ومقاومت كردند، پس مى توان گفت كه (ايستادن در مقابل ظالم) ، پيام عاشوراست ، هر چند ما اين را به صورت درسى از عاشورا گرفته ايم .

ايـن تـوضيح ، از آن جهت بود كه نسبت به برخى از آنچه به عنوان (پيام)در اين مجموعه آمده است ، ابهام وشبهه پيش نيايد كه مثلاً سيد الشهداء، در كجا پيام داده است كه با نفس جهاد كنيد، اعـتـمـاد بـه نفس وتوكّل داشته باشيد، به دنيا دل نبنديد، در راه خدا از همه چيز بگذريد، به امامت ولىّ معصوم گردن نهيد و... امثال اينها.

عـاشـوراى حـسـينى تجسم وتبلور همين مفاهيم وارزشهاست ، بنابراين مى توانيم همه اين درسها، رهـاوردهـا، عـبـرت هـا، هـشـدارهـا وعـمـلكـرد هـا را جـزء (پـيـامـهـاى عـاشـورا) بـه حـسـاب آوريـم ودل وجـان بـه آن بـسـپـاريـم وبـراى جـهـانـيـان تـرجـمـه وتـبـيـيـن كـنـيـم وآنـهـا را مـلاك عمل ودستور زندگى خويش سازيم وفرزندان ونسل آينده را با اين باورها تربيت كنيم .

مـفـهـوم ديـگـرى كـه توجه به آن ضرورى است ، (عبرتهاى عاشورا)ست كه به نوعى در ضمن درسـهاى عاشورا قرار مى گيرد. البته مى توان تفاوت ومرزى هم ميان (درس)و(عبرت)بيان كـرد وآن ايـنـكـه گاهى از يك شخص وحادثه به عنوانِ (الگوى مثبت)ياد مى شود وديگران با تـاءسـى بـه آن والهام گرفتن از آن دستمايه هاى مثبت ، راه عملى خويش را در مى يابند. گاهى نـيـز از يـك حـادثـه بصورت (نمونه منفى) ، مى توان ياد كرد، حادثه اى تلخ وناراحت كننده و تاسف بار كه با عبرت گرفتن از آن ، مى توان وبايد جلوى تكرار آن راگرفت .

در قـرآن كـريـم از اين نمونه ها فراوان است . هم داستانهايى از فداكاريها، ايثارها، مجاهدتها، صـبـر ومـقـاومـتـهـا، ايـمـان واخـلاص وخـداترسى اشخاص واقوامى ياد مى شود كه همه (اسوه)ديـگـرانـنـد وبـا يـاد كـرد ايـن جـلوه هـاى مـثبت ، مى خواهد ايجاد انگيزه براى تداوم يا تكرار آن فـضـيـلتـهـا در ديـگـران صـورت گـيـرد، گـاهـى نـيـز از حادثه اى شوم ، گروهى شقاوتمند نـاسـپـاسـى هـاى اقوام پيشين ، هلاكت امتهاى كافر ومعصيت كار، لجاجت ودين ستيزى طاغوتها و... يـاد مـى شـود كـه در هـمـه ايـنها (عبرت)براى (اولى الابصار) وپند براى هوشياران است . از پـيامها ودرسها بايد الهام گرفت ونمونه آن را در جامعه كنونى پياده كرد واز (عبرت) ها بايد درس گـرفـت ومـانـع تكرار وبروز دوباره آن در وضعيت فردى و اجتماعى شد. آنچه در سخنان مـهـم وتحليلى مقام معظم رهبرى نسبت به عبرتهاى عاشورا مطرح شد، بيشتر اشاره به اين بعد مساله بود كه فرمودند:

(درسـهـاى عـاشـورا جـداسـت ، درس شـجـاعـت ودرس چـه ودرس چـه ، از درسـهـاى عـاشورا مهمتر، عبرتهاى عاشوراست .)(1)

ودر عبرت گيرى از عاشورا به مفهومى كه گذشت ، فرمودند:

(خـواص اگـر در هـنـگـام خـودش كـارى را كـه بـه آنـهـا نـگـاه مـى كـنـد تـشـخـيـص دادنـد وعـمل كردند، تاريخ نجات پيدا مى كند.حسين بن على ها ديگر به كربلاها كشانده نمى شوند، اگر خواص بد فهميدند، دير فهميدند، فهميدند ولى با هم اختلاف كردند، معلوم است كربلاها در تاريخ ، تكرار خواهد شد.)(2)

بـدون ايـن ارزيـابـى تحليلى وشناخت وتدوين پيام ها، درسها وعبرتها، همواره بيم آن است كه مـحـرك تـريـن حوادث تاريخى از خاصيت بيفتد ودرس آموزترين رخدادها به عناصرى بى پيام وپند تبديل شود وافراد از كنار عبرتها بگذرند وعبرت نگيرند وپيامها را بشنوند، ولى درك نـكـنـنـد وتـاريخ ، تكرار شود. نگرانى رهبر معظم انقلاب حضرت آية الله خامنه اى كاملاً بجا وهوشيارانه ومآل انديشانه بود كه فرمودند:

(مـلت اسـلام جـا دارد فـكـر كند كه چرا پنجاه سال بعد از وفات پيامبر، كار كشور اسلامى به جايى رسيد كه همين مردم مسلمان از وزيرشان ، اميرشان ، سردارشان ، عالمشان ، قاضى شان ، قارى شان گرفته تا اجانب واوباشان در كوفه وكربلاجمع شدند وجگر گوشه همين پيغمبر را بـا آن وضـع فـجـيـع بـه خـاك و خون كشيدند.كه خوب ، بايد آدم به فكر فرورود كه چرا اينطورى شد؟)(3)

آنـان كـه بـخـواهـنـد(مـكتبى)زندگى كنند وعملشان مكتبى باشد، بايد براى يكايك رفتارهاى فـردى واجـتـمـاعـى ، عـبـادى وسـيـاسـى خـويش مبناى شرعى داشته باشند. مستند سازى مواضع واعـمـال ، از شـؤ ون حـركـتـهـاى مـكـتـبـى ومـتّكى به خط ولايت است و بدون آن ، مشروعيت هر جهاد وتـلاشـى زيـر سـؤ ال مـى رود. از ايـن نـظـر، حـتـى در بـعـد فـقـهـى هـم مـسـائل عـمـده اى قابل طرح وبررسى است ، اينكه جهاد وتقيه وحفظ نفس وممانعت از زيانهاى مهم ومحدوده هر يك چيست ودر صورت تعارضِ تكليفها چه بايد كردو معيار گزينش وترجيح يك جانب بـر جـانـب ديـگـر چيست ؟ از بعد فقهى ، هر عملى بايد مشروعيت دينى داشته ، مستند به حكم خدا بـاشـد. عاشورا قيامى بود كه كشته شدن ، مجروح شدن ، اسير گشتن ، ضررهاى مالى وجانى داشـتـه است .در اينكه از نظر فقهى ، كجا بايد قيام كرد وكجا سكوت ؟ جاى جهاد كجاست ومورد ومـحـدوده (تـقيّه)كجا؟ تكليف امر به معروف ونهى ازمنكر ودامنه آن تا كجاست ؟ با سلطه جور، چگونه بايد عمل كرد؟ تشكيل حكومت دينى تا چه حدّ وظيفه است ؟ تعارض حكم جهاد ومبارزه را با حـكـم تـقـيـه وحفظ جان چگونه حلّ بايد كرد؟بيعت با حكومت جور تا چه حد تعهدآور است ؟ وظيفه زنان در موردجهاد چيست ؟ اسير گرفتن زن مسلمان چگونه است ؟ حكم زنان در اسارت چيست ؟ قيام عاشورا آيا براى ديگران هم سرمشق است ، يا تكليف خاص امام معصوم (ع) بود؟ تفاوت (شهادت) و(خودكشى)در چيست ؟ وقتى شركت در يك مبارزه ، مستلزم (اضرار به نفس)وضررها وخطرهاى مالى وجانى هست ، با چه مستند شرعى مى توان مبارزه كرد؟ برخى از شبهه آفرينان ، قيام بر ضـد طـاغـوت را (اضـرار بـه نـفس)و(القاء در تهلكه)معرفى مى كنند يا هر نوع قيام عليه حـكـومـت را نـامشروع وموجب هدر بودن خون قيام كننده مى شمارند وشكستن بيعت را، مطلقاً حرام مى پـنـدارنـدواطـاعت از زمامداران را در هر شرايط، لازم وواجب مىدانند ومبارزه را از مصاديق (فتنه)و(شـورش)معرفى مى كنند.اين شبهه را چگونه بايد پاسخ داد؟ آيا در شرايط (نتوانستن)هم تكليف وجود دارد؟

ايـنـهـا ومسائل وسؤ الاتى از اين دست ، بعد فقهى حادثه عاشورا را روشن مى سازد و اينكه تا چـه حـد، قـيـام كـربـلاپيام رسان به اين محورهاى فقهى است وبه چه صورت براى جواب اين پـرسـشـهـا مـى تـوان از عـاشـورا درس والهـام گـرفـت ؟ در مـجموع ، آموزندگى و سازندگى وتـاءثـيـر گـذارى عـاشـورا، در گـروشـنـاخـت وتبيين درسها وپيامهاست واز اين رهگذر، بيش از (چـگـونگى)حادثه ، بايد به (چرا)يى آن انديشيد، تا با استفاده از نقاط مشترك وروح سارى وجارى در حوادث همگون در پهنه تاريخ ، سرگذشتهاى گذشتگان را عبرت آموزتر ساخت .

و... اين ، كارى است مهم ، ضرورى ودر عين حال دشوار، بى آنكه دشوارى از ضرورت آن بكاهد.

پيامهاى اعتقادى

پيامهاى اعتقادى (تبيين)

رسـالت تـبـيـيـن (مـكـتـب)وتـصـحـيـح بـاورهـاى مـردم در مـسـائل عقيدتى وبينشى ، بر عهده (امام)است . امامان با سخن وعملشان هم صورت صحيحى از اعتقادات را تـرسـيـم مى كنند، هم با انحرافات عقيدتى مقابله ومبارزه مى كنند. اينكه توحيد ناب چيست و خدا باورى وعقيده به مبدا ومعاد چه نقشى در زندگى دارد وشيوه انبيا ومرامشان كدام است وتداوم خـط رسـالت در قـالب (امـامـت)چـگـونـه اسـت وديـن چـيـسـت واهـل بـيـت (ع) كـيـانـنـد وچـه مـسـووليـتـى دارنـد ووظـيـفـه امـت در قـبـال امـام چـيـسـت ، هـمـه وهـمـه جـلوه هـايـى از (پـيـامـهـاى اعـتـقـادى)عاشوراست واگر به قيام سـيـدالشـهـداء(ع) از ايـن ديـدگـاه بـنگريم ، درسهاى عظيمى را خواهيم آموخت وعاشورا راكلاس درسى خواهيم يافت كه در سخنان امام وعاشوراييان ، متجلى است .

حـتـى رجـزهـاى اصـحـاب امـام وخـطـبـه هـاى امـام واهـل بـيـت چـه قبل از شهادت وچه در مقطع اسارت ، پر از نكته هاى عقيدتى است .

عـلاوه بـر بـعـد نـظـرى وتـبـيـيـن خـطـوط اصـلى وروشـن ديـن ، تـجـلى ايـن بـاورهـا در عـمـل آنـان ، جـلوه ديگرى از بعد اعتقادى مساءله است . مثلا(توحيد) را نه صرفا از بعد نظرى ، بلكه توحيد در عبادت واطاعت را نيز در صحنه عاشورا وانقلاب امام حسين (ع) مى توان ديد واين ، بسى آموزنده تر وتاثيرگذارتر از جنبه فكرى وذهنى مسئله است . عقيده به خدا و قيامت ، نه تـنـهـا بـه صـورت يـك بـاور خشك ذهنى ، بلكه منشاء اثر در زندگى فردى و اجتماعى مسلمان مطرح است وتلاشهاى اورا حتى در صحنه مبارزه ، جهت مى دهد. اعتقاد به امامت نيز، نه صرفا در حد يك بحث كلامى واحتجاجات قرآنى وحديثى در مورد اينكه پس از پيامبر، چه كسى خلافت دارد، بـلكه به عنوان نظام سياسى وپذيرش ‍ ولايت پيشواى صالح وخط مشى منطبق بر قرآن وسنت رسول واينكه چه كسى شايسته زمامدارى امت اسلامى است ، مطرح است .

جـايـگـاه اهـل بـيـت پـيـامـبـر(ص) در جـامـعـه اسـلامـى ، نـيـز از هـمـيـن زاويـه قـابـل طـرح است ونيز اصل مساءله رسالت حضرت محمد(ص) وقرآن ووحى وشفاعت و... هر كدام بـه نـحـوى كـه داراى (پـيام)است ، در نهضت عاشورا مورد مطالعه قرار مى گيرد. تنها در اين صورت است كه حركت عاشورايى در امتداد زمان ، گسترش ودوام مى يابد ونسلهاى امروز و آينده را مورد خطاب قرار مى دهد وهدايتگر مى شود.

بـعـد اعتقادى كربلانبايد مورد غفلت قرار گيرد، هم محتواهاى عقيدتى كه در مجموعه اين حماسه مـتـجـلى اسـت ، هـم اسـاس نـهـضـت كـربـلاكـه بـراى حـفـظ بـاورهـاى نـاب از زوال تـحريف بود. اين هدف مهمّى بود كه شهيد بزرگى همچون ابا عبدالله الحسين (ع) فداى تحقق آن شد. امام خمينى (قدس سره)مى فرمايد:

(شـخـصـيـت عـظـيـمـى كـه از عـصـاره وحـى الهـى تـغـديـه ودر خـانـدان سـيـد رسـل مـحـمد مصطفى وسيد اولياء على مرتضى تربيت ودر دامن صديقه طاهره بزرگ شده بود، قـيـام كرد وبا فداكارى بى نظير ونهضت الهى خود، واقعه بزرگى را به وجود آورد كه كاخ ستمگران را فروريخت ومكتب اسلام را نجات بخشيد.)(4)

ودر جاى ديگر درباره ماهيت ضد اسلامى وعقيده برانداز حكام اموى كه حسين بن على بر ضد آنان قيام كرد، مى فرمايد:

(بـه اسـم خـلافت رسول الله ، بر ضد رسول الله قيام كرده بودند، فريادشان لااله الاالله بـود وبـر ضـد الوهـيـت قـيـام كـرده بـودنـد. اعـمـالشـان ، رفـتـارشـان رفـتار شيطانى ، لكن فريادشان فرياد خليفه رسول الله !)(5)

در سـخـنـان امـام حسين (ع) وياران او، مفاهيم بلندى از اعتقادات در محورهاى خداشناسى ، رسالت انبياء، نقش وحى وقرآن در زندگى ، اصالت دين وگمراهى بدعتگذاران ، زندگى ابدى وحيات پـس از مـرگ ، بـهـشـت وجـهـنـم ، حساب واجر وعذاب ، شفاعت ، حقانيت امامان براى ولايت وخلافت ، وظـيـفـه مـردم نـسـبـت بـه حـجـج الهـى ، نـفـاق دنـيـاپـرسـتـان ، مـلعـبـه بـا عـقـايـد ديـنى براى اغفال مردم و... ديده مى شود كه جاى مطالعه دارد.

توحيد در عقيده وعمل

عـقـيـده بـه (تـوحـيد) وخداباورى ، تنها در ذهنيت يك مسلمان موحّد نمى ماند، بلكه در همه شؤ ون وشـرايـط وزوايـاى زنـدگـى اوسـايـه افـكـن مـى شـود. ايـنـكـه خدا كيست وچيست واين شناخت چه تـاءثيرى در زندگى عملى وموضعگيرى هاى اجتماعى مسلمان دارد، جايگاه اين عقيده را در حيات ، نشان مى دهد.

عـقيده به خدايى كه راست است ، راست مى گويد، وعده هايش تخلف ناپذى است ، اطاعتش فرض اسـت ، نـارضـايـى اومـوجـب دوزخـى شـدن اسـت ، در هـمـه حال ، حاضر و ناظر انسان است ، كمترين كار انسان از علم وبصيرت اوپنهان نيست ، مجموعه اين بـاورهـا وقـتـى بـه صـورت (يـقـيـن)درآيـد، مـؤ ثـّرتـريـن عامل تاءثير گذار در زندگى است .

مفهوم توحيد، تنها در بينش وديدگاه نيست ، بلكه در بعد عملى ، (توحيد در اطاعت)و (توحيد در عبادت)نيز از جلوه هاى آن محسوب مى شود.

امـام حـسـيـن (ع) از شهادت خود، پيشاپيش با خبر بود وجزئيات آن را هم مى دانست . پيامبر اكرم (ص) نيز مكرّر اين حادثه را پيشگويى كرده بود. اين علم واطلاع قبلى ، كمترين اثرى در اقدام انقلابى آن حضرت نداشت وراى اورا بر ادامه راه وورود به ميدان جهاد وشهادت ، سست يا آميخته به ترديد نكرد، بلكه شهادت طلبى اورا افزون تر ساخت . آن حضرت با همين ايمان وباور، به كربلاآمد وبه جهاد پرداخت وعاشقانه به ديدار خدا شتافت . همانگونه كه در اشعار منسوب به اوآمده است :

(تركتُ الْخَلْقَ طُرًّا فِى هواكا

واءيْتَمْتُ العِيالَ لِكىَْ اراكا)

حتى در موارد متعددى كه اصحاب وبستگان واقوام اواز روى خيرخواهى ودلسوزى آن حضرت را از رفـتـن بـه عراق وكوفه بر حذر مى داشتند وبى وفايى مردم ومظلوميّت و تنهايى پدرش امير المـؤ مـنـيـن وبـردارش امـام مـجتبى (ع) را يادآور مى شدند، هر چند هر يك از اينها كافى بود كه دردل فـرد مـعـمـولى ، ايـجـاد تـرديـد كند، اما باور روشن وعقيده يقينى اووخدايى دانستن اين راه وانـتـخـاب ، سـبـب شـد در مـقـابـل عوامل ياءس آفرين وترديد ساز بايستد وقضاى الهى ومشيّت اورابـر هـر چـيـز مقدم بدارد. وقتى ابن عباس از امام حسين مى خواست كه راه ديگرى جز رفتن به عـراق بـرگـزيند وبابنى اميه درنيفتد حضرت ضمن تبيين اهداف ونيّات امويان ، فرمود: ( اِنّى مـاضٍ فـى اَمـْرِ رَسـُولِ اللّه (ص) حـَيـْثُ اَمـَرَنـى وَ اِنـّا لِلّهِ وَ اِنـّا اِلَيـْهِ راجـِعـُونَ)(6) وتـصـمـيـم خـود را در پـايبندى به فرمان حضرت رسول وبازگشت به جوار رحمتِ خداىِ هستى آفرين باز گفت ، چرا كه به حقّانيت راه ودرستى وعده هاى خدا باور داشت .

(يـقـيـن) ، نـمـودى از وضوح وروشنى باور نسبت به دين وفرمان خدا وحكم شريعت است . گوهر يـقين در هرجا كه باشد، اورا مصمّم وبى باك مى سازد. صحنه عاشورا جلوه يقين بود. يقين به حـقـّانـيّت راه خود، يقين به باطل بودن دشمن ، يقين به حق بودن معاد و حساب ومحاسبه رستاخيز ويـقـيـن بـه حـتـمـيـّت مـرگ ومـلاقـات بـا خـدا، در درجـه بـالايـى در دل امـام وعـاشـورايـيـان وجـود داشـت وجـهـت دهـنـده مـقـاومـت وكـيـفـيـّت عمل وثبات قدم در راه انتخابى بود.

(اسـتـرجـاع)(گـفـتن انا للّه وانا اليه راجعون)علاوه بر آنكه هنگام آگاهى از مرگ يا شهادت كـسـى گفته مى شود، در منطق امام حسين (ع)، يادآورى فلسفه بلند هستى وحيات و سرنوشتِ (از اويـى وبـه سوى اويى)است كه بارها امام در طول راه آن را بر زبان آورد، تا اين عقيده ، جهت دهنده تصميمها وعملها باشد.

در مـنزل ثعلبيّه ، پس از شنيدن خبر شهادتِ مسلم وهانى ، مكرّراً اين سخن را گفت .(7) در هـمـيـن منزل بعد از آن كه لحظه اى خواب ، آن حضرت را در ربود و در رؤ يا، سوارى را ديد كـه مـى گـويـد: (ايـن كاروان به سرعت مى رود ومرگ هم در پى آن شتابان است .) پس از آنكه خواب خود را تعريف كرد، على اكبر از پدر پرسيد: (پدر جان ، مگر ما بر حق نيستيم ؟) فرمود: (آرى فـرزنـدم ، سـوگـنـد بـه آنـكـه بـازگـشـت هـمـه بـه سـوى اوسـت .) گـفـت : (پس با اين حال ، چه باكى از مرگ ؟) پدر نيز دعايش كرد.(8)

طرح مساءله به خدا پيوستن در طول مسير، آماده سازى روحى همراهان براى آن فداكارى بزرگ در راه عـقـيده بود. چرا كه بدون باورهاى زلال وروشن ، يك رزمنده نمى تواند تا پايان خطّ در دفاع از حق مقاوم ونستوه بماند.

(يقين) ، هم در (موضوع)بود، يعنى شناخت روشن هدف وراه ووضعيّت ، هم در (حكم)بود، يعنى تكليف بودن جهاد وشهادت در آن شرايط به نفع اسلام ، هم در عقيده به (خدا) وهم (آخرت)بود كـه مـقوّم اصلىِ پا گذاشتن در ميدانى است كه گروهى مى خواهند جان بدهند وفدا شوند. وقتى وهـب بـن عـبـدالله بـراى دومـيـن بـار بـه مـيدان كربلارفت ، در رجز خويش ، خود را با عناوينى همچون (مؤ من به رب)و(موقن به رب)معرفى كرد.(9)

تـوحـيـد در نـصـرت خـواهى واعتماد فقط وفقط بر خدا، از جلوه هاى ديگر نقش آفرينى عقيده در عـمل است . امام حسين (ع) تنها تكيه گاهش خدا بود، نه نامه ها وحمايتها وشعارها. وقتى سپاه حرّ راه را بـر كـاروان امـام بـسـت ، حـضرت ضمن خطابه اى كه درباره حركت خويش وامتناع از بيعت واسـتـنـاد بـه نـامـه هـاى كـوفيان بود، در پايان ، ضمن گلايه از عهد شكنى كوفيان فرمود: (تـكـيـه گـاهـم خـداسـت واومرا از شما بى نياز مى كند. (سَيُغْنِى اللّهُ عَنْكُمْ)(10) در ادامه راه نيز وقتى با عبدالله مشرقى ملاقات كرد واووهمراهش اوضاع كوفه وگرد آمدن مردم را بـراى جـنـگ بـا آن حـضـرت بـيـان كـردنـد، پـاسـخ امـام ايـن بـود كـه (حـَسـْبـِىَ اللّهُ وَ نـِعـْمـَ الْوَكيلُ)(11)

صـبح عاشورا نيز، وقتى سپاه كوفه با همهمه روبه اردوگاه امام تاختند، دستانِ نيايشگر امام حـسـيـن (ع) روبـه آسـمـانها بود، وى چنين مى گفت : خدايا! در هر گرفتارى وشدّت ، تكيّه گاه وامـيـدم تـويـى ودر هـر حـادثـه كـه بـرايـم پـيـش آيـد، پـشـتـوانـه مـنـى ، چـه بـسا در سختيها وگرفتاريها كه تنها به درگاه توروى آورده ودست نياز ودعا به آستان تو گشودم وتوآن را بر طرف ساختى ...(12)

اين حالت وروحيّه ، جلوه بيرونىِ، عقيده قلبى به مبداء ويقين به نصرت الهى است و توحيد در دعا وطلب را مى رساند.

هدف اصلى معارف دين ، تقرّب بندگان به سوى خداوند است . اين محتوا حتّى در زيارتنامه هاى شهداى كربلابويژه زيارت امام حسين (ع) نيز مطرح است . على رغم تبليغات سوء وجاهلانه اى كـه شيعه را به بدعت متّهم مى كنند وزيارت قبور اولياءِ الهى را شرك مى پندارند، در فرهنگ زيـارت ، خـود ايـن عـمـل گـامـى بـراى تـقرّب به خدا شمرده شده است كه توحيد ناب است . در بـخـشـى از زيـارت امـام حـسـين (ع)كه با فراز (اَللّهُمَّ مَنْ تَهَيَّاءَ وَ تَعَبَّاءَ...) شروع مى شود، خطاب به خداوند مى گوييم :

(خدايا ! هر كس كه آماده شود ووسايل فراهم كند وبه اميد دست يافتن به نعمت وموهبتى سراغ يك مـخلوق رود، تا از هدايا وجوائز وعطاهاى اوبهره مند شود، آماده شدن وزمينه چيدن من وسفر من به سوى تووبراى زيارت قبر ولىّ توست وبااين زيارت ، به توتقرب مى جويم ، وهديه وعطا وجايزه را از تواميد دارم ...)(13)

در ادامه نيز با حالتِ حصر، مى گوييم : تنها تورا قصد وآهنگ كردم وتنها آنچه را نزد توست مى خواهم (فاليكَ قَصَدْتُ وما عِنْدُكَ اءرَدْتُ).

اينها نشان دهنده بُعد توحيدى تعاليم شيعى است كه مراقد معصومين وزيارت اولياءِ الهى را هم مـعبر ومسيرى براى رسيدن به توحيد خالص مى داند وتعبّد به امر الهى است كه بزرگداشت اينان راتوصيه فرموده است .

مبداء ومعاد

عقيده به مبداء ومعاد، مهمترين عامل جهاد وفداكارى در راه خداست وبدون آن ، هيچ رزمنده اى معتقدانه در صـحـنـه دفـاع قـدم نـمـى گذارد وخود را برنده يك جنگ كه به شهادت منتهى مى شود، نمى دانـد. بـدون عـقـيـده بـه حـيـات اخـروى ، بـا چـه انـگـيـزه اى مـى تـوان از جـهـاد وجـانـبـازى استقبال كرد؟

از ايـن رو، چـنـين اعتقادى در كلمات امام حسين (ع) واشعار ورجزهاى اوويارانش ، نقشى محورى دارد وبـه بـرجـسـتـه ترين شكل ، خود را نشان مى دهد. امام حسين (ع) روز عاشورا وقتى بى تابى خواهرش را مى بيند، اين فلسفه بلند را ياد آور مى شود و مى فرمايد:

(خـواهـرم ! خـدا را در نظر داشته باش ، بدان كه همه زمينيان مى ميرند، آسمانيان هم نمى مانند، هـر چـيـزى جـز وجه خدا كه آفريدگار هستى است ، از بين رفتنى است ، خداوند همگان را دوباره بر مى انگيزد...) (14)

در سـخن ديگرى كه در شب عاشورا بااصحاب خويش فرمود، باز هم تاءكيد بر همين محورها را مى بينم ، از جمله اين كه :

(بـدانـيد كه شيرينى وتلخى دنيا، خواب است و(بيدارى)در آخرت است . رستگار كسى است كه به فلاح آخرت برسد وبدبخت كسى است كه به شقاوت آخرت گرفتار آيد.)(15)

بـاور بـه مـعـاد، رشـتـه هـاى عـلقـه انـسـان را از دنـيـا مـى گـسـلد وراحت تر مى تواند در مسير عـمـل بـه تـكـليـف ، از جـان بـگـذرد. امـام در اشـعـارى كـه پـس از شـنـيـدن خـبـر شهادت مسلم بن عقيل ، از فرزدق در مسير راه كوفه شنيد، به اين جلوه تابناك اشاره فرمود:

(اگـر دنـيـا ارزشمند به حساب آيد، سراى آخرت كه خانه پاداش الهى است ، برتر ونيكوتر است واگر بدنها براى مرگ پديد آمده اند، پس شهادتِ در راه خدا برتر است) (16)

پـيـش از ايـن اشـعـار هـم ، بـر مـسـلم بن عقيل رحمت فرستاد، وبه عنوان كسى كه به سوى روح وريحان وبهشت رضوان الهى رفت وما نيز در پى اوييم ، از اوياد كرد.

با اين ديد، شهادت خود وهر يك از همراهان ودودمانش را رسيدن به ابديّتى مى دانست كه آرميدن در جـوار رحـمـت الهـى وديـدار بـا رسـول خـدا ودسـت يـافتن به بهشتِ برين را دارا بود. آن همه تـاءكـيـد بـر اجـر الهـى ورسـيـدن بـه فـوز ورسـتـگـارى ونـوشـيـدن از شـرابـهـاى بـهـشتى وبـرخـوردارى از نـعـمـتهاى جاودانى الهى ، ايجاد انگيزه جهاد و شهادت مى كرد، چرا كه شهداى كـربـلابـا ايـن ديـد مـرگ را آغـاز حـيـات طـيـّبـه در جـوار رسول اللّه مى ديدند، نه پايان يافتَنِ خط هستى وبه نهايت رسيدنِ وجود!

وقتى على اكبر(ع) به ميدان رفت وجنگيد وتشنه بازگشت ، امام ضمن آنكه اورا به مقاومت وادامه نـبـرد فـراخـوانـد، فرمود: بزودى جدّت رسول خدا را ديدار كرده ، از دست اوسيراب خواهى شد وشربتى گوارا خواهى نوشيد كه پس از آن تشنگى نيست .(17)

آنـگـاه هـم كـه سـر جـوانـش را بـر دامن نهاده ، خون از چهره ودندانهايش پاك مى كرد، فرزند را نويد داد كه از رنج واندوه دنيا رسته ، به روح وريحان بهشتى رسيده اى .(18)

سـخـنـى شـبـيـه به اين را به فرزند امام مجتبى كه پس از مدتى جنگ ، نزد امام آمد وآب طلبيد، فرمود:

(پـسـرم ! كمى ديگر درنگ ومقاومت كن تا جدت رسول خدا را ديدار كنى واز شربت گوارايى كه پس آن تشنگى نيست به توبنوشاند)(19)

ايـنـجـا نـيـز يـادآور ايـن نـكـتـه اسـت كـه شـهـادت در جـبـهـه ، ديـدار رسول خدا وسيرابى از آبهاى بهشتى را در پى دارد.

بـر اسـاس هـمـيـن بـاور، رزمـنـدگـان جـبـهـه حـسـيـنـى طـرف مـقـابل را خارج از دين ، تارك سنّت پيامبر، رسوايى دنيا وآخرت وروبه آتش دوزخ مى دانستند. امـام حـسـيـن (ع) پـس از شـهـادت سردارش عباس (ع) در ضمن اشعارى كه نكوهش از رفتار شوم دشـمـنـان در كـشـتـن عـتـرت رسـول خـدا بـود، فـرمـود: (... فـَسـَوْفَ تـَلاقـَوْا حـَرَّ نـارٍ تَوَقَّدُ)(20) وآنان را در آستانه ديدار با آتش پر شعله دوزخ دانست .

در رجـزهـاى يـاران امـام نـيـز، تـكـيـه بـر مـبـادى اعـتـقـادى وپيوند زدن مبارزه با انگيزه اعتقادى وبـاورداشتِ قيامت واميد به پاداش خدا ورضاى الهى است ورسيدن به بهشت برين موج مى زند. به عنوان نمونه :

وقـتـى عـمـروبن خالد ازدى به ميدان رفت ، در رجز خويش گفت : اى جان ! امروز به سوى خداى رحـمـان وروح وريـحان مى روى وآنچه را كه در لوح تقديرت از پاداشهاى الهى نوشته شده ، درمى يابى ، پس بى تابى مكن ، كه هر زنده اى مردنى است .(21)

پس از وى ، پسرش خالد به ميدان شتافت وباز به خود تلقين مى كرد كه : در راه رضاى خداى رحـمـان ، بـر مـرگ شـكـيـبـا بـاش ، اى پـدر ! تـوبـه سـوى قـصـرهاى نيكووآراسته شتافتى .(22)

سـپـس سـعـد بـن حنظله با اين رجز پاى به ميدان گذاشت : صبر ومقاومت بر شمشيرها و نيزه ها، صـبـر بـر ايـن زخـمها در راه رسيدن به بهشت وحوريان بهشتى . اى نفس ! براى آسايش ابدى وخير جاودانه ، تلاش كن وراغب باش .(23)

مسلم بن عوسجه به ميدان رفت وضمن معرفى خود گفت : هر كس بر ما تجاوز كند،از راه حق كنار رفته وبه دين خداى صمد كافر شده است .(24)

وعـمـروبن مطاع جعفى به ميدان شتافت ودر رجز خويش ، ضمن شيرين وگوارا دانستن جهاد ومرگ درركاب حسين (ع)، آن را (فوز) ورهايى از آتش دوزخ دانست .(25)

وبسيارى نمونه هاى ديگر كه همه نشان دهنده پشتوانه عقيدتى وايمانى به مبداء ومعاد. در رزم آورى عاشوراييان است .

يـادآورى مـبـادى اعـتـقـادى اسـلام در كـربلاواز زبان امام حسين وياران او، نوعى خلع سلاح دشمن وزيـر سـؤ ال بـردن هـجـومـشـان بـر ضـدّ خـانـدان عـصـمـت بـود كـه با هيچ منطق و آيين ومرامى سـازگـارى نـداشـت ونـشـانـه خـروجـشـان از ديـن وفـاصـله گـرفـتـن از شـريـعـت حـضـرت رسـول (ص) بـود. يـاد كرد اصول اعتقادى از سوى امام حسين (ع)نيز به صورت ديگرى دفع شبهه آفرينى هاى بعدى امويان را در برداشت . سيد الشهدا (ع)در مدينه پس از آن كه تصميم گـرفـت خـارج شـده بـه مـكـه رود، كـاغذ وقلمى طلبيد وبه برادرش ‍ محمد حنفيّه وصيّتنامه اى نگاشت . اين وصيتنامه ، علاوه بر آنكه مظلوميّت آن حضرت را در شرايطى كه تبليغات در دست امـويـان اسـت نـشـان مـى دهـد وامـام را وامـى دارد كـه بـراى رفـع هـر گـونـه تـهـمـت وجـعـل ونـسـبـتـهـاى نارواى بعدى ، اصول اعتقادى خويش را بصورت مكتوب بنگارد، مرورى بر مـفـاهـيـم اعـتـقـادى مسلم نيز به حساب مى آيد. حضرت نوشت : (حسين شهادت مى دهد كه خداى يكتا وبى شريك است و محمد(ص) بنده وفرستاده اوست كه حق را از سوى حق آورده است وگواهى مى دهـد كـه بـهشت وجهنّم حق است وقيامت حتماً خواهد آمد وشكّى در آن نيست وخداوند همه خفتگان در گور را بـر خـواهـد انـگـيـخـت ...) (26) پـس از بـيـان ايـن اصـول اعـتـقـادى به ذكر فلسفه قيام خويش كه همان اصلاحگرى وامر به معروف ونهى از منكر است ، پرداخت ، تا هيچ شائبه اى در حركت دينى ومرامى اوباقى نماند.

رسالت پيامبر

از جـهـات مـكـمـّل بـيـنش اسلامى ، عقيده به نبوت پيامبر اكرم (ص) وعصمت اوست و (شهادتين) ، نشان مسلمانى است . اين موضوع ، در فرهنگ عاشورائيان مكرر مطرح شده است ، چه از سوى امام حسين (ع) وچه از سوى فرزندان وبستگان وياران شهيدش .

يـاد كـردن از پـيـامـبـر اسـلام وبعثت ورسالت او، احياى تفكر اسلامى است . ربط دادن وجود امام وخاندانش به آن بزرگوار، يادآور ديگرى از معتقدات مسلمين است . پيونددادن حركت عاشورا به احـيـاى سـنـت پـيـامـبر ومبارزه با بدعتهايى كه در دين حضرت محمد(ص) پيش آمده است ، باز هم تاءكيد بر يك مساءله اعتقادى است .

در عـصـر پـيـامـبر، هر چند بظاهر، همه اورا قبول داشتند ومطيع اوبودند. اما در عصر پس ‍ از او، امـّت دچـار تـجـزيـه شـدنـد. بـرخـى بـه سـنـّت وديـن اووفـادار مـانـدند، برخى در پى احياى جـاهـليّتهاى رنگ باخته وبى روح راه افتادند. پيدايش ضلالت وبدعت وحيرت و جهالت (كه در زيـارتـنـامـه هـا علّت شهادت امام حسين براى نجات امت از اين خصيصه ها قلمداد شده است)نوعى انشعاب در پيروان اسلام بود وجنگيدن با ذرّيّه پيامبر، خروج از دين وانكار رسالت آن حضرت بود.

امـامـت ، محور يكدست ماندن وعامل انسجام امت است . امّا كسانى كه از امام حق پيروى نكنند وحق را رها كـرده بـر گـرد بـاطـل جـمـع شـوند، از امت (محمد) بيرونند ومسلمان نيستند. ملاك مسلمانى پس از رسـول خـدا (ولايـت پـذيـرى)اسـت . ولى مـسـلمـانـان آن عـصـر، عـدّه اى بـر مـحـور بـاطـل تـجـمـّع كـردنـد واطـاعـت از كـسـانـى كـردنـد كـه وحـى ونزول جبرئيل وخبرهاى آسمانى را منكر بودند وبا سلطه يابى بر مقدرّات مردم ، كفر به خدا و عناد با حضرت رسول را كه ديرى در دلهايشان مانده بود، بروز دادند.

روز عاشورا، برخى از ياران امام ، سخنرانيهايى ايراد كردند. زهير بن قين ، يكى از آنان بود.

در خـطـابه اش گفت : اى كوفيان ! ازعذاب الهى هشدارتان مى دهم . نصيحت مسلمان وظيفه وحق هر مسلمان است . ما وشما تا كنون بر يك آئين هستيم ، تا وقتى كه ميان ما و شما شمشير نيايد. اما هر گـاه تـيـغ بـين ما كشيده شود، عصمت از ميان برداشته مى شود. شما يك امّت هستيد، ما هم امّتى . خداوند، ما وشما را به وسيله ذرّيه پيامبرش آزموده است تا ببيند چه مى كنيم ....(27)

كـلام مـهـم زهير، حكايت از خروج عدّه اى از جمع (امّت محمّد) داشت . قيام كربلا، حادثه اى بود كه مـرز مـيـان پيروان راستين ومدعيان دورغين اسلام را روشن ساخت . مردم دوگروه شدند: مدافعان حق ومخالفان حق عاشورا سند اين تمايز بود.

وقـتـى يـزيـد، پس از كشتن امام واسير كردن اهل بيت او، سرمستانه ادّعا كرد كه (بنى هاشم)با پـادشـاهـى بـازى كـردنـد، والانـه خـبـرى آمـده ونـه وحـى نـازل شـده است .(لعبت هاشم بالملك ...) اين كفر صريح ونفى رسالت بود كه از زبان مدّعيان مسلمانى شنيده مى شد.

سـيـّد الشـهـدا در مـكـه با ابن عباس درباره امويان حاكم صحبت مى كرد. حضرت از وى پرسيد: نظر تودرباره كسانى كه پسر دختر پيامبر را از خانه ووطن وزادگاهش بيرون كرده واورا آواره دشـت وبـيابان كردند ودر پى كشتن اووريختن خونش هستند چيست ؟ در حالى كه اين پسر پيامبر، نـه بـراى خـدا شـريكى قائل شده ،نه غير خدا را سرپرست خويش گرفته ونه از آيين پيامبر خـدا فـاصـله گـرفـتـه است . ابن عباس گفت : درباره آنان چيزى نمى گوييم جز اين آيه قرآن :(آنـان بـه خـدا وپـيـامـبـرش كـافـر شـدنـد ونـمـاز را جـز بـا كـسـالت بـه جـا نـمـى آورند)...(28) امام حسين (ع)فرمود: (خدايا شاهد باش .)(29)

ابـن عـبـاس بـصـراحـت بـه كـفـر آنـان نـسـبـت بـه خـدا ورسـول گـواهـى داد. در طـول ايـن سـفـر نـيـز، امـام ويـاران وخـانـدانـش ، پـيـوسـتـه از رسـول اللّه يـاد مـى كـردنـد وخـود را از نسل آن پيغمبر پاك معرفى مى كردند وكرامت وشرافت خـويـش را در آن مى دانستند كه وارث وذرّيه آن فرستاده الهى اند. اين نيز نيشترى بود بر غدّه هاى كينه آلود امويان نسبت به دين خدا و عترت حضرت محمد(ص).

شفـاعت

از جمله مباحث سازنده اعتقادى ، (شفاعت)است . عقيده به اينكه با وساطت اولياءالهى نسبت به مؤ مـنان خطا كار، خداوند از گناهانشان در مى گذرد. شفاعت با اذن خداست و معصومين نيز از كسانى شفاعت مى كنندكه هم خدا اذن مى دهد هم خود آن افراد، استحقاق شفاعت را داشته باشند.پس شفاعت ، زمـيـنـه لازم دارد وعـقيده به شفاعت شفعا، نوعى كنترل بر رفتار وعملكرد را در پى دارد. بُعد سازندگى شفاعت همين بخش ‍ است .

مقام شفاعت براى پيامبر وخاندان اوثابت است . در قيامت هنگام حسابرسى نيز مواجهه انسانها با پـيـامبر وآل اوحتمى است ونقّادى عملكرد دنيوى در آخرت است . طرح مساءله شفاعت يا برخورد با پيامبر در قيامت ، توجه دادن به اين بُعد اعتقادى است .

در كـوفـه ، وقـتى امام سجاد (ع)را با آن حال رقت بار ودست بسته وزنجير بر گردن آوردند، حضرت ضمن اشعارى كه مى خواند، يكى هم اين بود:

(لَواَنَّنا وَ رَسُولَ اللّهِ يَجْمَعُنا

يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ تَقُولينا)(30)

اگـر روز قـيامت ، ما وپيامبر خدا در يك جا جمع شويم ، شما چه خواهيد گفت ؟ وچه حرفى براى گفتن يا عذر خواهى داريد؟

در سـخـنـانـى هـم كـه حـضـرت زيـنـب در كـوفـه داشـت ، از جـمـله بـه ايـن شـعـر تَمَثُّل جست كه :

(ماذا تَقُولُونَ اِذْ قالَ النَّبىُّ لَكُمْ

ماذا فَعَلْتُمْ وَ اَنْتُمْ آخِرُ الاُمَم ...)(31)

آنـگاه كه پيامبر (در قيامت)به شما بگويد: چه كرديد؟ شما كه امّت آخرالزمان هستيد! شما چه خواهيد جواب داد؟

وبـه نـقـل بـرخـى مـنـابـع ، در يـكـى از مـنـزلهـاى راه كـوفـه تـا شـام كـه اسـراى اهل بيت را مى بردند، بر ديوارى با خطى از خون نوشته شده بود:

(اَتَرْجُوا اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَيْنا

شفاعَةَ جَدِّهِ يَوْمَ الْحِسابِ؟)(32)

يـادآورى مـوضـوع اعـتـقادى شفاعت ، نوعى ملامت بر عملكرد دشمنان نيز بود، چرا كه جنايت آنان نـسـبـت بـه ذرّيـه پـيـامـبـر، بـا وضـع امـّتـى كـه بـه شـفـاعت آن حضرت اعتقاد داشته باشند، ناسازگار است .

درخـواسـت شـفـاعـت واميد به آن نيز، كه در زيارتنامه ها آمده است ، همين اثر تربيتى را دارد. از جمله در زيارت امام حسين (ع) مى خوانيم :

(فَاشْفَعْ لى عِنْدَ رَبِّكَ وكُنْ لى شَفيعاً)(33).

در زيـارت عـاشـورا نـيـز از خـدا مـى خـواهـيم كه شفاعت آن حضرت را در روز قيامت ، روزى ما مى سازد:

(اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ).(34)

اهـل بـيـت پـيـامـبـر،بـرگزيدگان خدايند ومقام والايشان نزد او، در زيارتنامه ها مطرح است . در سـخـنـانى هم كه خود امام حسين ، امام سجاد، حضرت زينب ، ديگر عاشوراييان مطرح كرده اند، از اين مقام ياد شده است .

امـامت

در فـرهـنـگ اسـلام ، امـامـت مـنصبى الهى است كه پس از نبوّت براى تبيين مكتب وحفظ دستاوردهاى نهضت اسلامى واجراى حدود واحكام خدا در جامعه از مسير رهبرى و ولايت ، پيش بينى شده است .

فـلسـفـه سـيـاسـى اسـلام بـراى مـديـريـت جـامـعـه بـر مـبـنـاى ديـن ، در قـالب وشكل (امامت)تجلّى مى كند. از اين رو، از شاخصه هاى امامت نيز، همچون نبوت ،علاوه بر صلاحيت هاى علمى وتقوايى ، (جعل الهى)و(نصب)است .

اهـل بـيـت پـيـامـبر اكرم (ص) به لحاظِ صلاحيتهاى بيشتر ونزديكى بيشتر به سرچشمه دين ، شـايـسـتـه تـر از ديگران براى تصدّى زمامدارى مسلمين اند. آنچه كه در غدير خم اتفاق افتاد، تـاءكـيـدى مـجـدّد بـراى چـنـدمـيـن بـار بـود كـه رسـالتِ پـيـشـوايـى امـت پـس از رسـول خـدا(ص)، بـر عهده امام برتر وشايسته ترين فرد پس از آن حضرت ، يعنى امير المؤ منين على (ع) است .

هـر چـنـد كـه عـدّه اى ريـاسـت طـلب وزورمـدار با راه اندازى غوغاى سقيفه ، مسير امامت مسلمين را در بسترى ديگر انداختند وامّت را از امامتِ على (ع) محروم كردند، ولى اين حق ، از آنِ آن حضرت بود وخود اوپيش از رسيدن به خلافت وپس از آن در درگيرى و مناقشاتى كه با خلفا ومعاويه داشت وپـس از شـهـادتـش ، امـامان ديگر شيعه ، پيوسته بر اين حقِ راستين تاءكيد كرده اند وآن را حق مسلّم خويش دانسته اند وديگران را غاصب اين منصب دانسته اند.

قـيـام عـاشـورا، جـلوه اى از ايـن حـق خـواهـى وباطل ستيزى در ارتباط با اين والاترين ركن جامعه اسلامى بود. گرچه امام مجتبى (ع) بنا به مصالح وشرايطى (كه اينجا جاى بحثش ‍ نيست)با مـعـاويـه قـرارداد صـلح امـضـا كـرد، امام حسين (ع) نيز تا وقتى معاويه زنده بود، به عهدنامه بـرادر شـهـيـدش وفـا دار ماند، امااين خاندان پيوسته نسبت به امامت مسلمين و منصب خلافت ، مدعى بـوده انـد وپيوسته مى كوشيدند در حدّ توان وامكان ، با بيدارسازى مردم وتهيّه مقدمات وزمينه چينى هاى لازم ، اين عنصر مهم وركن اساسى اسلام را جامه علم بپوشانند.

دراين راستا،امامان شيعه ، از جمله اباعبدالله الحسين (ع) چند برنامه محورى داشتند:

1 ـ تبيين جايگاه امامت وويژگيهاى امام

2 ـ تبيين عدم صلاحيت ديگران براى تصدّى اين منصب

3 ـ بيان شايستگى واحقّيت خود بر امامتِ مسلمين

امام حسين (ع) در هر سه مورد، سخنان بلندى دارد كه به گوشه اى از آنها اشاره مى شود.

شرايط امام

امـام حـسـين (ع)پس از دريافت نامه هاى گروهها وچهره هاى بارزى از بزرگان شيعه در كوفه كه اورا دعوت به آمدن به كوفه مى كردند تا در سايه امامت اوبه قيام عليه يزيد بپردازند، نـامـه اى بـه آنـان نـوشـت وتـوسـط دوپـيـك فـرسـتـاد وضـمـن آن بـه اعـزام مـسـلم بـن عقيل اشاره نمود ودر پايان نامه افزود:

(فـَلَعـَمـْرى مـَا الاِمـامُ اِلا الْحـاكـِمُ بـِالْكـِتـابِ، اَلْقـائِمُ بِالْقِسْطِ، اَلدّائِنُ بِدينِ الْحَقِّ، اَلْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذ اتِ اللّهِ)(35)

بـه جـانـم سـوگـنـد، امـام ، جـز آنـكـه بـه كـتـاب خـدا حـكـومـت وداورى كـنـد وقـيـام بـه قـسـط وعدل نمايد وبه دين حق گردن بنهد وخود را وقف راه خدا كرده باشد، نيست .

اين بيان ، نشان دهنده ويژگيهاى امام راستين از ديدگاه اوست . چنين پيشوايى ، تجلى دين خداست ومـعـرفـت اوضـرورى واطـاعتش حتمى است واعتقاد وشناخت نسبت به چنين امامى جزء توحيد است . در كـلامـى از آن حـضـرت ، در پـاسـخ كسى كه مى پرسد (خداشناسى)چيست ؟ مى فرمايد: اينكه اهل هر دوره وزمانى ، پيشوايى را كه اطاعتِ او بر آنان واجب است ، بشناسند.(36)

شـيـخ صـدوق در ذيـل ايـن حـديـث مـى افـزايد : مقصود آن حضرت اين است كه مردم هر دوره بايد بـدانـنـد كـه خداوند، هرگز در هيچ دوره اى آنان را بدون امام معصوم وا نمى گذارد واگر كسى خدايى را بپرستد كه براى مردم (حجّت)اقامه وتعيين نكرده است ، در واقع غير خدا را پرستيده است .

پس شناختِ امام مفترض الطّاعه وسپردن زمام اختيار به ولايت وهدايت او، شرط صحّتِ خداپرستى وزمينه خداشناسى كامل است . در يكى از زيارتهاى آن حضرت آمده است :

(خـدايـا! گـواهـى مـى دهـم كـه ايـنـجـا قـبـر حـبـيـب وبـرگـزيـده تـوسـت ، آنـكـه بـه كـرامـت تونائل آمده است ، آنكه با شهادت به اوعزت وشرافت بخشيده اى وميراث پيامبران را به اوعطا كرده اى واورا (حجّت)بر بندگان خود قرار داده اى .)(37)

در فرازى از يك زيارتنامه ديگر مى خوانيم :

(شـهـادت مـى دهـم كـه تـوامـام راشـد وراهـنـمـايـى ، قـيـام بـه حـق كـردى وبـه آن عمل كردى ، گواهى مى دهم كه اطاعت از توفرض وواجب است ، سخن توصدق وراست است وتوبا حكمت وموغطه نيكوبه راه پروردگارت دعوت كردى) .(38)

صلاحيت خود ونفى صلاحيت ديگران

وقـتـى الگـوى كـلّى امـامـت وويژگيهاى پيشواى صالح بيان شد، انطباق آن عنوان بر شخص ‍ خـاصّ، مـحـور ديـگـر بـحـث اسـت . رهـبـر نهضت عاشورا، در جاهاى مختلف ، با بيان جايگاه والاى اهـل بـيـت پـيامبر وبرشمردن فضايل شخصى خود وبرخوردارى اش از ملاكهاى امامت ، همچنين با ذكر نقاط ضعف واشكالهاى اساسى وغير قابل اغماض در امويان بويژه يزيد بن معاويه ، ذهنيت جـامـعـه اسـلامـى را بـه سـمـت وسـوى (امـام صـالح)سوق مى دهد. نمونه هاى اين هشدار وتبيين فراوان است كه به تعدادى از آنها اشاره مى شود:

امـام حـسـيـن (ع) در مـسـيـر راه كـوفـه ، پـس از بـرخـورد بـا سپاه حرّ، در خطابه اى كه پس از برگزارى نماز جماعت ، خطاب به آنان ايراد نمود، فرمود :

(اى مـردم ! اگـر تـقـواى خـدا پـيـشـه كـنيد وحق را براى صاحبانش بشناسيد، خدا از شما بيشتر راضـى خـواهـد بـود. مـا دودمـان پـيـامـبـريـم وبـه عهده دارى اين امر (حكومت)وولايت بر شما، از ديـگـرانـى كـه بـنـاحـق مـدّعى آنند و درميان شما به ستم وتجاوز حكومت مى كنند، سزاوارتريم) (39)

در نـامـه اى كه پس از برخورد با سپاه حرّ به بزرگان كوفه مى نويسد، پس از برشمردنِ ايـنـكـه ايـن جـمـاعـت (زمـامـداران امـوى)پـيـروشـيـطـانـنـد وحـدود الهـى را تـعـطـيـل كـرده وفـسـاد را آشـكـار سـاخـتـه وحـلال را حـرام وحـرام الهـى را حلال كرده وبيت المال را براى خود برداشته اند، مى فرمايد:(وَ اَنّى اَحَقُّ بِهذَا الاَمْرِ لِقرابَتى مـِنْ رَسُوِل اللّهِ...) (40) و خود را به خاطر نزديكتر بودنش به پيامبر، براى حكومت بر مسلمين شايسته تر مى بيند.

وقـتى كه آن حضرت در مدينه بود، خبر مرگ معاويه رسيد ووليد به دستور يزيد، مى خواست از آن حضرت بيعت بگيرد، حضرت فرمود:اى امير! ما خاندان نبوت و معدن رسالت ومحلّ رفت وآمد فـرشـتـگـان ونـزول رحمتيم ، خداوند به ما آغاز كرده وبه ما ختم نموده است . ولى يزيد، مردى تـبـهكار وشرابخوار وآدمكش است كه فسق علنى مى كند، كسى مانند من با كسى همچواوبيعت نمى كـنـد، ولى مـا وشـمـا صـبـح كـنـيـم ومـنـتـظر باشيم ونگاه كنيم كه كداميك از ما به بيعت وخلافت سزاوارتريم ؟! (نَنتظر وتَنْتَظِرُونَ اَيُّنا بِالْخِلافةِ وَالْبَيْعةَ)(41).

اين ديدگاه را امام حسين (ع)، از سالها قبل نسبت به يزيد داشته است . معاويه در ايّام حيات خود وقـتى براى ولايت عهدى يزيد، تلاش مى كرد ومى كوشيد تا نظر موافق بزرگان وشخصيتها را جلب كند، در مدينه ديدارى با ابن عباس وامام حسين (ع) داشت ومى خواست از آنان بيعت بگيرد. امام حسين (ع) از گستاخى اوانتقاد كرد وفرمود:

ايـنـكـه بـه كـمـال رسيدن وسياست وتدبير يزيد را نسبت به امت پيامبر ياد مى كنى مى خواهى مردم را به توهّم اندازى ، گويا چهره اى پنهان وناشناخته را توصيف مى كنى يا اطلاع خاصى دارى ! يـزيـد، خـودش گـواه راءى اوسـت ، اوبـراى هـمـان كـارهـايـى كـه مـشـغـول اسـت مـثل بازى با سگها، كبوتربازى ، نوازندگى وعياشى ، بهتر است ، بيش از اين بار ستم بر دوش مكش (42).

در نامه اى خطاب به معاويه درباره همين موضوع وخلافكاريهاى اومى نويسد:

(بـدان كـه خـداوند، هرگز فراموش نمى كند كه توتنها به گمان ، انسانها را مى كشى وبه تـهـمـت ، دسـتگير مى كنى ونوجوان شرابخوار وسگبازى را به امارت مردم مى گمارى ، با اين كار، خودت ودينت را هلاك وتباه مى سازى و مردم را ضايع مى كنى .(43)

در همين نامه مى نويسد:

اى مـعـاويـه ! بـرايـم نـوشته اى كه مردم را به فتنه نيندازم ، من فتنه اى بالاتر از زمامدارى توبر مردم نمى شناسم و اگر اهل مبارزه باشم ، جهاد با تورا برترين كار مى دانم واگر با تونجنگيده ام از خدا آمرزش مى خواهم .

ايـن ديـدگـاه امـام را درمـورد خـلافـت وزمـامـدارى نـاصـالحـان بـيـان مـى كـنـد. در نقل ديگرى آمده است كه امام به معاويه نامه نوشت واز امورى انتقاد كرد از جمله اينكه :

جوانى را به ولايت امر مردم تعيين كرده اى كه شراب مى خورد وبا سگ بازى مى كند، به امانت خـود خـيـانـت كـرده ومـردم را تـبـاه سـاخـتـه اى ، چـگـونه يك شرابخوار را به توليت امو





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 183]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن