محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855029698
توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) نويسنده:عليرضا تاجيك چكيدهنوشتار، تحقيقى كلامى ـ اعتقادى است كه ساختارِ جالبِ توجه آن، نتايجى تربيتى دارد. نويسنده بر آن است كه بسيارى آموزههاى دين، و از جمله توكل، از يك سوى ريشه در توحيد دارد و با صفات خداوندى درآميخته است، و از ديگر سوى، با مخلوقات و مختصات وجودى آنان درمىپيوندد، و بدين ترتيب كوشيده تا با استمداد از امام حسين عليهالسلام و كلمات و سيره ايشان اين مهم را سامان دهد.نويسنده پس از بررسى لغوى و اصطلاحى واژه توكل، خاستگاه اين آموزه را ابتدا در مقام الوهى و صفات خداوندى كاويده، و سپس آن را با نظر به مقتضيات وجودى مخلوقات، پژوهيده است، و به اين شيوه با ترسيم نظامى شكوهمند در عالم تكوين، ربط و فقر همه مخلوقات، و به ويژه انسان را به خداوند، خاستگاه حقيقى توكل دانسته است. شيوه توكل و مراتب مافوق آن، بخش بعدى تحقيق را تشكيل داده و پس از آن كاوشى در مهمترين آثار تربيتى اين آموزه صورت گرفته است.آغاز كلامآيين آسمانى حضرت محمد ـ كه درود خدا بر او باد ـ از همان آغاز بر بنياد معرفت بنيان گرفت.(1) انسان در اين آيين، براى رستگارى و صعود در مراتب قرب الهى، مىبايد به ريسمان سترگ ثقلين بياويزد و ببالد. كتاب خدا و عترت رسول صلىاللهعليهوآله ،(2) دو رشته وثيق اين حبل الهىاند كه سخت در هم پيچيده و تنگ در آغوش هماند؛ به گونهاى كه نبايد ـ و در حقيقت نمىتوان ـ هيچ يك را از گرد ديگرى گشود. بر اين بنياد، براى دريافتن حقيقت هر يك از آموزههاى وحى، مىبايد از تراجم وحى و حاملان كتاب خداوندى(3) سراغ گرفت؛ و در اين ميان، حسين، فرزند على و فاطمه، و نواده بهترين خلايق خدا ـ كه سلام و درود خدا بر ايشان باد ـ طُرفه سرمايهاى است.در اين مقال، اما، توكل را، و پيوند وثيق آن را با معرفت خداوند برمىرسيم و مىپژوهيم و برآنيم تا اين آموزه گران ارج و پرمغز را ـ در حد بضاعت ـ از گفتار و كردار امام حسين عليهالسلام بكاويم و بر آوريم.مفهوم لغوى و اصطلاحى توكل«وكَلْ» در لغت عرب، مرد ضعيف را گويند، و «وكْلْ» اعتماد بر ديگرى است در امرى. «توكل» اما، آشكار ساختن ناتوانى است در امرى و تكيه زدن بر ديگرى؛(4) به اين معنا كه فرد با درك ضعف و نادارى خويش، به يك كاردانِ لايق اعتماد ورزد و امر خود را به او بسپارد.(5)«وكيل» از وكالت بر گرفته شده است، و وكالت به معناى تسلط بر امرى است كه به غير شخصِ وكيل باز مىگردد، ولى وكيل قائم به امر و مباشر در آن است.(6)«توكيلِ» ديگرى نيز به همين معناست كه او را در امرى تسلط دهند تا وى آن را به انجام رساند.(7) بايد به ياد داشت توكيل خداوند بر بنده به اين معنا نيست كه آدمى مالك و مدبر است، بلكه بدان معنا است كه خداوند اذن داده است تا هر امرى را به مصدرش و هر فعلى را به فاعلش نسبت دهند، و چنين نسبتى را به نحوى از تمليك، مِلك ايشان ساخته است و اين مصادر در اثر و فعل اصالت و استقلال ندارند، و سبب مستقل، تنها خداى سبحان است كه بر هر سببى غالب و قاهر است.(8)وكيل همچنين از جمله نامهاى خداوند است، و در حقيقت او تنها كسى است كه در همه امور مىتوان بر وى تكيه كرد، و تمامى كارها را مىشود بدو واگذاشت، و هيچ كس غير او را نسزد كه از هر حيث و به طور كامل و به اقتضاى ذاتش و بر ذاتش، بىهيچ حد و قيدى بر او اتكال جست.(9) هم از اينروست كه گويند: «التَّوكلُ، هُوَ الثِّقَةُ بِما عِندَ اللّهِ وَ الْيَأسُ عَمّا فِي اَيْدِي النّاسِ»(10)؛ توكل، يعنى اطمينان بدانچه نزد خداست و نااميدى از آنچه در دستان مردم است.خاستگاه و مبانى توكلكشف رستنگاه و مبانى توكل، در گرو ژرفكاوى در باب صفات خدا و ويژگىهاى مخلوقات و بررسى روابط عالم تكوين است.تأملى ژرف در تعاليم اسلام، اين نكته را آشكار مىسازد كه بسيارى از آموزههاى اين دين، از يك سوى ريشه در توحيد دارد و با صفات خداوندى در آميخته است، و از سوى ديگر، با مخلوقات ربط مىيابد و با مختصات وجودى آنان در مىپيوندد. صفات بىشمار خداوندى از يك سو و ويژگىهاى پرشمار مخلوق از سوى ديگر، ساختار و بافتارى بس با شكوه و پيچيده پديد مىآورد كه كشف كامل ارتباط ميان اجزاى آن كارى است بس دشوار، و تنها شايد از عهده امام معصوم بر آيد و بس.توكل نيز از جمله همين آموزههاست؛ يعنى از يك جانب سر بر آستان صفات بىشماره الوهى دارد ـ صفاتى نظير خالقيت، ربوبيت، حكمت، عالميت، رازقيت، رحمانيت، رحيميت، قدرت و سببيت در اسباب ـ و از جانب ديگر با نيازها و ويژگىهاى آدمى كه از نقايص وجودى و غير وجودى او سر چشمه مىگيرد، ارتباطى وثيق مىيابد؛ صفاتى همچون نادارى، نادانى، ناتوانى، بىپناهى، پيمانشكنى، خطاكارى، سهلانگارى، سركشى،... و حد واصل ميان اين دو سويه نيز قوانين تكوينى و تشريعى عالمند، و ما اميد داريم تا در حد بضاعت و قدر لطف آينهدار نور خداوندى، حسين بن على عليهمالسلام ، اصول و شاكله توكل را بكاويم.ويژگىهاى وكيل و رستگاه توكلخداوند خير محض و كمال مطلق است، و نور فيض خود را بر هر چه امكان دريافت آن را داشته باشد مىتاباند. در اين مقام، صفت «خالقيت» او در مىگيرد، و عوالم مجردات را مىآفريند و كمال وجودىشان را يكجا به آنان اعطا مىفرمايد.(11) سپس نوبت به انسان و عالم ماده رسيد. آدمى بر اساس اقتضاى ذات خود، مىبايد در بوته آزمايشِ مكان و زمان و زينت دنيا، استعداد خود را به مدد اختيار و اراده خويش به فعليت برساند و احسن اعمال را انجام دهد،(12) و در پرتو عبادت حق،(13) به «قرب خداوند» نايل آيد، و در آن مقام از رحمتِ بىكرانه او ـ به قدر طاقتِ خويش ـ برخوردار گردد:(14) «وَ اجْعَلْ على البَصيرةِ مَدْرَجَتي وَ عَلَى الهِدايَةِ مَحَجَّتِي وَ عَلَى الرَّشادِ مَسْلَكي، حَتّى تُنِيِلَنِي وَ تُنِيلَ بِي اُمْنِيَّتِى وَ تحِلَّ بِي عَلى ما بِهِ اَرَدتَنِي وَ لَهُ خَلَقْتَنِي وَ اِلَيهِ آوَيْتَنِي»؛(15) و راه مرا بر بصيرت قرار ده، و طريقِ روشنم را بر هدايت خود بنا كن، و مسلكم را بر رشد بنيان گذار، تا مرا به آرزويم و آرزويم را به من برسانى و در آنچه براى من خواستهاى و مرا براى آن آفريدهاى و بدان پناهم دادهاى، فرود آورى.بنابراين هدف نهايى انسان قرب الهى و كمال است. اينك، انسان، شرفِ وجود يافته و هدف آفرينش او نيز روشن گشته است. در اين مقام «پروردگارى و ربوبيت» خداوند جلوه مىكند. او كه «ربّ» است و «همهچيزدان»، خود بساط پروردن انسان را مىگسترد: «اَللّهمَّ اِنّي اَرغَبُ اِلَيكَ و اَشْهَد بِالرُّبوبيَّةِ لَكَ مُقِرَّا بِاَنَّكَ رَبِّي وَ اَنَّ اِلَيكَ مَرَدِّي، اِبْتَدَأتَنِي بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ شَيئا مَذكُورا وَ خَلَقْتَنِي مِنَ التُّرابِ، ثُمَّ اَسْكَنْتَنِي الأَصْلابِ آمِنا لِرَيبِ المَنُونِ وَ اختِلافِ الدُّهورِ وَ السَّنينِ، فَلَم اَزَلْ ظاعِنا مِن صُلبٍ اِلى رَحمٍ فِى تَقادُمِ الْأَيّامِ الماضِيةِ وَ القُرُونِ الخاليةِ، لَم تُخرِجْنِي لِرَأفَتِكَ بِي وَ لُطفك لي، وَ اِحسانِكَ اِليَّ فِي دَولَةِ أَيَّامِ الكَفَرَةِ اَلَّذينَ نَقَضُوا عَهدكَ وَ كَذَّبُوا رُسُلَكَ لكِنَّكَ اَخْرَجْتَني ـ رَأفَةً مِنكَ وَ تَحَنُّنا عَلَىَّ ـ لِلَّذي سَبَقَ لِى مِنَ الهُدى، الَّذي لَهُ يَسَّرتَنِي وَ فِيهِ اَنْشَأتَنِي وَ مِن قَبلِ ذلِكَ رَؤُفْتَ بِي بِجَمِيلِ صُنْعِكَ وَ سوابِغِ نِعْمَتِكَ، فَابتَدَعْتَ خَلْقِى مِن مَنِيٍّ يُمْنى، ثُمّ اَسْكَنْتَنِي فِي ظُلُماتٍ ثَلاثٍ، بَيْنَ لَحمٍ وَ جلدٍ وَ دَمٍ، لَم تُشْهِدنِى بخَلقِي وَ لَم تَجْعَلْ إِلَيَّ شَيْئا مِن اَمْري، ثُمَّ اَخْرَجْتَنِي اِلى الدُّنْيا تامّا سَوِيّا»؛(16) خداوندا، من به تو روى مىآورم و به پروردگارى تو گواهى مىدهم و اقرار مىكنم كه حقيقتا تو پرورنده من هستى و بازگشت من به سوى تو است. وجود مرا با نعمت خود آغاز كردى، قبل از آنكه چيز قابل ذكرى باشم و مرا از خاك آفريدى. پس مرا در ميان پشتها جاى دادى و از حوادث زمانه و تغييرات روزگار و ساليان ايمن ساختى، و من در ايام قديم و قرنهاى پيش (پيوسته) از صلبى به رحمى كوچ كردم و از روى مهر و رأفتى كه با من داشتى و نيز احسانت با من، مرا در دروان حكومت پيشوايان كفر ـ آنان كه پيمان تو را شكستند و فرستادگانت را تكذيب كردند ـ به جهان نياوردى. لكن تو در زمانهاى مرا به دنيا آوردى كه پيش از آن در علمت گذشته بود. از هدايتى كه آسايش را برايم مهيا فرمودى و مرا در آن نشو و نما دادى و پيش از اين نيز به من مهر ورزيدى و با رفتار نيكويت و نعمتهاى شايانت كه خلقتم دادى از منىِ ريخته شده پديد آوردى و مرا در سه پرده تاريكى (مشيمه، رحم و شكم)، ميان گوشت و خون و پوست جاى دادى، و در خلقتم مرا گواه نساختى و چيزى از تدبير امرم را بر عهده من نگذاشتى. پس مرا آراسته و كامل به جهان آوردى تا از هدايتى كه پيش از اين در علم تو بود بهره يابم.به اين ترتيب خداوند پيش از آن كه آدمى چيزى باشد به او لطف و مهر مىورزد و نعمت وجود را به او ارزانى مىكند. پس پرورش او را آغاز مىكند و در اين جريانْ «اسباب و عللى» را به كار مىگيرد: پشتهاى پدران، رحم مادران، منىِ ريخته شده، سراپردههاى تاريكى، و ميانه گوشت و خون و پوست...، و سرانجام آدمى با صورتى بس كامل و آراسته و باشكوه قدم بر خاك مىگذارد. او به جهان مىآيد تا در جريان هدايت به سوى معبود خويش پيش رود. در اين مقام نيز آدمى بسيار ضعيف است و محتاج، و پروردگار نيز بس مهربان است و دانا: «وَ حَفِظتَني فِي المَهدِ طِفلاً صَبيّا، وَ رَزَقْتَنِى مِن الغَذاءِ لَبَنا مَريّا وَ عَطَفْتَ عَلَيَّ قُلوبَ الحَواضِنِ وَ كَفَّلْتَنِي الْأُمَّهَاتِ الرَّواحِمَ وَ كَلأْتَنِي مِن طَوارقِ الجانِّ وَ سَلَّمْتَنِي مِن الزِّيادَةِ وَ النُقصانِ فتَعالَيتَ يا رَحيمُ يا رَحمن»؛(17) و مرا آنگاه كه نوزادى بيش نبودم در گهواره مراقبت كردى و خوراكى از شير گوارا روزيم ساختى، و پرستاران را با من مهربان گرداندى و مادران را با مهربانى به مراقبتم گماشتى و از آسيبهاى شيطان و نيز از زيادتى و كاستى سالمم داشتى. پس برترى تو، اى مهربان، و اى بخشاينده.لطف و فيض او همچنان جريان دارد. پروردگار مهربان ميهمان كوچكش را در گهواره آرامش مىدهد و باز «اسباب و عللى» را سر راه او مىنهد: با غذايى لذيذ پذيرايىاش مىكند، دلهاى پرستاران را بر او نرم مىسازد، و مادران مهربان را بر او مىگمارد، و باز، خود نيز بدخواهى شيطانها را از او دور مىسازد و... .لطف و فيض او همچنان جريان دارد: «حتّى اذا اسْتَهْلَلْتُ ناطقا بالكلامِ أَتمَمتَ عليَّ سَوابغَ الإِنعامِ و رَبَّيتَني زائدا في كلّ عامٍ حتّى اِذا اكْتَمَلتْ فِطْرَتي و اعْتَدَلَتْ مِرَّتي، أَوْجَبْتَ عليَّ حُجَّتِكَ بِانْ أَلهَمْتَني مَعرفَتَكَ وَ رَوَّعْتَني بعجائِبِ حِكْمَتِكَ وَ أيقَظْتَني لِما ذَرَأْتَ في سَمائِكَ و أرْضِكَ مِن بَدائِعِ خَلقِكَ وَ نَبَّهْتَنِي لِشُكرِكَ وَ ذِكرِكَ»؛(18) سرانجام لب به سخن گشودم و نعمتهاى شايانت بر من تمام گشت و همهساله از فيض پرورش تو بيشتر بهرهمند مىشدم، تا اينكه فطرتم كمال يافت و تاب و توانم به اعتدال رسيد، حجتت را بر من واجب فرمودى به خاطر آنكه معرفتت را بر دلم الهام كردى و مرا با عجايب حكمت خود حيران ساختى و مرا به آفريدههايت در آسمان و زمينت آگاه ساختى و سپاس و يادت را در خاطرم بزرگ داشتى.پرورش خداوندى همچنان ادامه مىيابد و كودك لب به سخن مىگشايد و رفته رفته و در طول ساليان مىبالد و وجودش كمال مىگيرد و قوايش اعتدال مىيابد. به اين ترتيب خداوند همچنان «اسباب و علل» تكوينى خود را به يارى انسان مىفرستد بى آنكه آدمى خود در ساختن آنها نقشى داشته باشد يا از به كارگيرى آنها گزيرى يافته باشد.سرانجام خداوند معرفت خود را بر دل او الهام مىكند و او را مبهوت آفريدههايش مىسازد و ياد و شكر خود را در دل او بزرگ مىدارد: «وَ أَوْجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَكَ وَ عِبادَتَكَ وَ فَهَّمْتَنِي مَا جَاءَتْ بِهِ رُسُلُكَ وَ يَسَّرْتَ لِي تَقَبُّلَ مَرْضَاتِكَ وَ مَنَنْتَ عَلَىَّ في جَميعِ ذلِكَ بَعَوْنِكَ وَ لُطْفِكَ»؛(19) و فرمانبردارى و پرستشت را بر من وظيفه ساختى و مرا از آنچه فرستادگانت آوردند باخبر ساختى و فرصت دادى تا رضاى خاطرت را با همه دشوارى به دست آورم و اين همه از يارى و لطف تو است.در ادامه اين صعود، حادثهاى شگرف رخ مىدهد؛ ربوبيت تشريعى خداوند آغاز مىگيرد؛ بزرگترين اسباب و علل تعالى انسان به او هديه مىشود و آدمى به وسيله وحى راه هدايت و كمال را در مىيابد. به اين ترتيب نعمت خداوند بر انسان تام و تمام مىشود: «أَلْيَومَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُم نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمْ الإِسْلامَ دِينا» (مائده: 3)؛ امروز دينتان را كامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را براى شما به عنوان آيينى برگزيدم.اينك راه از بيراهه به خوبى آشكار شده است،(20) و آدم عاقل مختار، مىبايد با اراده خويش خود را سزاوار دريافت فيض هر چه بيشتر خداوند و مقام خليفةاللهى گرداند.حال با نظر به آنچه گذشت، اگر انسانْ پاىِ اين دستگاهِ باشكوه بايستد و با دقت سراپاى آن را بنگرد، خود را چگونه مىبيند و خداوند را چگونه مىيابد؟!خود را مىبيند كه هيچ نبوده و به لطف و فيض خداوند آفريده شده و بى آنكه هيچ نقشى در حماسه آفرينش خود داشته باشد نعمت وجود يافته است. نيز در مىيابد كه پس از خلقت، بى آن كه هيچ سهمى از پرورش خويش را بر عهده داشته باشد، به دست مهربان و تواناى پروردگارش تربيت يافته است و برترين موجودات عالم گشته است. مىبيند كه هر چه خود دارد از اوست و هر چه به او مىرسد نيز از اوست. آنگاه كه نگاه مىكند، چشم را موهبت خداوند مىبيند، و آنچه را مىبيند نيز ساخته دست خداوند مىيابد؛ آنگاه كه مىشنود، گوش را نعمت خداوند مىبيند و صدا را نيز صنع خداوند مىيابد؛ آنگاه كه مىبويد، شامّه را هديه خداوند مىبيند و رايحه را نيز رايحه خداوند؛ آن گاه كه مىچشد زبانش را خدا داده و شراب و طعام را نيز؛ و بالاخره هر آنچه درون و بيرون خود مىيابد همه را نعمتها و اسباب و عللى مىبيند كه خداوند به او داده است تا به وسيله آنها امور خويش را پيش ببرد و در مسير كمال به پيش تازد.به اين ترتيب انسانْ خود را موجودى ضعيف و «وكَلْ» مىيابد كه در همه امور وابسته به خداست. اگر كار درستى انجام دهد باز از فضل خداوندى شامل حال او بوده است، و اگر اين فضل مضاعف از او برداشته شود، دچار تباهى خواهد گشت: «اِلهي اِنْ ظَهَرَتِ المَحاسِنُ مِنّي فَبِفَضْلِكَ وَ لَكَ المِنَّةُ عَلَيَّ وَ اِنْ ظَهَرتِ الْمَساوِي مِنّي فَبِعَدْلِكَ»؛(21) معبودا اگر از من زيبايىها پديدار شوند به فضل توست و من بايد كه از تو منت كِشم و اگر از من بدىها سر زنند به عدل توست.از سوى ديگر تمام موجودات ديگر را نيز همچون خود، وابسته و فقير مىيابد؛ موجوداتى كه در بودن و ماندن خود محتاج فيض خداوند هستند و تمام آثار وجودىشان نيز از جانب خداوند به آنها عطا شده است، و ايشان نيز چيزى از خود ندارند و دم به دم محتاج حياتبخشى اويند: «اَللّهُمَّ اِنَّكَ تَكْفِينِي مِن كُلِّ اَحَدٍ وَ لا يَكفِينِي مِنكَ اَحَدٌ»؛(22) بار الها، تو مرا از هر كسى بىنياز مىسازى و هيچ كس مرا از تو بىنياز نمىكند.حاصل چنين نگاهى نااميدى از همه خلايق و اميد بستن به وجود پرورگار است. همچنين آدمى درمىيابد كه خداوند مسببالاسباب است و خواسته است امور بندگانش از طريق اسباب و عللى كه مىآفريند انجام گيرد، و به اين ترتيب در كار گاه هستى قوانين و نواميسى نهاده است و طبق آنها امور را به جريان مىاندازد، و برخى پديدهها را علت برخى ديگر مىسازد و بعضى اشيا را مسبب برخى ديگر مىنهد. اين خواست خود اوست ولى اين هرگز به معناى وجود استقلال در سببيت يك سبب و عليت يك علت نيست؛ بلكه گاه مىشود كه خداوند به نفع بندهاش عليه اسباب و علل مىشورد و از شيوههاى غير عادى خواست خود را جارى مىسازد: «يا نارُ كُونِى بَرْدا وَ سَلاما عَلَى إِبْرَاهِيمَ...»(انبياء: 69).بر اين بنياد، آدمى حقيقت هر تأثيرى را در خداوند مىجويد و اعتماد وثيقى از او در دل مىگيرد و هيچ وسيلهاى را بىنظر بر سببيتبخشى خداوند به كار نمىبندد: «تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ وَ لاَ حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ»؛(23) بر خدا توكل مىكنم و هيچ نيرويى و توانى جز از خداوند نيست.البته بايد به ياد داشت افزون بر صفات خالقيت،(24) عالميت،(25) حكمت،(26) ربوبيت(27) و رحمانيت،(28) خداوند، صفات پرشمار ديگرى دارد كه توكل بر او را بر مىتابند، و در اين مجمل فرصت تفصيل و تبيين آنها نيست ؛ صفاتى همچون الوهيت،(29) هدايتگرى،(30) عزت،(31) بسندگى،(32) حيات،(33) رجوع(34) و مالكيت.(35)چه كسى بايد توكل كند؟اوصاف موجودى كه مىتوان بر او توكل كرد به اجمال گذشت و در خلال آن مبحث، تا حدودى نيز برخى از ويژگىهاى آنكه بايد توكل ورزد روشن شد. در اين مقام به ديگر ويژگىهاى انسان، كه او را نيازمند اتكال به خداوند مىكند خواهيم پرداخت.نظر در معناى توكل،(36) به ياد مىآورد كه موكل به ناتوانى خود در امر، پى مىبرد و در نتيجه براى بهتر انجام گرفتن يا اساسا انجام گرفتن آن، دست به دامان وكيل مىآويزد. وكالت آن گاه كه ميان دو انسان صورت گيرد امرى ساده است. كافى است وكيل در موضوع وكالتْ كاردان و توانا و معتمد باشد تا بتوان كار را به او سپرد و به اميد حصول نتيجه نشست. اما رابطه توكل انسان بر خداوند از گونهاى ديگر است. اين رابطه ميان بنده و پروردگار صورت مىبندد.آدمى جهلِ ناب است: «اَنَا الجاهِلُ فِي عِلْمي فَكَيْفَ لا اَكونُ جَهُولاً في جَهْلِى؟!»(37) من در دانستنم نادانم پس چگونه در نادانىام نادان نباشم؟!او موجودى است محصور و محدود در زمان؛ يعنى پيش از او حوادث و وقايع بىشمارى رخ دادهاند كه در سرنوشت وى مؤثرند، ولى از آنها هيچ خبر ندارد. همچنين دست او از آينده كوتاه است و نمىتواند سر از ديوار حال فرا كشد و آنچه رخ خواهد داد مشاهده كند. بر اين اساس، دانش او درباره گذشته بس محدود و از آينده ناچيز است. ابزار شناخت او نيز محدوديتهايى فراوان دارد و تنها حيطهاى تنگ و تُنُك از عالم واقعيات را بر مىتابد؛ به گونهاى كه نسبت دانستههايش در برابر نادانستهها، نزديك به صفر است، و شاهد آن كه خداوند مىفرمايد: «وَ مَا أُوتِيتُم مِنَ الْعِلْمِ اِلاَّ قَلِيلاً»؛ (اسراء: 85) و از علم جز اندكى به شما نبخشيديم.اما در مقابل، علم خداوند فرا زمان است. در نظرِ او گذشته و حال و آينده يكجا حاضر و مجتمع و مندمج است: «لا تَتداولُه الاُمورُ وَ لاتَجرى عَليهِ الاحوال و لا تنزيل عليه الاحداث»؛(38) چنان نيست كه امور براى او از پى هم آيند و احوال از پى او جريان يابند و حوادث بر او فرود آيند.«يَعْلَمُ خائِنَةَ الأَعْيُنِ وَ ما تُخفِي الصُّدورُ وَ غَيْبَ ما يَأتِى بِهِ الْأَزْمِنَة وَالدُّهُور»؛(39) نگاههاى پنهان را و آنچه در سينهها پنهان است مىداند و نيز نهان زمانها و روزگاران را مىداند. يا «من أَحاطَ بِكُلِّ شيءٍ عِلْما»؛(40) اى كسى كه علم او بر همه چيز احاطه يافته است.آدمى فقير است و نادار: «إِلهي أَنا الفَقيرُ فِي غِنايَ فَكيفَ لا أكونُ فَقيرا في فَقْري»؛(41) خدايا من در توانگرىِ خود محتاجم پس چگونه در نيازمندىام فقير نباشم؟.سهم انسان از سرمايه وجودش هيچ است و خداوند به فيضِ خود او را از عدم آفريده است. پس از آن نيز از خود ثروتى ندارد و اين خداوند است كه او را روزى مىدهد: «اِبْتَدَأْتَنِي بَنِعْمَتِكَ قَبْلَ أنْ أَكُونَ شَيئا مَذكُورا وَ خَلَقْتَنِى مِنَ التُّرابِ»؛(42) پيش از آن كه چيز قابل ذكرى باشم نعمتت را بر من آغاز كردى و مرا از خاك آفريدى.«ثُمَّ اِذ خَلَقْتَنِي مِنْ خَيرِ الثَّرى، لَمْ تَرْضَ لِي يا اِلهي نِعمَةً دُونَ أُخرى وَ رَزَقْتَنِي مِن اَنواعِ المَعاشِ وَ صُنُوفِ الرِّياشِ»؛(43) پس آن گاه كه مرا از بهترين خاكها آفريدى، راضى نشدى نعمتى را بر من روا دارى و از ديگر نعمتها بازم دارى، و از هر گونه وسايل زندگى و خوراك و پوشاك مرا عنايت فرمودى.او در حفظ عطاياى خداوندى نيز فقير و محتاج است: «يا مَن دَعْوَتُهُ غَنِيّا فَلَم يَسلُبْنِى»؛(44) اى كسى كه در حال توانگرى او را خواندم، ولى نعمتش را از من باز نگرفت.و سرانجام اينكه، خداوند انسان را به لحاظ ماهيت، فقير آفريده است: «الهي كيفَ لا اَفْتَقِرُ و انت الَّذي في الفُقراءِ اَقَمْتَني»؛(45) معبودا! چگونه نزد تو نياز نياورم و حال آنكه تو مرا ميان فقيران جاى دادهاى.از ديگر سوى با توجه به ابعاد شخصيتى و روحى آدمى، اعمال و رفتار و افكار او پيامدهاى گسترده و بسيار پيچيدهاى دارند؛ به گونهاى كه پيشبينى تمام نتايج مادى و معنوى آنها عملاً ممكن نيست. براى نمونه خوردن يك غذاى خاص از نظر مادى بر هر بخش از بدن آدمى تأثيرى مخصوص مىگذارد و موجب ترشح هورمونهاى مختلفى در بدن او مىگردد كه هر يك به نوبه خود موجب بروز حالات روانى بخصوصى خواهند شد. همچنين از اين نظر كه اين خوراك از چه راهى تهيه شده است بر حالات روحى فرد آثار مستقيمى دارد، و به اين ترتيب عمل ساده خوردن نتايج پيچيدهاى بر زندگى ايندنيايى و آندنيايى فرد مىگذارد، و شگفتتر آنكه اين عمل در نسل آينده او نيز آثار جسمى و روحى نظرگيرى به بار مىآورد، و نيك روشن است كه دانش كمسوى آدمى جز دامنه بسيار محدودى از آن را روشن نمىسازد. بر اين اساس وقتى عواقب چنين عمل سادهاى تا اين حد غير قابل پيشبينى است چگونه مىتوان تمام آثار و پيامدهاى رفتارهاى پر شمار آدمى را در نظر آورد و سنجيد. اما به هر حال او موجودى مختار و ناگزير از عمل و تفكر و رفتار است، و افزون بر كاستىهاى پيشگفته، ضعفها و خطرات ديگرى نيز رهزن فكر و عمل اويند: از يك سو شيطان بر راه او دام گسترده است(46) و از ديگر سوى نفس امارهاش او را به تباهى مىكشاند،(47) و از جانبى «عجولى» او را به گمراهى مىبرد،(48) و از جانب ديگر كاهلى و تأخير او را از پيمودن راه حق باز مىدارد؛(49) او گرفتار اسائه و خطا مىشود؛ او در نافرمانى اصرار مىورزد؛(50) وفا نمىكند و پيمان مىشكند؛(51) و... . حال چنين موجودى حقيقتا چگونه مىتواند امور خويش را تدبير كند؟شيوه توكلنگاهى ژرف در آنچه از صفات خداوند گذشت، و تأمّل در ويژگىهاى انسان و جهان، و نيز كاوش در سنتهاى خداوند در عالم، هر صاحب خردى را به توكل راه مىنمايد. خداوند خواسته است امور عالم را بر اساس قوانينى كه خود بر نهاده است اداره كند، و خواسته است كه هر امرى از طريق اسباب و عللى صورت پذيرد كه او تكوين نموده است:(52) «اَللّهُمَّ يَا مُعطِي الخَيراتِ مِن مَنَاهِلِها، و مُنْزِلَ الرَّحَماتِ مِن مَعادِنِها»؛(53) اى بخشنده خيرات از سرچشمههايش و اى نازلكننده رحمتها از راههايش.بر اين اساس آدميان ناگزيرند براى دست يافتن به خواستههايشان و رفع نيازمندىهايشان از اسباب و عللى كه در اختيارشان نهاده شده است بهره گيرند و به سامان امور خويش بپردازند. از جمله اين اسباب و علل، آگاهى و قدرت و اختيار و اراده آدمى است؛ يعنى خداوند به او قدرت داده است كه بتواند به اختيار خود اراده كند و برگزيند، و به وسيله ديگر اسباب و علل به تدبير امور خويش بپردازد. اما با نظر به آنچه گذشت، «رشد فكرى آن است كه وقتى انسان امرى را اراده مىكند و به منظور رسيدن به آن متوسل به اسباب مادىاى كه در دسترس اوست مىشود، در عين حال، چنين معتقد باشد كه تنها سببى كه مستقل در تدبير امور است خداوند سبحان است و به اين ترتيب استقلال و اصالت را از خودش و اسبابى كه در رسيدن به آن امر به كار بسته نفى نموده، بر خدا توكل و اعتماد ورزد.پس معناى توكل اين نيست كه انسان نسبت امور را به خويش يا به اسباب قطع يا انكار كند؛ بلكه معنايش اين است كه خود و اسباب را در تأثير مستقل ندانسته، معتقد باشد كه استقلال و اصالت، منحصرا از آنِ خداى سبحان است و در عين حال سببيت غير مستقله را براى خود و براى اسباب قائل باشد.»(54)و اين مسيرى است كه هر عاقل رشيدى بايد سيره خود قرار دهد؛ زيرا اگر انسان دچار گمراهى نباشد مىبيند و احساس مىكند كه نه خودش مستقلاً مىتواند امور خود را اداره كند و نه اسباب عادىاى كه در اختيار اوست مىتواند او را مستقلاً به مقصد برساند؛ بلكه بايد در همه امورش به وكيلى مراجعه كند كه صلاح همه امورش به دست اوست، و هموست كه به بهترين وجه امورش را اصلاح مىگرداند، و آن وكيل همان خداى قاهرى است كه هيچ چيز بر او قاهر نيست، و خداى غالبى است كه هيچ چيز بر او غالب نيست؛ هر چه بخواهد مىكند و هر حكمى اراده كند انفاذ مىنمايد.بر اين بنياد، آدمى در هر امرى با آنكه از اسباب و ابزار و عللى كه در دسترس اوست بهره مىبرد و به وسيله آنها مقاصد خويش را پى مىگيرد، همواره خود و آگاهى و قدرت و اختيار و اراده خويش را ـ به دست خود ـ به خداوند و در مسير خواست و اراده تكوينى و تشريعى او باز مىگرداند و ربط مىدهد و پيوند مىزند: «اِلهي أَغْنِنِي بِتَدبِيرِكَ لِي عَنْ تَدبِيرى وَ بِاختِيارِكَ عَن اِخْتِياري»؛(55) بارالها! به تدبيرت مرا از تدبيرخودم بىنياز گردان و به اختيارت مرا از اختيار خودم بىنياز ساز.مراتب مافوق توكل«بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ... تَوكَّلتُ عَلى اللّهِ وَ لا حَولَ و لا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ العَليِّ العظيمِ. اللّهم اِنّي اسْلَمْتُ نَفسِي اليكَ و وجَّهْتُ وَجْهي اِلَيكَ و فَوَّضْتُ أمرِي اِلَيكَ»؛(56) به نام خداوند بخشنده مهربان... بر خدا توكل كردم و هيچ جنبش و توانى جز از خداوند والا مرتبه بزرگ نيست. بار خدايا! نفسم را تسليم تو كردم و روى خود را به سوى تو گردانيدم و امر خويش را به تو تفويض كردم... .واگذارى امر به خداوند مراتب و مقاماتى دارد كه توكل اولين آنهاست، و با نظر به ترتيب هر يك آنها و نيز قرابت فراوان آنها با يكديگر، در اين مقام، چندى از اين مقامات و مراتب را از كلام امام عليهالسلام بر مىكاويم. در مناجات فوق، امام حسين عليهالسلام پارهاى از اين منازل و مراتب را؛ يعنى توكل و تسليم و تفويض را بر شمردهاند. همانگونه كه از اين گزيده نورانى بر مىآيد، توكل سر آغاز اين واگذارىهاست. ارباب عرفان و اخلاق بر آناند كه فرد در اين مقام خداوند را در امر خويش وكيل مىگيرد و بر مىگمارد،(57) و اين در حالى است كه او تعلق خود را به آن امر از دست نداده است و خداوند را جانشين و قائم مقام خويش مىداند و مىدارد.(58) به اين ترتيب در اين مقام شخصيت و اعتبار موكل محفوظ است.(59)مقام تسليمامام عليهالسلام در دعاى صبح و شام چنين مىفرمايند: «اَللّهم اِنِّى أَسْلَمْتُ نَفْسِي اِلَيكَ وَ وَجَّهْتُ وَجهِي اِلَيكَ»؛(60) بار الها! من خود را به تو مىسپارم و روى خويش را سوى تو مىدارم... .«تسليم» مقامى است فوق مرتبه توكل و رضا. «تسليم باز سپردن باشد. و در اين موضع مراد از تسليم آن است كه هر چه سالك آن را نسبتى به خود كرده باشد آن را به خدا مىسپارد.»(61)تسليم، انقياد و گردن نهادن است.(62) آدمى در اين مقام نفس و جان خويش را با خضوع و خشوع تمام بر آستان خداوندش مىنهد تا هر چه او بخواهد سالك همان كند.(63) «و اين مرتبه بالاى مرتبه توكل باشد؛ چه در توكل كارى كه با خداى مىگذارد به مثابت آن است كه او را وكيل مىكند، پس تعلق خود را به آن كار باقى مىداند و در تسليم قطع آن تعلق مىكند تا هر امرى كه او را به خود متعلق مىشمارد، و همه را، متعلق به او داند.»(64)همچنين اين مقام، از «رضا» نيز بالاتر است؛ «چه در مرتبه رضا، هر چه خدا كند موافق طبع او باشد، و در اين مرتبه طبع خود، و موافق و مخالف طبع خود، جمله با خداى سپرده باشد. او را طبعى نمانده باشد تا آن را موافقى و مخالفى باشد. «لا يَجِدُوا فِى أَنْفُسِهِمْ حَرَجا مِمَّا قَضَيْتَ» (نساء: 65)، از مرتبه رضا باشد، «و يُسَلِّمُوا تَسْلِيما» از بالاى آن.»(65)تسليم، در رفتار و افكار و كلمات امام حسين عليهالسلام بسيار مىدرخشد. به ايشان خبر دادند كه ابوذر مىگويد: «براى من فقر محبوبتر از بىنيازى است، و مريضى محبوبتر از سلامتى است.» امام فرمودند: «و هر كس به نيك گزينىِ خدا بر خودش تكيه كند جز آنچه خدا بر او بر گزيده است بر نمىگزيند.»(66)همچنين حضرت در جاىجاى سَفَرِ فرجامينشان، برترين الگوى تسليم در برابر خداوند را بر جاى نهادهاند. براى نمونه ايشان در پاسخ به ابن عباس كه اصرار مىورزيد تا امام از عزيمت به كوفه خوددارى كنند، فرمودند: «ابن عباس ديگر اصرار مكن كه قضاى خداى مقتدر و با شكوه بازگشت ندارد.»(67)مقام تفويض«بِسم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحيم... . تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ وَ لا حَولَ وَ لا قُوةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَليِّ العَظيمِ. اَللّهُمَّ اِنِّى اَسْلَمْتُ نَفْسِي اِلَيكَ وَ وَجَّهْتُ وَجْهي اِلَيكَ وَ "فَوَّضْتُ" اَمْري اِلَيْكَ...»؛(68) به نام خداوند بخشنده مهربان... بر خدا توكل كردم و هيچ جنبش و توانى جز از خداوند والا مرتبه بس بزرگ نيست. خداوندا! من خود را به تو مىسپارم و روى خود را سوى تو مىدارم و امر خويش را به تو تفويض مىكنم... .سيد شهيدانِ عالَم ـ كه درود خدا بر او باد ـ در آخرين كلمات اين نيايش امر خويش را به خدا تفويض مىكنند. «تفويض از اعمال باطنى است و به سرّ سالك باز مىگردد كه در آن قطع تصرف مىكند، و از مقامات مفرد آن است. در تفويض بنده بهكلى نفى ماسوىالله مىكند و حتى خود را نيز در ميان نمىبيند...، در حالى كه تسليم از متعلقات نفس است و از اعمال مجرد آن. تسليم سپردن باشد و تفويض باز گذاشتن. از اين جهت مقام تسليم از تفويض فروتر باشد.»(69) در اين رتبه پس از آنكه انسان خود را سراسرْ تسليم خداوند كرد، از حول و قوه تبرى مىجويد و يكسر امر خويش را به مولايش باز مىگرداند و باز مىگذارد: «اِلهي أغْنِنِي بِتَدْبِيرِكَ لي عَنْ تَدْبِيري وَ بِاخْتِيارِكَ عَن اِخْتيارِي»؛(70) بار الها! به تدبيرت مرا از تدبير خودم بىنياز گردان و به اختيار خويش مرا از اختيار خودم بىنياز كن.در اين مقام خداوند متولّى و مختار مطلق است و هر آنچه مىخواهد مىكند و همين جاست كه امام مىفرمايد: بار الها! آغاز همه از توست و مشيت از آنِ توست و همه جنبشها و توانمندىها از توست، و تويى آن ذات كاملى كه معبودى بر حق جز تو نيست.(71)دلهاى اوليايت را اقامتگاه مشيت خود و كمينگاه اراده خويش ساختهاى و انديشههاى آنها را پايگاههاى اوامر و نواهى خود ساختهاى. پس هر گاه خواستههاى خود را بطلبى، از باطن ايشان آن نهفتهها را كه پوشيده داشتهاى به جنبش در آورى و از اراده خود آنچه در پيمانها به آنها آموختهاى ـ به واسطه انديشههايى كه تو را مىخوانند و با حقايق عطيههاى تو به سوى تو دعوت مىكنند ـ بر زبانشان جارى مىسازى، و من به تعليم تو مىدانم (آن حقايق و اسرارى را) كه در برابر آن به من، و پناهنده ساختن من به آن، تنها تو مورد سپاسم هستى.آثار توكلهر يك از آموزههاى اديان الهى، بر اساس خواست و مشيت پروردگار و بر مبناى قوانين تكوينى و تشريعى نهاده شدهاند، و بنا بر حكمت خداوندى در مسير هدف خلقت آدمى نقشى ايفا مىكنند. بر اين اساس هر يك از اين تعاليم، اگر به درستى صورت پذيرد، در فرد و جامعه آثار مثبت و تكاملبخشى دارند. اين تعاليم در ابعاد وجودى آدمى تجلى مىيابند و بر روح و فكر و رفتار و حتى جسم وى اثر مىگذارند، و به تبع آن، جامعه را نيز تحتالشعاع تأثير خود قرار مىدهند. بر همين وجه، در صورتى كه ناديده انگاشته شوند، از آنجا كه در حقيقت قوانين و نواميس عالماند، آدمى دچار كاستى و ناراستى مىشود و روح و فكر و رفتارش به بيراهه ضلال مىافتد، و به تبع آن جامعه را نيز گرفتار زوال مىسازد.توكل نيز، كه از آموزههاى كليدى دين به شمار مىآيد، آثار شگرف و سترگى بر فرد و جامعه دارد، و اينك به برخى از اين آثار مىپردازيم:1. عزت، آرامش، و بى نيازى از خلقآن كس كه بر خدا توكل ورزيده است، در حقيقت دريافته كه مسبب هر سببى خداوند است، و اگر هم اسباب و ابزار و مردمان در رفع نيازهاى او مؤثرند، تأثيرشان از آن روست كه خداوندْ خودْ چنين خواسته است: پروردگار جهان چنين اراده كرده است كه انسانها براى درمان بيمارى خويش از طبيب كمك بگيرند و از دارو بهره ببرند. خداوند اراده فرموده كه انسانها براى كسب روزى كار كنند و همچنين با انسانهاى ديگر تجارت و داد و ستد نمايند، و بسيارى مواقع رزق خود را از دست ديگر بندگان دريافت كنند. اما آنكه معناى توكل را به درستى دريافته است، مىداند و مىبيند كه درمانگر و روزىرسان، در واقع كسى ديگر است؛ كسى كه خود اين ابزار و اسباب و افراد را بر سر راه آدمى قرار داده است، و خود خواسته كه كارها از اين مجارى انجام پذيرد. بر اين اساس فرد متوكل در عين آنكه از اين اسباب و علل بهره مىگيرد، و از همان نواميس و قوانينى كه خداوند اراده فرموده، تبعيت مىكند، و براى رفع احتياجات خود و درمان بيمارى و كسب روزى خود و همچنين در بيشتر امور خود از خلق مدد مىگيرد، عزت خويش را محفوظ مىدارد و خود را به ورطه دريوزگى و التماس به خلق نمىافكند، «و به جاى خدا، چيزى را كه سود و زيانى به تو نمىرساند، مخوان، كه اگر چنين كنى، در آن صورت قطعا از جمله ستمكارانى، و اگر خدا به تو زيانى برساند، آن را برطرفكنندهاى جز او نيست، و اگر براى تو خيرى بخواهد بخشش او را رد كنندهاى نيست. آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مىرساند و او آمرزنده و مهربان است.»(72)چنين فرد متوكلى به هنگام سختى ـ و نيز غير از آن ـ علاوه بر تلاش براى دفع مشكلات، به فضل و رحمت و كارسازى مسبب تمام اين اسباب و مشكلگشاى حقيقى، اميد مىبندد. و ماسواى پروردگار خود را تنها به چشم وسيله مىنگرد.در اشعار منسوب به حضرت سيدالشهدا عليهالسلام آمده است:اذا ما عضَّك الدهرُ فَلا تَجْنَحْ اِلى خلقٍوَ لا تَسْألْ سِوَى اللّه تعالى قاسم الرزقفَلَوْ عِشْتَ وَ طَوَّفتَ مِن الغرب اِلى الشّرقِلما صادفْتَ مَنْ يَقْدِ رُ أن يَسْعَد أوْ يَشقِى(73)آنگاه كه به سختىهاى روزگار گرفتار آمدى، به خلق خدا روى مياور، و جز از خداى متعال كه تقسيمكننده روزىهاست مخواه. اگر زنده بمانى و از غرب تا شرق عالم را بگردى كسى كه بتواند خوشبختت كند يا بدبختت بسازد نخواهى يافت.اِغْنِ عَنِ الْمَخْلوقِ بِالْخالِقِ تَصُدُّ عَلَى الكاذبِ وَ الصادقِ(74)خود را با توجه به آفريدگار از هر آفريدهاى بىنياز كن كه در اين صورت همه راهها[ى آزمندى] را بر هر دروغگو و راستگويى مىبندى.كسى كه خداوند كفيل و پشتيبان اوست هرگز پايمال و ذليل نمىشود، اما كسى كه حقيقتا به خداوند توكل نكرده و امر خويش را به او واگذار نساخته است، در حقيقت پروردگار خود را به درستى نشناخته و او را باور نكرده است؛ چرا كه هر انسانى ـ به لحاظ روانشناختى ـ مايل است امر خويش را با حمايت يك مركز و منبع علم و قدرت و خيرخواهى تضمين كند و پيش برد، و همانگونه كه گذشت تنها موجودى كه ـ به طور مطلق ـ واجد اين خصوصيات است، همانا پروردگار عالم است. به هر روى، اگر كسى ايمانى وثيق در دل نداشته باشد، به درستى توكل نمىورزد و چنين انسانى همواره اضطراب، هراس و دلهرهاى جانگزا در خود احساس مىكند. او همواره نگرانِ از دست دادن آنچه ـ به خيال خود ـ تحت تملك و سلطه دارد، است. از اينروى، يكسر مىكوشد تا ديگران و بخصوص فرادستان خود را راضى نگاه دارد، و به اين ترتيب همواره خود را ـ به نوعى ـ محتاج و نيازمند و وابسته به خلق مىبيند. چنين انسانى نعمت خداداده «آزادگى و عزت» را كفران كرده است، و از آنجا كه خداوند نعمت خويش را عزيز مىدارد و آن را از ناسپاسان باز پس مىگيرد، چنين انسانى رفته رفته ذليل و فرومايه خواهد گشت.كسى كه ايمان و توكل دارد، مىبيند كه جز خدا هيچ كس نمىتواند به او نفع يا ضررى برساند، از اينرو، هيچ گاه از مخلوق نمىترسد و به آفريدهاى چشم طمع نمىبندد. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله از جبرئيل پرسيد: «توكل چيست؟» جبرئيل پاسخ داد: «توكل علم به اين معناست كه مخلوقات نه مىتوانند ضررى به انسان برسانند و نه مىتوانند نفعى عايد انسان سازند... بنابراين، بايد از مخلوقات قطع اميد كرد و به سوى حق آورد... اگر بندهاى چنين باشد و از كسى جز حق نترسد و طمعى جز به الله نداشته باشد، در واقع توكل كرده است... .»(75)حضرت سيدالشهدا عليهالسلام مىفرمايند: «بار الها! چگونه مرا وا مىگذارى و حال آنكه مرا كفالت كردهاى و چگونه پايمال شوم در حالى كه تو ياور منى؟»(76)امام عليهالسلام همچنين مىفرمايند: «عزت و بىنيازى بيرون آمدند و به گردش پرداختند و چون با توكل برخورد كردند در آن مقيم گشتند.»(77)2. اميدبخشى و رفع منفىنگرى و انفعالسؤال اساسى اين است كه به چه كسى مىتواند اميدوار بود؟ موجودى كه بتوان بر او اميد بست مىبايد واجد برخى خصوصيات باشد. براى مثال اگر شخصى گرسنه است و اميد سير شدن دارد، مىبايد نزد كسى برود و از كسى اميد يارى داشته باشد كه اولاً نياز او را بفهمد و بشناسد؛ ثانيا قادر به سير كردن وى باشد؛ ثالثا خواسته او را با منافع خويش در تعارض نبيند؛ و رابعا كريم باشد و بخل نورزد.حال، فراگرد اميد بستن را اگر از افقى برتر بنگريم، در مىيابيم كسى كه توكل مىورزد، در همه امورِ زندگى خود بسيار اميدوار و فعال خواهد بود و به تمام حوادث با نگاهى مثبت مىنگرد. فعال است چون مىداند خداوند خواسته است انسان براى نيل به مقاصد خويش، به اختيار خود بكوشد و تلاش ورزد؛ و اميدوار است زيرا امر خويش را به كسى سپرده كه داناترين، تواناترين، داراترين، و كريمترينِ موجودات است و همواره خيرخواه او بوده و هست. چنين نگرشى، انفعال و خمودگى و منفىبافى و نااميدى را از زندگانى انسان مىزدايد، و او را حتى در سختترين اوضاع و مصائب سرخوش و اميدوار نگاه مىدارد. براى نمونه، آن روز كه ابوذر رحمهالله به ربذه تبعيد مىشد، امام حسين عليهالسلام او را اينگونه بدرقه كرد: «عمو جان، خداوند مىتواند اين گرفتارىها را كه مىبينى دگرگون سازد، خدا هر روز در كارى است... از خداوند بردبارى و يارى بخواه و از آزمندى و بىتابى به او پناه ببر... .»(78)3. شهادتطلبى و بى پروايى از مرگآنكس كه خود را به خدا مىسپارد، ديگر از مرگ نمىهراسد و مشتاق است همانگونه كه خدا مىخواهد بميرد: همه ستايشها مخصوص خداست؛ آنچه او خواهد؛ و هيچ توانى جز از او نيست. مرگ همچون گردنبند دختران آويزه گردن فرزندان آدم است، و من چونان اشتياق يعقوب به يوسف ديدار گذشتگانم را چه مشتاقم؛ و شهادتگاهى برايم برگزيدهاند كه آن را ديدار خواهم كرد.(79)4. كفايت و مشكلگشايى و راهيابىكسى كه عنان نفس و امر خويش را به پروردگارش مىسپارد همواره راه درست را خواهد يافت. حضرت سيدالشهدا عليهالسلام صبح عاشورا چنين مناجات كردند: «بارالها، در هر اندوهى تكيه گاه منى و در هر سختى اميد منى،... چه بسا غمى كه در آن، دل، ناتوان و چاره، ناياب، و دوست، خوار، و دشمن، شاد، مىشد، و من آن را به درگاه تو به شكوه آورم تا از جز تو بريده و تنها به تو روى آوردم و تو گشايش دادى و آن را از من راندى...»(80)همچنين در جاى ديگر امام عليهالسلام پس از واگذارى امر به خدا مىفرمايد: «بارالها، حقا كه تو مرا از هر كس ديگرى بسندهاى و هيچ كس مرا از تو كفايت نمىكند؛ پس مرا در آنچه از آن بيم دارم از ديگرى كفايت فرما و در كارهايم برايم گشايش و روزنه خروج قرار ده... .»(81)5. خشنودى خداتوكل بر خدا و شناختن حق خدا و اهل بيت عليهمالسلام خود مايع رضايت و خشنودى خداوندى است. امام حسين عليهالسلام در منزل ذوحم، پس از نماز عصر خطاب به سپاه حرّبن يزيد رياحى، فرمودند: «... اگر به خدا توكل كنيد و حق را براى صاحبانش بشناسيد، اين موجب خشنودى خدا خواهد بود.»(82)6. نجات از هلاكتامام از يك فرد اعرابى پرسيدند: «آن چيست كه از هلاكت نجات مىبخشد؟» عرض كرد: «توكل».(83)7. جلب روزىوَاسْتَرْزَقَ الرَّحْمن مِن فَضْلِه فَلَيْسَ غَيْرَ اللّهِ مِن رازِقِمَنْ ظَنَّ اَنَّ النّاس يُغنُونَهُ فَلَيسَ بِالرَّحمنِ بِالواثِقِاَوْ ظَنَّ اَنَّ الْمالَ مِنْ كَسْبِهِ زَلَّتْ بِهِ النَّعلانَ مِنْ خالِقِ(84)از فضل خداى بخشايشگر، روزى خويش را طلب كن كه جز خدا روزى رسانى نيست. آن كه گمان مىبرد مردم او را بى نياز مىكنند به خداى رحمان اطمينان ندارد، يا آنكه گمان كند مال (ثروت)، تنها از تلاش او به دست مىآيد، دو پاپوش او، وى را از بلنداى كوهى لغزانده است.اگر كسى در تعاليم كتاب خدا و نيز در كلمات معصومان نيك تأمل كند، و با قوانين و سنن الهى آشنا گردد درمىيابد كه مالك اصلى و حقيقى، فقط خداست. هر آنچه در آسمانها و زمين است آفريده و متعلق به اوست. خزانه هر چيز، تماما براى او و در اختيار اوست و از آنها به هر كس كه اراده كند و هر قدر كه بخواهد مىبخشد.بر اين اساس همه روزىها و ثروتها مِلكِ خداوند و در اختيار اوست، و خداوند از طريق راهها و سننى كه خود معين فرموده، اين نعمتها را به بندگان ارزانى مىدارد. يكى از اين راهها توكل به اوست. امام حسين عليهالسلام درباره معناى صداى نوعى پرنده، فرمايشى دارد كه شاهد اين مدعاست: آنگاه كه مرغِ گوشت رُبا آواز سر مىدهد، چنين مىگويد: «بر خدا توكل كن، [در آن صورت [روزى داده مىشوى.»(85)همچنين با توجه به آنچه گذشت، انفاق و سخاوت و دفع حرص و بخل را نيز مىتوان از اين آموزه نتيجه گرفت:وَ اِنْ يَكُنِ الأَرزاقُ قِسما مُقَدَّرا فَقِلَّةُ سَعي المَرْءِ في الكَسْبِ اَجْمَلُوَ اِنْ تَكُنِ الأَمْوالُ لِلتُّرْكِ جَمْعُهَا فَمَا بَالُ مَتروُكٍ بِه المَرءُ يَبْخَلُ(86)اگر روزىها تقسيم شدهاند و مقدر گشتهاند حريصانه در پى روزى نبودن زيباتر است، و چنانچه گردآورى اموال براى آن است كه سرانجام به ديگرانش بسپارند، پس چرا آدمى در بذل و انفاق آن بخل مىورزد؟8. دلاورىشجاعت زمانى رخ مىنمايد كه آدمى براى دفاع از شيئى يا امر مطلوبى؛ مال، آبرو يا جان خويش يا عزيزان خود را به خطر افكند، و هر چه اين به خطر انداختن ـ براى دفاع از امر مطلوب ـ بزرگتر باشد، نشان از قوت و شدت دلاورى صاحب آن دارد.اما اين خصيصه چگونه به دست مىآيد؟ آدمى زمانى دلاور مىشود، كه در خود چنان قوه و بنيهاى داشته باشد كه در برابر تهديدگران توان هماوردى و مقابله و دفاع داشته باشد. اما آيا در طبيعت دست بالاى دست بسيار نيست؟ آيا كسى ـ نديده و نيازموده ـ مىتواند با هر هماوردى، دم از شجاعت و جگرآورى بزند؟! بر اين اساس، هيچ كس با تكيه بر قواى خود، يا پشتيبانى قدرتهاى عالم ماده نمىتواند حقيقتا در مقابل هر تهديدكنندهاى دم از شجاعت و دلاورى زند ـ بخصوص اگر آنچه در ورطه تهديد قرار گرفته است، امرى مهم همچون جان آدمى باشد.به هر روى، وجه ديگرى نيز در كار است، و آن اينكه آدمى تكيهگاهى مافوق طبيعى داشته باشد؛ تكيه گاهى كه قدرتش برتر از هر قدرتى و دستش بالاى تمام دستهاست. توكل به چنين منبع نيرويى، شجاعتى بىنهايتْ ارزانى دل انسان مىكند،(87) و چنين كسى از هيچ مخلوقى نمىهراسد. بازتاب چنين شجاعتى در چهره حضرت سيدالشهدا عليهالسلام در برابر انبوه لشكر كوفيان چنين جلوه مىكند: «.... هر كه پيرويم كند، از رهيافتگان است و هر كه سرپيچيم كند از هلاك شوندگان؛ و همه شما سرپيچى مىكنيد و ناشنواييد؛ زيرا شكمهايتان از حرام پر شده است و بر دلهايتان مهر زده شده است...؛ پس بىدرنگ شريكان خود را گرد آورديد و همه به پيكار من آييد و مهلتم ندهيد كه من بر خداوند، كه پروردگار
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 453]
صفحات پیشنهادی
توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع)
توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) نويسنده:عليرضا تاجيك چكيدهنوشتار، تحقيقى كلامى ـ اعتقادى است كه ساختارِ جالبِ توجه آن، نتايجى تربيتى دارد.
توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) نويسنده:عليرضا تاجيك چكيدهنوشتار، تحقيقى كلامى ـ اعتقادى است كه ساختارِ جالبِ توجه آن، نتايجى تربيتى دارد.
عترت 5 - امام حسين (ع)
توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) نويسنده:عليرضا تاجيك ... كتاب خدا و عترت رسول صلىاللهعليهوآله ،(2) دو رشته وثيق اين حبل الهىاند كه سخت در ...
توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) نويسنده:عليرضا تاجيك ... كتاب خدا و عترت رسول صلىاللهعليهوآله ،(2) دو رشته وثيق اين حبل الهىاند كه سخت در ...
محدودیت سود در داد و ستد در کلام امام رضا علیه السلام
از دیدگاه امام رضا علیه السلام، پس از محدودیتهای گذشته در مسائل مالی و کسب مال، ... محدویت سود در داد و ستد ... توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) ...
از دیدگاه امام رضا علیه السلام، پس از محدودیتهای گذشته در مسائل مالی و کسب مال، ... محدویت سود در داد و ستد ... توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) ...
مقالات روز سی ام بهمن ماه
زمينه سازى دوره غيبتعزت و افتخار حسينى در مبارزه با. ... توكل و پيوند آن با معرفت الهى از. ... آداب عزاداري امام حسين(علیه السلام)از انقلاب حسينى عليهالسلام تا. ... فرصت جواني را دريابيدتاملي در مشق خط و انواع آنجوانان از منظر معصومین عليهم السلامخط عربي در هنر اسلاميمهم ... با تازههاي نشر:«پرسش در محضر امام علي(ع)» منتشر شد ...
زمينه سازى دوره غيبتعزت و افتخار حسينى در مبارزه با. ... توكل و پيوند آن با معرفت الهى از. ... آداب عزاداري امام حسين(علیه السلام)از انقلاب حسينى عليهالسلام تا. ... فرصت جواني را دريابيدتاملي در مشق خط و انواع آنجوانان از منظر معصومین عليهم السلامخط عربي در هنر اسلاميمهم ... با تازههاي نشر:«پرسش در محضر امام علي(ع)» منتشر شد ...
توكل حقيقي چگونه است؟
توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) نويسنده بر آن است كه بسيارى آموزههاى دين، و از جمله توكل، از يك سوى ريشه در ... ربط و فقر همه مخلوقات، و به ويژه ...
توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) نويسنده بر آن است كه بسيارى آموزههاى دين، و از جمله توكل، از يك سوى ريشه در ... ربط و فقر همه مخلوقات، و به ويژه ...
عترت 5 - امام حسين (ع)
توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) كتاب خدا و عترت رسول صلىاللهعليهوآله ،(2) دو رشته وثيق اين حبل الهىاند كه ... (5)«وكيل» از وكالت بر گرفته ...
توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) كتاب خدا و عترت رسول صلىاللهعليهوآله ،(2) دو رشته وثيق اين حبل الهىاند كه ... (5)«وكيل» از وكالت بر گرفته ...
آثار تربیتى آگاهى امام از اعمال مردم
توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) از جمله اين اسباب و علل، آگاهى و قدرت و اختيار و اراده آدمى است؛ يعنى خداوند به او قدرت داده .... «تفويض از اعمال باطنى ...
توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) از جمله اين اسباب و علل، آگاهى و قدرت و اختيار و اراده آدمى است؛ يعنى خداوند به او قدرت داده .... «تفويض از اعمال باطنى ...
شناخت علي (ع) زيبايي غدير را روشن مي كند
... علمي بيرون بيايد. وي اضافه كرد: رسالت 23ساله پيامبر اسلام بعد از واقعه غدير خم با امامت. ... توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) · عزتمندی در مرام امام ...
... علمي بيرون بيايد. وي اضافه كرد: رسالت 23ساله پيامبر اسلام بعد از واقعه غدير خم با امامت. ... توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) · عزتمندی در مرام امام ...
جلوههاى عزّت و افتخار در ادبيات فارسى
احادیث و روایات: امام صادق (ع):از حقيقت ايمان اين است كه حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به ..... توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) ...
احادیث و روایات: امام صادق (ع):از حقيقت ايمان اين است كه حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به ..... توكل و پيوند آن با معرفت الهى از منظر امام حسين (ع) ...
سيره ارجمند امام حسين(ع) را در قرآن بايد نگريست
سيره ارجمند امام حسين(ع) را در قرآن بايد نگريست-سيره ارجمند امام حسين(ع) را در قرآن بايد ... افتخاري / جمشيد غضنفري: رمز ماندگاري امام حسين(ع) را در الهى بودنش بايد جست. ... انس امام با قرآن به دوران حيات جسمى محدود نمىشود، بلكه بعد از شهادت نيز ادامه دارد: ... اگرچه ما را هرگز ياراى آن نيست كه عمق شخصيت آن درياى علم و معرفت و اخلاق و ...
سيره ارجمند امام حسين(ع) را در قرآن بايد نگريست-سيره ارجمند امام حسين(ع) را در قرآن بايد ... افتخاري / جمشيد غضنفري: رمز ماندگاري امام حسين(ع) را در الهى بودنش بايد جست. ... انس امام با قرآن به دوران حيات جسمى محدود نمىشود، بلكه بعد از شهادت نيز ادامه دارد: ... اگرچه ما را هرگز ياراى آن نيست كه عمق شخصيت آن درياى علم و معرفت و اخلاق و ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها