تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):شش (صفت) در مؤمن نيست: سخت گيرى، بى خيرى، حسادت، لجاجت، دروغگويى و تجاوز.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833040794




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اگر صادق هدايت درمان مي‌شد...


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: اگر نابه‌ساماني خلقي دوقطبي صادق هدايت (که قبلا به مستنداتش در همين صفحه اشاره کرده بودم) در دوران جواني او درمان مي‌شد، آيا الآن از بسياري از آثار نبوغ‌آميز او محروم نبوديم؟ آيا درمان ضدافسردگي او نمي‌توانست از مرگ زودهنگام وي پيشگيري کند؟ اگر ارنست همينگوي تحت درمان افسردگي قرار مي‌گرفت، چه؟ آيا نتيجه‌اش بي‌بهره ماندن ما از بسياري شاهکارهاي ادبي او نبود؟ آيا استفاده از درمان با تشنج برقي در آخرين بحران افسردگي او که به خودکشي و مرگش منجر شد، قادر نبود زندگي وي را نجات بدهد؟ ... از ديد يک پزشک، شايد اين پرسش‌ها نابه‌جا باشد. مگر در صورت تشخيص بيماري نبايد بي‌درنگ در انديشه درمان آن و کاهش رنج بيمار باشيم؟ اما از ديدي کلي‌تر که همه جنبه‌هاي زندگي انساني را بر کره خاک شامل مي‌شود شايد نتوان چنين ساده و صريح پاسخ داد. امروز با برخورداري از داروهاي نوين ضدافسردگي که حتي بر افسرده‌خويي موثر دانسته مي‌شوند و براي رفع آن تبليغ مي‌گردند و به عنوان درماني براي افسردگي‌هاي واکنشي هم مورد استفاده قرار مي‌گيرند، آيا مردم بسياري را از فرصت بررسي شخصي مشکلات خويش و امکان رويارويي سازنده و غلبه بر آنها محروم نکرده‌ايم؟ اما چرا نگراني خويش را به داروها محدود کنيم؟ انواع روان‌درماني‌ها نيز شايد با قرار دادن فرد افسرده در چارچوب‌هاي مشخص تعامل و درمان، او را از فرصت حل مشکلات خود در زمينه و بافت واقعي زندگي خويش به دست خود و با ياري کساني که عملا با او تعامل دارند محروم ‌کند و او را در فضاي خيالي و غيرواقعي درماني قرار دهد. سوءتفاهم نشود! در اينجا براي پيشگيري از سوءتفاهم بايد تصريح کنم که درمان فوري و قاطع افسردگي‌هاي متوسط و شديد حتما ضروري است و آنچه مورد نظر من است افسردگي‌هاي خفيف و واکنشي است که در برابر شرايط ناخوشايند زندگي پديدار مي‌شود. موقعيت‌هاي دشوار و ناخوشايندي که شايد بهتر است به عنوان چالش‌هايي براي رشد و ارتقاي شخصي و رواني مورد استفاده قرار گيرد. اما درمان‌هاي نوين ضدافسردگي چنان به آهستگي و نهاني به درون زندگي جامعه امروزين خزيده‌اند که هرکس که با مشکلي روبه رو مي‌شود به عوض رفع مشکلي واقعي مي‌کوشد با ياري گرفتن از دارو يا روان‌درماني افسردگي خود را رفع کند و به اصطلاحي که رايج شده است، بي‌خيال شود! طبقه‌بندي‌هاي تشخيصي روان‌پزشکي که امروزين هر مشکل انساني را تحت نامي درآورده‌اند و براي هر تشخيص نيز درماني را چه دارويي چه روان‌درماني توصيه کرده‌اند هم از ديدگاه‌ جاري پيروي مي‌کند و هم به آن شکل مي‌دهد: ديدگاهي که براي ما دنيايي را مجسم مي‌کند که در آن دردها و رنج‌هاي رواني ما به طور کامل منسوخ خواهد شد. بر پايه اين ديدگاه به همان سادگي که واژه‌هاي اندوه، حزن، نااميدي، افسردگي، شرم، عدم اعتماد به نفس و درماندگي از روي تخته سياه قابل پاک شدن است، اين رنج‌هاي رواني هم با داروهاي معجزنماي نوين زدوده مي‌شود. حق با الدوس هاکسلي بود اين همان چيزي است که هفتاد سال پيش از اين «الدوس هاکسلي» در کتاب انديشمندانه خود به نام «دنياي زيباي نوين» پيش چشم شعور ما تصوير کرده بود؛ مدينه فاضله يا آرمان‌شهري که در آن از هيچ درد جسمي و رواني خبري نيست؛ جهاني از انسان‌هاي بي‌غم که روزي يک‌بار جيره مورد نياز خويش را از «سوما»، آن ماده معجزه‌آساي خشنودکننده روان دريافت مي‌دارند تا بي‌هيچ دغدغه‌اي به وظايفي که برايشان تعيين شده است، بپردازند. اين انسان‌هاي طبقه‌بندي شده، از مديران رده بالا تا کارگران ساده، بي‌هيچ اعتراضي آنچه را که برنامه‌ريزي شده است، انجام مي‌دهند و اگر دوز روزانه «سوما» را دريافت کنند، نه با خود و نه با هيچ‌کس ديگر کاري ندارند. آيا قرار است «پروزاک» و «زولافت» سوماي جامعه امروز و پيش درآمد جامعه خيالي الدوس هاکسلي در سال «600 پس از فورد» (طبق تقويم آن جامعه خيالي) باشد؟ داروهايي سازنده انسان‌هايي که به صورتي هراس‌آور مطيع و ملايم‌اند و به گونه‌اي رضايت‌بخش درمان شده‌اند؟ همان سومايي که شهروندان همه دنيا را، از مدير بي‌تدبير تا قشر آسيب‌پذير، در يک حالت ناآگاهي رضايت‌آميز نگاه مي‌دارد تا با خوشحالي به زندگي ملال‌انگيز خويش ادامه دهند؟ بي‌ترديد درمان‌هاي نوين ضدافسردگي (داروها يا روان‌درماني) در حال فراروي از قلمروي افسردگي باليني و ورود به دنياي مبهم اختلالات «زيرباليني»، «زيرنشانگاني» و «زيربيماري» است. اکنون ‌بايد نگران بود که تعريف اختلالات زيرنشانگاني (شکايت‌هاي روان‌شناختي که کمتر از حداقل معيارهاي لازم براي تشخيص يک اختلال رواني را دارند) در حال گسترش براي شمول هرچه بيشتر به آن چيزهايي باشد که روزگاري به عنوان استرس‌هاي عادي زندگي فرض مي‌شد. البته ترديدي نيست که با افزايش سطح آگاهي عموم، بالا رفتن معيارهاي زندگي و پيشرفت‌ پزشکي، مسايل بالنسبه جزيي که بيشتر به‌عنوان يک معضل بهداشتي تلقي نمي‌شد، به‌عنوان يک مساله پزشکي مطرح گردد. يکصد سال پيش از اين در کشور ما شپش، آلودگي‌هاي انگلي و کچلي جزو مسايل رايج و عادي تلقي مي‌شد و آن‌قدر مسايل مهم‌تر وجود داشت که جاي پرداختن به اين موضوعات نمي‌بود اما آيا اين موضوع در مورد افسردگي‌هاي واکنشي هم صادق است؟ امروز عده زيادي از اين بيماران با داروهاي نوين ضدافسردگي تحت درمان قرار مي‌گيرند اما اگر هم به قطعيت روشن شود که اين داروها کاملا موثرند و هيچ زياني هم ندارند، آن گاه کاربرد داروهايي که راهي ميانبر به سوي درمان است، چه خواهد بود؟ اين امر قدرتي مشکوک در اختيار پزشکان مراقبت اوليه يعني پزشکان عمومي، پزشکان خانواده و متخصصان داخلي قرار مي‌دهد که ممکن است اين داروها را بي‌آنکه براساس بررسي مسايل کامل و ادراک منسجم از مسايل و رنج بيماران افسرده، به نتيجه تشخيصي رسيده باشند، تجويز کنند. اما آيا اين همان وضعي نيست که از دهه 1960 ميلادي براي بيماران مضطرب که توسط پزشکان عمومي با «واليوم» تحت درمان قرار گرفته‌اند، پيش آمده است؟ البته «واليوم» در کاستن از رنج‌هاي توده‌هاي ميليوني بيماران مضطرب موثر بوده، گرچه براي معدودي از بيماران جنبه‌هاي منفي آن بيشتر بوده است. بر حسب يک نظر، اگر اين داروها به صورت مناسب به کار رود، نبايد نشانه‌هاي اضطراب و افسردگي طبيعي را پنهان کند و بر آنها سرپوش بگذارد بلکه بايد فقط نشانه‌هاي غيرطبيعي را برطرف کند. از جهت ديگر مي‌توان تصور کرد عده‌اي ديگر از روان‌پزشکان بگويند: «اگر در اثر فشارهاي روان‌شناختي يا اجتماعي، افسردگي يا نشانه‌هاي ديگر بارز شود، آيا مردم حق ندارند در جستجوي درمان اين وضعيت‌ها باشند؟» بنيان مباحثه اين است که فارماکولوژي (داروشناسي) بيش از آنکه مسايل بزرگ‌تر اجتماعي را بررسي کند که در پس افسردگي و اضطراب و ديگر نابه‌ساماني‌هاي رواني جاي دارند، روي فرد متمرکز مي‌شود. اين همان مشکلي است که در مورد اعتياد به مواد مخدر هم داريم و به عوض توجه کافي به عوامل اجتماعي موجد رفتار اعتياد، روي فرد معتاد و بازگيري يا تنبيه او متمرکز شده‌ايم. بررسي‌هاي همه‌گيرشناسي نشان مي‌دهد اکنون نسبت به ايام گذشته مردم بيشتري در سنين پايين‌تر دچار افسردگي مي‌شوند. چنين است که برخي انديشمندان روا‌ن‌پزشکي مي‌پندارند داروهاي نوين ضدافسردگي همچون نوار زخم‌بندي روي نشانه‌هاي منفرد سرپوش مي‌گذارد و مانع از اين پرسش مي‌شود که چرا اين شمار روزافزون مردم در جستجوي کمک هستند؟ البته واکنش روان‌پزشکان باليني اين است که اين پرسش را با پرسشي ديگر پاسخ دهند: «چرا يک راه‌حل بايد از راه‌حل‌هاي ديگر جلوگيري کند؟ ما براي درمان کار خود را مي‌کنيم، ديگران از جمله مصلحان اجتماعي و سياستمداران و روحانيون هم مي‌توانند کار خود را انجام دهند.» البته پزشکان که مجاز به تجويز دارو هستند، کساني هستند که برحسب حرفه خويش از مسايل زيست‌شناختي و درمان‌هاي بيولوژيک آگاهي دارند و به هر حال چون داروها معمولا با نوعي روان‌درماني توصيه مي‌شود، اين نتيجه‌گيري که از روابط بين فردي غفلت مي‌شود يا اينکه تنها شيمي مغز مورد توجه قرار مي‌گيرد، اشتباه‌آميز است. شايد به وسيله دگرگون‌‌سازي ساختار جوامع بتوان بيش از طريق انفرادي پزشکي به مردم فراوان‌تري ياري دارد ليکن در ضمن به آشکار اين توانايي را هم يافته‌ايم که در قياس با گذشته به شمار بسيار افزون‌تري از مردم با داروها ياري دهيم. هنرمندان و اختلالات اعصاب و روان در بررسي زندگي هنرمندان نام‌آور، تاريخچه روابط مختل خانوادگي، نابه‌هنجاري‌هاي زناشويي، سلامتي مختل جسمي و به ويژه نابه‌ساماني‌هاي خلقي و عاطفي خيلي بيشتر از کل جمعيت مشاهده مي‌شود. پيام پنهان اين يافته‌ها شايد اين است که بدون دوران کودکي ناشاد «ادگار آلن‌پو» و بدون اختلالات عصبي و رواني او شايد ما از شاهکارهاي تفکربرانگيز او محروم مي‌مانديم. ممکن است اين موضوع حقيقت داشته باشد اما اگر رنج و گرفتاري چنين الهام‌بخش است و اگر بخشي از آن چيزي است که به ما هويت مي‌دهد و بايد بيشترين کوشش خود را به کار ببريم که آن را حفظ کنيم، آيا آن‌گاه اين امر ادعايي عليه هر نوع درمان نيست؟ آيا از اين پس بايد از هر نوع درمان بپرهيزيم از ترس آنکه مبادا در حال صدمه زدن به روح انساني يا آفرينندگي و کشش خلاقه‌اي باشيم که در بيمار وجود دارد؟ اين نظريه که رنج خوب است جنبه پدرگرايانه و در بدترين شکل جنبه ديگر آزارانه دارد اما حتي اگر اين ديدگاه اخلاق‌گرايانه را بپذيريم که درد و رنج شايسته و ضروري است، چرا شمشيرها را تنها به سوي داروها نشانه برويم؟ چرا نبايد همين پرسش‌ها و نگراني‌ها را درباره اعمال جراحي و روان‌درماني به کار ببريم؟ به هر حال اين نگراني وجود دارد که در آغاز عصري باشيم که در آن حتي کوچک‌ترين مشکل شخصيتي به عنوان يک اختلال مطرح مي‌شود. البته درجه پيشرفت فني، سطح رفاه و فرهنگ در اين ميان نقش دارد. آنچه در يک جامعه ابتدايي به عنوان وضعيتي ناچيز و پذيرفتني به نظر مي‌رسد، در يک جامعه پيشرفته جلب توجه مي‌کند و نياز به درمان را برمي‌انگيزد. در يک جامعه پيشرفته دليلي ديده نمي‌شود که فردي به علت بيماري خفيف، هر چند که در اميد به زندگي او تاثير هم نگذارد، رنج ببرد. افزون بر اين، بالا رفتن مهارت‌هاي تخصصي و پيچيده شدن کارها ايجاب مي‌کند که مسايل جزيي فرد که در يک جامعه ابتدايي بر شغل ساده او تاثير نمي‌گذاشت - اما در عصر جديد بر يک کار دقيق تخصصي اثر مي‌گذارد – درمان گردد. در کل آنچه در گذشته بيماري به شمار نمي‌رفت، از جمله افسرده‌خويي، در يک جامعه پيشرفته اهميت فراوان در رفاه عمومي جامعه و خشنودي خود فرد کسب مي‌کند. خانه شادي کجاست؟ بايد دانست که هيچ تعمير فوري براي روح انسان وجود ندارد. چه با دارودرماني و چه با روان‌درماني، شادماني را به‌طور مستقيم نمي‌توان جستجو کرد. اگر شادي راهي داشته باشد به‌صورت پاداشي براي زندگي مبتني بر اصول، منطق و عشق خواهد بود. شکنندگي و طفره‌آميز بودن شادي يک واقعيت فاجعه‌آميز است. حتي عقل، اخلاقيات و شجاعت نمي‌تواند تضمين‌کننده شادي باشد. امروز ما افسردگي و رنج‌ها را به روشي پزشکي شده مي‌نگريم که از تاريخچه زندگي شخصي و سوابق خانوادگي، موقعيت‌ها و تعارض‌هاي جاري ما و ارزش‌هاي جامعه‌اي که در آن زندگي مي‌کنيم، جدا شده است. به جاي اينکه تکليف دشوار دگرگوني‌سازي خويش را انجام دهيم، بيوشيمي را متهم مي‌کنيم. اين نماينده درماندگي روان‌شناختي و مانع رشد شخصي و اجتماعي است. حتي اگر حس کنيم به وسيله داروها سازگاري بهتري يافته‌ايم، باز هم با آنچه گوهر زندگي را مي‌سازد روبه‌رو نشده‌ايم؛ يعني يافتن راه اخلاقي و معنوي خويش، چيزي که به همه آنچه که انجام مي‌دهيم سرزندگي و اميد مي‌بخشد. عمر افسردگي دراز است از ابتداي تاريخ مکتوب، نوع انسان به افسردگي دچار بوده است. بسياري افراد مي‌توانند دوره‌هايي از زندگي خويش را به ياد آورند که افسرده بوده‌اند. دوران بلوغ از اين جمله است. اين اندوه معمولا از طريق تکامل شخصي زندگي فرد سپري مي‌شود. گاه درمان پزشکي، زماني با بيدارسازي روحي و بعضي اوقات با دگرگوني‌هايي در زندگي به افراد ياري مي‌دهد که دورنماي اميدوارکننده‌اي از سر گرفته يا آغاز شود. افسردگي و تصوير آينه‌اي آن يعني پرداختن به زندگي از روي ذوق و شوق، نتيجه ارتباط‌هاي پيچيده‌يا بين عوامل محيطي، اجتماعي، روان‌شناختي، روحي و گاهي جسمي است. نقش عوامل هيجاني در افسردگي به خوبي شناخته شده است. از شمپانزه‌هايي که در آغوش طبيعت وحشي مي‌زيند تا کودکان انسان که در موسسات تحت مراقبت هستند ديده شده است که فقدان محبت، آزادي يا اميد، واکنش افسردگي را به درجه‌هاي گوناگون پديد مي‌آورد و در شديدترين درجه به‌طور مستقيم ممکن است تهديدکننده زندگي باشد. هنگامي که شمار فراواني از افراد جامعه احساس افسردگي و نااميدي مي‌کنند، ما با يک پديده اجتماعي روبه‌رو هستيم. اين انديشه که تنها داروها پاسخگوي اين وضعيت هستند، يک خلاء اخلاقي، روان‌شناختي يا روحي را بيان مي‌کند. افسردگي به ما مي‌گويد اشکالي در زندگي‌مان وجود دارد. اين مي‌تواند اعلام خطري باشد که نياز به دگرگوني شخصي را آشکار مي‌کند. سایت سلامت




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 398]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن