واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مردمانی که در خوابند،کورند وکرند!نگاهی به عاشورا در مثنوی معنویقسمت اول ، قسمت دوم :
یک غریبی، شاعری از ره رسید روز عاشورا و آن افغان شنید شهر را بگذاشت و آن سو رای کرد قصد جست و جوی آن هیهای کرد پرس پرسان می شد اندر انتقاد چیست این غم؟ بر که این مات فتاد؟ این رئیس رفت باشد که بمرد این چنین مجمع نباشد کار خرد نام او و القاب او شرحم دهید که غریبم من، شما اهل دهید چیست نام و پیشه و اوصاف او؟ تا بگویم مرثیه ز الطاف او مرثیه سازم که مردی شاعرم تا از اینجا برگ و لالنگی برم آن یکی گفتش که هی دیوانه ای! تو نه ای شیعه عدو خانه ای! پیش مومن کی بود این غصه خوار؟ قدر عشق گوش عشق گوشوار روز عاشورا نمی دانی که هست ماتم جانی که از قرنی به است پیش مومن ماتم آن پاک روح شهره تر باشد ز صد توفان نوح مولوی به راستی ارادتمند خاندان پاک پیامبر است و جنایات یزیدیان بر خاندان پیامبر را به خوبی می داند و حتی آن را به لیله قدر تشبیه می کند (ماتم جانی که از قرنی به است) که یادآور هزار ماه سیاه سیطره بنی امیه و بنی مروان است. مولانا نمی خواهد تکیه به شهر کند، بلکه شهریان را مورد پرسش قرار می دهد که:گفت آری لیک کو دور یزید؟/کی بده ست این غم، چه دیر اینجا رسید؟(دفتر ششم)طنز مولوی بسیار گزنده است و هشدار دهنده. چشم کوران آن خسارت را بدید گوش کران آن حکایت را شنید خفته بودستید تا اکنون شما که کنون جامه دریدیت از عزا؟! تمام کوران، آن ماتم بزرگ را دیده اند و همه ناشنوایان عزای سترگ را شنیده اند، چگونه است که چنین خبر سهمگینی به این دیری به شما رسیده و این گونه عزاداری می کنید؟ کنایه از این که شما بیچارگان باید به خود بپردازید.پس عزا بر خود کنید این خفتگان/زان که بدمرگی است این خواب گرانگویی این که همه مردمان که در اینجا به رمز مردم حلب را تمثیل می کند. در خوابند و کورند و کرند و ندانسته اند که سیدالشهدا(ع) چرا قیام نموده و چگونه مظلومانه با دژخیمان قدرت طلب نبرد کرده حسین بن علی(ع) می داند که در یک جنگ نابرابر و با آن هجرت شگفت انگیز که همه خانواده اش را همراه برده است، احتمال مرگ هم هست. اما این کالبد خاکی چه ارزشی می تواند داشته باشد، در صورتی که انسان در باتلاقی از کثافت و عفونت ستم و تباهی و فساد و قدرت طلبی و ریاست خواهی گرفتار باشد و نااهلان و بی خردان بر او چیره باشند؟!بنابراین حسین بن علی(ع) آن قیام خونین را بر می گزیند تا سرمشق همه حق طلبان و آزادیخواهان باشد.پس اینک چرا گریه و نوحه سر می دهید، ای خفتگان بیدارنما؟! پس عزا بر خود کنید ای خفتگان! ز آن که بد مرگی است این خواب گران روح سلطانی ز زندانی بجست جامه چه دراییم و چون خاییم دست؟ چون که ایشان خسرو دین بوده اند وقت شادی شد چو بشکستند بند اما این کالبد خاکی چه ارزشی می تواند داشته باشد، در صورتی که انسان در باتلاقی از کثافت و عفونت ستم و تباهی و فساد و قدرت طلبی و ریاست خواهی گرفتار باشد و نااهلان و بی خردان بر او چیره باشند؟!مولانا در این ابیات فوران روح انسان بزرگی را ترسیم کرده که طاقت آن همه انرژی های عظیم و طاقت سوز را ندارد و قالب تن را می شکند و پرواز می کند و به جایگاه اصلی خود می رود که تا پیشتر در آنجا به سر می برده. سوی شادروان دولت تاختند کنده و زنجیر را انداختند روز ملک است و گش و شاهنشهی گر تو یک ذره از ایشان آگهی ورنه ای آگه، بروبر خود گری زان که در انکار نقل و محشری بر دل و دین خرابت نوحه کن پشتدار و جان سپار و چشم سیر(1) پرسش اصلی مولانا این است که ای مردمان ماتم زده که شنیدید و دیدی که پادشاهی بزرگ و امامی راستین در مقابل ستم جباران و گردنکشان، همه چیز مادی خود را فدا کرد تا تاریخ پس از آن، او را گواه مظلومان و دادخواهان بداند؛ چنان که خود گفته است "و لکم فی اسوه" یعنی برای شما در من نمونه ای از یک انسان کامل است که انسان کامل به دریای آرام و بی کران رسیده است. جایی که خلوتگه راز بسیاری از شگفتی های جهان آفرینش است. از دید مولوی ، حسین (ع) کسی است که تا اندازه ای به زندگی ارج می نهد که عدالت و انسانیت و شرافت را برای انسان محفوظ بدارد و نیز به این نوع مرگ، مرگی که از روی عشق – این کلمه ناشناخته و مرموز – انتخاب شده است، ارزش می گذارد. شاید کسانی از مرگ می ترسند که فکر می کنند عمری را به بطالت گذرانده اند و حالا اگر حساب و کتاب و قیامتی باشد و پیامبران وعده درست داده باشند، با آنان چه معامله ای خواهد شد؟! اما مرگ برای کسی که بر فکر ومغز و نفس خود مسلط است و بایدها و نبایدها را به اشراق و ریاضت کشف کرده، آرزو و دلخواه اوست. بی دلیل نیست که تا تیغ بر فرق ولی خدا فرود می آید، آوای شگفت و دل انگیز "فزت و رب الکعبه" را سر می دهد؛ آری او رستگار شده است. زیرا که در دنیای حس و طبیعت واقعی آنچه باید بی کم و کاست بکند، کرده است. بنابراین هیچ هراسی از مرگ نداد، زیرا از آغاز دریافته که مرگ حتمی است و نمی توان از آن گریخت. او پیشتر پندارهای منفی دنیوی را از صحنه ذهن روفته و فهمیده که مرگ و زندگی همزاد هم اند و خود گفته است که ای مردمان خداوند را فرشته ای است که هر روز فریاد می زند: (لدوللموت وابنوا للخراب) متولد شوید برای مردن و بسازید برای خراب شدن. آن که مردن پیش چشمش "تهلکه" ست امر "لا تلقوا" بگیرد او به دست و آن که مردن پیش او شد فتح باب "سارعوا" آید مر او را در خطاب(دفتر سوم)بی دلیل نیست که تا تیغ بر فرق ولی خدا فرود می آید، آوای شگفت و دل انگیز "فزت و رب الکعله" را سر می دهد؛ آری او رستگار شده است. زیرا که در دنیای حس و طبیعت واقعی آنچه باید بی کم و کاست بکند، کرده است. بنابراین هیچ هراسی از مرگ نداد، زیرا از آغاز دریافته که مرگ حتمی است و نمی توان از آن گریخت.البته این امر ساده نیست و بایستی ژرف در گفتار بزرگان بویژه در نهج البلاغه و مثنوی و از همه مهم تر در قرآن مجید نگریست. در رخت کو از می دین فرخی؟ گر بدیدی بحر کو کف سخی؟ آن که جو دید، آب را نکند دریغ خاصه آن کاو دید آن دریا و میغ(دفتر ششم)باید اعتراف کنیم که مولوی با دانایی و آگاهی دردها و درمان ها بشری را طرح کرده است. بویژه پیرامون مرگ سخنان جاندار گفته است که:"گر بریزی بحر را در کوزه ای/چند گنجد، قسمت یک روزه ای"اشارتی به گفتار مولانا از "فیه مافیه" حسن ختام است که فرمود: سخن اندک، همانند آن ماند که چراغی افروخته، چراغی ناافروخته را بوسه داد و رفت، این برای او بس است، او به مقصد رسید.(1) توضیح بسیار مهم : در حکایتی که خواندید در نهایت مولوی نتیجه می گیرد که برای شهادت امام حسین علیه السلام باید شادی کنیم چرا که ایشان و یارانشان به آرزوی خود رسیدند . بر هیچ محب شیعه و صاحب عقیده ای پنهان نیست که علت اقامه عزای ما برای امام حسین علیه السلام وصال ایشان به محبوب ازلی نیست چراکه ایشان به واسطه عصمت و ولایت در بدن مادی خود نیز در اوج وصل و ارتباط صریح و ناب روحانی با معبودشان بوده اند چیزی که متصوفه به علت بهره نبردن از مکتب اهل البیت علیهم السلام قادر به درک ان نبوده و هر وصالی را در نهایت منوط به سلوکی خاص می دانند و همین پذیرش عصمت را برای آنان دشوار می کند . اگر ما برای امام حسین سلام الله علیه عزا داری می کنیم برای ذبح ارزش های اسلام به دست به ظاهر مسلمانان و مظلومیت حقیقت مطلق در برابر تزویراست . سیدحامد علویتنظیم برای تبیان:زهره سمیعی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]