تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834740166
فواید تقوی (2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
فواید تقوی (2) نویسنده: الفه الجانی زین العابدین الطباطبائی الابرقوئی مسئله: «انا یتقبل الله من المتقین»(1) را چه می گوئی و چه می کنی؟ چون تو گفتی که نماز قبول شده، اسباب تقوی است. و این آیه می گوید تا متقی نگردی، اعمال قبول نیست و خدا از متقین قبول می نماید و بس. و این دور لازم می آید.جواب آنکه: نه چنین است که تو خیال می کنی. تو گمان کرده ای که «انما» کلمه ی حصر است؛ اشتباه است. کلمه ی «انما» حصر نیست، بکله تأکید ملحوقش را می کند. یعنی از متقین، مسلم قبول است. و نمی گوید که از غیر متقین قبول نمی کنم. و اصلا دور هم لازم نمی آید. و هرجا هم که «انما» ذکر می شود، فقط برای مبالغه و شدت تأکید است. اشتباه بزرگی است که شهرت یافته ولی حقیقتی ندارد. و «ابن هشام» هم در «کتاب مغنی» می گوید که از برای حصر نیست. مانند «لیتما» و «کأنما» و سایر حروف مشبهه می باشد که «ما» ملحق به آنها می شود. و تحقیق متینی هم دارد، هرکه می خواهد رجوع کند به کتاب مغنی تا بفهمد. پس هرجا که به معنی حصر باشد از قرینه ی خارجیه است، بلکه تمام ادوات حصر همینطور است که برای تأکید و مبالغه می باشد، و حصر از قراین است.این صفحه گنجایش بیش از این ندارد، و مطلب هم از واضحات است. پس آیه ی شریفه منافات با مقام ندارد. پس نماز معاون تقوی گردید که اگر اهتمام به نماز ندارد، یقین بدان که تقوی دار نیست. کما هو المشاهد و المجرب.دوم: از چیزهائی که کمک می کند انسان را بر تقوی، یاد مرگ و تفکر در منزل و خانه ی قبر است. که این فکر خیلی مدخلیت دارد، انسان ترک معاصی نماید و از زمره ی متقین گردد.پس باید فکر نمائی و تأمل درستی فرمائی، ببینی که اگر همیشه در دنیا زنده هستی و مردنی از برای تو نیست، خود می دانی، هرکار می خواهی بکن. و اگر دیدی که بردی تو هم مرگ و مردنی هست و خواهی نخواهی، تو را می برند و از دست بهم زدنی هم از تو سؤال می شود، کارت را درست کن و توشه بندی خود را محکم نما. و توشه ی این سفر پرخطر غیر از تقوی و عمل صالح چیزی نیست.ای عزیز! بدان، چنانچه می دانی، که مال و ثروت و جاه و عزت، مزرعه و عمارت، اسکناس و تجارت، منصب و ریاست، عیال و فرزندت و باقی موهوماتت به کار قبرت نمی آید، بلکه باعث شدت عذاب و زیادی حسرتت می گردد. جز تقوی و ترک معصیت و عمل با حقیقت چیزی فایده به حالت نمی بخشد. اگر چنانچه حقیقتا به فکر مرگ افتادی، یقینا اهل تقوی می گردی. تمام دلبستگی ها و تعقات و معاصی و هوی و شهرت و حرص و طمع و حب جاه و ریاست، به واسطه ی غفلت از مرگ است. اگر شبانه روز نیم ساعت به یاد مردن افتی، تمام این موهومات از سرت می افتد. و اگر واقعا تعقل نمودی در فناء و زوال دنیا، و در بقاء و صفای آخرت، و تعقل نمودی در بیچارگی خودت و این عمر کوتاهت، و این سر پر خطرت، و این وحشت قبرت، و این سؤال و جوابت، و این نکیر و منکرت، و این هول قیامتت، و این بهشت و جهنمت، قطعا از دنیا سیر و از زندگانیش دلگیر می شوی. چه رسد آنکه دیگر معصیت خدا کنی.پس بر تو باد، فکر در مردن و بی اعتباری دنیا و بی وقتی مرگ، که معلوم نیست کی؟ و چه وقت به چنگال اجل دچار، و به تلخی جان دادن گرفتار خواهی گشت. و همه ی ما شب و روز مشاهده می نمائیم که چه اشخاصی، بی وقت و بی مرض، گرم بازار دنیا، ناگهان با هزار حسرت و ندامت، او را از عیش و عشرت بیرون می برند. ولی ما ابدا عبرت نمی گیریم و چشم باز نمی کنیم. به جهت آنکه حب دنیا و دوستی مال و جاه، ما را کر و کور نموده. خدا همه ی ما را از خواب غفلت بیدار فرماید به محمد و آله.این یک رشته فکر بود که مناسب مقام بود و الا فکر اقسامی دارد. بعد از اینکه این فکر را انجام داد و او را از معصیت باز داشت و اهل تقوی شد، بچسبد به فکر صنایع و مخلوقات خدا ـ جل شأنه ـ که بهترین افکار است. و به قدری آیات و اخبار در این فکر نازل و وارد است که از حد و حساب بیرون است. که نیست راهی برای معرفه الله و توحید و خداشناسی مگر از این راه فکر و تفکر در آفاق و انفس که منحصر است بر ترقیات آدمی و کمالات معنوی و معارف حقیقی و خداشناسی واقعی. به این رشته فکر خواجه نصیر ـ رحمه الله علیه ـ که سلطان المتکلمین است مذعن و معترف است که منحصر است رسیدن به مقامات و حقایق معارف به فکر و براهین عقلیه جز معرفت التزام فایده ی دیگری ندارد، و یقین در قلب نمی آورد. نمی بینی که اهل برهان چطور وارد معصیت می شوند. برای اینست که معرفتش ثابت نبوده و یقینی در قلبش صادق نبوده. اگر معرفت حقیقی و یقین صادق در قلب رسوخ کرد، دیگر نه معصیت می کند، نه گول شیطان و دنیا را می خورد. و توحید واقعی و یقین حقیقی را آثاری است که یکی از آن آثار کرامت و خرق عادت از او بروز و ظهور می نماید. و اگر بدین درجه نرسیده است، صاحب یقین نیست. و یقین که نیست لابد شک است.اگر بگویم که تمام ما شاکیم، نترس و می توانم هم ثابت نمایم. ولی ما ناچاریم که بگوئیم یقین درجاتی دارد، تا کار به شاک نرسد. غرض اینست که توحید و یقین آثار دارد.از سنگ بزرگ هم گذشتیم که صاحب کرامت باشد، پائین تر بیا آیا تمام کارها را به دست قدرت حق می دانی؟ آیا خدا را ضار و نافع شناخته ای؟ آیا خیر و شر را به مشیت او می بینی؟ آیا غناء وفقر بدست او نیست؟ آیا صحت و مرض به امر او نمی باشد؟ آیا زمام امور و قلوب به دست او نیست؟ آیا ذلت و عزت به اختیار او نمی باشد؟ آیا جریان تام امور سماوی و ارضی، جنی و انسی به حکم او نیست؟ پس اگر تو موحدی و کسی را در این کارها شریک خدا نمی دانی، چرا از کسی می ترسی؟ چرا از مورچه خائفی؟ چرا طمع به این و آن داری؟ چرا امید به زیدو عمرو می بری؟ چرا اسباب عزت و جاه فراهم می نمائی؟ چرا تملق می گوئی؟ چرا برای یک مرحبا می میری؟ چرا معصیت می نمائی؟ چرا عبادت نمی کنی؟ چرا از خودش چیز نمی خواهی؟ چرا در خانه اش را نمی کوبی؟ چرا از خودش نمی ترسی؟ چرا به خودش پناه نمی بری؟تمام اینها را به مخلوق داری ولی به خالق نداری. اینها که می بینی از بی توحیدی و بی معرفتی ناشی شده است. پس اگر معرفت و یقین صادق را می خواهی، چنگ بزن به دامن تفکر، چنانچه خودش دستور داده، و بچسب به تقوی و عبادت، تا آنکه نور توحید و یقین در قلب ساطع و ظلمت شک و ریب برطرف گردد. و بدانکه تفکر بی تقوی و عبادت موجب تسلط شیطان و زندقه است. و عبادت بی فکر هم عاقبت منجر به عجب و ریاء می گردد. پس بر تو باد به فکر در توحید و صنایع الله. و احادیث فکر را در کتب اخبار بخوان و کیفیت آن را از کتب اخلاق که علماء شیعه نوشته اند، اخذ نما. امید است که از کلاب دنیا محسوب نگردی. این اوراق گنجایش بیش از این را ندارد. یک اندازه هم فکر خود باش، ببین چه بایدت کرد؟ ایدک الله ان شاء الله.سوم: از چیزهائی که باعث توفیق بر تقوی است، توکل به خداست که مدخلیت عظیمی دارد، برای انجام این امر، بلکه برای جمیع امور دنیا و آخرت. که اگر بدون توکل باشد، کار لنگ است. زیرا که تمام کارها به دست مشیت او می باشد، چه امور دنیوی و چه آخرتی. گرچه آدمی فاعل مختار است، ولی توفیق و خذلانی هم در کار است. که «ماشاء الله کان و ما لم یشاء لم یکن». و «لاجبر ولاتفویض» مسلم است. و توفیق و خذلانی هم قرآن و اخبار بر آن ناطق است. و شبهه و خدشه در این سه مطلب نیست. درک و جمعش از شدت لطافت و ظلمت اذهان، مشکل. همین اندازه تو باید معتقد باشی که امورات از مشیت خدا خارج نیست. و انسان هم در امورات مختار است. در هرکدام اگر تأمل نمودی، اعتقادت خراب است، و تمام خوبیها به توفیق حق است. و بدیها از خذلان ـ یعنی خدا بنده را به خود واگذارد ـ .و اخبار در این معانی بسیار است، یکی از آنها را نمونتا می نویسم. راوی از معصوم سؤال می کند که تفسیر کلمه ی «لاحول و لاقوه الا بالله» چیست؟ حضرت جواب می فرماید که نیست حائلی میانه عبد و معصیت مگر خدا الخ.(2) یعنی اگر خداوند به لطفش میانه ی بنده و معصیت توفیقش را مانع و حاجب کرد، فبها. و الا بنده بسوء اختیار خود سوار بر معصیت می گردد. پس در اینکه توفیق ترک معصیت و عمل صالح به دست خداوند است، جای شبهه نیست و آیات و اخبار بسیار شاهد مدعی است. این صفحات گنجایش تحقیق این مطلب را ندارد. پس اگر به قول نویسنده اعتماد داری که آنچه می نویسد از قرآن و اخبار است؛ همین اندازه فهرست، تو را کافی است که هیچ امری از مشیت او بیرون نیست. و توفیق عبادت و ترک معصیت هم به دست اوست. و تو باید اعتقادت این باشد که هرچه خوبی در خود می بینی، از عبادت و بندگی و دوری از معصیت کاری، و همچنین صفات حسنه و کمال و علم و معرفت و توحید و صفای قلب و حال، تمام را از لطف و مرحمت حضرت حق بدانی. و آنچه بدی و معصیت و ظلمت و کجی و بدبختی که در خود می یابی، از نفس شوم خود دانی. و دائما ملتفت باشی که خود را هم چیزی ندانی. زیرا که هرچه هست، به عطای اوست. تو خد جز روسیاهی هیچ نداری. اگر همچه معانی را فهمیدی، از عجب و خودبینی و نجاست غرور و بزرگی، پاک و طاهر می گردی. و بدان که در میان صفات رذیله نحس و نجس و خبیث و پلیدتر از صفت عجب و خودبینی نیست. و نجات و خلاصی از این صفت، موقوف است به این معانی که ذکر شد. و اگر درک این معانی نکردی، یا اصلا قبول نکردی، همیشه در مزبله ی عجب خواهی غلطید. خبردار ! خبردار! پس اگر آیات قرآنی و اخبار حکمای الهی ـ صلوات الله علیهم ـ را نظر نمائی، می یابی که از این دو مطلب چه خبر است که توفیق و نصرت و خذلان و تکلان به دست حضرت حق است. خصوصا دعاهائی که رسیده است. مثل دعای کمیل و ابوحمزه و سایر دعاهای بزرگ و کوچک، خصوصا صحیفه ی سجادیه که تمام آنها این دو کلمه و لوازم این دو کلمه را با خدا مناجات دارند که: خدایا همه ی خوبیها به دست تو و از تو است بما عطا فرما. و همه ی بدیها از نفس خود و شیطان است، ما را از آن بدیها محفوظ فرما. غیر از این دو کلمه هیچ نیست. و گاهی شکر آن عطایا می کنند، و گاه هم از آن بدیها استغفار می نمایند. پس بدانکه بابی از معرفت به توفیق حق به روی تو گشودم که حقایق دعاها و مناجات را بفهمی. امید است که غنیمت دانی. ان شاء الله. پس حال که گوشزد تو شد که کارها با خداست و از خداست و به دست و مشیت و حکم او جاری است، پس کارهای خود را به او واگذار، و توکل به حق نما، چه دنیائی و چه آخرتی.چهارم: از چیزهائی که معاون بر تقوی و ترک معصیت خدا است، توسل به ائمه ی هدی ـ صلوات الله علیهم ـ می باشد، که بدون توسل، هیچ کاری انجام و هیچ امری تمام نخواهد شد. زیرا که اینها وسائط فیض می باشند، که هر فیضی که از چشمه ی رحمت حق به مخلوق می رسد، اولا به اودیه ی قابله ی ائمه می رسد. و بعدا به اراضی مستحقه ی مخلوقات جاری و ساری می گردد. اگرچه مظهر تام تمام جمیع اسماء و صفاتند. هم صفات قهر و هم صفات رحمت، که هرچه از حق «جل شأنه» به خلق می رسد، چه از عذاب و مجازات، و چه از رحمت و فیوضات، توسط ایشان «علیهم السلام» می رسد. مانند ملائکه ی رحمت و ملائکه ی عذاب که بی شبهه امورات به توسط این دو دسته ملائکه جاری می گردد. چنانچه قرآن مجید بأعلی صوت، ناطق است. و اینها فرمانفرمای ملائکه می باشند، در تمام امور. و دلیل عقلی هم بر امتناعش منعقد نیست. و در وقوع آن هم آیات و اخبار بی شمار شاهد است. بس است در اثباتش سوره ی مبارکه ی «انا انزلناه» پس در تفسیرش رجوع نما و اخباری که در کتاب مستطاب کافی در باب لیله القدر در اخبار مسئله، نظری فرما ببین چه خبر است. و اخبار دیگر در ابواب متفرقه در کتاب «حجت» کافی و غیرها ماشاء الله از حد و حصر بیرونست که نمی تواند منکرش بگوید این اخبار آحاد است، یا در سندش خدشه کند.مسئله: از این اعتراضات اجل و اعلاء است. اگر چشم باز باشد، در تمام اصناف و انواع اخبار مرویه از معصوم علیه السلام این مطلب را مشاهده می نماید. حتی در اخبار فقه و احکام، که هرکجا به مناسبت خودش تصریحا یا تلویحا و اشاره فرموده اند. خصوصا مجلداتی که راجع به نبوت و حجت است، از «بحارالانوار» که مطلب تمام است. غرض که در وادی فضائل نویسی نیستم. بلکه اشاره است که در توسل جستن بصیرتی بوده باشد. و هم اشاره به مبنای کلام و مدرک سخن کرده باشم. نه همین این ضعیف چنین قائل باشم، بلکه علمای اعلام «رضوان الله علیهم» هم چنین مذهب حقی را اختیار نموده اند، که از جمله ی آنها «مجلسی» ـ رحمه الله ـ می باشند، که متهم به هیچ مذهب فاسدی نیستند، نه جبری و نه قدری، و نه اتحاد و حلول، نه غالی و نه معروف به قصور، نه درویش و نه قائل به خرقه ی صوف، نه اخباری بحت و نه اصولی مطلق، نه معروف بقلت عقل و فهم، و نه موصوف به نوشتن حرف ناحق. که اگر مطلبی فرموده باشند، نمی توانی بگوئی که موافق مشر بش بوده، چنین فهمیده. و الحق رئیس مذهب هم باید چنین باشد که هیچ کس نتواند در جلالتش خدشه کند، مگر دشمنان دین که از تعصب و بی خبری جسارتی نمایند. پس پوشیده و مخفی نیست که مجلسی «رحمه الله» خبیر و بصیر در اخبار ونقاد رجال و فهیم در معانی آنها در میان تمام علماء و فقهاء، موثق و معتمد و دارای فضل و کمال و محقق در علوم عقلیه و رسمیه، و صاحب مراتب اجتهاد در احکام دینیه، و مروج دین و شریعت حقه، و متتبع در تواریخ و سیر، و متبحر در فقه و رجال و درایه، و صاحب تقوی و ورع، دارای صفات حمیده، و فاقد خصال رذیله. غرض از اینها مداحی مجلسی نیست. و الا از قلم شکسته و عقل و فهم ما بیرون است که بتوانیم بگوئیم که مجلسی که؟ و چه؟ بوده است. حکایت مقبره ی او و زیارتش و استشفاء و اجابت دعاء بر سر قبرش کافی است، در تقرب او به درگاه خدا. بلکه غرض تذکر حال و مسلک مجلسی بوده که اگر کلامی بفرمایند، نتوانی بی جهت مطرود نمائی و اعتنائی به او نکنی و کوچکش بشماری. و آن کلام و حرفی که مجلسی فرموده و نوشته اند، اینست که در شرح اصول کافی در شرح و بیان حدیث خلقت عقل تحقیق و بیانی دارند، در فضائل و شئونات ائمه علیهم السلام تا آنکه می فرماید:«و قد ثبت فی الأخبار أن جمیع الحقایق و المعارف بتوسطهم یفیض علی سائر الخلق حتی الملائکه و الأنبیاء علیهم السلام. والحاصل انه قد ثبت فی الأخبار المستفیضه أنهم الوسائل بین الخلق و بین الحق فی افاضه جمیع الرحمات و العلوم و الکمالات علی جمیع الخلق فکلما یکون التوسل بهم و الاذعان بفضلهم اکثر، کان فیضان الکمالات من الله تعالی اکثر.» الخ.(3)غرض این است که بدانی علماء بزرگ هم معتقد بر این می باشند که جمیع فیوضات به واسطه ی آنها به مخلوق می رسد. و هرچه اعتراف و اعتقاد و توسل به فضائل و شئونات و مقامات اینها بیشتر و محکم تر باشد، قسمت او از فیوضات بیشتر و أوفر است. در اینجا قصه ی عقل و کمال و علوم بوده، لذا مجلسی هم در همین رشته سخن رانده اند. و الا در جمیع تقسیمات نازله، چه از عذاب و نقمات، و چه از رحمت و فیوضات، تمام به توسط اینها جریان دارد، و به دست ایشان قسمت می شود. اخبار بدین معنی بسیار، که قابل خدشه و انکار نیست. و دلیل عقلی هم بر قبح و یا کفر، یا محال و یا امتناع این معانی و فضائل اقامه نشده و آنچه منصب وشئونات از برای ملائکه ی مقربین در قرآن ثابت شده، ما به اولویت برای ائمه ثابت می نمائیم. زیرا که ائمه از جمیع ملائکه افضلند. و افضل باید در تمام شئونات از مفضول بالاتر باشد. چنانچه مجلسی در «سماء و عالم» صفحه ی 359 می فرماید:«ولاخلاف بین الامامیه فی أن الأنبیاء و الأئمه علیهم السلام أفضل من جمیع الملائکه و الأخبار فی ذلک مستفیضه أوردنا فی کتاب النبوه و سایر مجلدات الحجه».(4)و اگر اینگونه مناصب و فضائل برای ائمه شرک و کفر است، برای ملائکه هم کفر است. چطور شد، آنرا قبول داری و می گوئی که عقلا کفر لازم نمی آید. ولی این را که ائمه باشند، می گوئی کفر است. نه کفر نیست، بلکه مطالبی است که علی رؤوس الأشهاد فرموده اند. از واضحات آیات و اخبار است، بلکه کفر چیزهای دیگر است، که در افعال و اقوال ما جاری است. بماند.باری؛ این فضائل و مناقبی که بعضی اثبات می کنند، ما خجالت می کشیم که از برای خواص اصحابشان نسبت دهیم. و بعض آن مقامات را که برای ائمه منکرند ما برای علماء حقه در زمان غیبت اثبات می نمائیم.عزیزا! مقامات و شئونات حقیقی اینها بالاتر است از آنچه ذکر گردید. و در کتاب کافی موجود، شمه ای از آنها روایت کرده، آنکه برود ببیند، کیست؟ و آنکه قبول کند، کجاست؟ حتی گفته شده که فروع کافی معتبر و معتمد است. ولی اصولش معتبر نیست. زیرا که مشتمل است بر اخبار غلو! غفرالله عنهم و عنا. امید است که شفاعت، همه را شامل گردد. ان شاء الله. و خدا ولایت و محبت ما را زیاد و محکم گرداند به محمد و آله.پس یکی، دو تا از اخبار معروفه ی در فضائل را می نویسم که این اوراق خالی از حدیث فضائلی هم نباشد: بحار در حالات حضرت سجاد «علیه السلام» از «بصائر الدرجات» الی أن قال:«یا أباحمزه لاتنامن قبل طلوع الشمس فانی اکرهها لک، ان الله یقسم فی ذلک الوقت أرزاق العباد، و علی أیدینا یجریها»(5) بحار در حالات حضرت صادق علیه السلام الی أن قال:«اجعلونا مخلوقین و قولوا فینا ما شئتم فلن تبلغوا»(6)از این قبیل اخبار در کتب اخبار موجود است که خودشان اذن داده و فرموده اند که ما را خدا ندانید، دیگر هرچه خواهید در شأن ما بگوئید. و آنچه را هم که در شئونات ما بگوئید، باز کم گفته اید. و هرگز نخواهید فهمید که جلالت و شأن ما چه اندازه است.پس ما همین اندازه که بساحت توحید برخوردگی نکند، به عموم رخصتی که به ما داده اند هرچه می توانیم در فضائل می گوئیم و هرچه هم بگوئیم که گفته ایم. و لازم نیست که خودشان فضیلتی در شأن خود بگویند، تا ما آنرا بگوئیم. من می ترسم که آنچه را هم خودشان بگویند جناب تو قبول ننمائی. بسم الله در معتبرترین کتب شیعه این خبر موجود است که آن کتاب کافی باشد. باسناده قال علیه اسلام:«یا أبامحمد اما علمت أن الدنیا و الآخره للامام یضعها حیث یشاء و یدفعها الی من یشاء جائز له ذلک من الله»(7)حضرت به راوی می فرماید که دنیا و آخرت مال امامست. هرکار که می خواهد می کند و به هرکس که می خواهد، می دهد. خدا به او اجازه داده که فعال مایشاء بوده باشد. و از این رقم اخبار بسیار، کافی هم صحیح. که نویسنده مأمور است بر عمل و اعتقاد به آنچه در کافی است. و معارض عقلی و نقلی هم ندارد. بلکه معاضد به عقل و کتاب می باشد که حجت و خلیفه الله و ولی مطلق باید چنین باشد، با باقی شئونات که فرموده اند. والسلام.غرض ازا ین دو کلمه و دو سه روایت، این است که اگر توسل پیدا کردی فی الجمله بصیرتی داشته باشی، و الا در مقام فضائل نویسی نبوده و نیستم. و قابل اینگونه تحریرات هم نخواهم بود. آنجا که عقاب پر بریزداز پشه ی لاغری چه خیزدباری اگر خواهی که فی الجمله بهتر بصیرتی در توسل پیدا کنی، رجوع نما به آنچه مجلسی اول در شرح زیارت جامعه ی معروف نوشته اند. و مجلسی ثانی هم در کتاب «زادالمعاد» چنین می نگارد که مرحوم والد شرح مفصلی بر زیارت جامعه نوشته اند که به جهت عقائد خیلی نافع است. انتهی.واقعا چنین است که فرموده اند و اگر کسی آن شرح مزبور را مطالعه نماید، می یابد که چه بحری است از جواهرات معارف و حقایق، و پر از لطائف و دقائق، و علمیات و حکایات نافعه. و اخبار کثیری از هر حیث و جهت مطالب معرفتی جمع فرموده اند، با تحقیقات ظاهری و باطنی.پس بر برادران عوام لازمست که به آن کتاب رجوع نمایند، و عقائد خود را کامل گردانند. و آن کتاب اسم معروفش «شرح فقیه» مجلسی اول می باشد. که مجلسی «من لایحضر» صدوق را به فارسی شرح نموده اند. و اخبار کتب اربعه ی معموله را تقریبا جمع کرده اند. و همه را ترجمه و شرح و بیان فرموده اند. و اقوال قدما از اصحاب، و متأخرین را در هر مسئله که لازم بوده نقل فرموده اند. و مختار خودشان را هم می گویند. و احتیاط آن حکم را هم دست می دهند. که درواقع این کتاب، فقه استدلالی فارسی می باشد. و در جلد دومش اواخر کتاب حج در باب زیارات، زیارت جامعه را شرح مفصلی به فارسی نوشته اند.این دو کلمه را به جهت راهنمائی نوشتم که بتوانی آن کتاب را پیدا کنی. امید است که کوچکش نشماری. و اگر چنانچه دسترسی به آن نداری، به کتاب مستطاب «حق الیقین» مجلسی ثانی «رحمه الله» نظر نما که به جهت تکمیل عقائد بی عیب و ریب است. و اگر آن را هم نمی فهمی به کتاب «عین الحیوه» گذری فرما که در اوائل آن شمه ای از صفات امامت و شئونات ولایت را بیان فرموده اند که خیلی واضح و روشن، به زبان فارسی نوشته اند. امید است که خود را به این کتاب «عین الحیوه» سیراب نمائی. و اگر چنانچه این کتاب را هم نمی فهمی، نمی دانم دیگر چه کنی؟ و کجا بروی؟ بنده دیگر از راهنمائی تقصیری ندارم. تو خودت خیلی «أنت الحمار»! می باشی. ببخشید. خیلی جسارت شد، بلکه خودم «انت الحمار» می باشم که به شما هم برنخورد. چون ایام، ایام عید بزرگ است، این کلمه مزاح و شوخی تحریر گشت. که مزاح و سرور در این ایام هم از رشحات ولایت است. بلکه عین اوست. الخ.و اگر چنانچه بی معرفت توسل جستی، چندان اثری ندارد. اگرچه بی اثر هم نیست. ولی هرچه معرفت زیادتر، اثر بیشتر. و توسل بی معرفت مانند جنگ و جهاد بی شمشیر است. امید است که این همه سفارشات بی اثر نباشد. و در مقام تحصیل معرفت کوتاهی نشود. و به شرح الزیاره ی مزبور هم حتی الامکان رجوع فرمائی. و یک قطعه ی آن زیارت جامعه را نمونتا و تیمنا می نویسم که عرض می کنی:«زائر لکم عائذ بکم لائذ بقبورکم مستشفع الی الله عزوجل بکم و متقرب بکم الیه و مقدمکم أما طلبتی و حوائجی و ارادتی فی کل أحوالی و أموری».خلاصه ی ترجمه آنکه: ای آل محمد «صلی الله علیه و آله و سلم» من زائر شما هستم، و پناه به شما می برم، و به برکت قبور شما محافظت می طلبم که از هر شر و بلائی محفوظ بوده باشم. و به سوی خدا شما را شفیع قرار می دهم و به شما به درگاه خدا تقرب می جویم، و در کارهایم و حوائجم و در هر قصد و اراده ام، و در جمیع حالاتم و در تمام اموراتم، شما را جلو و پیشاپیش اینها قرار می دهم، که آن کاروان حاجت و آن قصد و اراده و آن حرکات و سکنات، تماما بواسطه ی شما انجام پذیرد، و درست از آب و گل بیرون آید.این قطعه زیارت نمونه ای است از توسل، ولی اگر بشکافی دریائی است از توسل. و این اوراق گنجایش بیش از ترجمه ندارد. و شغل ما هم در این صفحات تذکر دادن است، نه بیان و تحقیق.پس خلاصه از تذکر مسئله ی توسل این است، که تو همین اندازه را فعلا اعتقاد داشته باشی که دائما امام علیه السلام تو را می بیند و اعمال تو را مشاهده می نماید. چنانچه کلام خدا «جل شأنه» می باشد که:«قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون».(8)هر کار و عملی که شما به جا آورید، مسلم و محقق که خدا و پیغمر و ائمه «علیهم السلام» مشاهده می نمایند و می بینند. و هم اعتقاد پیدا کنی که تمام امورات را خداوند به دست اینها جاری می نماید. چنانچه فی الجمله بیانش گذشت، که این دو اعتقاد ریشه و چشمه ی توسل می باشد. و بعد از این بچسبان خود را به آنها به اظهار خشوع و خضوع و ذلک و انکسار. و اظهار این ذلت و انکسار هم به بعض افعال و کارها است. و آن زیارت ایشان و سلام به سمت قبورشان می باشد. یا مدح و ثنای ایشان، یا تعزیه و مرثیه و روضه و ابکاء و بکاء (گریاندن و گریه کردن بر مصیبت ایشان). یا فراهم نمودن مجالس شرعی عزاداری، یا احترامات به اولاد ایشان گذاردن که سادات، عالی درجات بوده باشند. و احسان و اعانت به اینها. و غیر اینها از باقی توسلات.پس این امورات ان شاء الله توسل است. چه از برای امور دنیائی، و چه از برای اعمال آخرتی. که بدون توسل، کار لنگ است. و یک قسم از توسل هم توسل قلبی است که عمده همان است، که مقام، مقام ذکر و شرحش نمی باشد. لموانع کثیره.پنجم: از چیزهائی که کمک بر تقوی و باعث ترک معصیت می شود. خواندن دعای معروف «یا من أظهر الجمیل» است، که در روایت کتاب کافی(9) است، کسی که این دعا را بخواند، از معصیت خدا محفوظ می ماند. و در نسخه ی کافی وقت معینی ندارد. ولی معلوم است که بعد از نمازها بهترین اوقات است. و به روایت صدوق در کتاب توحیدش(10) وقت معینی ندارد. ولی شیخ بهاء در «مفتاح الفلاح» از جمله تعقیبات نماز ظهر ذکر نموده اند. پس بنابراین بعد از نماز ظهر را اهمیت بدهید. پس این دعا به طرق متعدده روایت شده و تمام آنها با یکدیگر فی الجمله کلماتش تفاوت دارد. و جامعتر از همه ی نسخه ها آنست که در «نجم الثاقب» آورده اند. و بعدش آنکه در «مفتاح الفلاح» است. و بعد از آن در «کافی» و بعدش در «توحید» صدوق است. ولی از حیث صحت و اعتماد آنست که در کافی است. والسلام.این چند چیز معاون تقوی و اسباب موفق شدن بر ترک معاصی بودند که یکی نماز بود با شرایطش. و دوم توکل بود. و سوم توسل بود. و چهارم دعای «یا من اظهر الجمیل» بود. و دیگر یکی یاد مرگ بود که پنج دوا می شود. و غیر از اینها هم هست که اسباب توفیق بر ترک معصیت است. ولی همین اندازه کافی است. ان شاء الله.و چند چیز هم می باشد که مانع از تقوی می باشند، یعنی که نمی گذارند که تو روی به تقوی آوری و ترک معصیت نمائی. بلکه تو را راغب و مایل به معصیت می گرداند:اول: از آن چیزهائی که نمی گذارد که تو متقی گردی و مانع است، معاشرت با اغنیاء است. که اموال و امتعه ای که ایشان فراهم نموده اند، از عمارت و اثاث و قالیچه و زینتها و ماشین و نوکر و خدمتکار و طعامهای لذیل و لباسهای فاخر و سایر چیزها، از مزرعه و دهات و کارخانه و تجارات، این چیزها تو را مایل می کند که تو هم مثل آنها بشوی. آنوقت از حلال هم نمی توانی فراهم کنی، لابد می شوی که دست به معصیت و حرام بزنی و بکار خود برسی. و اگر از حلال هم میسر گردد یکوقت خدای نکرده، از حد خود بیرون رفته و طغیان کرده، باز به معصیت خدا دست باز می کنی.کم کسی است که در غناء و ثروت حفظ خود نماید و موازین تقوی و انسانیت را از دست ندهد. آنهائی که غناء و فقر در حال و قلب و اخلاق و دیانتشان تصرفی ندارد، من و تو نیستیم، آنها دیگرانند.باری؛ معاشرت با اغنیاء از برای امثال ما مضر است. و همچنین معاشرت با اهل معصیت و فساق و فجار، که ضررش بیشتر است. و تو را قهرا وارد مشرب خود می نماید. و کم کم هم قبح معصیت از نظرت می رود، و خداترسی از سرت می افتد. و در شرع شریف منعی از معاشرت تمام اینها شده است. مگر برای امر مهمی باشد که تکلیف شرعی اقتضاء نموده، که معاشرت نماید. و الا بغیر از ضرورت و لزوم و بدون جهت حکم شرعی، البته البته معاشرت با اینها ننماید که ضرر بسیار دارد. خبردار! خبردار! و بعکس آن معاشرت با خوبان و علماء عاملین و زهاد و صالحین که تأثیر عجیبی دارد، در تقوی و رغبت به آخرت و اعراض از معصیت. و البته باید که خوبان را بشناسید که واقعا خوب باشند، نه اهل ریاء و نفاق که منافق وار خود را به لباس خوبان و به شکل علماء درآورده اند که ضرر ایشان بیش از اهل معصیت است. و شناختن خوبان در نهایت صعوبت است، خصوصا برای عوام که غیر از ظاهر و هیکلی، و نطق چرب و نرم شیرینی چیز دیگر نمی بینند.اخبار در این معنی بسیار است. کتاب «معراج السعاده» را مطالعه نما که ترا بصیر و بینا می سازد. در این اوراق بنای تذکر و راه نشان دادن است، نه بیان مطالب و کشف حقایق.دوم: از چیزهائی که مانع است از تقوی، انس بلذات و شهواتست. که این انس و حب ماء کولات و مشروبات و زر و زیور و استراحت و کیف و خوشی و لباسهای فاخر قیمتی و عمارات و گل و ریحان و گردش به باغ و بستان، نمی گذارد که اهل تقوی گردد، و از کارهای بد دست بردارد. و گمان کرده که اگر روی به تقوی آورد و اهل آخرت و عبادت گردد، دیگر در دنیا را بروی او می بندند. و از تمام خوشی و لذتها حتما باید دست بردارد. چون همچه گمان کرده و چنین خیالی نموده، و همچه اشتباه بزرگی در گوشش رفته، لذا می ترسد که از اهل تقوی گردد. و می گوید که اگر لباس تقوی پوشیدم و روی به خدا و عبادت آوردم، لابد باید از همه ی این مأنوسات و لذات بگذرم و کناره جویم. و شیطان هم اعانت و فریبش داده، لذا از تقوی و اهل تقوی فرار می کند.نه چنین است که تو گمان کرده ای و همچه خیالی نموده و از تقوی ترسیده ای. و منشاء این خیال و جهت این گمان، این است که جنابعالی معنای تقوی را نفهمیده اند. و پیش خود خیال کرده اید که معنی تقوی و اهل تقوی این است که از لذت دست برداشته و به یک قرص نان جوی با سرکه و پیازی قناعت کرده و به گوشه ی خلوتی شب و روز مشغول عبادت و گریه و زاری بوده است. و اهل تقوی را گمان گرده ای که هیکلی غرمشروع و لباسی نازیبا و رفتاری پر از حیله و ریا، و عبادات و اخلاقی برای عوام خوش نما که ابدا در اخبار و در کتب علماء اسمی و اثری از او نمی باشد. و خود را مضحکه ی خلق درآورده و زهاد و صلحاء را ننگ و علماء را بدنام و اعداء و دشمنان دین هم نظر به اینها، طعن بر دین و علماء می زنند. و تو هم گمان کرده ای که دین و تقوی همین است، لذا فرار می کنی.نه! نه! گول اینها را مخور. اینها تقوی نیست. نه آن خوراک و قناعت تقوی است و نه این هیکل و رفتار بی اساس اینها. و این اشتباهات را از خود دور کن.تقوی آنست که فی الجمله در جزوات سابق گذشت. مراجعه نما می یابی که معنی تقوی چیست؟ و دیگر حال تکرار نیست. پس غرض این است که مترس، روی بتقوی آور، ابدا از لذت و خوشیها باز نمی مانی. بلکه از اهل دنیا و اهل معصیت هم جلو می افتی، و در تمام لذات با آنها شرکت داری، بلکه بهتر و نیکوتر. در شرع شریف منعی از لذات مباحه نشده، و منعی از لباس فاخر ننموده اند. و نهیی از اطعمه ی لذیذه نفرموده اند. اینها که می بینی شایع گردیده از نان جو و سرکه و لباس کهنه ی شهرتی و گوشه نشینی و بعض خرافات دیگر از نخوردن گوشت و چیزهای لذیذ الی آخره، تمام اینها ناشی از کتب عامه و بدعتهای عرفا و متصوفه ی سنیها است، که از آل عصمت و خانواده ی وحی و نبوت اثری از این چیزها نیست. بلکه در اکثر آنها هم منع نموده اند. و بعضی از اهل منبر هم در سابق ایام از کتب اخلاق و تفاسیر اعداء این مطالب را نقل می نمودند، بگمان اینکه اینها زهد و تقوی است، و کم کم شایع گردید و در قلوب جهال هم جا گرفت و کلمات و فرمایشات ائمه ی هدی علیهم السلام متروک گردید. مردم بیچاره و عوام هم چه کنند؟ و کجا بروند؟ و راه حق بر ایشان مشتبه شده.پس بدانکه چنین نیست که اینها می گویند و مردم را متحیر و سرگردان کرده اند. تو نظر نما به فرمایشات ائمه ی هدی علیهم السلام و آنچه آنها فرموده اند، اخذ نما. تو ببین علماء چه می گویند. چکار داری به قصه خوانان بی اطلاع. رجوع نما به کتاب کافی و اگر سواد نداری، رجوع نما به کتابهای فارسی مجلسی مثل «عین الحیوه» و «حلیه المتقین»، تا خود را نجات دهی. و یک قطعه از معتبرترین کتب شیعه که «نهج البلاغه» باشد، می نویسم که نمونه ی فرمایشات آل عصمت بدستت آید. خوب تأمل نما، ببین که امیرالمؤمنین علیه السلام چه می فرمایید؟ و چطور تو را دلدار به امر تقوی می نماید که می فرماید:«واعلموا ـ عبادالله ـ أن المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و آجل الآخره فتشارکوا اهل الدنیا فی دنیاهم و لم یشارکهم اهل الدنیا فی آخرتهم سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت و اکلوها بافضل ما أکلت فحظوا من الدنیا بما حظی به المترفون و اخذوا منها ما اخذه الجبابره المتکبرون ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ و المتجر الرابح أصابوا لده زهد الدنیا فی دنیاهم و تیقنوا أنهم جیران الله غدا فی آخرتهم لاترد لهم دعوه و لاینقص لهم نصیب من لده».(11)خلاصه ی مضامین این است که اهل تقوی در هیچ لذتی از اهل دنیا عقب نیستند، بلکه جلو هم می باشند. شریک می شوند اهل دنیا را در لذاتشان، ولی اهل دنیا شرکت ندارند، آنها را در آخرتشان. خانه ها و مسکنهای اهل تقوی بهتر از اهل دنیاست. خوراکشان بهتر از خوراک آنهاست. و هر حظ و کیفی که عیاشان و کیافان و سلاطین و پادشاهان دنیا از دنیا می برند، اهل تقوی هم می برند. و از این دنیا هم می روند با زاد و توشه ی رساننده و با تجارت نافعی می روند که آن توشه و تجارت تقوی است. و لذت زهد در دنیا را هم می برند که آن زهد تقوی است.و یقین دارند که در آخرت مجاور رحمت خدا می باشند و اگر دعا کنند و خدا را بخوانند، دعاهایشان مستجاب است. با آنکه در نعمت و لذت دنیا هستند. و در آخرت هم نقصی در لذات آخرتی و نعیم بهشتی ندارند.پس اگر تأمل در این کلمات نمائی قوی و محکم می شوی در تقوی. و در «کافی» روایت دارد که یک طایفه ی از بندگان خدا هستند که تولدشان در عافیت و آسودگی، و تعیش می کنند در دنیا بعافیت و راحتی، و می میرند در عافیت و خرسندی. یعنی از بدو طفولیت، تا از این دنیا بروند، دائما در خرسندی و راحتی می باشند، تا آنکه وارد بهشت گردند.و این بنده یک نفر را یقین دارم که مصداق این روایت و هم مصداق فرمایشات حضرت امیر علیه السلام بود.اما لذت و عافیت دنیایش را بالعیان مشاهده نمودیم که همیشه در عیش و کامرانی و صحت و عافیت و ثروت و تمول و روزگار شیرین با عزت و شرافت بود. و اما آخرتش را و بهشت رفتنش را از آنجائی که بعد از چند سال قبرش را شکافتند، بدنش تر و تازه بود، همانطور که آن را غسل داده بودند، همانطور بود. الحمدلله که مصداق این کلمات مولی بالحسن و العیان از برای احقر ظاهر گردید.(12)و تو گمان کرده ای که هرکس اهل تقوی شد، الا و لابد باید در رنج بوده باشد و از لذات دنیا محروم و گرفتار مصائب و بلاها بوده باشد. همچه نیست و ملازمه هم ندارد. و منافات با بعض اخبار دیگر هم ندارد که فی الجمله شرحش در بحث بلاهای متقین در اوایل این اوراق گذشت، رجوع فرموده و دقت نموده، خواهید فهمید که جهت مصائب و بلاهای متقین چه می باشد. و بعض جهات و اسراری هم از اخبار ظاهر می گردد که موجب بلا و گرفتاریها است. به علاوه ی معاصی که باعث مصائب و بلاها بود. ولی چون به نظر غیر سلیم، موهم جبر است، ننوشتم. زیرا که همه چیز را همه وقت نمی توان گفت، یا نوشت. چون این اوراق به جهت برادران عوام تحریر می شود، لذا به قدر طاقتشان باید سخن گفت.هزاران شرط می باید بغیر از حسن و زیبائی. کار ملائی کار مشکلی است. سوم: از چیزهائی که مانع از تقوی است، خوف فقر وفاقه می باشد. که گمان می کند، اگر روی به آخرت و تقوی آورم، فقیر می شوم، دیگر مالداری و تمول برایم مشکل می شود و غنا و مالداری با تقوی و دینداری منافات دارند. و عاقبت کار تقوی فقر است. و فقر در میان مردم دنیا ذلت است و بنده طاقت ذلت و مهمانت را ندارم. این کار، کار ما نیست و از عهده ی ما بیرونست.جواب این گمان و خیال جنابعالی این است که عرض می کنم:اولا که فقر و غنا مقدر است. خداوند حکیم «جل شأنه» بعضی را فقیر و بعضی را غنی می گرداند پس جناب تو چه وارد تقوی بشوی یا نشوی، آنچه مقدر تو شده از غنا و فقر جاری خواهد شد. پس اگر چنین است، چرا از تقوی فرار می کنی، که مبادا فقیر گردی. و حال آنکه اگر تقوی دار بشوی امید فرجی هست که شاید تغییری در تقدیر برای اهل تقوی بدهند.و ثانیا که این خوف و ترس تو از شیطان است که «ان الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء».(13) شیطان دشمن تو است. دروغ می گوید، کارش دروغ و حیله و تلبیس است. گوش به دروغ او مده، و فریب و گول او را مخور و اطاعت و بندگی او منما. «لاتعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین».(14)بلی، شیطان می گوید که اگر دیندار شدی، فقیر می شوی و غنا با تقوی منافات دارد. و دینداری با چیز داری با هم نمی سازند. و دیدی که در این آیه می فرماید که شیطان دروغ می گوید که شما را از فقر می ترساند و امر به کارهای زشت می نماید. به علاوه آنکه در صفحات سابق هم گذشت که اثر تقوی چیست؟ و آیات و اخبار در شئونات تقوی فی الجمله تحریر یافت. ان شاء الله رجوع فرموده که از دست شیطان آسوده خاطر خواهی گشت. ان شاء الله.و به علاوه آنکه اگر غنا و ثروت با تقوی و ورع منافات داشت، خداوند «جل شأنه» اینقدر مال و ثروت به خوبان دنیا نمی داد. ببین که اس اساس تقوی که انبیاء بودند، چه اندازه ثروت داشتند. حکایت حضرت ابراهیم و حضرت یعقوب و ایوب معروف، و قصه ی حضرت سلیمان با آن حشمت و سلطنت مشهور است. و غیر انبیاء از علماء و اتقیاء و صلحاء، کثیری از آنها چیزدار بوده اند. و هم در میان تجار و کسبه در هر زمانی غنی و چیزدار بوده اند، با آنکه ایشان اهل تقوی بوده اند. بلکه غنا و ثروت خوبان و اهل تقوی کمتر از فساق و اهل معصیت نبوده. پس بر تو واضح شد که ملازمه ندارد که هرکس خوب و متقی شد، حتما باید که فقیر و بی چیز باشد. و اگر احیانا هم فقیر شد، ذلیل و بیچاره نخواهد گشت. همین اندازه گرفتاری مالداری را ندارد. ولی ثمره و بهره ی مال را می برد که همیشه در زندگانی و تعیش، راحت و آسوده است. چنانچه از آیات و اخبار گذشته فهمیدی. فارجع الیها مره أخری.و ثالثا همچه باشد که تو می گوئی که فقر بد است. و اگر تقوی دار شوم، فقیر می شوم و فقیر هم بد است و اسباب ذلت است. عرض می شود که مگر فقر بد چیزی است؟ اشتباه کردی، فقر خیلی خوبست. اگر فقر بد بود، به محبوبترین خلقش نمی داد، که اکثر انبیاء فقیر بودند. و بیشتری از علماء و زهاد و اولیاء فقیر بودند. تو گمان برده ای که فقیر یعنی گدای کنار کوچه نشین، و خیال کرده ای که فقیر یعنی ذلت و نهایت و سائل بکف، هیهات! هیهات! اینها نکبت و بلاست. بلکه فقیر و فقیر محمود این است که خدا «جل شأنهم می فرماید: «یحسبهم الجاهل أغنیاء من التعفف».(15)بلی اگر اهل تقوی و علماء و صلحاء هم فقیر باشند، اینطور می باشند که عزیز و محترمند، نه ذلیل و بی وقر. ببین اینها چه می کنند؟ که مردم گمان می کنند که اینها اغنیاء و چیزدار می باشند. یعنی اینها از آن توکلی که دارند و از آن اصالت و نجابت ذاتی که دارند، چنان رفتار می کنند که احدی ملتفت نمی شود که اینها کیستند. نه صحبت از فقر وفاقه می دارند، نه شکایت از روزگار دارند، نه اعتنائی به اغنیاء و اهل دنیا دارند. و از آن طرف هم تا بتوانند جود و بخشش می کنند. و به بزرگی و بزرگواری حرکت می کنند که کسی باور نمی کند که اینها فقیرند. بلکه گمان می کند که اینها اغنیاء می باشند. و اگر چنانچه دیدی از علماء و زهاد و اهل تقوی را که غیر این روش مزبور دارند که اظهار فقر و فاقه می نمایند. یا به کنایات و قرائت بعض آیات، فقر خود را می رسانند. یا به بعض افعال و پوشش لباس، مطلب خود را انجام می دهند؛ بدان که اینها آنها نیستند و بوئی از تقوی به مشام آنها نرسیده است.پس بر حضرت تو مخفی نماند که اهل تقوی اگر فقیر هم باشند، ذلت و انکسار سؤال و احتیاج در کار نیست. و همچنین نکبت و رنج و تعب و درماندگی در ایشان راه ندارد. چنانچه سابقا هم به علاوه ی این آیه، از آیات و اخبار بر تو معلوم گشت. و به علاوه ی همه ی اینها نظرافکن به اشرف و بهتر از تمام خلق خدا که پیغمبر آخرالزمان «صلی الله علیه و آله و سلم» است که چگونه بوده است فقرآن بزرگوار، و دل خود را خوشحال دار و بفقر خود با تقوی راضی باش. پس یک کلمه از حالات پیغمبر را می نویسم. چنانچه امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:«و لقد کان فی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ما یدلک علی مساوی الدنیا و عیوبها، اذ جاع فیها مع خاصته و زویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته فلینظر ناظر بعقله اکرم الله محمدا «ص» بذلک ام اهانه؟ فان قال: اهانه، فقد کذب و الله العظیم و اتی بالافک العظیم، و ان قال: اکرمه، فلیعلم ان الله قد اهان غیره حیث بسط الدنیا له، وزواها عن اقرب الناس منه» تا آنجا که می فرماید: «لم یضع حجرا علی حجر حتی مضی لسبیله»(16) الخ.خطبه مفصل است، همین اندازه مناسب مقام بود. خلاصه ی مضمون آنکه: کیفیت زندگانی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به تو نشان می دهد، بدیها و عیبهای دنیا را که چگونه خداوند تنگ گرفت بر بهترین خلقش. چقدر با شکم گرسنه بسر بردند و طعام سیری تناول نفرمودند، با آن تقربی که به خدا داشتند. پس اگر زخارف و سعه ی دنیا چیز خوبی بود به بپیغمبر خدا عطاء می فرمود. معلوم می شود که سعه و فراوانی بد است که به محبوبترین خلقش نداده، و تو نظر نما ببین که این معامله ی تنگی معیشت را که خدا به پیغمبر نموده، آیا اکرامی بوده نسبت به پیغمبر خود، یا اهانت بوده است؟ لابد می گوئی که اکرام و مرحمت بوده که این فقر و تنگی را به حضرتش عطاء فرموده، پس معلوم می شود فقر و ضیق معیشت چیز خوبی است. و توسعه و خوشی و سیر و سیرابی چیز بدی است. و اهانت و بی لطفی خداست نسبت به هرکس که توسعه داده است.اگرچه این فرمایشات معارض با اخبار دیگر و هم با فرمایش خود حضرت که در این صفحات در ترغیب متقین گذشت، می باشد. ولی به نظر بدوی معارض است. و حقیقتا تعارض با یکدیگر ندارند. و اگر بخواهم وجه عدم تعارض را بیان بنمایم، از مقاله و سخن خود دور می شوم و بنای این اوراق هم برای اینگونه مطالب ممهد نشده.باری، فرض گرفتیم که قول، قول تو و حرف هم حرف تو باشد که اگر بخواهم در تقوی قدم بزنم، فقیر می شوم. و در میان مردم بی وقر و بی اعتبار می گردم. درست است. ولی باید جنابعالی یک تأمل درستی و یک میزان داری صحیح دیگری هم بنمائید که آیا اگر فقیر و بی اعتبار باشی بهتر است، یا آنکه در جهنم به عذاب و عقاب الهی بسر بری؟ آیا مضحکه ی خلق و جاهلان باشی بهتر است، یا مضحکه ی ملائکه و انبیاء و خوبان عالم؟ در میان مردم بی وقر باشی بهتر است، یا در میان علماء و عقلاء و زهاد و صلحاء بی وقر و خفیف باشی؟ آیا فقر بهتر است، یا تاریکی و عذاب قبر؟ آیا فقر بهتر است، یا وحشت و فشار قبر؟آیا فقر بهتر است یا گرفتاری عالم برزخ؟ آیا فقر بهتر است، یا طول حساب روز محشر، که فردای قیامت از تو حساب می کشند، که این مال و ثروت را از کجا پیدا کردی، از حلال، یا از حرام؟ و به چه مصرفی صرف، و به چه راهی خرج نمودی؟ تو که از فقر و فاقه فرار می نمودی، باید جواب درستی داشته باشی. تو را در میان آفتاب گرم نگه می دارند و حساب سخت از تو می کشند، قیامتی می شنوی، ولی غافلی که چه محشری است؟! حرف و صحبتش هولناک، قصه و حکایتش خوفناک، هوایش چون آتش سوزنده، و زمینش همچه کوره ی آهنگر، تمام خلق در دهشت و وحشت، اخیار بی هوش، ابرار مدهوش، هولش بسیار و محنتش بی شمار. ملائکه عذاب درآمد و شد، آتش جهنم به دور خلایق احاطه نموده، راه فرار بسته، قلوب از خوف آن روز گداخته، بدنها از حرارت در عرق غرق، جانها از حسرت و ندامت در سوز و حرق، یکی را بشارت می دهند، و یکی را می ترسانند، یکی ار خلعت رحمت می بخشند، و یکی را تازیانه ی غضب می زنند، یکی را بسوی بهشت می برند، و یکی را به سمت جهنم می کشند. طایفه ای را ندا می کنند که «یا اهل الجنه ارکبوا» و جمعی را خطاب می رسد که «یا اهل النار اخسئوا» . قومی سرمست شراب طهور و قومی جگرهایشان قطعه قطعه از حمیم و زقوم.و اگر آیات قرآنی را که در وحشت قیامت نازل شده، تأمل و تدبر بنمائی، رنگ از رویت پرواز، و عقل از سرت طیران می نماید. چه کنم که اگر احیانا هم از کتاب خدا «جل شأنه» آیاتی را قرائت نمودی یا به فکر صاد و صوتش بودی، یا تدبر در مبتداء و خبرش می نمودی!بماند؛ که خرابی کار بطوری شده است که قابل علاج نیست. باری، در همچه سرزمینی تو را توقف داده، حساب می کشند. و هیچ کس فکر کسی نیست. و هیچ چیز از مال و منالت و اهل و اولادت به کار روز سیاهت نمی آید. «یوم لاینفع مال و لابنون»(17) با باقی آیات که به تو خبردار فرمودند. مگر به گوشت نرسیده بود که در مال حلال، حساب و در حرامش عقاب است. آیه به تو نگفته بودند «ان مع کثره المال کثره الذنوب»(18) که اقتضاء زیادی مال و ثروت زیادی گناه و معصیت است. مگر نخوانده بودی که «ان الانسان لیطغی أن راه استغنی»(19) که انسان اگر خود را غنی دید، مست و سرکش می شود. آیا به گوشت نرسیده بود که مال، حقوق و تکالیف بسیاری دارد. از خمس و زکوه و حج و صله ی ارحام و احسان به همسایگان و حفظ نفوس محترمه و غیر اینها از تکالیف مفروضه و مستحبه؟ آیا به سمع مبارک نرسیده بود که مال دینا باعث عجب و غرور و تکبر و خودبینی و خودپرستی و بیهوشی و کوری و کری و گنگی می گردد. تو همین یک حسن مال را به گمان خودت دیدی که در میان مردم عزیز می شوی، دیگر اینهمه مفاسدش را ندیدی. حفظت شیئا و غابت عنک اشیاء.پس ای عزیز تو از تقوی فرار می کنی، به گمان خوف فقر و بی چیزی و ترس آنکه دیگر جمع مال نتوانی بنمائی. حال بر جناب تو معلوم گشت، مفاسد مال داری و خواص فقر و بینوائی. به علاوه ی آنکه مجرد یک خیالی است که جنابعالی کرده اید که اگر متقی گردم، فقیر می شوم. اگر رجوع بنمائید به اوائل این اوراق می یابید که چنین نیست. بلکه تمام شرافتها و عزتها از پرتو تقوی است و آیات و اخبارش ذکر گردید و منافع تقوی و ضررهای معصیت بر حضرت شما قرائت شد و حضرتعالی بعد از این ارائه طریق و نموداری راه و چاه، و اتمام حجت از جانب حجه الله علیه السلام دیگر مختارید «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا».(20)این چند صفحه و ورق بعنوان المأمور معذور تحریر گ�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 960]
صفحات پیشنهادی
فواید تقوی (2)
فواید تقوی (2)-فواید تقوی (2) نویسنده: الفه الجانی زین العابدین الطباطبائی الابرقوئی مسئله: «انا یتقبل الله من المتقین»(1) را چه می گوئی و چه می کنی؟ چون تو ...
فواید تقوی (2)-فواید تقوی (2) نویسنده: الفه الجانی زین العابدین الطباطبائی الابرقوئی مسئله: «انا یتقبل الله من المتقین»(1) را چه می گوئی و چه می کنی؟ چون تو ...
فواید تقوی (1)
فواید تقوی (1) «منشاء جمیع خوشیها و راحتیها ترک معصیت خداست». ... در سوره ی «دخان»: ان المتقین فی مقام امین»(2): اهل تقوی در امن و امان می باشند. اما در آخرت که محل و ...
فواید تقوی (1) «منشاء جمیع خوشیها و راحتیها ترک معصیت خداست». ... در سوره ی «دخان»: ان المتقین فی مقام امین»(2): اهل تقوی در امن و امان می باشند. اما در آخرت که محل و ...
مقالات روز بيست و يكم بهمن
عناصر قیام حسینی و بایسته ... فواید تقوی 1 مکتبي که امام برايش جهاد کرد فواید تقوی 2 شعله ايمان؛ در قلم و بيان امام خمينی بيماري دل و علائم آن امام و سنت هاي مذهبي ...
عناصر قیام حسینی و بایسته ... فواید تقوی 1 مکتبي که امام برايش جهاد کرد فواید تقوی 2 شعله ايمان؛ در قلم و بيان امام خمينی بيماري دل و علائم آن امام و سنت هاي مذهبي ...
اعتراف هولناک 3 شیطان باغ وحشت
فواید تقوی (2) و بدانکه تفکر بی تقوی و عبادت موجب تسلط شیطان و زندقه است. .... (3)غرض این است که بدانی علماء بزرگ هم معتقد بر این می باشند که جمیع فیوضات ...
فواید تقوی (2) و بدانکه تفکر بی تقوی و عبادت موجب تسلط شیطان و زندقه است. .... (3)غرض این است که بدانی علماء بزرگ هم معتقد بر این می باشند که جمیع فیوضات ...
جوانی که امکان ازدواج نداردو تقوی نمی تواند پیشه کند
جوانی که امکان ازدواج نداردو تقوی نمی تواند پیشه کند-جوانی که امکان ازدواج ندارد و تقوی هم ... به نظر می رسد از دیدگاه قرآن و روایات در اصل مشروعیت متعه و نیز در فواید آن به عنوان یک ... 2- هر روز به منظور تخلیه انرژی جسمانی خود به مقدار زیاد ورزش کنید.
جوانی که امکان ازدواج نداردو تقوی نمی تواند پیشه کند-جوانی که امکان ازدواج ندارد و تقوی هم ... به نظر می رسد از دیدگاه قرآن و روایات در اصل مشروعیت متعه و نیز در فواید آن به عنوان یک ... 2- هر روز به منظور تخلیه انرژی جسمانی خود به مقدار زیاد ورزش کنید.
فواید روحی و جسمی روزه (1)
بدين ترتيب به مقام پر ارج تقوي که به تعبير قرآن و فرموده پيشوايان معصوم ما کرامت انسان بدان وابسته است براي هميشه نايل آيد. فواید روحی و جسمی روزه (2) ...
بدين ترتيب به مقام پر ارج تقوي که به تعبير قرآن و فرموده پيشوايان معصوم ما کرامت انسان بدان وابسته است براي هميشه نايل آيد. فواید روحی و جسمی روزه (2) ...
دین چه فایده ای دارد؟(آثار و فواید دین از منظر قران1)
آثار و فوايد دين از منظر قرآن (قسمت اول)اشاره:در اين نوشتار سعي بر اين است با مراجعه به ده آيه از آيات قرآن مجيد گوشه اي از آثار و فوايد دين، ايمان و تقوي بيان شود. ... حق هدايت مي كند.2- الفت قلب هاواذكروا نعمه الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم ...
آثار و فوايد دين از منظر قرآن (قسمت اول)اشاره:در اين نوشتار سعي بر اين است با مراجعه به ده آيه از آيات قرآن مجيد گوشه اي از آثار و فوايد دين، ايمان و تقوي بيان شود. ... حق هدايت مي كند.2- الفت قلب هاواذكروا نعمه الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم ...
آثار و فوايد روزه از منظر قرآن و روايات
آثار و فوايد روزه از منظر قرآن و روايات-آثار و فوايد روزه از منظر قرآن و روايات ... روزه تقوا است و آن، سودي است كه عايد خود شما ميشود و فايده داشتن تقوي، مطلبي است كه ... [4] 2. تعادل اقتصادي: امام صادق (ع) ميفرمايد: به راستي خداوند روزه را واجب كرده تا به ...
آثار و فوايد روزه از منظر قرآن و روايات-آثار و فوايد روزه از منظر قرآن و روايات ... روزه تقوا است و آن، سودي است كه عايد خود شما ميشود و فايده داشتن تقوي، مطلبي است كه ... [4] 2. تعادل اقتصادي: امام صادق (ع) ميفرمايد: به راستي خداوند روزه را واجب كرده تا به ...
فوايد دعا براي امام زمان (عج) در وبلاگ «قرآن و زندگي»
7 نوامبر 2008 – فوايد دعا براي امام زمان (عج) در وبلاگ «قرآن و زندگي»-فوايد دعا براي امام زمان (عج) در وبلاگ «قرآن ... و امتحانات الهي و آثار و نتايج تقوي در دعاي روز سيزدهم ماه رمضان از ديگر عناوين پستهاي اين بلاگر است. ... [تعداد بازديد از اين مطلب: 2] ...
7 نوامبر 2008 – فوايد دعا براي امام زمان (عج) در وبلاگ «قرآن و زندگي»-فوايد دعا براي امام زمان (عج) در وبلاگ «قرآن ... و امتحانات الهي و آثار و نتايج تقوي در دعاي روز سيزدهم ماه رمضان از ديگر عناوين پستهاي اين بلاگر است. ... [تعداد بازديد از اين مطلب: 2] ...
فلسفه روزه
2 ـ موجب نزدیكی به خداوند و اشتیاق به عبادت و ذكر اوست . 3 ـ موجب افزایش روح معنویت، تقوی و اخلاص است . 4 ـ برای تقویت اراده و استقامت بشر در كنترل نفس است .
2 ـ موجب نزدیكی به خداوند و اشتیاق به عبادت و ذكر اوست . 3 ـ موجب افزایش روح معنویت، تقوی و اخلاص است . 4 ـ برای تقویت اراده و استقامت بشر در كنترل نفس است .
-
گوناگون
پربازدیدترینها