تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):آفت دینداری حسد و خودبینی و فخر فروشی است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834776800




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فواید تقوی (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
فواید تقوی (1)
فواید تقوی (1) «منشاء جمیع خوشیها و راحتیها ترک معصیت خداست».پس دو کلمه هم در توضیح این، اشاره ای گردد و رساله ختم شود ان شاء الله.امید است که اسباب تنبه شود برای جویندگان راه حق ان شاء الله.پس عرض می کنم که اولا بدان گاهی می گویند: تقوی، و گاهی گفته می شود: ورع و تقوی، و گاهی به فارسی می گویند: پرهیزکار. تمام اینها یک معنی دارد که از خدا بترسد و ترک معصیت کند، چون ترک واجب هم معصیت است، لذا تقوی شامل واجبات هم می شود. پس معنی تقوی و مراد از تقوی اینست که ترک محرمات و عمل به واجبات نماید. و ما در این اوراق می گوئیم که تقوی یعنی تارک معاصی و گناه. پس هر وقت تقوی ذکر می شود یعنی تارک معصیت. و تارک معصیت و گناه نمی توان شد مگر آنکه به واجبات هم عمل نماید، که اگر اخلال به واجبات نمود، معصیت کرده و تارک گناه نیست. پس باید به واجبات عمل نماید به آنطور که در شرع شریف مقرر شده و محرمات را هم ترک نماید.چطور محرمات را ترک کند؟ این ترک محرمات یعنی چه؟ یعنی آنچه در شرع اسم آن را حرام گذارده اند ترک نماید، چه کوچک باشد چه بزرگ. پس باید گناه و معصیت را اولا بشناسد و بعد در مقام ترک برآید. و علماء رساله ی مخصوصی نوشته اند و گناهان را ثبت نموده اند، مثل مرحوم حاج شیخ محمدعلی ثقه الاسلام که رساله ای در گناهان کبیره نوشته پیدا نما و یاد گیر. و در ضمن بعضی از رساله های عملیه هم ثبت نموده اند. و در اواخر کتاب «حق الیقین» مجلسی خوب ثبت و تعداد گشته، نظر کن و یاد گرفته حفظ فرما و هریک را در مقام خود ترک نما. و فعلا آنچه بلدی ترک کن تا برسد به باقی آن، که غالبا همه، همه چیز را بلد می باشند، امروزه چیزی مخفی نیست. و جزئیاتش را در کتابها ببین یا از اهلش بپرس.غرض که باید واقعا و حقیقتا ترک نمائی محرمات را، نه آنکه به حیله و کلاه شرعی، واجب را حرام کرده، ترک کنی. و حرام را به راهی حلال نموده، مرتکب گردی، که این صنعت عام البلوی، گشته، و خود را هم متقی و تارک گناه دانی و توقع اثر تقوی را که خدا و رسول وعده داده اند داری. پس این دسته از مردم متقی نیستند، بلکه صاحب مکر و حیله اند، «مکروا و مکرالله»(1) در حق ایشان صادق است. نعوذ بالله از این رقم تقوی که خود مرضی است صعب العلاج و گناهی است بی اسم و رسم و عمده ی خرابی کار از این قسم تقوی است. پس اگر این تقوی، تقوی بود کو اثرش؟ کو ثمر و فایده اش؟ کو وعده های خدا و رسولش؟ ببین که هرچه کوشش می کنی در این رقم تقوی، غیر از نکبت و مذلت و تاریکی قلب چیزی نمی بینی و بغیر از دوری از خدا فایده ای نبرده ای. و بر حضرت تو مخفی نیست که وعده های خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی متقی و بر اثر تقوی، صدق است و تو هم که می گوئی من اهل تقوایم. پس چرا آن وعده ها بر تو صادق نیامد؟ و آن خلعتهای کرامت را بر دوش تو نیانداختند؟ یا وعده های خدا العیاذ بالله کذب است یا تو دروغ می گوئی، و تقوای تو جلب است. و تو اولائی به دروغ و تقصیر.پس کسی که حقیقتا خدا ترس شد و قدم صدق در وادی تقوی گذاشت و آنطور که خواسته اند متقی گردید و حیله و تزویر و کلاه شرعی و تقوای دروغی را کنار گذارد، بی شک منتظر باشد که آن وعده ها و آن خلعتها و تاج کرامت، و آن درجات انسانیت و آن راحتی دنیا و آخرت را به او عطاء می کنند ان شاء الله.پس بعد از آنکه معنی تقوی را دانستی و حقیقت آن را فی الجمله شناختی، بدان که تمام خیر و خوبیها و تمام خوشی و لذتها و جمیع خلعت و کرامتها در تقوی است. پس اگر بزرگی و شرافت خواهی، در تقوی است. و اگر سروری و مهتری خواهی، در تقوی است. اگر بی نیازی از خلق خواهی، در تقوی است. اگر غنا و ثروت خواهی، در تقوی است. و اگر رزق بی رنج و تعب، یا تجارت بی مشقت و پرمنفعت، یا عزت و رفعت، یا مرعوب و محبوبن بودن در قلوب، یا صحت و عافیت بدن، یا راحت و آسودگی جسمی و روحی، یا کمال عقل و صفای قلب، یا نور و روشنی باطن، یا باز شدن ابواب معارف و حقایق و کامل شدن ایمان و یقین و فهمیدن اسرار و حقیقت توحید، یا معرفت و ولایت ائمه ی اطهار صلوات الله علیهم اجمعین، بلکه تمام فیوضات غیبی و کمالات معنوی و علوم و حکمت یقینی منحصر است در تقوی. والسلام.پس هوش و گوشت را باز کن تا چند آیه و حدیث معتمد از خواص و فوائد تقوی از باب نمونه ذکر و تلاوت شود. امید است که نصب العین خود قرار داده و به دقت مطالعه کرده، شاید اسباب ترغیب گردد که رو به سوی تقوی آوری. ان شاء الله.در سوره ی «دخان»: ان المتقین فی مقام امین»(2): اهل تقوی در امن و امان می باشند. اما در آخرت که محل و مورد آیه ی شریفه است. و اما در دنیا به علاوه ی عموم آیه، روایت صحیح در تفسیرش رسیده است. چنانچه در کافی شریف روایت کرده است: عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله علیه السلام قال: ایما عبد اقبل قبل ما یحب الله عزوجل اقبل الله قبل ما یحب و من اعتصم بالله عصمه الله و من اقبل الله قبله و عصمه لم یبال لوسقطت السماء علی الأرض أو کانت نازله نزلت علی اهل الأرض فشملتهم بلیه کان فی حزب الله بالتقوی من کل بلیه الیس الله عزوجل یقول: «ان المتقین فی مقام امین».(3)ماحصل روایت این است: کسی که روی به خدای تعالی آورد و تقوی را پیشه کند، اگر تمام عالم را بلا فراگیرد او در امان است.و در سوره ی «اعراف» می فرماید:«ولو أن اهل القری آمنوا واتقو لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض».(4)اگرچه روایتی در ذیل آیه ی شریفه ندیده ام ولی از سیاق و ظاهر آیه و قرینه ی آیات دیگر چنین احتمال می رود که اگر مردم بعد از ایمان، تقوی پیشه ی خود کنند در برکات آسمانی و زمینی را بر روی ایشان باز می نمائیم. یعنی کار و بار دنیای ایشان خوب می شود. یعنی چون حب دنیا نمی گذارد که ایمان بیاورند، یا آنکه تقوی دار گردند، گمان می کنند که با روی به خدا آوردن و متابعت انبیاء نمودن از لذات دنیا باز می مانند. نه چنین است، از لذات باز نمی مانند، بلکه بهتر و بیشتر به لذات دنیا می رسند. چنانچه در نهج البلاغه همین مضمون را تقریبا می فرماید که ان شاء الله بعد از چند صفحه ی دیگر ذکر می شود و در سوره ی طلاق می فرماید:«و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب».(5)و در تفسیر صافی:«فی الفقیه عنه عن آبائه عن علی علیه السلام: من أتاه الله برزق لم یحظ الیه برجله و لم یمد الیه یده و لم یتکلم فیه بلسانه و لم یشد الیه ثیابه و لم یتعرض له کان ممن ذکره الله عزوجل فی کتابه، «و من یتق الله الآیه».(6)ما حصل ترجمه ی آیه و حدیث چنین است: کسی که متقی و پرهیزکار شد، خداوند قرار می دهد از برای او راه نجات و فرار از هر بلائی و فتنه، و روزی می دهد او را از آنجائی که گمان نداشته باشد. و کسی که خداوند رزق و روزی او را برساند ولی آنکس ابدا رنجی و تعبی نکشیده و راهی نه پیموده و قدمی برنداشته و دست و زبانی را حرکت نداده و نه اسبابی به سوی او فراهم نموده مع ذلک رزق او رسیده است، این شخص از آن کسانی است که خداوند در قرآن چین رزقی وعده ی او فرموده است: «و من یتق الله» الخ.و در سوره ی «حجرات» است: «ان اکرمکم عندالله اتقیکم»(7). سیاق و ظاهر آیه چنین می نماید که هر که بخواهد پیش خدا عزیز و شریف بوده باشد یعنی مقرب و مرضی باشد، بچسبد به ذیل تقوی و پرهیزکاری. و هرچه تقوای او زیادتر باشد تقرب او نزد خدا بیشتر است. و کسی که نزد خدا مقرب و عزیز شد لاجرم در نزد خلق هم عزیز و شریف و محترم است. پس هرکه عزت و شرافت و کرامت در میان خلق می خواهد باید متسمک گردد به حبل الله المتین تقوی، و به حیله و تزویر، کرامت و بزرگی پیدا نمی شود. و اشتباه بزرگی شده است که بعضی می خواهند به اسباب چینی و تألیف قلوب و حیله و تدلیس، بزرگی و ریاست کنند.هیهات! هیهات! حیله و تزویر دو روز است، مجاز و بی حقیقت چهار روز است، زود سرش فاش و مفتضح می گردد. خداوند از قاعده ی لطف سر او را فاش می کند که مردم در ضلالت نباشند. مانند باطل کردن سحر ساحران در قبال حق، تا حجت تمام باشد. و اگر چنانچه یک دسته از خلق به واسطه ی سنخیت با باطل به سوء اختیار به اطراف او طواف می کنند، این منافات با تمام بودن حجت ندارد. «فلله الحجه البالغه» همیشه راه حق و عالم حق مثل آفتاب واضح و هویداست. و الا حجت ناتمام و اوامر و نواهی و ثواب و عقاب باطل. پس لازم است که باطل و حق و حقیقت همیشه واضح باشد، تا نتواند گفته شود که ما حق را نفهمیدیم، و مظهر انبیاء و نایب آنها را از مجسمه ی شیطان تمیز ندادیم.بماند چنانچه مانده است. قلم از دست رفت و از مطلب دور افتادم. پناه می برم به خدا از نیش قلم و نیش زبان که جلوگیری از این دو، در نهایت صعوبت و غالب مفاسد از این دو نیش بوده و می باشد نعوذ بالله و اسئل الله ان یعصمنی و اخوانی المؤمنین منهما.پس مطلب این بود که شرافت و بزرگی در تقوی و پرهیزکاری است. چنانچه در دعا می خوانی قریب به این مضمون که ای خدا «عزیز آن کسی است که عبادت تو او را عزیز کرده باشد و شریف آن کسی است که عبادت تو او را شریف نموده»(8) مثل اینکه حصر را می رساند که غیر از راه طاعت و تقوی عزت وشرافتی نیست. یعنی به واسطه ی ظلم و جور، یا به حیله و تدلیس که مردم از ترس یا اشتباه او را احترام بگذارند، یا به واسطه ی زر و زیور دنیوی او چهار نفر کور و مشرک او را احترام بگذارند. این چه عزتی است که دو روز است؟ این عزت عاریه است. مانند رنگ است که به رفتن سببش زائل می شود.باری آیه ی دیگر از فضائل تقوی این است که در سوره ی انفال می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا».(9) بظاهر الفاظ این آیه ی شریفه احتمال این معنا می رود که تمیز خوب از بد، و خیر از شر، و باطل از حق، و نور از ظلمت، و راه از چاه، و صواب از خطا، موقوف است به توفیق حضرت حق جل شأنه که یک روشنائی در قلوب بیندازد که به آن تمیز بین اشیاء مزبوره را بدهد. و آن توفیق و نور هم مشروط به تقوی است، که اگر تقوی را پیشه ی خود قرار دهد، موفق به نور و صفای قلب می شود، که مشتبهات و مغلطه ها و شعبده ها را از حق تمیز دهد، و در میان آنها به نور تقوی تفرقه اندازد. و این تمیز در موضوعات و مصادیق جاری است. زیرا که در کلیات همان ارسال رسل و انزال کتب و معجزات برای عموم در کار است که ایمان و کفر، و راه خدا و شیطان و کلیت تکلیف را نشان می دهد و حجت را بر همه تمام نمودند که:«انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»(10)و اما این آیه ی شریفه ی مزبوره از لطف و تفضل است که بعد از مرحله ی ایمان، وعده فرموده که اگر متقی و پرهیزکار بشوید، راه های خیر و حق و صواب را در میان شبهات و ظلمات و مغلطه کاریهای شیاطین جن و انس، به شما می نمائیم. این نیست مگر از لطف خاصه که به متقین وعده داده. و الا انسان را ممکن است و هم مأمور که حق و باطل را در جزئی و کلی تمیز داده و حق را اختیار نماید، چنانچه آیات و قواعد عقلیه شاهد مدعی است. ولی چون خیلی صعب و مشکل است، به جهت آنکه خود را به دست خود کور و کر نموده و اسیر نفس گردیده، دیگر او را میسر نیست که تمیز میان شبهات دهد و حق را از باطل جدا سازد. لذا چون ظاهر تقوی او را میسور و ممکن است در کلیات معلومه ای، خود تقوی دار گردیده، مؤید می شود به فهمیدن دقایق و جزئیات حق و باطل در تمام امور دینیه. چنانچه حذف متعلق افاده ی عمومی می کند و هم مقدمات حکمت و الا لطف ناقص است. پس کسی که بخواهد تمیز دهد حق و باطلی را در امور متشابهه، برساند خود را به مشعل تقوی که بالعیان مشاهده نماید، چه در علوم و فنون و چه در اشخاص و علماء و چه در جزئیات عبادات و اوراد و اذکار و جزئیات حرام و حلال و سایر شبهات و مشتبهات که خداوند به لطف خود او را از هر ضلالتی و تحیر و سرگردانی، نجات می بخشد. ان شاء الله تعالی. همین چند آیه در فوائد تقوی کافیست.اما اخبار در «نهج البلاغه» است که می فرماید: «من یتق الله یجعل له مخرجا من الفتن و نورا من الظلم».(11) حاصل مضمون این است: کسی که تقوی را شعار خود گرداند، خداوند قرار می دهد برای او راه نجات و خلاص از بلاها و فتنه ها (از امتحان و آزمایشها) و همچنین نوری در قلبش می اندازد که از ظلمات شبهات نجات یابد، چه شبهات مذهبی و چه شبهات علمی و فروعات فقهی و سایر ظلمات دینی و دنیوی. زیرا خلاصی از شبهات جزئیه ی خارجیه، چه در علمیات، و چه در عملیات میسر نیست مگر به نور و صفای قلب و آنهم عطا نمی شود مگر به قلوب متقین. پس اهل تقوی می دانند که چه کنند و چه گویند و کجا بروند و چطور حقیقت عبودیت را به دست آورند. و چطور راه را از چاه تمیز داده و طریق مستقیم را اختیار نمایند، چه در علوم دینیه و چه در فروعات فقهیه. و همچنین فهمیدن دقایق و لطائف کتاب و سنت، که تمام اینها به نور تقوی حاصل می شود. که اگر نور تقوی نباشد، در تمام مزبورات لنگ و لونگ و پرت و پلا می رود.من از کتاب و سنت با تو و خودم می گویم، تو خواه از سخنم پند گیر و یا تکفیر که بدون تقوی قدم از قدم نمی توانی برداشت. یا در عجب و غرور فرو می روی، و یا در چاه شرک و ریا می افتی، و یا در مزبله ی تلبیس و تدلیس همیشه می مانی، و یا مشمول این آیه می شوی که «یحسبون أنهم یحسنون صنعا»(12) و یا مصداق این آیه می گردی که «ثم کان عاقبه الذین اساؤا السوی أن کذبوا بآیات الله».(13)پس الحذر الحذر از بی تقوائی و معصیت خدا. و العجل العجل به تحصیل نور تقوی و بندگی خدا، دور فلک درنگ ندارد. شتاب کن «لیس للانسان الا ماسعی».(14) «أبی الله أن یجری الاشیاء الا باسباب»(15) چه امور دنیائی و چه آخرتی.کافی در حدیث صحیح در خطبه ی نکاحیه از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «فان الله عزوجل قد جعل للمتقین المخرج مما یکرهون و الرزق من حیث لایحتسبون». شرح این حدیث همانست که در همین روایت نهج البلاغه ذکر شد، و همچنین در ذیل آیه ی «و من یتوکل علی الله» مشروح گردید، دیگر لازم به تکرار نیست.کافی: از خطبه های حضرت امیر علیه السلام است که می نگارد:«فان من اتقی الله عز و قوی و شبع و روی و رفع عقله عن اهل الدنیا، فبدنه مع اهل الدنیا و قلبه و عقله معاین الآخره، فأطفأ بضوء قلبه ما ابصرت عیناه من حب الدنیا».(16)خلاصه ی مضامین چنین است که از لوازم و آثار تقوی عزت و قوت و سیرابی در هه چیز و بلندی عقل از تمام مردم، که نور و دراکی عقلش از همه بیشتر و نظر به «عاشرهم بالمعروف» ناچار معاشرتی با خلق دارد، در عین حال دل و جانش و عقل و فؤادش شاهد عالم برزخی و ملکوتی می باشد. و به درجه ای دل و قلبش نورانی می گردد که جلوگیری زینت های دنیا و فریب نفس و گول شیطان در او تأثیر ندارد. پس تمام این موهبتها در اثر تقوی است.اینها که ذکر شد و سایر معارف و حقایق و ضیاء و صفای قلب و تکمیل عقل و مراتب توحید و معرفت الله از عمل و تقوی حاصل می شود، نه به برهان. بلکه هزار براهین عقلیه و دلائل کلامیه یک ذره از معارف و حقایق و خداشناس حقیقی در قلب ایجاد نمی کند. فقط اگر الزامی بیاورد، در مقام بحث و جدل و دندان شکن خصم باشد، و الا در قلب تأثیر و ترقیات ندارد. مقام، مقام اثبات این مطلب نیست. به مناسبت، قلمی از دست رفت.پس اگر معارف یقینیه و عقائد ثابته ی جازمیه ی مطابق با واقع را طالبی، به چسب به دامن تقوی که تو را بدین منازل رفیعه می رساند. ان شاء الله چنانچه در کتاب خدا و در اخبار ائمه هدی علیهم السلام وعده داده شده است، نظری فرما و به بین چه خبر است. «و اذا رأیت ثم رأیت نعیما و ملکا کبیرا».(17)و بالجمله آیات بسیار و اخبار بیشمار خصوصا نهج البلاغه که چه حکایت است که ناظر به مقام تقوی و آثار و لوازم آن می باشد. ولی همین دو سه آیه و روایت که ذکر گردید، برای اهل تذکر کافی است. ان شاء الله اگرچه اینگونه حرفها در ذائقه ها مثل رمان و قصه است، ولی چاره نیست، باید گوشزد گردد. امید است که در اودیه ی قابله تأثیر نماید. ان شاء الله لاحول ولا قوه الا بالله.سؤال: اگر بگوئی که همه ی اینها که می گوئی ما می دانیم. آئین تقوی دانسته ام، لکن چه چاره با بخت گمراه. ما حقیقت تقوی را دانسته و آثارش را فهمیده و آیات و اخبار را تصدیق داریم ولی چه کنیم که «قعدت بی اغلالی و حبسنی عن نفعی بعد آمالی و خدعتنی الدنیا بغرورها»(18) ما را صادقست. زمین گیر شده ایم. کر و کور و افلیج گشته ایم. مصروع نفس و مسحور شیطان می باشیم، نمی توانیم به سوی تقوی حرکت کنیم. نه میل به اداء واجبات داریم، و نه بر ترک محرمات قادریم. مثل کوه به نظر بزرگ می آید. چه کنیم؟ ذائقه ی ما خراب شده است و مزاج ما مریض، به درجه ای که واجبات و عبادات در کام ما تلخ و ناگوار، و معاصی و نافرمانی در افواه ما مانند عسل شیرین و خوشگوار. چه کنم آن فرمایش حضرت امیر علیه السلام که فرمود: «حب الدنیا یعمی و یصم و یبکم و یذل الرقاب»(19) ما را شامل است. چنان حب دنیا یعنی حب جاه و ریاست و مال و ثروت ما را پیچان و بیجان نموده و همه ی ما را بیهوش و مدهوش کرده که دیگر نمی توانیم ترک معصیت کنیم. مریض و علیل و ناتوان شده ایم. ولیکن هنوز نیمه رمقی داریم و روزنه ی کوچکی از قلب ما باز است که می فهمیم و می دانیم که عاقبت معصیت کار به رسوائی و عذاب و عقاب دنیائی و آخرتی می کشد و ترک معصیت خدا موجب خشنودی و رضای خدا و راحتی دنیا و آخرت می باشد. آیا چاره و دوائی هست که ما بنوشیم و قوه ای پیدا کنیم که بتوانیم کم کم به سوی تقوی حرکت کنیم «تعاونوا علی البر و التقوی»(20) اگر راه و دوائی دارد به ما نشان دهید. رحمکم الله. جواب: بلی آنچه در این سؤال فرمودی، درست است که انسان بیچاره می شود که نمی تواند به طرف منافع خود حرکت کند. همینطور است. حب دنیا انسان را کور و کر و لال و سنگین می نماید. یعنی حب جاه و علو.«تلک الدار الآخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الأرض و لافسادا و العاقبه للمتقین».(21)و دیگر حب ریاست که مشمول همین آیه است. به علاوه که لعنش در اخبار رسیده(22) و دیگر حب مرحبا و بارک الله و مدح و ستایش خلق که «الذین یحبون أن یحمدوا»(23) الخ که در مذمت این صفت شاهد است. و دیگر حب جمع مال و حرص و طمع است. و دیگر حب سایر موهومات که آیات بسیار و اخبار بی شمار در مذمت این موهومات رسیده است. جنابعالی خوب تفرسی نموده و درد مطلب را خوب فهمیده اید که نفس و شیطان و حب شهوات، جنابعالی را زنجیر کرده و در مقام دواء و معاون برآمده اید. بلی بلی البته هر دردی را دواء و هر کاری را چاره و هر مرضی را علاجی می باشد. و اگر چنانچه ترک معاصی خیلی بر انسان صعب و مشکل است، ولی بعضی اعمال جوارحی و مسئله ی علمی و فکری یک اندازه آسان تر است. لذا چند دستور عملی و چند مسئله ی علمی و تفکری را می نویسم که بر شما آسان باشد. و شما خواهی نخواهی خود را وادار نمائید هر آنچه دستور می دهم. که امید است خداوند مهربان شفاء، و از اسارت خلاص فرماید. ان شاء الله. امید است از آنجناب که بازیچه اش نپندارید، و همت بر عمل آن نمائید که اگر اخلال به این دستورات فرمودید، یقین بدانید که از دام نفس و چنگ شیطان نجات نخواهید یافت. و همیشه در معصیت کاری باقی خواهید ماند. اگرچه بصورت، کار حلال و شکل عبادت به جای می آورید ولی چون کمک غیبی و مدد باطنی ندارید، باطن این کارها حرام و مغضوب خداست. نفس و شیطان چنان سرکه را در کام، نبات؛ و عسل را حنظل می نماید. و چنان حرام را لباس واجب و واجب را لباس حرام می پوشاند که خود جنابعالی هم اصلا ملتفت نشوی. چنانچه معنی غرور و گول و فریب عمده اش همین است.پس بدان که چند چیز اسباب توفیق بر تقوی است. بعضی از آنها معاون و کمک بر تقوی و پرهیزکاریست. و بعضی از آنها مانع و جلوگیر از تقوی می باشند. پس دو دسته علاج در کار است: یکی معاون و دیگری موانع.اول: آن چیزهائی که معاون و کمک می شوند که انسان موفق گردد بر ترک معصیت و تقوی دار گردد، چند چیز است. اول آنها و عمده ی آنها این آیه ی مبارکه است که «ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر»(24) ظاهر الفاظ آیه ی شریفه دلالت دارد بر آنکه نماز باز می دارد صاحبش را از معاصی. یعنی خداوند جل شأنه از روی لطف و رأفت حائل می شود میان او و معصیت. چنانچه در کتاب صلوه بحار از طبرسی «ره» نقل می فرماید:«روی اصحابنا عن ابی عبدالله علیه السلام قال: من احب أن یعلم أقبلت صلوته أم لم تقبل، فلینظر هل منعته صلوته عن الفحشاء و المنکر؟ فبقدر ما منعته قبلت منه».(25)حاصل ترجمه چنین است که اگر بخواهد بفهمد که نماز قبول شده است، پس نظر نماید به اعمالش. اگر از کارهای زشت و معاصی دست برداشته است، بداند که نمازش قبول شده و الا فلا. و به هر اندازه که دست از معصیت کشیده همان اندازه نمازش مقبول گشته، چه از حیث اجزاء و چه از حیث افراد. و روایت هر دو قسم را شامل است. کما لایخفی. و دو روایت دیگر هم در بحار نقل فرموده که از روایت طبرسی «ره» صریح تر است که نمازش از معصیت باز می دارد. ولی چون از طرق عامه بود که ابن عباس باشد، در این اوراق وارد ننمودم و متمسک به او نشدم. زیرا که بنای این ضعیف چنین است که در کلیه ی احکام جز به طرق خاصه منسوب به اهل بیت عصمت علیهم السلام متمسک نمی شوم. چه واجب و چه حرام، و چه در سنن و مکروهات و چه در اخلاقیات و چه در مواعظ و نصایح. در هیچ چیز متوسل و متمسک و مستدل به قول عامه و کتب ایشان و حدیث و روایتشان و تفسیر ایشان نمی باشم. و احادیث «من بلغ»(26) هم حرفهائی و سخن هائی در او هست که مقام، مقام ذکر آن حرفها نیست و داعی هم ندارد. غرض، اظهار عقیده و مرامی می باشد که اشاره ی به آن بی مصلحت نبود. پس مرام این ضعیف این است که در تمام احکام شرعیه حتی سنن و آداب و اخلاق و ریاضیات کما و کیفا از جزئی و کلی حتی صاد صلوات متمسک به اخبار معتبره ی خاصه که در کتب معتبره ی اصحاب می باشد می گردم. همچه پیشامدی شده است، بماند.پس این روایت طبرسی رحمه الله و ظاهر آیه ی شریفه خوب دلالت دارند که نماز، صاحبش را از معاصی باز می دارد. و این روایت طبرسی مؤید است به اخباری که در فضیلت نماز و اوقات وارد است، که نماز اسباب دوری شیطان و باعث ترک معاصی و موجب قرب و رضا و خوشنودی خداست. و مخفی نیست که نمازی که این اثر و خاصیت را دارد، نماز مقبولست. چنانچه همین روایت طبرسی که ذکر شد، دلالت دارد. به علاوه آن معنائی که ذکر گردید که هم دلالت بر اثر دارد که «تنهی عن الفحشاء» باشد. و هم دلالت بر شرط آن اثر که قبول باشد. به علاوه آنکه از ظاهر لفظ نمازی که این اثر را دارد، می فهمیم که نمازی صحیح و مقبول است که این اثر و فایده را دارد. چون در آیه ی مبارکه می گوید که نماز این هنر را دارد و ما از لفظ نماز استظهار می کنیم که شرطش صحت و قبولی است. زیرا نمازی که در شرع رسیده، مرکب است از دو چیز: روح و جسد. اما روحش حضور قلب است و اما جسدش آن ارکان و افعال و اقوال است. که هریک از آن دو اگر نباشد، اصلا نماز نیست. اگر روح نداشته باشد، اسم او جسم و نعش نماز است، نه نماز. و اگر جسم و جسد نداشته باشد، یعنی ارکان آن صحیح نباشد و روح داشته باشد، اسم او روح نماز است. مانند اسم زید مثلا که اگر زید زنده باشد، می گویند که زید آمد، زید رفت. و اگر زید مرد و روحش از بدن رفت، دگیر نمی گویند زید، بلکه می گویند بدن زید را بردارید و نعش زید را در تابوت بگذارید. و همچنین می گویند که روح زید را به آسمان بردند. پس همین که مفارقت افتاد میان روح و بدن دیگر غلط است که بگویند زید همچنین است.و نماز بی روح هم نماز نیست و هنر ندارد و از این جهت مردود است. و نماز بی تن و جسد هم نماز نیست و هنرمند هم نمی باشد. زیرا که این نماز عین معصیت است که ارکان و شرائطش را درست نکرده، پس چگونه هنر «تنهی عن الفحشاء» را داشته باشد.پس خلاصه ی کلام آنکه نماز بی حضور قلب «تنهی عن الفحشاء» نیست، زیرا که مردود است به حکم اخبار. و نمازی که ارکان و شرایطش معیوب است، هرچند که حضور قلب هم باشد، باز «تنهی عن الفحشاء» نیست. زیرا که همچه نمازی از روی عمد عین معصیت است. پس نماز «تنهی عن الفحشاء» که انسان را باز می دارد از معصیت، آن نمازی است که ارکان و شرائطش درست باشد و حضور قلب هم داشته باشد. و اگر چنین نمازی را موفق شدی، تو را از معصیت باز می دارد.پس اگر کسی خواهد که از متقین گردد و به این رتبه ی عظمی فائز شود، بچسبد به ذیل دامن نماز، نماز، نماز که او را به آن مقام می کشاند. ان شاء الله.پس باید در دو چیز سخن رانده و کلامی گفته شود، یکی در شرایط و اجزاء نماز. و دیگری در حضور قلب در حال نماز. اما اولی که شغل ما نیست. اگر چنانچه خودش قوه ی علمیه دارد، نمازش را موافق دستور شرع گرداند که بداند بینه و بین الله تکلیفش همین می باشد و تکیه گاهش فقط به کلام معصوم بوده باشد. به درجه ای سعی و کوشش نماید که مطمئن القلب گردد که امروزه تکلیفش همین است. و اگر چنانچه از عوام است، البته باید تقلید کند از عالم و مجتهد جامع الشرائط. یعنی بعد از ملائی، صاحب تقوی بوده باشد. یعنی خداترس باشد و از این ریاست شرعیه هم جز هدایت خلق، غرض و مرضی نداشته باشد که شناختن آن در نهایت صعوبت می باشد. گرچه علامات بسیاری دارد که در اخبار معین شده، ولی شغل ما در این اوراق بیش از این نیست. در کتاب «معراج السعاده» رجوع نماید که خیلی اهمیت دارد.اما دوم: که در حضور قلب باشد پس ناچاریم اشاره ای به آن نمائیم که حکایت آیه ی شریفه و تأثیر و فایده ی آن که موجب تقوی بوده، تمام شود و مطلب ناقص نماند.پس می گوئیم پس از آنکه معلوم گردید که نماز وسیله ی تقوی است، و هم معلوم گردید که نماز صحیح و با حضور قلب چنین اثری دارد، و هم معلوم گردید که ظاهر نمازش را از اهلش یاد بگیرد که سرخودی صحیح نمی شود. باقی ماند معنای حضور قلب. و معنی حضور قلب این است که ملتفت باشد و بفهمد که چه کار می کند و چه می گوید؟ و معانی نماز را چه از قرائت و چه از ذکر و تسبیح و غیر آن، ملتفت باشد و بداند که خداوندی که خالق و رازق اوست و او را هدایت فرموده و تعلیم نماز و عبادت نموده و توفیق بر اداء آن داده و قدرت بر حرکت و سکون و قیام و قعود، همه را او عطاء فرموده، حاضر و ناصر است و او را می بیند و چوب و خلعت و تمام حوائج تو به دست اوست. پس بناء علی هذا باید معانی و ترجمه ی نماز را بداند و الا هرچند که حواسش هم جمع باشد و ترجمه ی نماز را نداند، باز حضور قلب او را میسر نیست. زیرا که نفهمیده که چه می گوید. پس حضور و اقبال قلب موقوف است به فهم معانی و ترجمه ی نماز. و کمتر علماء ـ رضوان الله علیهم ـ در این باب سخن گفته اند، غیر از شیخ بهائی ـ قدس سره ـ در «مفتاح الفلاح» فی الجمله تأکید و مبالغه فرموده اند. و حال آنکه آیه ی مبارکه ناطق بدین مرام است: «لاتقربوا الصلوه و أنتم سکاری حتی تعلموا ماتقولون».(27)ظاهر الفاظ آیه ی شریفه آن ست که نزدیک و داخل نماز نشوید و حال آنکه شما بیهوش باشید تا آنکه بدانید که چه می گوئید. پس عجمی زبان اگر بخواهد بداند که چه می گوید لابد و ناچار است که معانی و ترجمه ی نماز را بفهمد و الا میسر نیست او را که بداند که چه می گوید. و مخفی نماند که سکر در این آیه سکر از خواب است نه شراب. و به علاوه ی آنکه به آدم مست و بیهوش امر و نهی فعلی تعلق نمی گیرد، اخبار صریحه ی معتمده دارد که مراد از سکر، نوم است. چنانچه «کافی» و «صدوق» و «عیاشی» روایت کرده اند که مراد نوم است.(28) و در بعضی از آن روایات توضیح سکر نوم را هم داده که «متثاقلا و متعامسا و متناعسا و متکاسلا»(29) داخل نماز نشوید. یعنی از روی کسالت و سنگینی وارد نماز نگردید. اگرچه در بعضی از اخبار دارد که مراد سکر شراب است، ولی مسلم محمول بر تقیه است. چون در روایات عامه سکر از شراب گرفته اند و در اخبار ما هم شاهد این تقیه موجود است. به علاوه ی قواعد مقرره که مقتضی حمل بر تقیه است. لاحول ولاقوه الا بالله هرچه سعی می نمایم که ساده و به زبان عوام فهم بنویسم، گاهی از دستم می رود و دو کلمه اصطلاح علمی جاری می گردد. باکی نیست چون اگر اخوان اهل علم در این اوراق نظری فرمودند می فهمند.باری؛ پس معلوم گردید که معانی و ترجمه ی نماز برای عوام، مقدمه ی حضور قلب است. پس نمازگزار اگر اهل علم است، قط نشاط و حواس جمع می خواهد و اگر از عوام است به علاوه ترجمه ی نماز را هم باید بداند. و مرحوم آقا جمال خوانساری رساله ای در ترجمه ی نماز نوشته اند از اول اذان تا تعقیبات نماز. خیلی خوبست که به جهت عوام، بلکه خواص هم مفید است. و اگر رساله ی مزبوره را به دست نیاورد، از اهل علم کم کم، کلمه کلمه یاد گیرد. چطور شده، می توانست علم قرائت به این مشکلی را یاد گیرد، و مجالس متعدده برای آن تشکیل نماید و مخارج حروف را از صاد و صوت و مد و مود تحصیل کند، با وجودی که هیچ فایده ندارد، و دلیل شرعی و مأخذی هم از برای او نیست و از عامه ناشی شده است. و از اس اساس دینش شمرده اند. و از طریق اهل بیت عصمت، اسمی و اثری و سفارشی اصلا نیست. بلکه برخلافش و بر سهولت امر اخبار رسیده است. و دلیل شافعی هم که به اطلاق، امر به قرائت شده که فرد کاملش عربی صحیح است، مردود است، که مقام، مقام رد و ایراد نیست. غرض که می تواند این قرائت را درست کند و نمی تواند که ترجمه ی نماز را بلد شود که اسباب حضور قلب است. و حضور قلب هم اسباب قبولی نماز است. و قبولی نماز هم به علاوه ی آن ثوابها، اسباب ترک معصیت است. و ترک معصیت هم اسباب خوشی و راحتی و صحت و عافیت و نجات از عذاب دنیا و آخرت است. والسلام.سؤال: اگر بگوئی که انسان با این ابتلاء به معاش و معاشرت و گرفتاری زن و بچه و مأمور به کسب و صنعت و سایر امور مدنیه و اشتغالات عرفیه و شرعیه و پریشانی حواس و هموم و غموم و غیرها از سایر. گرفتاریها چطور می شود که در نماز دلش حاضر و قلبش پیش نمازش باشد قهرا دلش فرار کرده و نزد گرفتاریها می رود. هر آنچه به زحمت، قلب را یک قدری حاضر می سازد یک وقت ملتفت می شود که قلبش همه جا گردش کرده، غیر از نماز. و معلوم است که قلب انسان پیش اشتغالات و مأنوساتش می باشد. و به حسب عادت محال است که قلب در همه ی نماز حاضر باشد. این نماز با حضور قلب و اقبال دل که تو وصف می نمائی، کسی را می خواهد که ملکوتی الصفات و کامل الایمان بوده باشد. که از خلق عام گسسته و به عالم انوار پیوسته، قلبش عرش الرحمن، دل و جانش در ملاء أعلی از هوی گذشته و به گوشه ی خلوتی خزیده و با خدای خود انس گرفته است. اینها می توانند نماز با حضور قلب به جا آورند. نه ماها با این حال خراب و قلب ظلمانی که مملو از حب دنیاست. و دل تاریک پر از صفات رذیله. از مکر و حیله و حسد و کینه، و با این حرص و آرزوهای دراز که غرق لجه های دریای دنیا گشته ایم، آنی و ساعتی این دل بیچاره قرار ندارد. و یک لمحه ای به هوش نیست. بلکه دائما مدهوش. چگونه می تواند این آدم نماز با حضور قلب بخواند؟ ما کجا، این حرفها کجا؟! ما کجا نماز با حال کجا؟! ما کجا و دل حاضر کجا؟! هرگز ماها نمی توانیم یک نماز با حضور قلب بجا آوریم. این دردی است بی دواء و مرضی است بی علاج.جواب: همین طور است که تو می گوئی، واقعا به این سؤال که نمودی دل انسان به حال خرابت رقت می کند. ولی تکلیف شاقی نکرده اند و امر مشکلی نفرموده اند، و بار سنگینی بر دوش ننهاده اند و تکلیف مالایطاق ننموده اند. دین، دین سمحه و سهله است. دین، دین آسان است. تو به قدر طاقت خود سعی نما و آنچه می توانی قلب را در نماز حاضر گردان. به اندازه ی ثلث نماز یا ربع نماز با خمس. هرچه را قدرت داری که دلت را حاضر گردانی، سعی نما. و آنچه را که بی حضور واقع شده، نافله آن را تمام می کند و جبران آن بی حضوری را می نماید. پس نافله خواندن متمم ناقصی های نماز است. چونکه قررداد نوافل برای همین شده است. که اگر در نماز قلبش حاضر نیست و حضور و اقبال ندارد، نافله به جای آن حساب می شود و عوض حضور قلب می شود و نماز قبول می گردد. ان شاء الله. چنانچه اخبار بسیار رسیده از ائمه ی اطهار علیهم سلام الله که نافله بدل سهوالقلب و بی حضوری در نماز می شود و اسباب قبول شدن نماز می گردد. از کثرت و شهرت این اخبار، محتاج به ذکر نیست. رجوع به کتب اخبار نموده تا قلبش مطمئن گردد و باعث رغبت و شوقش شود. اصلا نظر به خود اخبار نمودن اثر غریبی دارد و در ترغیب به عمل. خذها فاغتنم. ولی یک روایت این باب را تبرکا ذکر می نمائیم تا نمونه اش به دست آید. «کافی باسناده عن أبی بصیر قال: قال رجل لابی عبدالله علیه السلام و أنا اسمع: جعلت فداک انی کثیر السهو فی الصلوه، فقال علیه السلام: و هل یسلم منه احد؟ ان العبد یرفع له ثلث صلوته و نصفها و ثلاثه أرباعها و اقل و أکثر علی قدر سهوه فیها لکنه یتم له بالنوافل. قال: فقال له ابوبصیر: ما أری النوافل ینبغی أن تترک علی حال، فقال له ابوعبدالله علیه السلام اجل، لا».(30)«و أیضا کافی عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه لسلام: ان العبد لیرفع له من صلوته نصفها أو ثلثها أو ربعها أو خمسها فما یرفع له الا ما اقبل علیه بقلبه، و انما امرنا بالنافله لیتم لهم بها ما نقصوا من الفریضه».(31)خلاصه ی ترجمه این است که عرض می کند فدای تو گردم من در نماز خیلی قلبم این طرف و آن طرف است و اقبال به نماز و حضور ندارد. حضرت می فرماید که آیا کسی می باشد که از این مرض سالم باشد، همه به این درد مبتلا می باشند. پس فرمود که نماز بنده را بالا می برند ثلث یا نصف یا ربع، کمتر یا بیشتر. هرچه را دلش حاضر نبوده، نافله به عوض آن محسوب می شود و مأمور شده اند به نافله خواندن تا آنچه از فریضه به واسطه ی حاضر نبودن قلب نقصان یافته، آن نافله جبران و تمام کند و بالا رود و قبول شود.و از اخبار این باب می توان فهمید که باید یک اندازه دل در نماز واجب حاضر باشد و یک اندازه هم در نوافل حاضر باشد تا درست شود. و اگر نمازگزار باشد، باید سعی خود را بنماید که دلش در نماز واجب و نافله حاضر باشد. تا آنچه در واجب دلش حاضر نبوده و در نافله حاضر بوده، جای او را پر کند. پس معلوم شد که نافله باعث قبول شدن نماز است. و حضور قلب هم در تمام نماز میسر نیست. پس نافله عوض حضور قلب است که اسباب قبولی نماز است. پس نماز تمامش قبول نمی شود مگر به نافله. و اگر نافله نخواند نمازش ناقص است. و اگر هم قبول شود، تماما قبول نمی شود، هرچه قلبش حاضر بوده قبول می شود. و قلبش هم که اندک ساعتی یا چند دقیقه بیشتر حاضر نبوده. پس چیز قلیلی از نمازش قبول گشته و این جزئی که قبول شده، چندان هنرمند نیست. پس اگر می خواهد که نمازش بالتمام قبول شود، لابد است که نوافل را ترک ننماید. آن وقت نمازش «نهی عن الفحشاء و المنکر» گردد. پس قبول و ناقبولی نماز موقوف است به نافله و نماز صحیح با نافله قبول، و «تنهی عن الفحشاء» می باشد ان شاء الله.تتمیم:اگر کسی بخواهد که نافله خوان بشود تا نمازش قبول شود، لابد و ناچار است که نماز را در اول وقت بجا آورد. زیرا که نوافل در اوقات مخصوصه معین شده که اول وقت باشد. اگرچه بعض علماء وقت نوافل را مثل فرائض توسعه داده اند، ولی اطمینان قلبی حاصل نمی شود و قول اکثر و ظاهر اخبار احوط است. پس نماز تنهی عن الفحشاء باید در اول وقت خوانده شود، تا آنکه نوافلش هم بجا آورده شود.و بدان که نوافل به علاوه ی آنکه باعث قبولی نماز واجب است خودش هم ثوابهائی دارد و دستگاهی دارد. خصوص نافله ی ظهر و نافله ی شب. رجوع به محلش فرما ببین چه خبر است. این صفحات گنجایش ذکر آنها را ندارد. و همچنین نماز در اول وقت، به علاوه ی آنکه به فیض نوافل برسی، خود داستانی دارد و آیات و اخباری در فضیلت اول وقت و مذمت آخر وقت دارد و نازل است. هنر و اثر نماز اول وقت کمتر از نوافل نیست، بلکه بیشتر است. نماز اول وقت خودش فی نفسه باعث قبولی نماز می شود، باعث رضای خداست. و اگر چنانچه با نوافل باشد که نورا علی نور. پس کسی که نماز را در اول وقت با نوافل، با خضوع و خشوع و آداب و بی ریاء بی غرض و بی مرض بخواند، تمام خیر دنیا و آخرت را دریافت نموده، ریاضتی از این بزرگتر و مجاهده ای مشکل تر از این نیست. نمی بینی که راضی هستی هزار بار سنگین به دوش کشی و هزار تومان انفاق کنی و نماز را در اول وقت نخوانی. و نمی بینی که چه قدر عبادتهای مشکل مشکل می کنی، و خوشحال هم هستی، ولی دو رکعت نافله را جان به عزرائیل می دهی و آن نافله را نمی خوانی. همین علامت بزرگی و فضیلت اوست. هر کاری که در شرع شریف خیلی اهمیت دارد، شیطان نمی گذارد والسلام.پس یکی دو تا روایت هم در فضیلت اول وقت نمونتا می نویسم تا اسباب تحریص و ترغیب گردد. ان شاء الله.کافی: باسناده قال:«سئلت عبدا صالحا علیه السلام عن قول الله عزوجل: «الذینهم عن صلوتهم ساهون» قال: هو التضییع».(32)و یکی از افراد تضییع، نماز را از اول وقت تأخیر انداختن است. چنانچه از علی بن ابراهیم در تفسیرش روایت کرده:«عن أبی عبدالله علیه السلام فی قوله تعالی «فویل للمصلین الذینهم عن صلوتهم ساهون» قال: تأخیر الصلوه عن اول وقتها لغیر عذر».(33)وسائل از کافی:عن أبی بصیر قال سمعت أباجعفر علیه السلام یقول: «کل سهو فی الصلوه یطرح مه غیر أن الله یتم بالنوافل، ان أول ما یحاسب به العبد الصلوه فان قبلت قبل ماسواها، ان الصلوه اذا ارتفعت فی اول وقتها رجعت الی صاحبها و هی بیضاء مشرقه تقول: حفظتنی حفظک الله و اذا ارتفعت فی غیر وقتها بغیر حدودها رجعت الی صاحبها و هی سوداءمظلمه تقول: ضیعتنی ضیعک الله».(34)و ایضا از کافی:قال: «ما من یوم سحاب یخفی فیه علی الناس وقت الزوال الا کان من الامام للشمس زجره حتی تبدو فیحتج علی اهل کل قریه من اهتم بصلاته و من ضیعها».(35)وسائل از صدوق:قال، قال الصادق علیه السلام: «اوله رضوان الله و آخره عفو الله و العفو لایکون الا عن ذنب».(36)«کافی عن أبی عبدالله علیه السلام اختبروا اخوانکم بخصلتین فان کانتا فیهم و الا فاعزب ثم اعزب ثم اعزب، محافظه علی الصلوات فی مواقیتها و البر بالاخوان فی العسر و الیسر».(37)این قدر روایت در فضیلت اول وقت و مذمت آخر وقت رسیده است که این اوراق گنجایش ضبط آنها را ندارد. و این چند روایت هم نمونتا تحریر گردید. امید است که در موارد قابله تأثیر نماید. ان شاء الله. و برادران عوام هم ترجمه ی احادیث را از اهل آن بپرسند که خیلی اهمیت دارد.پس نتیجه ی این مقدمات این شد که نماز در اول وقت با نوافلش، آن نمازی است که «تنهی عن الفحشاء و المنکر» می شود. ان شاء الله. امید است که کوچکش ندانی و بازیچه اش نشماری که باب تمام خیرات و کلید گنج سعادات است. عبادت انبیاء و ریاضت اولیاست. اول عبادتی که مقرر شد و اول چیزی که سؤال شود از او نماز است. که جامع اقسام عبادات است. از ذلت رکوع و انکسار سجود و اذکار و اوراد و قرائت قرآن و تجدید اقرار بشهادتین و تسبیح و تهلیل و تحمید و صلوات و سلام بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و بر ملائکه و عباد صالحین الخ.چون لذتی از نماز نبرده ای البته در نظرت سست و سنگین است. اگر «اسرار الصلوه» شهید «رحمه الله» را ببینی می فهمی که چه چیز است. و می فهمی که حقیقتا معراج المؤمن است. گوش به حرفهای این و آن مده و به خرافات جهال از عرفا و حکماء گول مخور که می گویند: گریه کار پیره زنان است. و نماز عبادت عوام. عارف و اصل و حکیم و اله غرق لجه های دریای معارف و حقایق می باشد. دیگر محتاج به این عبادات رسمیه نیست. این کلمات برخوردگی به تمام انبیاء و به علی مرتضی و ائمه هدی علیهم السلام می نماید. از این قبیل مزخرفات خیلی دارند. بعضی از آنها که در این زمان طلوع نموده اند، قائل به اباحه شده اند که معصیت یعنی چه؟ عبادت و کلفت چه معنا دارد؟ و خود را هم صاحب علم و کمال می دانند و نماز هم نمی خوانند.باری خرافات حضرات بسیار و سحر و شعبده و تسخیر اجنه و ریاضات باطله هم در کار است. و اغلب تابعان ایشان مردمان فرومایه و سست عنصر تابع هوی و هوس یا عرقی و شرابی که این مرشد و مذهب را دست آویز معصیت و شهوت رانی کرده، که هرکار بخواهند بکنند، معذور باشند که دین و مسلک ما همین است. نه آنکه بد آدمی باشیم. و هیچ غرضی نیست، جز اینکه عرض شد و خودشان هم می دانند که بر باطل اند. ولی چاره ای نیست. چون عاقل و دانا می باشند و نیک و بد اسمی را هم نمی خواهند. لابد باید یک طریقه را دستاویز نمایند که ننگ را از خود دور سازند. و اگر بخواهند زیر بار حق و تابع شرع محکم و مقلد علماء حقه گردند، خیلی ناجور و مخالف اساس مرامش می باشد. زیرا که دین حق می گوید: ریش تراشیدن کار انسان نیست. و شراب و عرق و کلیه ی مسکرات، مخالف دین خداست. و ظلم و تعدی بر بندگان خدا و مال حرام و ربا و لواط و کشف حجاب و سایر معاصی تمام اینها مخالف دین وشریعت غراء است. پس لابد است که مذهبی پیدا کند که مواق این مرام نباشد، بلکه موافق مرام خودش باشد. پس کم کم منکر علم و علماء و اخبار و قرآن هم می گردد و خود را بدبخت می سازد. و همیشه در جهنم و سیاست خانه ابد باید بسر برد. نعوذ بالله من شر انفسنا.ای برادر عزیز نظر نما، ببین که این علماء چه کلفتها بر مردم بار می کنند که می گویند این کار حرام، آن کار ظلم است. اگر مرتکب شدید، شما را حد الهی و سیاست و مجازات و تعزیر می نمائیم. چنان کار را بر مردم تنگ و امر را سخت گرفته اید، یک روز تازیانه ی مسکر را می زنند. یک روز دست دزد را می برند. یک روز او را قصاص می نمایند. تا اگر بد حرکت کنی یا فاسقت می گویند یا کافرت می شمارند. چرا چنین می کنند؟ چرا اینقدر سخت می گیرند. چرا مردم را از خود مشمئز می نمایند؟ چرا این قدر بار تکلیف بر دوش مردم می گذارند. از نماز، روزه، حج و خمس و زکوه و سایر احکام واجب و مستحب که مردم را از خودشان دلخور می کنند.اگر تأمل نمائی می یابی که همین علامت حق و حقانیت آنهاست. و همین دلیل محکم و برهان روشنی است از برای تو که این رشته حق است و این علماء مردان حقند که به دل هواپرستان رفتار نمی کنند و به میل و خواهش مردم هواپرست رفتار نمی کنند که بگویند، طوری نیست هرکار می خواهید بکنید. عمده، قلب است که تو ماشاء الله انسان کاملی هستی، با معرفت و حقیقت، و با علم و کمال. اگر احیانا عرق و شرابی خوردی، آب انگور است! یا مال مردم را خوردی طوری نیست. همه ی مالها از خداست و بعد از آن اختیارش با من است. المال مال الله و العیال عیال الله.از این حرفا و خرافات اگر به مردم دنیائی بگوید، می بینی که چطور آش و پلو و سور خانه اش را آباد و در و دیوار خانه اش را می بوسند. چرا چنین نمی کند تا چنین احترامات ببیند؟ چرا قید مال و عزت و ثروت مردم را زده. اگر خوب فکر نمائی، می فهمی که این کارها علامت بطلان این مذهب است که چهار روزی به دل مردم رفتار کند، تا ریاستی کند. پس اگر برخلاف هوای مردم، مذهب بتراشد، علامت حقانیت است. و اگر موافق هوای مردم مذهب بتراشد علامت بطلان است. پس طریقه ی علماء و تقلید بر حق است و غیر اینها باطل. والسلام.باز از مقصد پرت گشتم لا اله الا الله، استغفرالله. غرض که نماز در اول وقت با نوافل به آن طور که ذکر شد، آن نمازی است که اسباب ترک معصیت می گردد و انسان را متقی می سازد و از آفات دنیوی و عذاب اخروی محفوظ می شود. ان شاء الله.پی نوشت :1- آل عمران: 54.2- دخان: 51.3- امام صادق علیه السلام فرمود: هر بنده ای که به آنچه خدای عزوجل دوست دارد، روی آورد خدا به آنچه او دوست دارد، روی آورد. و هرکه در پناه خدا رود، خدا پناهش دهد، و کسی که خدا به او رو آورده و او را پناه داده است، باک ندارد اگر آسمان بر زمین افتد یا بلائی بر اهل زمین نازل شود و همه را فراگیرد، او به سبب تقوایش در زمره ی حزب خداست و از هر بلا محفوظ است، مگر نه این است که خدای عزوجل می فرماید: «مردم با تقوی در جایگاه امنی هستند». «کافی 2/65 حدیث 4».4- «و اگر مردم شهر و دیار همه ایمان آورده ومتقی می شدند، همانا ما درهای برکات آسمان و زمین را بر روی آنها می گشودیم» «اعراف: 96».5- طلاق: 2.6- صافی 5/188.7- حجرات: 13.8- «فان الشریف من شرفته طاعتک، و العزیز من اعزته عبادتک» «صحیفه ی سجادیه، دعای 35، شماره ی 4».9- ای مؤمنین اگر با تقوی شوید خدا وسیله ی تمیز حق از باطل را به شما عطا می کند «انفال: 29».10- ما حقیقتا راه (حق و باطل) را به انسان نشان دادیم حال خواه هدایت پذیرد و شکر این نعمت گوید و خواه آن نعمت را کفران نماید. «دهر:3».11- نهج البلاغه خطبه ی 182.12- کهف: 104.13- روم:10.14- النجم: 39.15- «کافی 1/183 حدیث 7».16- «کافی 2/136 حدیث 23».17- و چون آن جایگاه نیکو را مشاهده کنی عالمی پر نعمت و کشوری بی نهایت بزرگ خواهی یافت: دهر: 20. 18- دعای کمیل.19- محبت دنیا آدمی را کور و کر و لال و زبون می کند: «کافی 2/136 حدیث 23».20- در نیکوکاری و تقوی به یکدیگر کمک کنید: مائده: 2.21- ما این دار آخرت را برای کسانی که در زمین اراده ی علو و فساد و سرکشی ندارند قرار می دهیم و حسن عاقبت مخصوص متقین است. «قصص: 83».22- امام صادق علیه السلام می فرماید: ملعون است کسی که ریاست را به خود ببندد، ملعون است کسی که به آن همت گمارد. ملعون است کسی که به فکر آن �





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1597]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن