تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):من براى (احياى) مكارم و نيكى‏هاى اخلاقى مبعوث شدم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828772671




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بربریت درخشان


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بربريت درخشانعلل نفوذ ادبيات عامه ‏پسند و عواقب خطرناک آن جستارى موجز در،علل نفوذ و پراکنش فرهنگى ادبيات عامه‏پسند و عواقب خطرناک آن و مهجور ماندن ادبيات جدى در ايران.
بربريت درخشان
وقتي فهرست کتاب‏هاى پرفروش منتشر شد، و ادبيات عامه‏پسند بيش از نود و پنج درصد آن را به خود اختصاص داد، شمارى از اهل قلم در مصاحبه‏هاى مختلف مطالبى را عنوان را کرده‏اند که تعجب بسيارى را برانگيخت. در يک جامعه مدنى همه بايد حرف‏شان را بزنند، اما براى اين‏که «مدنى بودن» به «مدرنيزاسيون» محدود نشود، اصلح آن است که حرف‏هايى که از تريبون‏هاى عمومى گفته مى‏شوند بر شالوده دانش و اطلاعات بنيان شوند. براى نمونه بعضى‏ها گفته‏اند که «ادبيات عامه‏پسند بدون حمايت دولت و بدون توجه به بحران اقتصادى و گرانى کتاب، فارغ از همه عوامل پيش مى‏رود و خوانندگان پرشمار خود را دارد.»در پاسخ بايد گفت که، اولاً امکان ندارد يک عنصر عينى و ذهنى اجتماعى فارغ از تأثير ديگر عوامل حرکت کند و سرعت، شتاب و مسير خود را، خود به‏تنهايى تعيين کند، چه در آن‏صورت جزو عناصر اجتماعى محسوب نمى‏شود بلکه پديده‏اى است اتفاق‏افتاده در خلاء. ثانياً ادبيات عامه‏پسند در هر کشورى که باشد، به‏طور غيرمستقيم در خدمت تثبيت وضعيت موجود است؛ چه آثار دافنه دوموريه انگليسى و جان گريشام آمريکايى باشد و چه آثار نويسندگان حقوق‏بگير حکومت شوروى سابق مثل سرافيموويچ، لئونوف و فورمانف، که صبح‏ها در«اداره نگارش اتحاديه نويسندگان» کارت ورود مى‏زدند و تا عصر داستان مى‏نوشتند و پس از زدن کارت، خارج مى‏شدند. ثالثاً ،حمايت يا عدم‏حمايت يک نهاد، مثلاً دولت، در کمک‏هاى مالى يا تبليغ خلاصه نمى‏شود. دولت کسى را به خريد نان يا گرفتن عکس يا اصلاح سر تشويق نمى‏کند، اما مجموعه عوامل زيست‏شناختى، ادارى و فرهنگى و ماهيت زندگى به گونه‏اى است که مردم چنين مى‏کنند.حال همين عوامل را از منظر روحى، عاطفى و فرهنگى در نظر بگيريم: ترانه‏ها و آهنگ‏هاى عامه‏پسند، وفور سريال‏هاى مبتذل و فيلم‏هاى هندى و تايوانى، انواع و اقسام مسابقات سطحى‏گرايانه راديويى و تلويزيونى و وجود ده‏ها روزنامه و مجله زرد، طرح مباحث پيش‏پاافتاده در رسانه‏ها و تسرى آن به خانه‏ها و اداره‏ها، از همراهى يا عدم‏همراهى عمه‏خانم در مراسم خواستگارى گرفته تا هندوانه خوردن حين رانندگى و حتي همين لحن لمپنى براى تبليغات بازرگانى، همه و همه ساز و کارهاى پيچيده‏اى در انسان به‏وجود مى‏آورند به‏ نام ساده‏خواهى يا به‏طور صريح ابتذال‏گرايى. يعنى اگر روزگارى شو فلان شومن و فيلم‏هاى آبگوشت‏خورى و سريال روزهاى زندگى و ترانه آقادزده و گنج‏قارون به‏عنوان ابتذال براى يک انسان عامه ايرانى جاذبه داشت، حالا همين سريال‏هاى ايرانى و خارجى موجود و مسائل حاشيه‏اى و جنگ و دعواهاى تکرارى و ابدى مادر شوهر و عروس و مسائل حاشيه‏اى فوتبال و وزنه‏بردارى جذابيت دارند. به‏عبارت ديگر از ديدگاه سخن فلسفى و به‏طور اخص انسان‏شناسى نوعى پيکربندى فرهنگى (Cultural Configuration) پديد مى‏آيد که الگوى فرهنگى( Cultural Pattern ) آن اساساً ارضاءکننده روحيه انسان عامه است و نه انسان‏هايى که به دلايل ديگر در صدد تعالى فرهنگى خود هستند. انسان عامه هم خود به‏خود به‏سوى ادبيات عامه‏پسند رانده مى‏شود نه رمان‏هاى رومن گارى و ناتاليا گينزبورگ. اما آن امکانات را چه نهادى فراهم کرده است که يک انسان «عامه» مى‏شود؟ پاسخ روشن است: مجموعه عوامل فرهنگى و اجتماعى،به‏ويژه نهادى که قدرت انجام اين فعاليت‏ها را دارد.نتيجه اين فعاليت‏ها اين است: بى‏اعتنايى ضمنى به کتاب و انديشه و حتى دعوت خيرخواهانه ديگران به انديشيدن و نوعدوستى، و از اعتبار افتادن نيکى به‏شکل عام، تبليغ و ترويج ابتذال، چه به‏صورت سريال‏هايى که هيچ‏چيز تازه‏اى ندارند و فقط به«عينيت‏نمايى» دنيا و انسان‏هاى پيرامون مى‏پردازند و چه در قالب مسابقات درون‏تهى و صرفاً سرگرم‏کننده.به آمارها نگاه کنيم: در حال حاضر طبق اطلاعاتى که در کتاب‏ها، آرشيوهاى روزنامه‏ها، سايت‏ها و وبلاگ‏هاى جهانى موجود است، در جوامع پيشرفته حدود دو (2) درصد مردم با متن‏هاى نخبه و تخصصى و فوق‏تخصصى مأنوس هستند؛ مثلاً در عرصه داستان، کارهاى جويس، وُلف، گرترود استاين، مارگريت دوراس، دوروتى ريچاردسون، مارسل پروست، رُب‏گرى‏يه، و ناتالى ساروت را مى‏خوانند. حدود بيست (20) درصد به ادبيات جدى گرايش دارند: يوسا، هاينريش بل، ساراماگو، گرين، کنراد، هسه، ايبسن، داستايفسکى، تولستوى، هاثورن، چخوف، ملويل، ناباکف، همينگوى، فاکنر، کافکا، فوئنتس، ژيد، توماس و هاينريش مان، هنرى جيمز، تامس هاردى و... حدود پنجاه(50) درصد نيز داستان‏هاى عام و عامه‏پسند مى‏خوانند: جان گريشام ، دانيل استيل ، رولينگ، دوموريه، آلبادسس پدس ، الکساندر دوما. براى اطلاعات بيشتر به سايت‏هاى ادبى آمريکا، انگلستان و کانادا مراجعه کنيد.
بربريت درخشان
بارى، اين بيست درصد که قشر بالنده(Emergent Medium) جامعه ناميده مى‏شود، در کليات در برگيرنده دانشگاه‏ديده‏ها، دانشجويان، کارمندهاى مراکز آموزشى، فرهنگى، علمى، نشريات و هنرکده‏ها، مراکز آموزش و پرورش و بانک‏ها و رده‏هاى شغلى حسابدار، نقشه‏کش، پرستار، کادرهاى پروازى و حتى افسرها و درجه‏دارها است بدون اين‏که محدويت به اين شغل‏ها و حرفه‏ها شود- يعنى زن‏هاى خانه‏دار را هم مى‏تواند شامل شود. اما در شمارى از جوامع اين بيست درصد به‏علت «کنار گذاشتن نوانديشى به‏طور کلى و ادبيات جدى به‏طور اخص» از سوى مديريت سياسى جامعه عموماً و رسانه تلويزيون خصوصاً، هرگز وجود خارجى پيدا نکرده است؛ زيرا عناصر بالنده فرهنگى(Emergent Culural Elements) نتوانسته‏اند در برابر عناصر فرهنگى باقى‏مانده از گذشته( Residual Culural Elements ) و عناصر مسلط (Dominant Culural Elements) قد علم کنند؛ نکته‏اى که ريموند ويليامز در مقاله‏هاى متعددى از آن صحبت مى‏کند.همين جا مجبورم يک پرانتز باز کنم: قشر بالنده از لحاظ رفتار اجتماعى کم‏ترين مشکلات را براى جامعه ايجاد مى‏کند. جرم و جنايت در اين قشر در مقياس نسبى خيلى کمتر از آن پنجاه درصد عامه‏پسندخوان و نيز آن بيست و هشت درصدى است که اصلاً طرف کتاب نمى‏رود. بررسى‏هاى هنجارى و ناهنجارى بعضى از مؤسسات روانشناسى و نيز جامعه‏شناسى مؤيد اين امر است. در ميان کشورهاى آمريکاى شمالى و اروپا، کشور آلمان به‏طور نسبى در اين مورد تحقيقات بهترى را پيگيرى کرده است، اما ظاهراً تا امروز به فارسى ترجمه نشده‏اند.برگرديم به بحث اول‏مان. ويليامز، امبرتو اکو، مارشال مک‏لوهان و ديگر متفکران براى رسانه‏ها نقش خاصى قائل هستند و معتقدند که «ارتباط» از هر مقوله‏اى که باشد، تعيين‏کننده نهايى فرهنگ يک جامعه است. اجازه بدهيد به‏صورت مشخص حرف بزنم. راديو و تلويزيون شمارى از کشورها يک صد هزارم وقت و هزينه و تدارکاتى را که صرف فوتبال و سريال‏هاى تکرارى و مبتذل مى‏کنند، صرف ادبيات جدى معاصر نمى‏کنند. بعضى شب‏ها سه بازى از ليگ‏هاى آلمان، اسپانيا و ايتاليا پشت سرهم پخش مى‏کنند، اما حتى در فاصله دو نيمه يک بازى، يک رمان يا مجموعه داستان معرفى نمى‏کنند. بنابر اين و با توجه به آن‏چه در دبستان و دبيرستان و دانشگاه‏هاى اين کشورها مى‏گذرد، در چنين جوامعى قشر بالنده نمى‏تواند شکل بگيرد. بى‏دليل نيست که گاهى کسانى را مى‏بيند که به‏تازگى ليسانس و فوق‏ليسانس گرفته‏اند يا پزشک، مهندس و وکيل و معلم با سابقه‏اند يا اصلاً دانشجو داشنگاه‏اند، اما سال تا سال يک رمان جدى نمى‏خوانند و به‏حدى با رمان و داستان کوتاه بيگانه‏اند که باور نمى‏کنيد. و نيز به‏همين دليل است که مى‏بينم عام و خاص، پير و جوان، عارف و عامى و خرد و کلان مى‏نشينند به ديدن فلان سريال مبتذل پُربازيگر. حال سؤال اين است: مگر نه اين است که همين سرگرمى فوتبال و همين سريال‏ها و مسابقات گونه‏اى تبليغ غيرمستقيم و تأييديه‏اى است بر رمان‏هاى عامه‏پسند؟ پس چرا حمايت دولتى از ادبيات عامه‏پسند را ناديده مى‏گيريم؟ نه اين‏که اين قضايا در کشورهاى پيشرفته(از نظر فرهنگى) وجود نداشته باشد، آنجا هم هست، بيشتر هم هست. اعتراض‏هاى تند متفکرينى مثل کارل ريموند پوپر، فرانک ريموند ليويس، برتراند راسل، گئورگ گادامر، ريموند ويليامز، ريچارد هوگارت، پل ريکور، ادوارد سعيد، لشک کولاکوفسکى، الکساندر سولژنيتسين و صدها متفکر ديگر به‏حدى بود و هست که بارها سياست‏گذاران فرهنگى کشورهاى مختلف اذعان کرده‏اند که تحت تأثير اين انديشه‏ها، پارى از برنامه‏هاى فرهنگى را محدود کرده‏اند و شمارى ديگر را بسط داده‏اند - شايد به اين دليل که انديشمندان در درجه اول مقامات دولت‏ها را مقصر اوفول فرهنگى مردم مى‏دانند. پوپر که تئوريزه‏ترين فيلسوف قرن بيستم در مقوله1 آزادى شناخته شده است، تا جايى پيش مى‏رود که در مقاله مشهورش «قانونى براى تلويزيون» مى‏گويد:«تلويزيون تنها نهادى است که بايد آزادى آن را مشروط کرد و اداره آن را به نظامى از فرهيخته‏ها، شبيه نظام پزشکى يا نظام مهندسى سپرد تا هر تازه‏واردى با فرهنگ نازل خود ذهن فرزندان کم‏تجربه مردم را با محصولات بنجل و مبتذل مسموم نکند.»2
بربريت درخشان
اگر برنامه‏هاى رسانه‏هاى فراگير يک جامعه هنوز در سطح قضاياى «زد و خورد کافه افق طلايى خودمان يا دانسينگ ماتاهارى خارجى‏ها» و «دعواهاى عروس و مادرشوهر» باقى بمانند، و از سوى ديگر اطلاعات عام مردم را به‏روز نکنند، چه در قالب بى‏اطلاع گذاشتن مردم از جريان‏هاى ارزشمند ادبى و هنرى و علمى و بشردوستانه، و چه تأکيد تصويرى و کلامى بر ازرش‏هاى انسانى، آنگاه جاذبه انکار ناپذير ابتذال باعث مى‏شود عامه‏گرايى کشش پيدا کند. براى نمونه، اگر دبستان‏ها و دبيرستان‏هاى جوامع عقب‏مانده مثل کشورهاى پيشرفته در کتاب‏هاى درسى داستان معاصر جدى نگنجانند، خواه‏ناخواه بخشى از جامعه را به خواندن آثار جدى عادت نمى‏دهند. تحقيقات گسترده‏اى در اين مقوله از سوى دانشگاه‏هاى کورنل و جان هاپکينز در امريکا و دانشگاه وانکوور در کانادا و چندين و چند دانشگاه و مؤسسه اروپايى انجام شده است که مى‏توان به نتايج آن‏ها استناد کرد. پس ادبيات عامه‏پسند در يک کشور آن‏طور که بعضى‏ها گفته‏اند بى‏حمايت نيست. بلکه دقيقاً مثل اصلاح سر يا گرفتن عکس، حاصل کارکرد ميليون‏هاى عامل تاريخى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى و روزمره است. يعنى ساختار جامعه به گونه‏اى است که در نهايت همسو و هم محور با ادبيات عامه‏پسند است. دقيق‏تر نگاه کنيم: رسانه‏هاى عمومى فلان کشور عقب‏مانده (ازنظر فرهنگى) خصوصاً تلويزيون تمام عناصر شمرده‏شده فرهنگى جامعه را به‏مدد تصاوير بى‏شمار روايى و گزارشى يک کاسه کرده و چاله و چوله ساختار نه‏چندان شکل‏گرفته ذهنى مردم را سامان مى‏دهد؛ يعنى به‏مثابه «منبع نهايى مکمل»( Final Supplementary Source ) وارد عمل مى‏شود. با اين‏حال از يک نکته نبايد گذشت:در بعضى‏کشورها مردم حق انتخاب دارند و اين تعيين‏کننده‏ترين وجه تفاوت جامعه آنها با جوامع عقب‏مانده است. مثلاً نگاهى به يکى از کشورها مى‏اندازيم؛ کشور فرانسه. در دو کانال عمده تلويزيون اين کشور هر شب يک « منتقد مستقل» مى‏آيد و در ساعت مناسب (البته نه ساعت سه بعد از نيمه‏شب) به مدت نيم تا سه‏ربع ساعت، يک رمان يا مجموعه داستان جدى يا کتابى ديگر را «معرفى» مى‏کند. اين روش مى‏تواند الگوى خوبى براى مديران دلسوز سياسى -فرهنگى جوامعى باشد که از گرايش مردم به ادبيات عامه‏پسند رنج مى‏برند. ضمن اين‏که مى‏توانند تا پيش از اجراى «برنامه گنجاندن داستان‏هاى جدى در کتاب‏هاى دبستانى و دبيرستانى»، دستور بدهند زيرنويس‏ها و کليپ‏هايى هم در کانال‏هاى مختلف کشورشان به ادبيات جدى اختصاص داده شود و بين دو نيمه بازى فوتبال هم کتاب ادبيات جدى تبليغ شود. اگر ديگر عوامل اجتماعى در تقابل با اين رويکرد نباشند و فرهنگ‏سراها، پادگان‏ها، هتل‏ها، قطارهاى مسافربرى، سالن‏هاى بى‏شمار دولتى براى اين عرصه به خدمت گرفته شوند، کمتر از پنج سال ديگر نتيجه‏اش ديده مى‏شود.در غير اين‏صورت ذهنيت قشر عقب‏مانده فرهنگى از طريق همين سريال‏هاى تلويزيونى، نمايشنامه‏هاى راديويى و فيلم‏هاى سينمايى حضور مجدد مى‏يابد و در مقياسى کلان بازتوليد مى‏شود. به اصطلاح در بازنمايى خود فرصت تأثير وسيع بر مردم را به دست مى‏آورد. اين فرايند به لحاظ فرهنگى، عوام‏پسندسازى (Vulgarization) ناميده مى‏شود. پديده عامه‏پسندى [و حتى لودگى و تن‏لش‏گرى] در بعضى جوامع تا کانون خانوادگى طبقات سرمايه‏دار، اشراف، متوسط و حتى استادهاى دانشگاه هم نفوذ کرده است. کافى است به واژه‏ها و جمله‏هاى مصطلح جوان‏ها و حتى افراد مسن اين طبقات در جامعه خودمان توجه کنيد: خفن، قات زدن، گير سه پيچ، درپيتى و غيره. به‏بيان علمى، الگوى فرهنگى شايد بر عده قليلى از آحاد اجتماع سيطره داشته باشد، اما به‏سبب پشتيبانى ديگر عناصر مقتدر اجتماعى با ذهنيت و شيوه رفتار نوعى سازگارى همگانى‏وارى (Comformism) پيدا مى‏کند.3
بربريت درخشان
نتيجه اين‏که اين قشر به لحاظ فرهنگى، (تکرار مى‏کنم فرهنگى) با توجه به شرايط خاص جامعه وسعت و ژرفاى بيشترى را به خود اختصاص مى‏دهد و عملاً به عنصر فرهنگى مسلط (Dominant Culural Element) تبديل مى‏شود و در يک کلام جامعه مورد نظر را به لحاظ راهبرد فرهنگى به‏سمت دلخواهش هدايت مى‏کند که يکى از عواقب آن همين گسترش روزافزون گرايش به داستان و فيلم و سريال‏هاى عامه‏پسند است.در نهايت چه اتفاقى مى‏افتد؟ خوزه ارتگا گاست متفکر اسپانيايى معتقد بود که درنهايت ساختارى فرهنگى پديد مى‏آيد؛ چيزى به نام «فرهنگ توده‏اى که نوعى بى‏فرهنگى است.». ريچارد هوگارت انگليسى بر آن نام «بربريت درخشان» گذاشته است. در جامعه ما شايد بتوان به‏تناسب وضعيت فرهنگى، آن را « نئولمپنيسم» يا «لمپنيسم نو» ناميد. «نئولمپنيسم» را مى‏توانيد در خيلى چيزها ببينيد: واژهاى جارى، طرز موبايل دست گرفتن، پوشيدن لباس و آرايش غيرعادى، باز کردن يقه و بستن موبايل و گوشتکوب مينياتورى به کمر و علاقه به فيلم‏هاى هندى و تايوانى و پچ‏پچ‏هاى تکرارى ناشى از غيبت‏گويى، سخن‏چينى، دخالت در زندگى ديگران، توقعات غيرعادى. اينها همه و همه تداوم منطقى همان لمپنيسم سال‏هاى پيشين است.«لمپن‏هاى نو» که مثل اسلاف خود، از بدو پيدايش طبقات اجتماعى، در توليد و توزيع اجتماعى و خدمات مؤثر مرتبط با آنها نقش ندارند، حالا معمولاً چند روزى معامله مى‏کنند، چند روزى پادويى و مدت زمانى طفيلى اين و آن هستند. شايد هم سالن آرايشگاه و اپيلاسيون و بدن‏سازى يا نمايشگاه ماشين يا مغازه‏اى در راسته بورس فلان جنس داشته باشند، حتى در جمع پزشک‏ها و مهندس و وکيل‏ها به‏وفور ديده مى‏شوند، شايد هم بين اهل قلم و روزنامه‏نگارها وول بخورند،اما از دور مشخص‏اند. مرد جوانش دوست دارد دست به سياه و سفيد نزند و دنبال دخترى از خانواده‏هاى پولدار مى‏گردد و دختر دم‏بختش دنبال شوهرى پولدار به اين‏جا و آن‏جا سر مى‏زند و بالاخره، پسر و دخترش هر دو، بهترين شغل را «فرزندى يک ميلياردر» مى‏دانند. اينها حداقل محصول عامه‏پسندگرايى است. حداکثر آن بحث جداگانه‏اى مى‏طلبد.گرچه فرد نئولمپن به هر حال محصول شرايط اجتماعى است و به‏لحاظ «فرديت» فى‏نفسه گناهکار و مجرم نيست، ولى نمى‏توان تأثير نامطلوب کارکردهاى اجتماعى او را ناديده گرفت. ضمن اين‏که اين قشر تاکنون بيشتر در خدمت استقرار و تحکيم حکومت‏هاى ديکتاتورى و توتاليتر بوده است. قسمت اعظم ارتش لوئى بناپارت رإ؛ لومپن پرولتاريا تشکيل مى‏داد ( افرادى عوضى و بدلى - همان‏گونه که خود بناپارت بدل ناپلئون است – هجدهم برومر  لوئى بناپارت اثر کارل مارکس) در ايران هم گرچه در سال 1332کروميت روزولت و ژنرال شوارتسکف و دلارهاى آمريکايى و ژنرال‏ها و سرهنگ‏هاى ايرانى، حکومت را به محمدرضاشاه پهلوى بازگرداندند، اما تثبيت‏کننده فضا (اتمسفر) روانى جامعه، اوباش و اراذلى بودند که از شعبان جعفرى فرمان مى‏گرفتند. عمده نيروهاى«اس. آ» حزب نازى و پيراهن سياه‏هاى حزب فاشيست ايتاليا را نيز لمپن‏ها تشکيل مى‏دادند و سازمان چکا(امور امنيتى) بلشويزيم و شخص استالين در مقياس کلانى از اين قشر استفاده کردند(بنگريد رمان‏هاى«تخم‏مرغ‏هاى شوم» و «دل سگ» اثر ميخائيل بولگاکف و کتاب دو جلدى «روشنفکران و عاليجنابان خاکسترى» اثر ويتالى شنتالينسکى را)4 .ادامه دارد ...پي نوشت:1- منتقدان فرهنگ - لزلى جانسون - ترجمه دکتر ضياء موحد مرجع خوبى در اين مورد است. 2- تلويزيون خطرى براى دموکراسى - اثر مشترک پوپر و جان کُندرى - ترجمه دکتر شهيدى‏مؤدب .3- نظريه‏هاى فرهنگ در قرن بيستم در آثار پرشمارى آمده است. بخش‏هايى از آنها به‏همت دکتر حسين بشيريه گزينش و ترجمه و بعضاً تأليف شده‏اند و در قالب جمع‏بندى، مدون گرديده‏اند و به‏صورت کتاب درآمده‏اند. 4- هر سه کتاب به‏ترتيب به قلم پونه معتمد، مهدى غبرائى و غلامحسين ميرزاصالح ترجمه شده‏اند.فتح الله بي نيازتنظيم براي تبيان : زهره سميعي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 357]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن