واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: رایگان درمان شوید!
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَه لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًاو از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل میکنیم؛ و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمیافزاید. [1] حضرت علی(ع) میفرماید: «روز فتح مکه با پیامبر(ص) به کنار کعبه آمدیم. پیامبر(ص) به من فرمود: بنشین. نشستم. آنگاه حضرت روی شانههایم رفت و من بر پای ایستادم. آن حضرت شروع به سخن نمود و از جمله فرمود: من لم یستشف بالقرآن فلا شفاه الله؛ هرکس به وسیله قرآن شفا نجوید و نخواهد، خدا او را شفا نخواهد داد.»[2]انسان همواره با دو گونه بیماری مواجه است: یکی بیماری جسمی و دیگری بیماری روحی و اخلاقی. در این میان خطر بیماریهای روحی و اخلاقی بیش از جسمی است؛ چرا که:1. بیماریهای روحی دائمی است؛ بیماری دست و پا یا چشم و گوش معمولاً پس از گذشت مدتی بهبود مییابد ولی مرض حسادت، بخل، لجبازی، عقده و کینه دیگران در دل داشتن، یک عمر همراه آدمی است.2. این گونه بیماریها مخفیاند؛ از این رو شناخت و تشخیص آن به مراتب بسی سختتر از بیماری جسمی است؛ چرا که امراض جسمی با انجام معاینه، آزمایش و بروز درد و علائم دیگر در جسم، قابل تشخیص است.3. اینها خود بیماریهای مادر و سرچشمه آلودگیهای دیگرند؛ مثلاً کسی که کینهای است همین کینه خود یک مرض است و این کینه او را وامیدارد تا دست به انواع خلاف بزند؛ چون کینه کسی را دارد به او فحش میدهد، غیبت او را میکند، آبرویش را میریزد، رسوایش میکند، علیه او توطئه میکند، مالش را میدزدد و ... .4. اینگونه بیماران انگیزهای برای درمان خود ندارند اما همین افراد وقتی به مرض جسمی مبتلا میشوند به سرعت خود را به پزشک میرسانند. بر این اساس است که روزانه میلیونها نفر در این کره خاکی برای درمان بیماری خود به پزشک مراجعه میکنند اما در این میان تعداد انگشت شماری را میتوان یافت که برای درمان کینه یا بخل خود به طبیب مراجعه کرده باشند!5. درمانش سخت است؛ سردرد را میتوان با یک قرص و آمپول تسکین داد اما حسادت را نمیتوان به راحتی درمان نمود.6. دارویش نایاب است.7. طبیبش فقط اولیاء اللهاند و با گذراندن دوره و گرفتن مدرک، کسی به این مقام دست نمییابد.[3]با این وجود این دو بیماری شباهت بسیاری نسبت به یکدیگر دارند: هر دو کشندهاند، هر دو نیازمند طبیب، درمان و پرهیزند و هر دو گاهی سبب سرایت به دیگران میشود. بخل، جهل، کبر و غرور، حسد، نفاق، ترس، عشق به دنیا، وابستگی به مادیات و فرو رفتن در شهوات، از جمله بیماریهای روحی و اخلاقیاند.امیرمؤمنان(ع) درباره شفابخشی قرآن میفرماید: «از قرآن برای بیماریهای خودشفا طلبید و به آن برای حل مشکلات خویش استعانت جویید؛ چه اینکه در قرآن شفای بزرگترین دردهاست که آن درد کفر، نفاق، گمراهی و ضلالت است.»[4]واژه شفا در لغت به معنای نقطه آخر چیزی است که مشرف به نابودی یا نجات باشد، از این رو شفا یافتن بیمار به معنای عافیت یافتن و نجات از بیماری است؛ بر این پایه مقصود از شفای قرآن، نجات از انحطاط و سقوط مادی و معنوی است که به وسیله هدایت انجام میپذیرد.[5]حضرت علی علیه السلام می فرمایند: از قرآن برای بیماریهای خودشفا طلبید و به آن برای حل مشکلات خویش استعانت جویید؛ چه اینکه در قرآن شفای بزرگترین دردهاست که آن درد کفر، نفاق، گمراهی و ضلالت است. ابوالفتوح رازی وجه تسمیه و نامگذاری قرآن به شفا را در سه معنا میداند:
1. قرآن دلیل نبوت و صدق آورنده آن است که مردم به واسطه آن از سرگردانی ضلالت و گمراهی، به هدایت خلاصی مییابند؛ مانند بیماری که از مرض شفا یابد.2. قرآن بیانگر دلایل روشن است و هر صاحب شک و شبههای را که در او نظر کند به علم و یقین رهنمون سازد و علم، شک او را زایل نماید.3. محال نیست که مردم به قرآن تبرک جویند و شفای بیماری جسمی خویش را از او طلب نمایند؛ چرا که احادیث زیادی در این زمینه آمده است و از جمله نامهای سوره حمد شفا است.[6]امام صادق(ع) در اینباره میفرماید: «هر که را بیماری باشد باید که بامداد چون روی از نماز بگرداند، هفت بار الحمد بخواند و باز بر او دمد و اگر به نشود روز دیگر، هفتاد بار بخواند من ضامنم به شفا، مگر آن بیماری مرضی باشد که أجل او در آن باشد. حضرت رسول(ص) گفت: القرآن هو الدواء»[7]استاد جوادی آملی درباره شفابخشی قرآن مینویسد: «بیمار اگر بخواهد درمان شود، با شفا بهبود مییابد و دارو ذاتاً شفای مریض نیست زیرا بسیار اتفاق میافتد که مریض دارویی را مصرف میکند اما بیماری او شفا نمییابد.خداوند قرآن را دارو معرفی نمیکند بلکه او را شفا میداند و شفابخشی آن نیز قطعی است. هر کس که به قرآن روی آورد، آن را بفهمد، بپذیرد و عمل کند به طور قطع بیماریهای درونیاش از بین میرود، مگر اینکه شخص مریض به قرآن مراجعه نکند و یا مراجعهاش از روی میل نباشد و یا پس از مراجعه به قرآن دستور و نسخه شفابخش آن را نپذیرد و عمل نکند و یا عملش نادرست باشد.»[8]قرآن همین شفا را برای تبهکاران مایه خسران میداند «و لا یزید الظالمین الا خساراً»[9] و بر این نکته اذعان دارد که دشمنان حق به جای اینکه از نور آیات الهی دل و جان خود را روشن سازند و تیرگیها را بزدایند، جهل و شقاوتشان افزوده میشود. این امر به این دلیل است که خمیرمایه وجودشان بر اثر کفر، ظلم و نفاق به شکل دیگری درآمده، از این رو هر جا نور حق را میبینند، به ستیز با آن برمیخیزند و این مقابله و ستیز با حق، بر پلیدی آنها میافزاید و روح طغیان و سرکشی را در آنها تقویت میکند.یک غذای نیروبخش را اگر به عالم و دانشمند پرتلاش بدهیم، از آن برای تعلیم و تربیت نیروی کافی میگیرد. ولی همین غذا را اگر به ظالم بیدادگری بدهیم، از نیروی آن برای ظلم و ستم بیشتر استفاده میکند، تفاوت در غذا نیست، بلکه در مزاجها و طرز تفکرهاست. از این رو آیات قرآن همچون قطرههای حیاتبخش باران است که به تعبیر شاعر: باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شورهزار خس امام صادق(ع) در اینباره میفرماید: «هر که را بیماری باشد باید که بامداد چون روی از نماز بگرداند، هفت بار الحمد بخواند و باز بر او دمد و اگر به نشود روز دیگر، هفتاد بار بخواند من ضامنم به شفا، مگر آن بیماری مرضی باشد که أجل او در آن باشد. حضرت رسول(ص) گفت: القرآن هو الدواء».بر این اساس برای استفاده از قرآن، باید قبلاً آمادگی پذیرش را پیدا کرد و به اصطلاح، علاوه بر فاعلیت فاعل، قابلیت محل نیز شرط است و از اینجا پاسخ این سؤال که: چگونه قرآن-که مایه هدایت است- این افراد را هدایت نمیکند؟ روشن میگردد، زیرا قرآن بدونشک مایه هدایت گمراهان است اما گمراهانی که در جستجوی حق هستند و به همین انگیزه به سراغ دعوت قرآن بیایند و اندیشه خود را برای درک حق به کار گیرند.اما متعصبان لجوج و دشمنان قسمخورده حق -که با حالت صد در صد منفی به سراغ قرآن می آیند- مسلماً بهرهای از آن نخواهند داشت بلکه بر عناد و کفرشان افزوده میشود؛ چرا که تکرار عمل خلاف عمق بیشتری در جان آدمی میدهد.[10] و این لجاجت و سرسختی سبب شدت بیماری آنها میشود «فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا»[11]قرآن که مدعی شفابخشی است، صبر نمیکند تا شخص بیمار شود آنگاه به مداوایش بپردازد بلکه قرآن در مقام پیشگیری نیز کوشاست و سعیاش بر آن است تا انسانها به امراض فکری و قلبی دچار نشوند. قرآن در مرحله نخست به انسانها نسبت به بیماری هشدار میدهد. اگر کسی در این مرحله هشدار خداوند را جدی نگرفت و به عمل ممنوع، اقدام نمود، مریض میشود. در این مرحله نیز قرآن رهنمود دارد و کیفیت مداوای مریض و راه درمان را به او نشان میدهد تا او را از بیماری برهاند. اگر در این مرحله نیز سخن قرآن را نشنید و به آن عمل نکرد، آن وقت دیگر خدا او را به حال خود وا مینهد و چنین مریض رها شدهای به طور طبیعی هر روز بیمارتر میشود.سخن آخر آنکه قرآن ضعفهای مربوط به حکمت نظری را با برهان عقلی و امراض مربوط به حکمت عملی را با تهذیب و تصفیه دل بهبود میبخشد، همه بیماریهای اعتقادی و اخلاقی را درمان میکند: جهل را با علم، شک را با یقین، غم و اندوه را با آرامش، ترس و هراس را با امید، نگرانی از آینده را با عزم و ثبات برطرف میسازد. مؤمن در پرتو شفای قرآن به ولایت میرسد که خاصیت ولایت، نجات از اینگونه عوامل سوء است که «إن أولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون[12]»[13] منبع: مجله معارف، شماره 39 گروه دین و اندیشه - شکوری[1] . اسراء/ 82.[2] . تفسیر کشاف، جار الله زمخشری، ج 2، ص 689.[3] . با استفاده از: www.qaraati.net.[4] . نهج البلاغه، خطبه 176.[5] . ر . ک: مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ذیل واژه شفا؛ نیز التحقیق فی کلمات القرآن، سید حسن مصطفوی، ذیل واژه شفا.. [6] تفسیر روض الجنان و روح الجنان ، ابوالفتوح رازی، ج 12، ص 276.[7] . همان.[8] . تفسیر موضوعی قرآن کریم، عبد الله جوادی آملی، ج 1، ص 234، ب تصرف.[9] . اسراء/ 82.[10] . تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 12، ص264-265. با تلخیص و تصرف.[11] . بقره/ 10.[12] . یونس/ 62.[13] . تفسیر موضوعی قرآن کریم، عبد الله جوادی آملی، ج 1، ص 236، با تصرف.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 467]