واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: خط قرمز از كجا میآید؟هفت نكته در این معنی در سالهای اخیر درباره طنز تصوراتی رایج شده است كه بر اثر تكرار برای بسیاری از علاقهمندان طنز و حتی طنزنویسان به صورت اصول پذیرفته شده طنزنویسی مطرح است. در این نوشته درباره این تصورات و برخی نكتههای دیگر در عالم طنزپردازی تأملاتی خواهیم داشت. ***
1ـ وقتی یك مسابقه پرهیجان فوتبال برگزار میشود میلیونها چشم به صفحات تلویزیون خیره میشوند و دهها هزار نفر در استادیوم به هیجان میآیند و فریاد میزنند و پایین و بالا میپرند. شاید از میان تماشاگران و علاقهمندان میلیونی فوتبال كمتر كسی به این نكته بیندیشد كه آنچه در زمین چمن روی میدهد، برد و باخت و كسب عنوان، اصل قضیه نیست، اصل قضیه همان تابلوهای تبلیغاتی كنار زمین است، همان تبلیغات روی لباس بازیكنان است، همان آگهیهای زیرنویس تلویزیونی است و تمام بازیها برای آن است كه این آگهیها در معرض چشم و گوش میلیونها نفر باشد. طنزپرداز در همه بازیهای پرهیجان دنیا، چه بازیهای ورزشی و چه بازیهای سیاسی و علمی و فلسفی و حتی عاطفی و عاشقانه، با خونسردی و هوشمندی به حاشیهها و كنارهها خیره میشود تا اصل قضیه را كشف كند و با زبانی شیوا درباره آن حرف بزند. بنابراین اگر در میان تماشاگران میلیونی انواع بازیها كسی را دیدید كه هیجانزده نیست و فریاد نمیزند و بالا و پایین نمیپرد و تنها اخم كرده یا لبخند ملایمی بر لب دارد احتمال دارد كه طنزپرداز باشد. طنزپرداز در همه بازیهای پرهیجان دنیا، چه بازیهای ورزشی و چه بازیهای سیاسی و علمی و فلسفی و حتی عاطفی و عاشقانه، با خونسردی و هوشمندی به حاشیهها و كنارهها خیره میشود تا اصل قضیه را كشف كند و با زبانی شیوا درباره آن حرف بزند.2ـ وقتی در عالم بازیهای سیاسی تعارفات معمول كنار میرود و افشاگری و بیپروایی و تیترهای جنجالی به میدان میآید آیا مجالی برای كنایه و بیان ضمنی و حاشیهپردازی میماند؟ و اگر قرار باشد كه تیتر درشت روزنامه صریح و بیپرده معایب و كاستیهای رقیب را عیان كند آیا دستمایهای برای طنز نوشتن و نیش و كنایه زدن باقی میماند؟ این نوع پرسشها معمولاً برای طنزپردازانی مطرح است كه گمان میكنند طنزنویسی یكی از روشهای مؤثر در مجادلات سیاسی است و طنزپرداز مانند یكی از اعضای احزاب و جناحهای سیاسی عمل میكند و هنر خویش را به خدمت میگیرد تا اندیشه سیاسی مطلوب خود را ترویج كند و كاستیهای رقیب را باز گوید و به هر حال در این بازی پرهیجان او باید طرف آبی باشد یا قرمز.باری اگر طنزپرداز از منظری فراتر به جهان نگاه كند درمییابد كه دغدغه اصلی او انسان است، انسان فارغ از رنگها و طبقات و شاخصهها و تمایزات معمول، بنابراین به سادگی برای ورود به بازیهای معمول مجاب نمیشود. طنزپرداز شرایط موجود زیستن را با شرایط مطلوب و كمالی انسان قیاس میكند و در قیاس خویش بازیها و بازیچهها و سرگرمیهای سادهلوحانه انسانهای به ظاهر جدی و متشخص و اتوكشیده را درمییابد و بیان میكند و همگان را به تماشا دعوت میكند تا بر این غفلت بزرگ انسان لبخند بزنند.
3ـ خط قرمز از كجا میآید و طنزپرداز در برابر آنچه باید بكند؟ برخی از طنزنویسان هیجان زده گمان میكنند كه اگر طنزپرداز در اطراف خط قرمز حركت كند با انواع ترفندها و هنرنماییها از آن عبور كند و یا بتواند همواره در آن سوی خط قرمز بایستد، خیلی باهوش و نكتهسنج و جسور است. بارها امتحان كرده كه وقتی از خط قرمز عبور میكند مخاطبان به هیجان میآیند و تشویقش میكنند و نوشتهاش را چون برگ زر روی دست میبرند. به این ترتیب مسیر اندیشه طنزنویس را خط قرمز و ترسیمكنندگان آن تعیین میكنند گویی خط قرمز ریسمانی است كه به پای طنزنویس بسته شده و او را به این سو و آن سو میكشاند. حال آنكه طنزنویس میبایست متكی بر بینش و شناخت خویش باشد و بر این اساس مسیر اندیشه و حركت خود را بیابد وگرنه تابع سلیقه خوانندگان عزیز و از آن خندهدارتر تابع سلیقه متولیان ترسیم و نگهبانی خطوط قرمز خواهد بود. 4ـ طنزپرداز خوب كسی است كه مستقیماً به اصل مطلب بپردازد و در بیان حرفهایش از پردهپوشی و تعارف و كنایه بپرهیزد. جوان شجاع! دوست هیجانزده و بیباك! نویسنده شیردل و ضد سانسور! اگر طنزپرداز باشی باید این نكته ساده را دریابی كه در این جهان پرتلاطم هیچ حادثهای «اصل مطلب» نیست. اصلاً برای طنزپرداز اصل مطلب آنقدر جالب توجه نیست كه به آن بپردازد. او در گوشهای نشسته و با آرامش و خونسردی جنب و جوش و تكاپو و هیجانزدگی انسانها را تماشا میكند و گاهی در میان این همه دعوا و جنجال و زد و خورد با مهربانی به طرفین دعوا میگوید كه: لطفاً نگاهی به كفشهایتان بیندازید آیا آنها نیاز به واكس ندارند؟ همین اصل مطلب است، همین حاشیه بیاهمیت و بیخطر اصل مطلب است. برخی از طنزنویسان هیجان زده گمان میكنند كه اگر طنزپرداز در اطراف خط قرمز حركت كند با انواع ترفندها و هنرنماییها از آن عبور كند و یا بتواند همواره در آن سوی خط قرمز بایستد، خیلی باهوش و نكتهسنج و جسور است.5ـ طنزپرداز مصلح اجتماعی است، طنزپرداز منادی اخلاق و عدالت است، طنزپرداز فیلسوف انساندوست است، طنزپرداز چشم بیدار جامعه است، طنزپرداز... از این نوع احكام و انتصابات فراوان دیدهایم و خواندهایم اما اگر نیك بنگریم طنزپرداز هنرمندی است كه نیك مینگرد و به نیكویی حاصل نگرش خویش را بیان میكند و اگر قدر این مرتبت بداند همه پسوندها و انتصابات دیگر را با همه ارجمندیشان، پیرایهای دست و پاگیر خواهد یافت. از آنرو كه در هر زمانهای فقدان آن نگرش نیكو و آن بیان نیكو هیچ جایگزین شایستهای نخواهد یافت و همگان را بدان نگرش هوشمندانه حاجت فراوان است. بنابراین گزافه نیست اگر بگوییم كه طنزپردازی هنری بیبدیل و یگانه است.
6ـ طنز نقطه مقابل جدّ است، بسیار شنیدهایم كه در معرفی طنزپردازان میگویند البته ایشان شعرها و نوشتههای جدی هم دارند. اگر «جدی» به معنای رسمی و مطابق موازین و هنجارهای معمول باشد شاید بتوان پذیرفت كه طنز در برابر جد است زیرا طنزپرداز به هر حال در چارچوب موازین و هنجارهای رسمی محدود نمیماند اما اگر جدیت معطوف به اهداف اثر طنز باشد باید گفت كه طنز از نظر اهداف بسیار جدی است و به نسبت اهداف انتزاعی و فانتزی كه در سایر شاخههای هنری دیده میشود در هنر طنز كمتر نشانی از تفنن و جدایی از اهداف كاربردی و جدی دیده میشود. آنچه نقطه مقابل جد است، فكاهه و مطایبه است كه عمده هدف آن انبساط خاطر و شادمانی است. برای این ادعای خود فعلاً دلیل محكمی ندارم اما به نظر من طنز نقطه مقابل تزویر و فریب است و طنزپرداز دقیقاً رو در روی شیطان و در مصاف با اوست. 7ـ طنز دانشجویی یعنی گلایه از وضعیت سلفسرویس دانشگاه و استادان سختگیر و انتظامات سنگدل كه نمیگذارد عواطف و احساسات جوانی بارز شود. طنز سیاسی یعنی تبعیت از جدالهای جناحی و حزبی و تكرار برنامهها و شعارهای سیاسیون.طنز اجتماعی و صدا و سیمایی یعنی حرفزدن درباره امور بیخطر ازلی و ابدی مانند آلودگی هوا و ترس از مادرزن و اتوبوس و حقوق ناچیز كارمندان و خواستگاری و از این قبیل.طنز باكلاس یعنی تكرار اصطلاحات فلسفی و اسامی فیلسوفان و كتابها و نظریههای آنان. طنز خانوادگی یعنی بازنویسی متنهای روانشناسی نظیر خانواده خوشبخت و مهربانی با همسران و از این قبیل. طنز روزنامهای یعنی دنبالهروی از موجهای خبری و تبلیغاتی كه میآیند و افكار را با خود به این سو و آن سو میبرند و محو میشوند. اگر طنزپرداز با همه این شیوهها آشنا باشد و ضمن شناخت ذائقه مخاطبان بداند كه طنزنویس با تبعیت از پسند دیگران و حتی اكتفا به پسند هنری خویش توفیقی نخواهد داشت آنگاه برای یافتن مناظری بدیع و مضامینی دیگرگون تلاش خواهد كرد. در واقع هنر طنزپرداز در آنجا نمایان میشود كه از میان همین عناصر و مفاهیم شناخته شده و تكراری به دنیایی متفاوت و تماشایی راه بگشاید و مخاطبان خود را به تماشا و تأمل این چشمانداز جدید دعوت كند.مطالب مرتبط:مواد لازم جهت سرودن شعر طنز وقتی مدیران طنز نویسان را دوست دارندچگونه شعر بگویم که وضع کیشمیشی است موی سپید شد نمکی بر کباب من فقط،کمی جلوتر! شعر طنز با مسخره بازی فرق دارد دكتر اسماعیل امینیتهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 492]