تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 23 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند،‌ انتظار فرج و گشایش است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806358694




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روش شناسى تاريخ نگارى مشروطه درباره عالمان دينى (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
روش شناسى تاريخ نگارى مشروطه درباره عالمان دينى (1)
روش شناسى تاريخ نگارى مشروطه درباره عالمان دينى (1) نويسنده: احمد رهدار كشور ايران، از اندك كشورهاى مسلمانى است كه در قرون موسوم به قرون استعمارى(قرون17ـ20ميلادى) هيچ گاه مستعمره هيچ كشور استعمارى نشد. به خلاف اين، از زمان جنگهاى ايران و روس، تا پيروزى انقلاب اسلامى(قريب به دو قرن) ايران در شرايط نيمه مستعمره بوده است و همواره در زير باج خواهى هاى روس و انگليس ـ و تا حدودى فرانسه ـ دست و پا مى زده است. زمينه ها و ويژگي‌هاى ژئوپليتيكى ايران نيز، كه از سويى آن را بهترين ر اه براى وصل شوروى به آبهاى آزاد و از سويى آن را بهترين حايل و سد براى حيات خلوت انگليس(در هندوستان) قرار داده بود، تا حدودى كمك مى كرده تا خود كشورهاى استعمارى هم به حالت نيمه استعمارى آن، بيش از حالت استعمارى آن راضى باشند. كسروى در اين خصوص مى نويسد: (آنها مى خواستند نام ايران بازماند و يك دولت ناتوان و درمانده اى پايدار باشد و اين از بهر چند نتيجه بود: يكى آن كه دولتهاى اروپا نخروشند و زبان به گله باز نكنند، ديگرى آن كه در درون ايران جنبشهايى پديد نيايد و هرگاه كسانى پس پرده را دريافته، جوشيدند، با دست همان دولت ناتوان بر سر ايشان كوبند.)1 فريدون آدميت نيز درباره استراتژى استعمار روس و انگليس در ايران مى نويسد: (وجهه نظر كلى سياست روس و انگليس نسبت به ايران، حفظ حالت موجود سياسى و اقتصادى آن بود كه عايق تصادم دو قدرت استعمارى گردد. البته هردو دولت علاقه به بسط نفوذ خود داشتند و هر كدام دستش مى رسيد، حريف را عقب مى زد و دامنه استيلاى خود را مى گسترد. اما در چشم انداز وسيع سياست بين المللى، هر كدام مصلحت خود را در شناختن حريم سياسى ديگرى تميز داده بود. همين وجه اخير بود كه زمينه يك نوع همكارى احتياط آميز را ميان دو دولت نيرومند نسبت به مسائل ايران آماده مى گردانيد.)2 يكى از شايع ترين و در عين حال، مهم ترين روشهاى استعمار در كشورهاى مستعمره، تغيير و تصرف در تاريخ حقيقى كشور مستعمره از راه ايجاد و تثبيت نوع تاريخ نگارى تحريفى است؛ به گونه اى كه در آن، جاى بسيارى از خادم‌ها و خائن‌ها مناسب با اهداف كشور استعمارگر عوض مى شود. ايران شناسى3 استعمارى نيز از اين قاعده استثناء نبوده و باعث شده طى آن بسيارى از اهم و مهم هاى تاريخ ايران زير و رو شود. با تأمل در روش شناسى تحقيق ايران شناسان4به روشنى درمى يابيم كه مطالعات موردى و جزيى شرق شناسان به صورتى غير منطقى و قبل از اين كه استقراى تام شود، به تمام ادوار و بلكه به روحيه قومى عنصر ايرانى تعميم داده شده است؛ به گونه اى كه بنا به نو شته يكى از محققين تاريخ و انديشه سياسى معاصر، تحقيقات آنان، اين گونه قابل تلخيص است: (ايرانيان از انديشه و انديشيدن محروم اند. ايرانيان خاموش اند و مطيع حاكمان،. ايرانيان، چاكرمنش و متملق اند. ايرانيان از نقد، اجتهاد و انتخاب محروم اند، ايرانيان، ملتى مرده اند.)5 متأسفانه در تاريخ نگارى روشنفكرى نيز، ـ كه تا حد زيادى متأثر از تاريخ نگارى شرق شناسى6 است ـ ملاك‌ها و معيارهاى غيرواقعى به كار گرفته شده و در نتيجه، تاريخ ايران از زاويه اى مورد تأمل و قرائت قرار گرفته كه به عنوان مثال؛ جريان ديانت و روحانيت كه محور تحولات آن بوده، يا به فراموشى سپرده شده و يا نوعاً از سر عمد، به شكلى تحريفى و غيرواقعى بيان شده است. هم جريان شرق شناسى و هم جريان روشنفكرى، به اقتضاى نيازمنديهاى غرب، بسط و قبض يافته و از ابتدا نيز در راستاى اهداف آن شكل گرفته اند. اين جريانات، بيش از همه، جريان دين و روحانيت شيعه را سد اجراى برنامه ها و اهداف خود ديده اند، از همين روى، مغرضانه ترين روشها را در مورد آنها به كار گرفته اند. يكى از نويسندگان تاريخ معاصر در آسيب شناسى تاريخ نگارى مشروطه با تأكيد بر نقش عا لمان دينى در آن، مى نويسد: (باور عمومى آگاهان به تاريخ، بدرستى آن است كه مهم ترين نيروى پشتيبان انقلاب مشر وطه، همانا علما بودند. اگر آنان انقلاب را تأييد نمى كردند، مسلماً در نطفه خفه مى شد. با اين كه نقش مؤثر علما كاملاً آشكار است و جاى بحثى در مورد نفوذ نوشته ها و سخنرانيهاى آنان وجود ندارد، چنين به نظر مى رسد كه يك بررسى نقادانه، نه از فعاليتها و نه از انديشه هاى مشروطه خواهانه علما، هنوز به عمل نيامده است. انقلاب مشروطه ايران، تا اندازه اى مورد بررسى و پژوهش قرار گرفته است، ولى تا سالهاى اخير، توجهى بسنده به بنيان فكرى انقلاب نشده بود. نويسندگانى چند اين نقصان را در تاريخ انقلاب دريافته اند، ولى انديشه هاى با نفوذترين نيروى انقلاب مشروطيت، يعنى رهبران مذهبى، هنوز بدون توجه مانده است. برخى از پژ وهشگران[خارجى] مانند آن لمبتون،7نيكى كدى،8 حامد آلگار9 و با گلى10 تا اندازه اى نقش رهبران مذهبى را در انقلاب مشروطيت مورد بررسى قرار داده اند، ولى اين نويسندگان به انديشه هاى مشروطه خواهى علما، توجه ويژه اى نكرده، بلكه قلم را به جنبه هاى كلى نقش علما محدود ساخته اند.)11 اين تحقيق، درصدد است تا به(روش شناسى تاريخ نگارى مشروطيت درباره روحانيت شيعه) با تكيه بر منابع روشنفكرى بپردازد. 1. سيد شفتى و نخستين(دولت در دولت) در عهد قاجار سيد محمد باقر شفتى معروف به حجّة الاسلام، از جمله مراجع محلى12 عصر قاجار و به تعبير ناسخ التواريخ،(قدوه مجتهدين و افضل فضلاى ايران زمين) و(فحل علماى ايران)13 بود كه با حكومتهاى استبدادى محلى و به طور كلى با حكومتهاى استبدادى قاجارى، سر ناسازگارى داشته14 و در بسيارى موردها ميان او و پادشاهان زمانش، ـ بويژه واليان اصفهان ـ برخوردهاى شديدى روى مى دهد. شدت درگيرى سيد شفتى با شاهان قاجارى به قدرى است كه حتى يك بار محمد شاه قاجار، ناگزير مى شود با لشكر كشى به اصفهان، نزد سيد شفتى قدرت نمايى كند. شرح اين لشكر كشى را اوژن فلاندن اين گونه توصيف مى كند: (كار شورش و نافرمانى تا بدان جا كشيد كه اساس سلطنت را نيز متزلزل گردانيده بود. پس شاه و ميرزا آقاسى به فكر چاره افتادند. شكايات مردم هم بالا گرفته بود. چاره كار در اين ديده شد كه شاه به اصفهان لشكركشى كند. به قول فلاندن، شاه و آقاسى با شش هزار مردم و با توپ خانه مجهز به اصفهان لشكر كشيدند. شورشيان دروازه هاى شهر را به روى شاه بستند، اما موفق نشدند. دروازه ها به توپ بسته شد و مجتهد از عاقبت كار خود ترسيد، دستور داد دروازه هاى شمالى شهر را باز كنند؛ شهر فتح شد؛ شاه ديوان خانه اى تشكيل داد؛ عده اى از روحانيون زندانى و تبعيد شدند؛ پسر مجتهد و پسر امام جمعه شهر هم جزو تبعيدشدگان بودند؛ نوبت انتقام گيرى حكومت و مردمى كه ستم ديده بودند، فرا رسيد و كار مجازات به افراط كشيد.)15 سيد شفتى با اجراى احكام اسلام، فضا را بر ظالمان و ستمگران تنگ كرده و مايه انبساط خاطر مؤمنين شده بود. اجراى حدود شرعى توسط سيد، آن چنان بموقع و قاطعانه بوده كه در مدت حكومت خود در اصفهان، (هفتاد نفر را به حدود شرعيه قتل نمود.)16 پاى بندى سيد شفتى به اجراى احكام اسلامى و فقدان سازش وى، نه با استبداد داخلى و نه با استبداد خارجى، باعث شده تا هم تاريخ نگاران وابسته به دربار و هم تاريخ نگاران غربى و وابستگان داخلى آنها، وى را مورد بى مهرى قرار دهند. گرچه سيد شفتى، قريب به سه ربع قرن قبل از نهضت مشروطه مى زيسته، امّا ترديد در اصالت و كارآمدى وى براى نويسندگان سكولار تاريخ مشروطيت، از اين رو مهم بوده است كه وى نخستين گامهاى عملى را براى آن چه مرحوم نراقى در باب ولايت فقيه انديشه ورزى كرده بود، برداشته و عملا به سوى تشكيل حكومت اسلامى و طرح دولت در دولت حركت كرده است. از اين روى، با طرح مسائلى انحرافى و غيرواقعى درباره شخصيتى كه سالها پيش از مشروطه داعيه حكومتى دينى داشت، تلاش كردند نگذارند حكومت مشروطه بر شالوده اى دينى استوار شود. برخى از تهمت‌هايى كه به سيد شفتى در اين راستا زده اند، عبارتند از: 1-1. ائتلاف با لوطيان: در تاريخ معاصر ما، لوطيا گروهى از اشرار و اوباش بوده اند. اگر چه علما نتوانسته اند آنان را به راه راست هدايت كنند، اما توانسته اند در همان راستا و جهت كارى خودشان تصرف كنند. آنان اهل دعوا و غارت بوده اند، علما كه نتوانستند آنها را از اين كار بازدارند، سعى كردند كه متقاعدشان كنند كه حداقل با هر كسى دعوا نكنند و يا از هر كسى ندزدند، بدين معنى، حال كه تصميم به غارت و دعوا گرفته اند، اگر مى توانند كسانى را غارت كنند كه بينوايان و مظلومان را غارت مى كنند و اگر مى توانند با كسانى دعوا كنند كه بر ضد مصالح ملى و قومى عمل مى كنند و…لوطى ها پذيرفته بودند كه ديگر از محرومان ندزدند و با بينوايان هم دعوا نكنند و تنها با قلدران دعوا كنند و از دزدان بزرگ تر بدزدند. يكى از عالمانى كه با چنين لوطيانى در ارتباط بوده و در مواقع لزوم از آ نان استفاده مى كرده، سيد شفتى بوده است؟. به كارگيرى بموقع لوطيان در خلاف جهت اهداف دربار استبدادى و استعمار خارجى، باعث شده تا تاريخ نگارى دربارى و تاريخ نگارى غربى در برابر وى، موضع گيرى كنند و قضاياى مربوط به ارتباط سيد شفتى با لوطيان را بزرگ جلوه بدهند. به عنوان مثال، نويسنده كتاب(مشروطه ايرانى) به رغم اين كه به موقعيت مذهبى ويژه سيد شفتى17 اعتراف مى كند و مى نويسد: (گسترش نفوذ روحانيون در اين دوره و داعيه شان در مورد حكومت، صرفاً به دنياى نظر محدود نمى ماند. يعنى فقط اين نبود كه در مباحثات نظرى مربوط به حكومت، تحت عنوان نيابت، خود را وارث حكومت در معناى كشوردارى بدانند. اگر ملا احمد نراقى در مقام نظر، نظريه ولايت فقيه را تدوين كرد، سيد شفتى در مقام عمل، در اصفهان داعيه حكومت در سر مى پروراند و عملاً به چنان اقتدارى دست يافته بود كه قدرت دولت و حكومت فرع بر قدرت او بود.)18 در عين حال، با ذكر مطالبى از سفرنامه فلاندن، بى آن كه در صحت آنها ترديد كند، به تخريب سيد شفتى مى پردازد: (اوژن فلاندن، كه در اوج قدرت مجتهد و درگيريهاى او با محمد شاه در ايران گزارش روشنى از اوضاع زمان به دست مى دهد، مى نويسد مجتهد و يارانش در اثر قدرت كوركورانه و غرور، از ثروتهاى بى دردسر استفاده كرده، طرحى ريختند تا به كلى از زير قدرت شاه شانه خالى كنند. با زور پول، شورشيانى را اجير كرده بودند كه لوطى مى ناميدند. پادگانى كوچك در اصفهان تشكيل داده، طورى كه هيچ قدرتى نمى توانست با آنها مقابله كند. به زور هرچه را مى خواستند از اهالى مى گرفتند، با سرنيزه به بازار حمله ور شده، تجار را به پرداخت ماليات به آنها وادار مى ساختند. كسانى را كه مقاومت مى كردند، خانه و اموالشان را تاراج و زن و اطفالشان را با خود مى بردند.)19 حامد آلگار نيز به رغم اين كه به موقعيت مذهبى ويژه سيد شفتى اعتراف كرده و مى نويسد: (پس از وفات ميرزا ابوالقاسم قمى(1221 يا 1223ق)، سه تن مخصوصاً نفوذ خاصى داشتند كه عبارتند از ملا على نورى (درگذشت1246ق) حاج محمد ابراهيم كلباسى (درگذشت 1262ق) و حجّة الاسلام سيد محمد باقر شفتى. در ميان اين سه عالم، حجّة الاسلام سيد محمد باقر شفتى به مراتب مهم تر از همه بود. در وجود او نخستين نمونه يك مجتهد ثروتمند و قاطع را مى بينيم كه قدرت قضايى، اقتصادى و سياسى اش ـ از قدرت حكومت دنيوى بيش تر بود و حكومت دنيوى وظايف خود را در واقع تنها با رضايت او انجام مى داد و در رقبه اطاعت او بود. سيد محمد باقر تا هنگام مرگش كه در ايام حكومت محمد شا ه رخ داد، به نحو مؤثرى بر زندگى اصفهان استيلا داشت.)20 در عين حال، در مورد سيد شفتى و ارتباطش با لوطيان مى نويسد: (در تمام دوره قاجاريه، بخصوص در اصفهان و تبريز، با مجتهدهايى مواجه مى شويم كه دار ودسته آنها را فقط مى توان سپاه خصوصى ناميد. در ابتدا در دار و دسته مجتهدان، شماره لوطيان از ملاها بيش تر بود، لوطى كه از رهگذر مخالفت با دولت و اجراى فتواهاى مجتهد، بر قدرت روحانيان مى افزود، اجازه داشت كه به غارت و دزدى بپردازد و هرگاه در معرض تعقيب و تهديد قرار مى گرفت، مى توانست در مسجدها و خانه هاى علما بست بنشيند.)21 در مجموع آن چه آلگار درباره سيد شفتى و نسبتش با لوطيان مى نويسد، چنين است: 1. سيد شفتى شخصى جاه طلب بود و فتحعلى شاه در يكى از آخرين سفرهاى خود به اصفهان، متوجه اين خصيصه وى مى شود و به وضوح به تمايل قدرت خواهى وى پى مى برد. 22 2. لوطى هاى اصفهان ـ كه دزدانى بودند كه به منزله سلاح اجرايى سيد شفتى عمل مى كردند ـ با مرگ فتحعلى شاه دست به غارت اصفهان زده و غنايم خود را در مسجد جمعه انبار مى كردند. كار به جايى رسيد كه رمضان شاه سر كرده آنان حاكم شهر شد و به نام خود سكه زد. فريزر معتقد است كه سيد شفتى لوطى ها را تشويق مى كرده، اما وان تارنو معتقد است كه سيد مى كوشيد تا از لوطى ها جلوگيرى كند. امّا حق اين است كه در اصفهان رابطه مداومى ميان لوطى ها و مرجع عالى دينى وجود داشت. لوطى ها نيرويى بودند كه مى شد آنها را عليه حكومت به جنگ واداشت. مساجد و منازل علما آخرين پناهگاه و ملاذ آنان بود، و ايشان را از آسيب انتقام مصون مى داشت. 23 3. بنا به نوشته سپهر در ناسخ التوريخ، امين الدوله به علما پيامى فرستاد و ضمن يادآورى حرمتى كه علما در زمان فتحعلى شاه داشتند، از آنان خواست كه به نشانه حق شناسى از غارت بى حساب لوطيان جلوگيرى كنند. حاجى سيد محمد باقر و مير محمد مهدى امام جمعه دستور دادند تا جماعتى از لوطيان به سلطان محمد ميرزا تحويل شوند و دست و پاى شان قطع شود. 24 ضمناً جماعتى از لوطيان به تهران گسيل شدند. در آن جا دستهاى آنان را به مجازات بريدند. بنابراين ظاهراً ممكن است امين الدوله و حاجى سيد محمد باقر، هر دو، مى خواسته اند قواى مخرب لوطيان را تا آن پايه محدود كنند كه منحصراً با مقاصد آنان سازگار باشد. در مجموع، بيش از 150لوطى اعدام شدند و تعداد مشابهى هم به اردبيل تبعيد شدند25 و به مابقى كه در قم متحصن شده بودند به آنان قول داده شد كه: اگر خودتان را تسليم كنيد، جان سالم به در خواهيد برد، اما بنا به گفته ح. رالينس26در كتاب(انگليس و روس در شرق) به محض اين كه از بست بيرون آمدند قتل عام شدند. 27 4. علت حمايت سيد شفتى از لوطى ها بازگرداندن قدرت سابق خودش بود. سيد شفتى چون همواره قدرت مركزى و عمال آن را با اكراه مى پذيرفت، ناگزير از حمايت لوطيان بود. او حتى براى بازگرداندن قدرت خود، با بازماندگان صفوى نيز ائتلاف كرده بود و به آنان اعاده قدرت را به صفويان وعده داده بود. 28 5. ابوالقاسم قائم مقام، كه در نامه اى حاجى سيد محمد باقر را به سبب حمايت مداوم از امين الدوله سرزنش مى كند، معتقد است كه بين حاجى سيد محمد باقر با لوطى ها و امين الدوله ائتلاف هست و در خاتمه از حاجى سيد محمد باقر، تقاضا مى كند كه بيش از اين مانع برقرارى آرامش نشود. 29 6. در مدت حاكمّيت فضل على خان در اصفهان، سيد شفتى و لوطيانش فعاليتهاى خود را گسترش دادند. به گونه اى كه شب هنگام، لوطيان در پناه مصونيتى كه به واسطه سيد شفتى داشتند، از بست بيرون مى آمدند و دست به كشتار، دزدى و هتك ناموس مى زدند و صحبگاهان شمشيرهاى شان را كه از خون مسلمانان رنگى شده بود، در حوضهاى مساجد مى شستند. 30 اين در حالى است كه با مراجعه به تاريخ درمى يابيم كه اين سيد شفتى بوده كه توانسته است بامديريت دقيقى كه بر رفتارهاى لوطى ها و اوباش داشته، از فجاياى زيادى كه هر روزه به وجود مى آوردند جلوگيرى كند. يكى از محققين تاريخ معاصر مى نويسد: (پيش از ورود آن عالم ربانى به اسپهان از اشرار و الواط و لوطى گرى محشرى برپا بود؛ حكومت و سلطنت را وقعى نمى گذاشتند…خونهاى ناحق بسيار ريخته مى شد كه ضعف امناى دولت قصاص نتوانستند و هرج و مرج شهر و نواحى را فراگرفته.)31 2ـ1. ارتباط با انگليس: در گيرودار درگيريهاى سيد شفتى و محمد شاه قاجار، ميان دولت انگليس و دولت ايران بر سر مسأله هرات، درگيرى و اختلاف پيش مى آيد. سر جان مكنيل،32 سفير انگليس، كه به نفوذ معنوى و قدرت سياسى و وجهه مردمى سيد شفتى كاملاً واقف بوده و آوازه اجراى حدود شرعى سيد و امنيتى كه وى از اين طريق فراهم كرده بود، به گوشش رسيده بود، به گمان اين كه شايد بتواند به اغوا، تطميع و غافل كردن وى بپردازد و از اختلاف سيد شفتى و محمد شاه استفاده كرده و سيد را نيز با خود همراه كند، نامه اى به وى مى نويسد و تلاش مى كند او را با سياستها و مطامع ا نگلستان، كه در حقيقت، عليه دولت ايران بود، همرا ه كند. غافل از اين كه روحانيت شيعه، به رغم مواضع مخالف شان عليه دولتهاى استبدادى، هيچ گاه حاضر نشدند بر سر تماميت ارضى كشورشان، به نفع اجنبى وارد صحنه شوند و آب به آسياب آنها بريزند. به رغم وضوح و صراحت نامه سيد شفتى به سر جان مكنيل، نويسنده كتاب(مشروطه ايرانى) مدعى ارتباط و جاسوسى وى براى انگليس شده و اتهامات ذيل را ـ البته تا جايى كه راه داشته، به نقل از ديگر نويسندگان همسو با خود ـ به وى وارد كرده است. 33 1. سيد شفتى در ماجراهاى هرات با سرجان مكنيل، عليه حكومت متحد شد و همراه با روحانيون ديگر فتوا داد كه لشكر كشى محمد شا ه به هرات خطاست. وى حتى به وسوسه مكنيل، به فكر خودمختارى هم افتاده بود. 34 2. در يكى از نامه هاى آجودان باشى به پالمرستون، وزير خارجه انگلستان. در خصوص دخالتهاى انگليس همدستى آنان با سيد شفتى آمده است: (مكنيل، نه تنها اخبارنامه جنگ به امناى دولت عليّه نوشت، بلكه با علماى ممالك محروسه ايران هم بعضى مضامين مبنى بر اخلال و افساد نگاشت. من جمله خدمت جناب فخرالاسلام آقا سيد محمد باقر مجتهد اصفهانى[شفتى نيز] از زنجان فرستاد.) و در نامه ديگرى به همان پالمرستون مى نويسد: (كاغذ افساد و اخلال نوشتن مستر مكنيل به علما و فضلاى ممالك ايران… كاغذ نوشتن دولت انگريز به جناب فخرالاسلام آقا سيد محمد باقر[شفتى] مجتهد، به اصفهان چه مناسبت دارد.)35 نامه سيد شفتى بسيار طولانى است و ذكر كامل آن در اين نوشته بى وجه مى نماد، اما جهت روشن شدن تحريفهاى تاريخى نويسنده كتاب(مشروطه ايرانى) به بخشهايى از آ ن كه متناسب پاسخ اين شبهات است، اشاره مى شود: (1. اگر چه حق جواب مقتضى بسط مقال در ضمن چند كتاب و مستلزم اطناب در خطاب است، ليكن نظر به اعتمادى كه بر فهم و فراست امناى دولت ذى شوكت ا نگليس داريم، بر معظم فقرات جوابى نگاشته مى گردد، ليكن توقع اين است كه امناى دولت بهيّه ظنر منصفانه و تأمل عاقلانه در آن كنند و در ردّ و قبول آن، جز عقل سليم و فهم مستقيم را مدخل ندهند. 2. حسن عدل و قبح ظلم از امورى است كه نزد همه ملل و نحل، از بداهتهاى عقلى است و مجالى براى انكار آن نيست. اهالى تركستان مدت يك قرن است كه بر اهل خراسان بدترين ظلمها را روا مى دارند. هر بنده خدايى كه در خراسان و استرآباد به چنگ ايشان مى افتد، برخى را مى كشتند و برخى را در كمال شدت و اذيت با مال و اموال اسير كرده كه حال بسيارى از ولايات به اين واسطه خراب و ويران مانده. در هرات نيز ظلم را از حدّ گذرانده و بندگان خدا را در ديگ جوشانده و بعضى را شقّه كردند و به انواع سياستهاى ديگر هلاك كردند و اموال آنها را متصرف شده، اهل و عيال شان را فروختند. با اين احوال و اوضاع، افعال صادره از آنها محض ظلم، بلكه اشدّ ظلم است ود رصدد تنبيه و مؤاخذه و قلع و قمع و دفع آنها برآمدن عين عدل،بلكه كمال عدل است و قطعى است هرگاه در سرحدات ممالك دولت بهيّه امثال اين مفاسد روى دهد، به هيچ قسم خود را راضى به تسامح نمى كنند و كمال اهتمام در رفع امثال اين مفاسد مى فرمايند و چنين نيست كه ما از قواعد دولت بهيّه اطلاع نداشته باشيم. ما را منظورى نيست، مگر رفع مظالم و مفاسد اهالى تركستان و دفع ظلم ايشان از بندگان خالق جهان و استخلاص اسراى مظلوم بى پناه از ايادى ظلمه روزگار تباه. نه مال منظور است و نه مُلك و نه جلال. پس عمل امناى دولت علّيّه، نظر به اين كه مقتضاى عدل و انصاف است و مرضيّ نفوس، دولت بهيّه بايد اين عمل را مدح و وصف كنند، نه اين كه خلاف معاهده. چه، معاهده مابين، به ترك مقتضيات عدالت و ترك اطاعت حضرت رب العزت نخواهد بود. پس خلاف معاهده و مخالفتى به ظهور نرسيده/ امّا بى حرمتى كه اظهار شده بود، بالنسبه به دولت بهيّه، هرگاه مقصود عمل مزبور است، معلوم شد دخلى به بى حرمتى ندارد و البته مرضيّ دولت بهيّه، به دلايل مذكوره خواهد بود و هرگاه مقصود سوءِ سلوكى است كه از بعضى جنود دولت علّيّه بالنسبه به شما صادر[شده]، اين معنى نيز واضح است و معلوم كه بر فرض وقوع، به اشارت يا رضاى اركان دولت علّيّه وقوع نيافته و از شخصى كه بى حرمتى صادر شد، دخل بر رجال دولت ندارد. چه،د ر ركاب همايون و اردوى ميمون، اشخاص متفاوت المراتب مى باشند؛ بعضى هستند كه قبض و بسط مهمات امور و نظر در صلاح و فساد حال جمهور مفوّض به ايشان است و راعى و حافظ صلاح عامه مى باشند و معدودى كه به اين درجه باشند، بلكه شايد منحصر در فرد باشد و اكثر چنين نيستند؛ بلكه هرگاه مانعى نداشته باشند، مضيع دولت خواهند بود و هرگاه از صنف اول حركت موهنى صادر شده باشد، معتنى به و مقام گله و شكايت است و هرگاه از اشخاص دگر است معتنى به نخواهد بود و ارباب عقول در امثال اين مقام، به اغماض عين گذرند و با وجود استيلا و تسلط، در صدد مؤاخذه يا شكوه يا گله برنمى آيند. بناءً عليه، در اين مقام مناسب در حق شما عدم اظهار و اغماض بود. 3. چنان چه از بطون كلمات شما معلوم باشد، عمده خواهش شما، فسخ عزيمت[سپاه ايران به] تركستان است. اين خواهش در اين اوقات، خلاف مقتضاى خيرخواهى و صلاح انديشى بود. آخر شما خود عاقليد، انصاف بدهيد كه صحيح بود امناى دولت با اين خزاين كه صرف كردند و اين مشاقّ و متاعب كه متحمل شدند و اين همه عسكر و جنود كه ترتيب دادند و مدتى مديد در آن صفحات توقف كردند و اين همه مجادلات اتفاق افتاد، قبل از آ ن كه كار به اتمام و مطلب به انجام و اختلاف به انتظام برسد، معاودت كنند؟ بدون اضطرار و ضرورت و صلاح كار، آيا چنين عملى، ملايم با اساس سلطنت ومملكت دارى و جهانبانى و كشورگشايى بود؟ هيچ احدى تصديق بر اين مطلب نمى نمايد و اين رأى را نمى پسندد. اين معنى را ادانى بر خود نمى پسندند و روانمى دارند، چه جاى عالى و عظماى ايران، سيّما سلطان والاشأن، حفظه الله تعالى عن آفات الزمان، و ظاهر اين است كه امناى دولت بهيّه به مفاسد اعمال اهالى تركستان، به نحوى كه مرقوم شد، مطلع نباشد و شما هم درست ملتفت نباشيد و الاّ نبايد ايشان را كراهتى و شما را ملامتى از تسخير دولت علّيّه تركستان را بوده باشد. هرگاه بعد از اطلاع شما بر بواعث و دواعى حركت اردوى همايون به سمت هرات و تركستان و قبل از ورود به ساحات هرات و تركستان، رفع بواعث و دواعى مى كرديد و تمناى فسخ عزيمت را مى نموديد، از ايشان و امناى دولت علّيّه قبول نمى نمودند، محمول بر لجاج و عناد بود و هرگاه قبول مى كردند و بعداً نكول مى نمودند، محمول بر فتور و قصور رأى بود. بنابراين، در اين حال كه هستند، [نه تنها] مورد ملامت نخواهند بود، بلكه در اين وقت، وفا و دوستى مقتضى تدبير و سعى در انجام و ا تمام امر است. 4. با اماراتى كه، بطلان همه آنها ثابت شد، نتيجه گرفته بوديد كه بايد با ايران از در خصومت وارد شويد، چگونه عاقل، قطع نظر از منفعت امرى كه حسن آن ظاهر و بيّن است، بلاسبب مى نمايد و چگونه عاقل از مضرّت عملى كه ضرر آن، مشاهد و محسوس است بدون جهت مى گردد؟ كدام خلل و فساد در امور مملكت يا سلطنت دولت بهيّه رو خواهد داد كه ناچار به اقدام خصومت شوند؟ يا كدام خلل و فساد رو داده كه ناچار بايد به چاره كار خود بكوشند؟ و مخاصمه و مجادله دولت علّيّه را با اهالى سرحدات تركستان چه مناسبت با ممالك دولت بهيّه؟ مى خواستيم بفهميم كه كدام امر به جهت دولت بهيّه رو خواهد داد كه مستند به دولت علّيّه باشد و باعث اضطرار ايشان شود؟ در اقدام به امثال اين امور عظيمه خطيره، بر فرض اين كه خلاف معاهده باشد، موجب اضطرار دولت بهيّه در خصومت كردن و عداوت ورزيدن نخواهد بود و به علاوه امور عظيمه و خطيره را سهل شمردن و آسان پنداشتن از فطانت و متانت، دور و از رويه عقل، مهجور است و در مقام نصيحت، [به] بيان اين مطلب اكتفا مى رود كه يكى از مقاصد كليه از بعث انبياء و رسل، رفع مخالفت و عداوت بوده. محبت را به عداوت بدل كردن، خلاف طريقه كل انبياء است. چگونه امناى دولت بهيّه راضى به صدور حركتى از خود مى گردند كه قبح آن اظهر من الشمس است؟ 5. معلوم است كه مقصود شما از مطلع ساختن اين خادم شريعت مطهره بر مطالب مرقومه، محض مطلع ساختن نبوده و نيست، بلكه مقاصدى در نظرگرفته ايد كه عمده آن، اقدام اين خيرخواه است در رفع موانع الفت و دفع مفاسد كلفت و سعى مقتضيات محبت. ليكن، استحكام اساس مودّت، موقوف به رجوع به امناى دولت علّيّه است و به واسطه بعد مسافت مابين، به سهولت، رسل و رسايل را ذهاب و اياب، ميسر نيست و از طرز بيان معلوم مى شود كه مدتى است اين مطلب در قلب شما خلجان داشته ودر اين ا وقات اظهار كرده ايد. هرگاه زودتر ما را خبر داده بوديد، به دلايل شافيه كافيه از جانب خود و امارات ظاهره باهره از جانب امناء دولت علّيّه بر شما مدلل و مبرهن مى نموديم كه قصد خلاف و نيت خصومت و فساد دولت علّيّه را با دولت بهيّه نبوده و نخواهد بود. 6. مطالبى كه مصلحت دانيم، معروض رأى بندگان ظل اللهى ـ صان الله شوكته عن التناهى ـ و مكشوف ضمير امنا ى دولت اسلام پناهى خواهيم د اشت تا اشارات علّيّه چه رود و رجال دولت علّيّه چه نحو مصلحت دانند و چه مقرر فرمايند. آن شوكت مدار نيز به تدارك و تلافى اهمال و مسامحه كه در ظرف اين مدت كرده اند از اطلاع دادن بر مكنونات خاطر خود و اظهار مطالب، من بعد را مسامحه ننمايند تا به ثمرات آن برخورند. توقع آ ن كه به نظر تأمل و تدبر در مرقومات نگرند و خلاف مقتضاى آن به ظهور نرسانند.)36 نكات حايز اهميت ذيل از اين نامه به دست مى آيد: الف. برخلاف آن چه نويسنده كتاب(مشروطه ايرانى) بيان كرده، سيد شفتى، مانند ساير عالمان شيعه در چنين موردى، بسيار زيرك و هوشيار عمل كرده و اجازه سوء استفاده از خود توسط يك دولت بيگانه، بويژه كه در معرض اتهام تاريخى نسبت به ايران است، نداده است. ب. سيد شفتى در مقايسه ميان اختلاف داخلى و خارجى، حق تقدم و اولويت را به اختلافهاى خارجى داده و رعايت مصالح خارجى رانسبت به مصالح داخلى، ارجح دانسته است. از اين روى،به گونه اى با سفير انگليس چانه زنى كرده است كه وزن ايران و شاهنشاه آن در موازنه قدرت با آنها سنگين لحاظ شود. همچنان كه سالها بعد، در قضيه اشغال بوشهر توسط انگليس كه بسيارى از علما، اعلام آمادگى جهاد مى كنند و شاه صلاح جهاد نمى بيند، نيز بنا به نوشته سپهردر ناسخ التواريخ، حاجى سيد اسدالله فرزند سيد شفتى، از زمره علمايى است كه اعلام آ مادگى براى جهاد با انگليس مى كنند. 37 ج. سيد شفتى در مقايسه ميان استعمار خارجى و استبداد داخلى، دفع استعمار خارجى را اولى دانسته و به هنگام مواجهه با استعمار خارجى از همه اختلافهاى داخلى خود با استبداد داخلى چشم پوشيده است. د. سيد شفتى، تلاش كرده تا در چند جاى نامه خود، اساس رفتارها و تقاضاهاى سفير انگليس از ايران را غير عقلانى معرفى كند. البته اين چيزى است كه ظاهراً خود انگليسيها نيز بدان معتقد بودند: (بسيار كس از بزرگان لندن و مسترالس و سرجان كمبل و سر گور اوزلى گفتند: مكنيل مردى نجيب نيست و در خور سفارت ايران نبود و در راه دولت ايران، ما زر و سيم فراوان داده ايم، همه ياوه شده و اكنون دو چندان بايد در راه افغانستان گذاريم.)38 3. ثروت هنگفت: نويسنده كتاب(مشروطه ايرانى)، همچنين به مال و ثروت سيد شفتى انتقاد كرده و مى نويسد: (ثروت و مكنت اين مجتهد پرآوازه تا بدان پايه و مايه بود كه شاگردش ميرزا محمد تنكابنى نوشت: در ميان علماء اماميه مانند او در ثروت نيافتم، نه در اسلاف و نه در اخلاف. حتى يك بار فتحعلى شاه بر سر پاره اى مشكلات دست خواهش پيش او دراز كرد و سيد شفتى بيست هزار تومان به شاه برات كرد. به روايت همان تنكابنى بيش از(دوهزار باب) دكان و چهارصد كاروان سرا در اصفهان داشت. در نقاط ديگر ايران، مداخل املاكش از بروجرد(سالى تقريبا شش هزار تومان بود و املاكى كه در يزد داشت سالى دو هزار تومان و دهاتى كه در شيراز داشت سالى چند هزار تومان مداخل داشت.)39 اين در حالى است كه نويسنده به گونه اى غير منصفانه از نوشته تنكابنى گزينش كرده است، به گونه اى كه انسان گمان مى كند كه لابد تنكابنى خود سيد شفتى را قبول نداشته است. با مراجعه به متن تنكابنى در مى يابيم كه علاوه بر اين كه در نقلهاى آجودانى، گزينش غير علمى از متن وى صورت گرفته است، بسيارى از همان نقلهاى گزينشى نيز ناتمام و بلكه نادرست است. به عنوان مثال، در نوشته تنكابنى نقلهاى قابل توجهى در خصوص فقر مضاعف سيد در دوران طلبگى وى آمده است كه به هيچ كدام اشاره نشده است. 40 همچنان كه نقلهاى قابل توجهى در خصوص دقت و عد الت وى در قضاوت،41 تهجد و زهد وى،42جود و بخشش وى به فقرا 43و…موجود است كه بدانها اشاره نشده است. از همه مهم تر اين كه تنكابنى دا ستان ثروتمند شدن سيد شفتى را به گونه اى بيان مى دارد كه تقريبا همه شبهات را پاسخ مى دهد وى مى نويسد: (يكى از خوانين شفت، تن خواهى جزاف به نزد آن جناب فرستاد كه قدر معينى از آن جناب، و مادام الحيات مالكش، آن را به معامله داده، آن چه منافع است، مال جناب سيد باشد و اصل آ ن تن خواه را بعد از وفات، در مصارف معيّنه مصرف نمايد. سيد آن مال را به معامله و تجارت داد تا اين كه در اندك زمانى سود بسيار نمود.)44 2. ميرزا جواد آقا تبريزى؛ سياستمدارى شريعتمدار آيت الله حاجى ميرزا جواد آقا مجتهد تبريزى(م: 17شعبان1313 ق در تبريز) پس از رحلت برادرش حاج ميرزا محمد باقر زعامت دينى خطه آذربايجان ر ا بر عهده گرفت و در تمام مدت زعامت خود با اقتدار و نفوذ فوق العاده عمل كرد. به گونه اى كه درباره وى گفته اند: 45 1. مدرس تبريزى: (ساليان دراز با نفوذ تمام، حامل لواى رياست تامه بوده و كارهاى مهم بسيارى را با كمال شهامت و موفقيت از پيش برده است. در نزد امرا و حكما و درباريان و با طبقات متنوعه ملت با تمام احترام و عزت زيسته، بلكه در اثر وجهه فوق العاده كه داشته ا مرا و حكام وقت از وى ترسناك و انديشناك بودند، اوامر و احكام او را با كمال تذلل قبول و اجرا مى كردند و اصلاً قدرت رد آنها را نداشتند.)46 2. نادر ميرزا: (از مال او سائل و محروم را حقى باشد. كريم النفس و ابى الضيم است. اكنون به تبريز، مطاع تر از او نباشد و سزاوار است كه به هر بزرگى … اين عالم نبيل را حلقه[اى] باشد انبوه از طلبه علوم.)47 3. امير نظام گروسى، حاكم مقتدر و پر صولت آذربايجان در عصر ناصرالدين شاه، در نامه به حاجى ميرزا آقا مى نويسد: (از حق تعالى مسألت مى نمايم كه مرا به اداى حق آ ن شخص شريف كه مايه مفاخرات ملت و شريعت ما و مصدر هر گونه خير و بركت است، موفق فرمايد.)48 4. اعتماد السلطنه او را در علم فقه و اصول، از جمله فحول محسوب داشته و در حديث و تفسير و رجال و كلام نيز، نخستين شخص تبريز، بلكه تمام آذربايجان مى شمرد كه اعتبارش در دين و دولت، و اقتدارش در ملك و ملت،محتاج بيان نيست. 49 5. افضل الملك شيرازى، مورخ عصر مظفرى، با اشاره به نفوذ اجتماعى حاجى ميرزا يوسف آقا مجتهد تبريزى، فقيه معاصر حاجى ميرزا جواد آقا مى نويسد: (در آن زمان، مشكل بود كه كسى در ولايتى، بلكه در مملكتى، با مثل مرحوم حاجى ميرزا جواد آقا…كه پيش قدم تر از صناديد و توقر و تبحرى به كمال داشت و محل ملاحظه دولت ايران بود، هم قدم شود و احكام شرعيه اش نفاذ يابد.)50 6. پرنس ارفع الدوله ـ دولتمرد مشهور قاجار ـ در خصوص تبعيد حاجى ميرزا جواد آقا از تبريز به تهران در سال 1311 قمرى، سالهاى آخر سلطنت ناصرالدين شاه، پس از ختم غائله رژى و ورود وى به تهران در جمع كثير استقبال كنندگان، مى نويسد: (نصف بيش تر اهالى تهران، تا شاه آباد و ينگى امام، به استقبال رفته بودند و در همه جا چادر زده و براى مستقبلين چاى و شربت و سيگار مى دادند؛ به يك احترامى، كه مثل آن را كسى در تهران نديده، حاجى ميرز ا جواد آقا را وارد تهران كردند و دسته گلهاى زياد آورده به پاى او نثار مى كردند.)51 7. در كتاب خاطرات عبدالله بهرامى آمده است: (ناصرالدين شاه براى ملاقات او از ارك دولتى از… كوچه [گلوبندك] عبور نمود…ناصرالدين شاه ترجيح داده بود كه پياده به زيارت جناب مجتهد بيايد.)52 1ـ2. ناآگاهى و بى سياستى؛ اتهامى ناروا به مجتهد: كسروى، خود، به رغم اين كه درباره حاجى ميرزا جواد آقا تبريزى مى نويسد: (اين مرد، در فزونى پيروان و چيرگى به مردم،در ميان همكاران خود كم تر مانند داشته، سخنش در همه جا مى گذشته و دولت پاسش مى داشته و مردم جان فشانيها در راهش مى نموده اند.)53 با اين حال، از سر كينه اى كه با عالمان دين دارد،54 نمى تواند از كينه ورزى نسبت به وى، خوددارى ورزد: (اين مرد كسى كه معنى كشور و توده بداند و پرواى چنين چيزها كند، نبوده… اين كه كشور را دشمنانى هست و مى بايد انديشه آنان هم كرد، و يا اين كه كشور را قانونى دريابد كه ستم كم تر باشد، و ديگر مانند اينها چيزهايى است كه حاجى ميرزا و مانندهاى او هيچ نمى دانسته اند…و همه مجتهدان آذربايجان هم چو او ناآگاه مى بودند.)55 با درنگ در زندگى و حيات سياسى حاجى ميرزا جواد آقا تبريزى، به رفتارهاى سياسى خاصى از وى برمى خوريم كه خلاف سخن كسروى را ثابت مى كند. نخست آن كه: حاجى ميرزا جواد آقا مجتهد تبريزى در نهضت تنباكو در نقش رهبرى نهضت در تبريز56 فعاليت داشته است. 57 وى در نامه اى به ناصرالدين شاه مى نويسد: در صورتى كه امر ميرزاى شيرازى درباره امتياز اجرا نشود ما خودمان اقدام خواهيم كرد. شاه درصدد آرام كردن تبريز و مردم آن برآمد و خطاب به والى آذربايجان، امير نظام گروسى، چنين نوشت: (در اين جا با كمپانى خيلى مذاكره شد. چند روز است كه شب و روز امين السطان مشغول گفت و گو است. من خودم چقدر حرف زده ام. كمپانى مى گويد موقوف كردن به هيچ وجه امكان ندارد، زيرا با دو سه كمپانى فرانسه و عثمانى كنترات بسته و تنباكو فروخته اند و كرورها تنباكو در شيراز و كاشان و تهران و غيره خريده اند، اما در كار آذربايجان، هر نوع تسهيلات بخواهند مى كنم، مثلاً حرف آنها در فرنگى بودن است، مأمورين فرنگى خود را برمى داريم، سهل است از خارج مذهب، هيچ كس را نمى گذاريم. كارهاى آذربايجان را به خود آذربايجانيها رجوع مى كنيم، تاجر، سيد، ملا[و] هر كس را مجتهد[ميرزا جواد آقا] تعيين مى كند، طورى مى كنم كه كار آذربايجان با خود آذربايجانى باشد. در وضع خريدن و فروختن هر عيبى به نظر علما آ مده است، بگويند رفع مى كنيم به طورى اصلاحات مى دهم كه خود مجتهدين راضى شوند. اين است حرف كمپاني…حاجى ميرزا جواد مجتهد، از همه آذربايجانيها عاقل تر و داناتر است و مطلب را مى فهمد. الآن كه اين دست خط رسيد، بفرستيد مجتهد را هم حضور وليعهد حاضر نموده، همه اين تفصيلات را براى او هم بخوانيد و بگوييد كارى كه با اين سهولت مى توان اصلاح كرد، چه ضرورت دارد كه بايد دچار اشكالات شود كه حداقل ضرر آن تقسيم ايران و اسلام ميان كفار است.)58 سرانجام، اميرنظام گروسى، تحت فشارهاى حاجى ميرزا جواد آقا تبريزى، مجبور به استعفا مى شود. دكتر فوريه در اين خصوص مى نويسد: (در تبريز مردم اعلانات شركت[رژى] را از ديوارها كنده و به جاى آنها اعلاميه هايى انقلابى چسبانيده اند. امير نظام كه با وليعهد در باب سركوبى شورشيان اختلاف نظر حاصل كرده، از پيش كارى آذربايجان استعفا داده و شاه امين حضور را با دستورهايى مخصوص مأمور تبريز كرده است.)59 فشار حاجى ميرزا جواد آقا به دولت، به اندازه اى زياد مى شود كه دولت بسيار زود كوتاه آمده و قرار مى شود كه على العجاله آذربايجان از قانون استثناء باشد(تا بعد با تهيه نيرو يا وسايل ديگرى مردم آن سامان را به اطاعت درآورد)!60 دو ديگر: حاجى ميرزا جواد آقا و خانواده اش61 از علمداران مبارزه با سياستهاى استعمارى روسيه در ايران ـ بويژه در خطه آذربايجان ـ بوده اند. مهدى مجتهدى در اين خصوص مى نويسد: (اكثر خانه هاى تجار تبعه روس، مركز جاسوسى بود و راپورتها مثل سيل به طرف كنسول گرى روسيه ارسال مى گرديد. ولى آذربايجانى بيدار، از نفوذ روسيه باخبر بود و همه وقت عليه آ ن مى كوشيد. بايد دانست كه بعضى از علماى برجسته آذربايجان، مثل مرحوم حاجى ميرزا جواد و پسر او حاجى ميرزا آقا، به شدت عليه اين نفوذ مى كوشيدند و مردم طبقه دوم و سوم هم به شدت از تجرّى روسيه در آذربايجان متنفر بودند.)62 همين حساسيت حاجى ميرزا جواد آقا در خصوص سياستهاى روسيه است كه براى آزاد كردن يك جوان ايرانى از تبعيد و زندان سيبرى، مستقيماً با شخص تزار روس وارد مكاتبه مى شود و امپراتور را وادار مى كند كه دستور آزادى وى را بدهد. از قضا خود كسروى اين مطلب را نقل كرده و سپس مى نويسد كه اين امر، به نفوذ بيش تر مجتهد مى انجامد تا جايى كه بر سر زبانها مى افتد: (قوت شريعت در زمان حاجى ميرزا جواد آقا مى بود كه از اين جا تا پطرزبورگ حكم مى راند.)63 سه ديگر: حاجى ميرزا جواد آقا تبريزى براى مخالفان استبداد داخلى نقش رهبرى دا شته است. وى بارها عليه كارگزاران مستبد داخلى شوريده است. از جمله مى توان به قيام ايشان عليه فتحعلى خان صاحب ديوان(حاكم مستبد و يهودى تبار آذربايجان) در سال 1295 ق اشاره كر. د64 خشونت و استبداد صاحب ديوان و كارگزاران او در تبريز، مردم را سخت شورانده وقيام عمومى آنان، كه مجتهد نيز در آن نقشى اساسى داشت، به فرار حاكم از شهر، و سپس عزل او توسط شاه انجاميد. ادامه دارد ... منبع: فصل نامه حوزه





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 413]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن