واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: ماهی مرا صید خواهد کرد درباره ماهی قرمز مادرم گفت امسال ماهی قرمز نمی خریم. اگر دو سال پیش بود بی خودی شلوغش می کردم و به صورت فشرده پایم را فشار می دادم و می گفتم «ماهی٬ ماهی» می گویم بی خودی٬ چون نه دو سال پیش و نه هیچ وقت دیگر تعلق خاطری نسبت به موجوداتی که نه جیغ می زنند٬ نه گاز می گیرند نداشتم. فقط دلم می خواست برای سرگرمی هم که شده مخالفتی کرده باشم.ماهی قرمز٬ سین نداشت و هر سال فروردین توی تنگ بود. کرال سینه می رفت و صدایش در نمی آمد. کاش دست کم سگ ماهی بود یا سمسار ماهی. که نبود. ماهی قرمزها در خانه ی ما عمر طولانی ای داشتند. یکی از آنها دو سال با ما زندگی کرد. پدرم روزی سه وعده غذا توی تنگش می ریخت. از گوشت قرمه سبزی گرفته تا بال مرغ. چشم هایتان را گشاد نکنید. هرچه ما می خوردیم ماهی هم می خورد. حالا در سایز کوچک. طفلک بعد از دو سال از قرمزی در آمده و تقریباْ سفید پوست شده بود. و بالاخره در اثر کهولت سن مرد. پدرم تنها کسی بود که از مرگش کمی غصه خورد.امسال مادرم گفت ماهی قرمز نمی خریم. مطالبی مبنی بر اینکه «ماهی نخرین» خوانده بود. برای من و خواهرم که اهمیتی نداشت. فکر کنم برای پدرم هم٬ بعد از وفات آخرین ماهی فرتوت٬ همین طور. بنابراین به صورت دسته جمعی موضوع جانوری که درون تنگ کرال سینه می رود و یک کلمه حرف نمی زند را نادیده گرفتیم.سفره ی هفت سین که چیده شد٬ همه لبخند زدیم و با هیجان گفتیم «هورا! چه خوبه» هورا چه خوبه به بیان دیگر یعنی «به به! چه سفره هفت سین شکیل و مجلسی ای!» اما وقتی از راست به چپ و از چپ به راست میز را نگاه می کردیم٬ چیزی از درونمان نجوا می کرد «اوووووو [صدای ترسناک] یه چیزی کمه» من و خواهرم در ابتدا سعی کردیم سوت بزنیم و به نجوای درونمان محل نگذاریم. همه چیز سر جایش بود. اما کم کم نجوا تبدیل به عربده شد. «اووووووووو [صدای ترسناک] با تواَم! می گم یه چیزی کمه» بیشتر از این نمی توانستیم به سوت زدن و بی محلی ادامه دهیم. پس به یکدیگر نگاه کردیم و گفتیم «ماهی قرمز»باید کاری می کردیم. خواهرم "اوره کا٬ اوره کا" ای گفت و در یک چشم به هم زدن نقص سفره ی هفت سین را تعمیر کرد. شمع قرمز رنگی شبیه ماهی٬ که بر حسب اتفاق روی آب قرار می گرفت را توی تنگ انداخت. حالا صاحب یک ماهی قرمز مصنوعی بودیم که شباهتش با ماهی های غیرمصنوعی در جیغ نزدن بود و تفاوتش در کرال سینه نرفتن. نجوا و عربده ی درونمان به یکباره کم آورد و سکوت اختیار کرد. منظورم این است که خفه شد.چند دقیقه قبل از تحویل سال همه ی شمع ها از جمله ماهی را روشن کردیم. هنوز بمب آبکی "آغاز سال فلان هجری شمسی" نترکیده بود که ماهی مصنوعی ترکید. به بیان دقیق تر آب شد و تغییر جنسیت داد. اینجور ماهی ای بود. خوشبختانه قبل از آنکه چیزی بخواهد از درون شروع به نجوا و عربده کشی کند٬ ساعت نه و دو دقیقه شد.بعد فهمیدیم ماهی قرمز غیر شمعی خیلی از آشنایان قبل از تحویل سال چپ شده و روی آب آمده است. ماهی ها می میرند. ماهی های عاشق مصنوعی.منبع: آنالی در سرزمین شگفت انگیز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 269]