محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855366826
درآمدي بر شكلگيري انقلاب اسلامي
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
درآمدي بر شكلگيري انقلاب اسلامي نويسنده:عباس عبدي چكيده: چكيده: چهارچوب مفهومي يا ابعاد نظريه پژوهشي درباره انقلاب ميتواند در حوزهاي بسيار گسترده و وسيع مطرح شود، اما در این مقاله درصدد طرح چهارچوب مفهومي گسترده و وسيع انقلاب نيستيم، بلكه به طور مختصر عواملي كه باعث شكلگيري انقلاب اسلامي شده است مورد بررسي قرار ميگيرد. به این دليل تنها تا حدودي به بررسي تئوريهاي مربوط به انقلاب ايران و علت بروز آن ميپردازيم. در اين زمينه به ويژگيها و استراتژي انقلاب و نقطه مقابل آن يعني رژيم شاهنشاهي، نقش امام خميني و عملكرد شاه، وابستگي رژيم به غرب و... ميپردازيم. البته مطالعه حاضر صرفاً توصيفي است و نيازمند ابعاد نظري به مفهوم رايج در پژوهشهاي اجتماعي نيست و اين مطلب نيز جهت تشحيذ ذهن و ورود مناسبترآن به بحث ارائه شده است. كليدواژگان: درآمدهاي نفتي، استراتژي انقلاب، وابستگي، نهادهاي مذهبي، تحولات اجتماعي اقتصادي. مقدمه براي درك واقعيت رخ داده در سال 1357 بايد تحولات ايجاد شده در مقطع زماني 1332 به بعد را در ساختار رژيم و ساختار اجتماعي جامعه و جريان مذهبي به خوبي واكاوي كرد تا از خلال آن به درك نسبتاً روشني از انقلاب و فهم نظريات امام خميني به عنوان رهبر انقلاب نايل آمد. در تحليل انقلاب اسلامي هميشه با اين مشكل مواجه هستيم كه صاحبنظران برحسب عادت به گذشته كوشيدهاند كه اين واقعه را در قالبهاي تئوريك كلاسيك تحليل و ارزيابي كنند، و از اين رو است كه به درك واقعيت آن نايل نيامدهاند. ميلاني اين مشكل را بدين صورت بيان ميكند: بسياري از فرضيههاي كوتهبينانه [تأكيد بر مدلهاي غربي توسعه و يا مدلهاي ماركسيستي] بر مطالعات ايرانشناسي نيز تأثير گذاشته بود. به عنوان نمونه، در سال 1972 جيمز بيل در همنوايي با بسياري از ديگر كارشناسان اعلام كرد كه طبقه مياني، بزرگترين تهديد براي رژيم پهلوي به شمار ميرود و رسم بر اين شده بود كه چپگرايان و گروههاي مليگرا را به عنوان كارگزاران اصلي ايجاد تغييرات انقلابي در ايران به شمار آورند. اسلام، به ندرت به عنوان يك نيروي سياسي، مطرح ميگرديد (ميلاني 1381: 42 ـ 41). برخي از صاحبنظران هم، مثل اسكاچيول، در تحليل انقلاب ايران مجبور شدهاند كه از قواعد تحليل مرسوم عدول كرده و آن را تحت عنوان «مورد منحصر بفرد» از شمار تئوريهاي كلاسيك خارج كنند (فوران 1377: 532). بنابراين، در این نوشتار تلاش ميشود كه ابعاد انقلاب اسلامي، فارغ از الگوهاي مسلط تئوريك در تحليل انقلابها، مورد بررسي قرار گيرد و از اين ابعاد تنها در حد محدود سخن به ميان آيد. اهم اين ابعاد عبارتند از: 1. وابستگي وابستگي رژيم گذشته به دو مقوله در سرنوشت آن تأثيري تعيينكننده داشت. وابستگي اول رژيم به غرب (به طور عام) و به ايالات متحده امريكا (به طور خاص) بود. اين وابستگي كه پس از كودتاي 28 مرداد روز به روز افزايش مييافت در سالهاي قبل از انقلاب به حدي رسيد كه مقامات امريكايي هم آن را بالقوه خطرناك دانستند. اين وابستگي را كدي چنين توصيف ميكند: اولين تحولي كه پس از كودتاي 28 مرداد سال 1332 رخ داد و همچنان در 25 سال حكومت ديكتاتوري شاه اهميت خود را حفظ كرد، اين بود كه ايالات متحده كه در سالهاي اول پس از جنگ دوم در امر كنترل و نفوذ بر ايران با انگليسيها مشاركت چندان با ثباتي نداشت، اكنون به قدرت خارجي حاكم در ايران تبديل شده بود. از نظر كدي دومين تحول عمده هم مرتبط با تحول اول بود، زيرا مشاركت ايالات متحده در سرنگوني مصدق و حمايت دائمي آن دولت از شاه، اين اميد را كه ايالات متحده ممكن است از فكر ايجاد يك دولت مردميتر در ايران حمايت كند، تضعيف مينمود. (كدي 1377: 218-217). روند اين وابستگي در دهه هفتاد ميلادي به سرعت اوج گرفت. در این راستا كافي است كه به روند تحول آمار و ارقام معاملات نظامي دو طرف و نيز تعداد امريكاييهايي كه در ايران زندگي ميكردند توجه شود: 1. فروش و كمكهاي نظامي ايالات متحده به ايران (ميليون دلار): سال فروش اهدايي جمع 1965 0 1/49 1/49 1970 7/128 5/0 2/129 1975 1006 0 1006 1977 2425 0 2425 1978 1907 0 1907 1979 925 0 925 ( استمپل 1377: 102) 2.تعداد امريكاييان در ايران: سال تعداد 1971 9087 1975 19134 1977 42145 1978 53941 (استمپل 1377: 111) واضح است كه اين ارقام نشاندهنده رشد سريع وابستگي ايران به ايالات متحده است. اين تحول در دهه هفتاد به دليل وابستگي ديگر ايران به درآمدهاي نفتي بوجود آمد و آثار و عوارض خاص خود را ايجاد كرد. اين واقعيت را كاتوزيان بدين صورت توضيح ميدهد: با اتكا به درآمدهاي نفتي سياست توسعه اقتصادي كشور مبتني بر فعاليتهاي سرمايه بر شد كه با كمبود نهادههاي داخلي از جمله نيروي كار ماهر مواجه شد و با تأمين اين نيروها از خارج در كشورهايي چون ايران اين باور بوجود آمد كه كشور به دست قدرتهاي غربي افتاده است (كاتوزيان 1377: 105). بنابراين ميتوان گفت كه وابستگي رژيم گذشته به ايالات متحده به شكلي منجر به تضعيف آن در داخل هم شد. زيرا شاه به دليل اين اتكا نوعي مصونيت براي خود تصور ميكرد. اما، وي حساسيتهاي داخلي را نسبت به اين واقعيت ناديده گرفته بود. همچنين، مشكل ديگر اين وابستگي وقتي نمايان شد كه وضعيت شاه وابسته به تغييرات سياست در داخل امريكا شد و از اين رو وقتي كه كارتر در انتخابات پيروز شد، به ناچار شاه نيز تحت تأثير اين تغيير قرار گرفت و مجبور شد سياست داخلي خود را تغيير دهد. در حالي كه اگر چنين وابستگي را نداشت، قضيه به نحو ديگري رقم ميخورد. وابستگي ديگر رژيم شاه كه از اهميت بسزايي برخوردار بود وابستگي آن رژيم به درآمدهاي نفتي بود. این وابستگي، بويژه، در دهه پاياني حكومت اين رژيم نقش برجستهاي يافت و موجب تشديد وابستگي قبلي نيز شد. آمار، بيانكننده چنين امري است: 3. درآمدهاي نفتي در ساختار توليد و بودجه رژيم شاه سال ارزش افزوده نفت (ميليارد ريال) درصد درآمدهاي نفتي از كل درآمدهاي دولت درصد از توليد ناخالص داخلي 1338 29 - 7/9 1342 7/43 7/47 0/12 1346 4/86 1/44 9/15 1350 1/197 5/57 6/21 1354 7/1264 1/77 3/38 1356 7/1619 5/72 3/31 (سازمان برنامه، 1373) مشاهده ميشود كه با گذشت زمان سهم نفت و درآمدهاي مربوط به آن به سرعت رو به فزوني مينهاد. اتكاي به نفت و درآمدهاي سرشار آن، نوعي نظام غنيمتي را بر جامعه ايران حاكم كرد. چنين نظامهايي از نظر برخي افراد داراي سه وجه به هم پيوسته است: وجه اول آن نوع خاصي از درآمد است كه در اين مورد رانت نفت مدّ نظر است. وجه دوم شيوه خاص در مصرف اين درآمد است كه در عمل انواع بخششها را شامل ميشود. وجه سوم عقلانيت همراه آن دو است. عقلانيتي كه رانتينه است و در تضاد با عقلانيت توليدي است (جابري 1384: 73). اين عقلانيت رانتينه در تصميمات شاه به خوبي هويدا بود، و كليت استراتژي توسعه، طي دهة منتهي به انقلاب، از درآمدهاي نفتي و عقلانيت متناظر با آن متأثر بود. به بيان دقيقتر ميتوان گفت كه توسعه كشور متغيري وابسته از درآمدهاي نفتي بود، زيرا: از آنجا كه دولت، دريافتكننده و هزينهكننده درآمدهاي نفتي است، تمامي سياستها و متغيرهاي عمده اقتصادي ــ يعني استراتژي توسعه، مصرف بخش عمومي و بخش خصوصي، سرمايهگذاري بخش عمومي و بخش خصوصي، تكنولوژي انتخابي، توزيع درآمد، تغيير ساختاري، ساختار اشتغال و دستمزدها، نرخ تورم و غيره ــ بستگي به اندازه و تركيب هزينهكرد درآمدهاي نفتي داشته است (كاتوزيان، 1377: 104 ـ103). البته در همان زمان عدهاي خوشبينانه تصور ميكردند كه بهبود وضع اجتماعي و اقتصادي، در نهايت، زمينهساز تحول دموكراتيك خواهد شد، اما هانتينگتون با نقد اين عقيده در مورد توسعه اقتصادي متكي به درآمدهاي نفتي معتقد است كه: برخي معتقد بودند كه افزايش درآمدهاي ايران به مرور موجب دموكراتيك شدن ساختار سياسي هم خواهد شد، اما روشن است كه اين افزايش درآمد وقتي كه از فروش نفت (يا احتمالاً ديگر منابع طبيعي) بدست ميآيد چنين خاصيتي ندارد، و درآمدهاي نفتي عايد دولت ميشود. در نتيجه بر قدرت بوروكراسي دولت ميافزايد، زيرا نياز آن را به گرفتن ماليات از ميان ميبرد و يا آن را كاهش ميدهد. افزون بر آن دولت احتياج پيدا نميكند به مايحتاج ضروري مردم كشورش ماليات ببندد. هر قدر سطح اخذ ماليات پايينتر باشد اعتراض مردم كمتر خواهد بود. يك شعار سياسي ميگويد: «هيچ مالياتي بدون اعتراض نيست» (هانتينگتون 1373: 75). طبيعي است كه چنين وضعي به انفعال مردم و قطع رابطه كاركردي مردم و حكومت ــ كه شرط لازم دموكراتيزاسيون است ــ منجر شد و آن انتظار خوشبينانه را برآورده نكرد. نكته مهمي كه به ذهن خطور ميكند این است كه علت رويگرداني و نارضايتي مردم از رژيمي كه متكي به ماليات نيست چه ميتواند باشد. برخي بر اين عقيدهاند كه احتمال دارد اينگونه رژيمها به دليل عدم اخذ ماليات، نارضايتي كمتري را فراهم كنند، اما دو دليل ديگر باعث ايجاد نارضايتي ــ حتي به صورت انفجاري ــ ميشود: دليل اول اينكه اينگونه رژيمها به دليل مستغني بودن از ملت، رفتار تحقيرآميزي نسبت به آنان دارند و این تحقير منشأ نارضايتي مردم ميشود. دليل ديگر آنكه درآمدهاي مذكور دائمي و ثابت نيست و در مقاطعي كه اين درآمدها كم ميشود، مردم فشار زيادي را تحمل ميكنند و نارضايتي به انفجاري عظيم تبديل ميشود. در مجموع ميتوان گفت كه درآمدهاي نفتي در بودجه دولت اثرات مخرب خود را بر جاي گذاشت. از يك سو، مانع شكلگيري جامعه مدني به ويژه طبقه متوسط شد و از سوي ديگر، به تضاد ميان نوسازي اقتصادي و سياسي، بالا بردن انتظارات عمومي، وابستگي به بازار جهاني، برونزا شدن اقتصاد، تشديد فاصله طبقاتي و حجيم شدن دولت، ناكارآمد شدن صنايع و توليد ... و در نهايت، نيز به بيماري هلندي منجر شد. از نظر فوران درآمدهاي نفتي در كنار ماشين سركوب، ديوانسالاري و نظام حزبي، يكي ديگر از نهادهاي ديكتاتوري سلطنت پهلوي بود: اهميت آن [نفت] وقتي است كه متوجه شويم درآمد نفت ايران در سال 1322 فقط 5/22 ميليون دلار بود ولي در سالهاي پايان سلطنت پهلوي يعني سال 1356 با هزار برابر افزايش به 20 ميليارد دلار رسيد. (فوران 1377: 462 ـ 463). در اين سال نفت 38 درصد توليد ناخالص ملي، 77 درصد درآمد دولت و 87 درصد ارز خارجي كشور را تأمين ميكرد. ايران به مفهوم واقعي كلمه به درآمد نفت وابسته بود و اقتصاد نيز تا حدود زيادي به دولت وابسته بود (فوران 1377: 464). در مجموع، به دليل اين دو وابستگي (به نفت و به امريكا و غرب) بود كه شاه خود را بينياز از مردم خويش حس كرد و هر روز بيش از گذشته از بنيانهاي دروني جامعه و مردم فاصله گرفت و خودكامهتر شد. دكتر كاتوزيان ميكوشد كه با نوعي تقسيمبندي از 25 سال (1357-1332) پاياني رژيم شاه سازوكار تحول را بيشتر توضيح دهد: به طور معمول فاصله سالهاي 1332 تا 1357 يعني از كودتا تا آغاز انقلاب را دوره ديكتاتوري ميخوانند، اما در واقع بايد اين دوران را به دو دوره كوچكتر تقسيم كرد: سالهاي 1342-1332 كه حكومت هرچه ديكتاتورتر يا اقتدارگراتر ميشد و سالهاي 1357-1342 كه حكومت سرشتي خودكامه داشت. در ده ساله نخست پس از كودتا نه دموكراسي وجود داشت و نه هرج و مرج سياسي حاكم بود، بلكه شكل محدودي از حكومت قانون و مجلس ـ هرچند منتخب آزاد مردم نبود ـ كه هنوز نمايندگي برخي بخشهاي جامعه را برعهده داشت و از اختيارات مشخصي برخوردار بود و هنوز نشانههايي از آزادي بيان و مطبوعات و بحث و گفتگوي همگاني به چشم ميخورد. علت همه اينها آن بود كه رژيم هنوز پايگاهي اجتماعي مركب از زمينداران، دستگاه روحانيت، بلندپايگان ديوانسالاري، و بيشتر بخش كوچك ولي رو به رشد تجار نو، داشت... [در دوره دوم] حكومت سرشتي هرچه خودكامهتر يافت، حكومت فردي جاي ديكتاتوري معمولي را گرفت و طبق سنّت تاريخي، از جمله دوره دوم حكومت رضا شاه، دولت عملاً فاقد هرگونه پايگاه اجتماعي بود ـ حتي به رغم اين واقعيت كه انفجار درآمد نفت بر شمار گروههاي وابسته به دولت افزوده بود. (كاتوزيان، 1380: 203 ـ 202). اين چنين بود كه وابستگي به نفت و غرب منجر به بينيازي و استقلال از مردم و حتي طبقات اجتماعي شد. 2. تحولات اجتماعي و اقتصادي پرداختن به تمامي تحولات اجتماعي و اقتصادي دوران منتهي به انقلاب مستلزم بحث مفصلي است، اما برخي ابعاد اين تحولات به لحاظ درك مسائل منتهي به انقلاب اهميت دارد. طي سالهاي 1338 تا 1356 توليد ناخالص ملّي ايران به قيمت ثابت 6 برابر افزايش يافت. اين افزايش به قيمت جاري حدود 5/17 برابر است. اما طي اين مدت هزينه جاري دولت 41 و هزينههاي عمراني آن حدوداً 65 برابر شد كه از حجيم شدن دولت حكايت ميكند. اين اتفاق، بزرگتر شدن طبقه متوسط جديد را كه از چند دهه قبل آغاز شده بود، شدت بخشيد. طبقهاي كه در نتيجه پديده نوسازي پا به عرصه وجود مينهاد و جامعه روشنفكري هسته اصلي آن را تشكيل ميداد. يكي از آثار درآمدهاي نفتي گسترش آموزش نسبت به قبل بود، گرچه ايران به لحاظ سواد در پايان حكومت رژيم گذشته هنوز وضعيت نامطلوبي داشت و فقط47 درصد مردم باسواد بودند، اما گسترش تحصيلات متوسطه و دانشگاهي و رايگان شدن آنها موجب حضور افراد و گروههاي جديد در نظام آموزشي و عالي كشور شد كه تبعات خاص خود را در جريان انقلاب بوجود آورد. رشد جمعيت موجب تغيير ساختار سنّي جمعيت كشور شد، به طوري كه درصد گروههاي سنّي جوان را در كل جمعيت افزايش داد. از سوي ديگر، افزايش جمعيت مذكور عموماً در نقاط شهري رخ داد، به طوري كه جمعيت شهري طي يك دوره ده ساله قبل از انقلاب حدوداً 60 درصد افزايش يافت. اين رشد عمدتاً به شهرهايي با جمعيت بزرگتر تعلق داشت و قابل ذكر است كه در همان زمان، جمعيت روستايي بر جمعيت شهري تفوق عددي داشت و اندكي بيش از 50 درصد جمعيت ايران را روستاييان تشكيل ميدادند. در مجموع ميتوان گفت كه وضعيت متغيرهاي اصلي اجتماعي (سواد، شهرنشيني، ساخت سنّي) در آستانه انقلاب به گونهاي بود كه حدوداً در حداكثر واريانس خود قرار داشت و همين امر موجب كمثباتي جامعه ميشد (ر.ك. عبدي 1378). مجموعه شرايط مذكور، موجب بروز پديده حاشيهنشيني در شهرها شد، به ويژه آنكه درآمدهاي نفتي بيشتر به جيب افراد ثروتمندتر ميرفت و باعث توزيع نابرابر درآمد ميگرديد. اين نابرابري ابعاد متعددي داشت، طبق محاسبات بانك مركزي ايران كه توسط هاشم پسران در همان زمان انجام شد، ابعاد اين نابرابري به شرح زير بود: الف) ناهمساني درآمدها در مناطق روستايي و شهري طي تمام سالها رو به افزايش بوده است. (از سال 1338 به بعد) ب) درآمدها در مناطق شهري با نابرابري بيشتري نسبت به مناطق روستايي توزيع شده است. ج) ميان هزينه خانوارهاي روستايي و شهري فاصله بسيار وجود دارد كه اين شكاف در طي دوره مورد بحث عميقتر شده است. به طوري كه نسبت مصرف سرانه يك شهري به يك روستايي از 2/2 برابر در سال 1341 به 2/3 برابر در سال 1353 افزايش يافته است. د) ميان نقاط مختلف كشور از لحاظ برابري درآمدي فاصله بسياري وجود دارد... در سال 1351 توليد سرانه ناحيه مركزي كشور در حدود 6 برابر توليد سرانه ناحيه ساحلي و درآمد سرانه در تهران بيش از سه برابر متوسط ساير نواحي كشور شد (پيرامون ساخت و نقش رسانهها 1356: 354). اين ساختار درآمدي شديداً نابرابر كه ضريب جيني آن در سال 1347 برابر 4701/0 بود ــ و به خودي خود گوياي نابرابري زياد بود ــ در سال 1356 به رقم 5144/0 رسيد (سازمان برنامه و بودجه 1360: 15) كه معرف تشديد نابرابري بود. سياستهاي اقتصادي رژيم شاه در تشديد نابرابري به گونهاي بود كه يك بررسي آماري نشان داد كه هزينههاي دولتي در سال 1351 در مورد آموزش، تأمين اجتماعي، كشاورزي، بهداشت و غيره، در نهايت، به نفع گروههاي بالاي درآمدي بوده است. به طوري كه مثلاً در اين سال ميزان استفاده پايينترين گروه درآمدي از كليه برنامههاي آموزشي معادل 1913 ريال در سال بوده است. در حالي كه اين رقم براي خانوارهاي بالاترين گروه درآمدي بيش از ده برابر بوده است (سهرابي 1360: 23). بنابر يك گزارش منتشر نشده اداره بينالمللي كار، در سال 1972 / 1351، چنين توزيع نامناسبي باعث شده بود كه ايران در رديف كشورهايي با بيشترين ميزان نابرابري در جهان قرار گيرد (آبراهاميان 1377: 551). هنگامي كه اين مجموعه تحولات در كنار توسعه نامتوازن و بيبرنامه شاه قرار گرفت مجموعهاي عوارض و تبعات جدّي براي جامعه ايجاد كرد كه كمبود مواد غذايي، تورم، آلودگيهاي زيست محيطي، اغتشاش در زندگي شهري، كاستيهاي مهم زيربنايي چون جادهها و خاموشيهاي برق و... از آن جملهاند. تورم در ميان ساير مشكلات مذكور ملموستر و داراي آثار فوريتري بود. در دهه چهل، متوسط تورم سالانه كمتر از 2 درصد بود، اما از سال 1350 رشد فزاينده تورم را شاهديم، كه ابتدا به 5/5 و سپس به 5/6 و در سال 1352 به 13 و در سال 1353 به 5/16 درصد رسيد و در ادامه به رقم 25 درصد هم بالغ گشت. تورم كه پاشنه آشيل سياستهاي شاه بود، موجب واكنش وي گرديد و سياست تثبيت قيمتها و بگير و ببند بازاريها و كسبه را آغاز كرد. در حالي كه ريشه اين تورم در حجم نقدينگي بود كه در فاصله سالهاي 1350 تا 1356 از رقم 296 ميليارد ريال با 7 برابر افزايش به 2097 ميليارد ريال رسيد (سازمان برنامه 1373: 32). از سوي ديگر، هنگامي كه در سال 1356 اقدامات اقتصادي براي مهار تورم از سوي دولت آموزگار به اجرا گذاشته شد، اين امر زمينهساز افزايش بيكاري شد و معضلي بر معضلات قبلي افزود. شاه كوشيده بود كه با تقويت كمّي و كيفي طبقة متوسط جديد، طبقة متوسط سنّتي را تضعيف كند. به همين دليل مخالفتهاي طبقه متوسط سنّتي را پيشاپيش مسجل كرده بود، اما به دليل سياستهاي غلط اقتصادي و مشكلات پيش گفته و نيز به دليل عدم توسعه سياسي كافي (كه حتي پسرفت سياسي بود) نتوانست طبقه متوسط جديد را با خود همراه كند. از سوي ديگر، طبقه بالاي جامعه را نيز نسبت به خود بياعتماد و بدبين كرد، زيرا هنگامي كه در مواجهه با گرانفروشي قرار گرفت براي خوشايند افكار عمومي، برخي از افراد اين طبقه را «فئودالهاي صنعتي» ناميد و افرادي چون القانيان و وهابزاده را بازداشت كرد و در ساختار سياسي نيز با بركناري هويدا و نصيري تير خلاصي را بر همپيماني اين طبقه با رژيم خودش شليك نمود. طبقه پايين شهري شامل كارگران و مزدبگيران نيز به نحو ديگري دچار مشكل شدند. تورم و سپس بيكاري بيش از هر طبقه ديگري بر آنان فشار وارد ميكرد، ضمن اينكه آنان نميتوانستند خود را با تحولات پيشروي انطباق دهند. به همين دليل، برخلاف تصور شاه اين گروه به ويژه كارگران كه قرار بود از نظر شاه به دليل برخورداريهاي متعدد مثل بالا رفتن سطح دستمزدها، سهيم شدن در سود سهام كارخانجات و غيره، حامي رژيم باشند، بر اثر مواجهه با مشكلات جامعه به طور طبيعي در صف مخالفان رژيم قرار گرفتند. در روستاها هم وضع همين طور بود، اصلاحات ارضي مالكان و خوانين را تضعيف كرده بود و به جاي آنان دو گروه جديد در روستا نفوذ پيدا كرده بودند. از يك سو، دولت جايگزين شده بود و از سوي ديگر، روستاييان كه قبلاً تحت نفوذ مالكين و خوانين بودند از حوزة نفوذ آنان خارج شده و اين امر راه را براي حضور بيشتر روحانيون در ميان مردم باز كرد. روستاييان (اعم از خردهمالك، كمزمين و خوشنشين) نيز در حمايت از رژيم دچار مشكل شدند. اگرچه برخي از آنان، به دليل تملك زمين، در ابتدا نگرش مثبتي داشتند، اما در ادامه با عدم حمايت حكومت از سرمايهگذاري و توسعه كشاورزي و نيز باز كردن دروازههاي كشور بر واردات كشاورزي (طي يك دهه متوسط رشد سالانه 12 درصد در مصرف كالاي كشاورزي) به جرگة ناراضيان پيوستند چرا كه نفعي از توسعه اقتصادي نصيب كشاورزان صاحب زمين نشد. در مجموع، به دليل سياست حمايت از كشت و صنعتهاي بزرگ، كشاورزان سنّتي و دامپروران و عشاير ضربه خوردند و اين نيز موجب مخالفت آنان شد. البته روستاييان به يك دليل كلي ديگر كه همان توسعه نامتوازن به نفع شهرها و بيبهره بودن آنان از عوامل زير ساختي بود از وضعيت موجود ناراضي بودند. 3. ابعاد شخصيتي شاه هنگامي كه از نظامي استبدادي و خودكامه سخن ميگوييم كه انقلاب درصدد نفي و طرد آن است، به ناچار ميبايست به عقايد، گرايشها و رفتارهاي شخصي فرد حاكم نيز توجه كافي مبذول داشت. زيرا اگرچه زمينه اصلي بروز بحران در يك جامعه عناصر ساختاري است، اما نبايد فراموش كرد كه افراد قدرتمند نيز ميتوانند در تشديد يا تخفيف روندهاي بحرانزا نقش تعيينكننده داشته باشند و اينجاست كه شناخت ويژگيهاي رواني و رفتاري حكّام مثمر ثمر واقع ميشود. به طور خلاصه ميتوان گفت كه شاه فردي بسيار مغرور و متكبر بود. اما اين خصلت در شاه روي ديگري هم داشت. دكتر كاتوزيان در اين مود چنين ميگويد: برخي به ويژگيهاي شخصي شاه نيز اشاره ميكنند، و اين كه بعضاً تكبر ظاهرياش را پوششي براي مخفي كردن فقدان اعتماد به نفس او ميدانند، يا عناصري از خودشيفتگي مفرط را در شخصيت او ميبينند كه در اوضاع و احوال آثار خوب و بد خود را نشان ميدهد. (كاتوزيان 1380: 253-252). تركيب عدم اعتماد به نفس و غرور تبعات متعددي را در رفتار شاه ايجاد ميكرد، از جمله اينكه تمامي قدرت را در خود متمركز ميكرد و مسئوليت را به دوش ديگران ميگذارد. اكثر مقامات رژيم به اين نكته اشاره ميكردند، حتي خلعتبري، وزير خارجه شاه، به مقامات خارجي تأكيد ميكرد: «او صرفاً يك پيامآور است و در تمام موارد مهم و غالب امور كم اهميت شخص اعليحضرت تصميم ميگيرند» (استمپل 1377: 37). اين ويژگي موجب شد كه نظام اداري و سلسله مراتب مبتني بر رابطهسالاري شود و در برابر برتريجوييهاي شاه واكنشي نشان نميداد و همين امر موجب از كار افتادن اين نظام ميشد (استمپل 1377: 39). وابستگي تصميمات به يك فرد نظام را در مواقع بحراني انعطافناپذير و منفعل ميكرد كه كرد. همچنين، افرادي اطراف او جمع ميشدند و باقي ميماندند كه مشخصه اصلي آن عامليت فساد اداري و تبعيت كامل بود. خود بزرگبيني شاه به آنجا انجاميد كه خود را از مشورت و گفتگو با ديگران بينياز ميدانست. چنانچه پدرش افتخار خود را اين ميدانست كه هيچگاه با ديگران مشورت نكرده است، او نيز به همين سياق عمل ميكرد و هويدا اين خصلت وي را در گفتگو با سفير انگليس چنين خلاصه ميكند كه تعريف شاه از گفتگو اين است كه من حرف ميزنم شما گوش كنيد. خود بزرگبيني شاه به نحوي بود كه اطرافيان نيز عظمت وي را (صادقانه يا غيرصادقانه) باور كرده بودند. از اين روست كه وزير دربار ميگويد: تنها تقصير شاه اين است كه در واقع به مردمش بيش از حد خوبي ميكند. ايدهها و انديشههاي وي آنقدر بزرگ و متعالي است كه قادر به دركشان نيستيم (آبراهاميان 1377: 515). با اين حال، خصلت ضعف شاه و عدم اعتماد به نفس وي نيز در مقاطع مهم، از جمله انقلاب، خود را نشان داد به طوري كه با اولين موج انتقاد امريكاييها قافيه را باخت و تصور كرد كه تصميم به حذفش گرفتهاند. ويژگي ديگر شاه اين بود كه كل كشور و حتي مردم را مايملك خود ميدانست، و به قول ابتهاج، رئيس سازمان برنامه، شاه هميشه ميگفت: من، پول من، نفت من، درآمدهاي من و معتقد نبود كه اين درآمدها مال مردم است (كاتوزيان 1377: 251). پدر شاه هم، چنين ويژگي را داشت. او با دزدي مقامات مخالفت ميكرد و حتي شديداً آن را سركوب ميكرد، اما غصب اموال مردم و هزاران روستا را از جانب خود دزدي نميدانست. فقدان اعتماد به نفس شاه موجب ميشد كه از دو چيز پرهيز كند: يكي قدرتمند شدن نهادها و ديگر قدرتمند شدن افراد. به اين دليل، شاه ميكوشيد به موازات هر نهادي، نهادي ديگر تأسيس كند تا قدرت در يك نهاد جمع نشود، و طبعاً اين امر موجب موازيكاري ميشد. در خصوص افراد نيز ميكوشيد كه ميان آنان اختلاف بيندازد و خود به عنوان پدر ملت و شاه بر فراز آن اختلاف به حل اختلاف اقدام كند و حلّال مشكلات معرفي شود. وي از طريق اين دو سياست تلاش ميكرد بين نخبگان اداري و نظامي و نيز نهادهاي اداري موازنه قوا برقرار نمايد و از اين طريق سطح نهادمندي سياسي در كشور پايين ماند و صرفاً انحصار سياسي وي و شاهمداري اصل پايهاي رژيم گرديد. يكي ديگر از ويژگيهاي شاه كه او را در وضعيت بحران بيياور نمود، لحن تهاجمي و تحقيركننده و گزنده وي بود كه عليه روشنفكران، روحانيون، بازاريها و حتي در اين اواخر عليه سرمايهداران به كار ميبرد كه موجب شكلگيري نفرتي بزرگ از وي نزد منتقدان و مخالفانش و حتي توده مردم شد. 4. تحولات مذهبي تحولات مذهبي در سالهاي منتهي به انقلاب اهميت زيادي دارد، زيرا انقلاب اسلامي دو وجه سلبي و ايجابي داشت: وجه سلبي آن در نفي شاه بود و اگر تنها همين وجه در جامعه شكل ميگرفت، شايد لزوماً به انقلاب منجر نميشد. اما، وجه ايجابي آن كه جايگزين كردن ارزشهاي اسلامي بود واجد اهميت فراوان است. اين تحول در دو بعد مفهومي و نهادي رخ داد كه هر كدام بخشي از مفهوم اسلام را در جامعه تقويت كردند. در بعد نهادي، گسترش منابع مالي طبقه متوسط سنّتي موجب تقويت منابع مالي نهادهاي مذهبي چون حوزه و روحانيت و مساجد و... شد. از سوي ديگر، اصلاحات ارضي برخلاف تصور اوليه رژيم، موجب تقويت حضور نهاد روحانيت در روستاها شد. به علاوه، مهاجرت از روستاها به شهرها و حاشيههاي شهري وسيع و گسترده بود، اما آنچه عموماً اين مهاجرين را به يكديگر و به مردم مبدأ مهاجرت متصل ميكرد، نهادهاي مرتبط با مذهب چون هيأتهاي مذهبي بود. در واقع، برخلاف بسياري از كشورهاي ديگر كه مهاجرت گسترده روستا به شهر موجب ذرهاي و حتي بيهويت شدن افراد و جذب بسياري از آنان در باندهاي خلاف و... ميشود، در ايران به دليل وجود نهادهاي مذهبي مهاجرت به شهر كمتر موجب قطع ارتباط فرد با ديگران شد و فرد در شبكهاي از روابط و نظارت اجتماعي مرتبط با ديگران باقي ميماند. به عنوان مثال: انجام يك تحقيق در ايام محرم و رمضان سال 1353 نشان داد كه بيش از 12300 هيأت مذهبي تنها در تهران تشكيل شده است كه غالب آنها از سال 1344 به بعد تشكيل يافتهاند و ابعاد گستردگي اين هيأتها به نحوي است كه بسياري از اصناف و گروههاي اجتماعي را در برگرفته است و تنها 1821 هيأت مذهبي و عزاداري در تهران از عناويني برخوردارند كه قابل توجه ميباشند: (اسدي 1355: 161). اسامي اين هيأتها در چهار مقوله ميگنجد: گروه اول اصناف (مثل آهنفروشان و...)، گروه دوم همشهريها و همولايتيها كه از اسامي روستاها تا شهرها و استانها را شامل ميشد (مثل بيرجنديهاي مقيم تهران)، گروه سوم دستجاتي بودند كه اسامي مذهبي مثل فاطميه، محبان حسين (ع) و... را انتخاب كرده بودند. دسته چهارم هممحلهايي بودند كه نام محل را بر خود نهاده بودند (مثل جوانان نازيآباد و...) كه در واقع مردم شهرها و حاشيه شهري در اين نهادهاي مذهبي كه محل تشكيل آنها مسجد، حسينيه يا منزل يا حتي كنار خيابان در چادرهاي موقتي بود متشكل و با يكديگر مرتبط ميشدند و از اين طريق هويتي يگانه كسب ميكردند، ضمن اينكه اين افراد به ياري و كمك يكديگر نيز ميشتافتند و حتي در امور عمراني محل يا مبدأ مهاجرت خود (مثل روستاها) فعال بودند و نوعي پيوستگي ميان شهر و روستا از خلال مذهب و نهادهاي مذهبي فراهم كرده بودند. تعداد مساجد نيز طي اين دوره افزايش يافت. تعداد مساجد كه در سال 1341 برابر 3653 باب بود در سال 1352 فقط در محدوده 233 شهر كشور برابر 5389 باب شد. در شهري چون تهران اين تعداد در سال 1340 برابر 293 باب بود ولي در سال 1351 به 700 باب رسيد. گرچه در بررسي ديگر در پايان سال 1354 تعداد 1140 باب مسجد شناسايي شده بود (اسدي 1355: 154). براي آنكه معلوم شود بهبود اوضاع اقتصادي چگونه موجب تقويت مالي نهادهاي مذهبي شد ميتوان از يك قرينه استفاده كرد. درآمد آستان قدس رضوي از نذورات مردم در طي سالهاي 1345 تا 1351 كه كمتر از 2 برابر افزايش يافته بود، از سال 1351 تا 1354 حدوداً 5/5 برابر شد (اسدي 1355: 158-157). تعداد طلاب قم در سال 1354 به حدود 18000 نفر، يعني سه برابر اين تعداد در سال 1340، رسيد. (اسدي 1355: 159). تكنولوژي نيز به كمك مذهب آمد و بلندگو و ضبط صوت و نوار، به ويژه نوارهاي قرآن و سخنراني و مداحي اهل بيت بازار گرمي را به خود اختصاص داد و حتي پاي آن به روستاها نيز باز شد. يكي ديگر از نهادهاي مذهبي كه در اين مقطع شكل گرفت و نقش قابل توجهي در پيوستگي مذهبي مردم داشت، صندوقهاي قرضالحسنه بود كه در آن وانفساي تورم و مشكلات مالي مردم، وامهايي هرچند اندك ولي بدون سود را به مردم ميداد و نوعي مقايسه با وضعيت بانكهاي حكومت كه براساس بهره وام ميدادند، ايجاد كرد. مجموعه اين نهادها موجب به هم پيوستگي طبقات متوسط سنّتي و پايين شهري و روستايي از خلال مذهب شد. اما طبقه متوسط جديد از طريق ديگري به مذهب رو كرد، گو اينكه آنها نهادهاي خاص خود را داشتند، اما از خلال نهادهاي مذكور نيز با طبقات سنّتي و پايين شهري نيز در ارتباط قرار گرفتند. ضمن اينكه تداخل اين دو طبقه كه عموماً هم درون خانوادههاي مشابه بودند، به نزديكي بيشتر آنان انجاميد. پس از قيام 15خرداد سال 1342، بياعتمادي و بياعتقادي نسبت به نگرشهاي پيشين در مبارزه با رژيم، نوعي گرايش جديد نسبت به اسلام بوجود آورد، گرايشي كه هم ميان طبقات سنّتي و روستايي مشهود بود و هم ميان طبقه متوسط شهري به چشم ميخورد. گرچه برداشتهاي اين دو طبقه تا حدودي متفاوت از يكديگر بود. گروه جديد از خلال انجمنهاي اسلامي دانشگاهي و كتاب و نشريات و برخي اماكن چون حسينيه ارشاد به تبليغ انديشه خود پرداخت كه در ميان آنان افراد معمم و مكلا چون مرحوم مطهري و طالقاني و نيز بازرگان و شريعتي وجود داشتند. به عنوان نمونه، در كل دهه 1342-1332 تعداد 567 عنوان كتاب مذهبي در ايران منتشر شده بود، در حالي كه اين تعداد در پنج سال 1346-1342 به 765 عنوان و در سه سال 1350-1348 به 755 عنوان و در سه سال 1352-1350 به تعداد 1695 عنوان بالغ شد. فارغ از قدر مطلق، سهم نسبي كتب مذهبي نيز افزايش يافت و از 1/10 درصد كل كتب منتشره در دهه 1342-1332 به 7/33 درصد در سال 1352 رسيد كه بالاترين عنوان در ميان كتابها در سالهاي 1351 تا 1354 مربوط به كتب مذهبي بود. در حالي كه در دهه 1342-1332 كتابهاي مذهبي داراي رتبه چهارم بودند. در پايان سال 1354، تنها در شهر تهران حدود 48 ناشر كتب مذهبي شناسايي گرديد كه از ميان آنها 26 ناشر فعاليت انتشاراتي خود را در ده سال اخير (1353-1345) با انتشار كتب مذهبي آغاز كرده بودند (اسدي 1355: 152-151) و اينها غير از كتابهاي زيادي بود كه به صورت قاچاق چاپ و منتشر ميشد. بنابراين اگر از منظري تحليليتر به قضيه نگاه شود، از يك سو، برخلاف تصور قبلي مبتني بر سست شدن پيوندهاي سنّتي در روستاها، به ويژه پس از اصلاحات ارضي، راه براي ورود و نفوذ روحانيون در روستاها هموارتر شد. آبراهاميان اين امر را چنين توضيح ميدهد: در دوره پس از مشروطه، قدرت و حوزه عملي روحانيون نه تنها از جانب روشنفكران شهري، بلكه توسط بزرگان روستايي كه ميتوانستند رعايا، اعضاي ايل و طايفه و اطرافيان خودشان را همچون گلههاي گوسفند به محلهاي رأيگيري بياورند، محدود شده بود. اما پس از انقلاب اسلامي [و عليالقاعده اندكي قبل از آن نيز] زمينه مناسبي براي فعاليت روحانيون وجود داشت، زيرا توسعه اقتصادي ـ اجتماعي اخير، پيوندهاي سنتّي ميان بزرگان و اطرافيان آنها، زمينداران و رعاياي آنها و اعضاي عادي و رؤساي قبايل را از ميان برده بود (آبراهاميان 1377: 661). همچنين، سركوب نهادهاي مرتبط با طبقه متوسط شهري از سوي رژيم موجب مساعدتر شدن زمينه براي تأثيرگذاري بيشتر نهادهاي مذهبي در جامعه شد. اگر در دوره قبل از كودتا، گروهها و صداهاي مخالف براي ابراز مخالفت، نهادهاي دموكراتيكي چون اتحاديهها، احزاب و وسايل ارتباطجمعي را مييافتند، در شرايط پس از كودتا و زير فشار سنگين دولتي اقتدارگرا، فضاي جديد سياسي براي ابراز مخالفت، در مساجد، مدارس علميه، بازار، دانشگاهها، سازمانهاي زيرزميني و گروههاي خارج از كشور شكل گرفت. اين تغيير مكاني كه در حوزه فعاليت سياسي پديد آمد، موجب غيرسكولار شدن سياست و حيات عمومي در دوره پس از كودتا شد. (ميرسپاسي 1384: 124). از سوي ديگر، در جامعهاي كه به شدت متحول بود، نياز به همبستگي گروهي و اجتماعي بيشتري وجود داشت و مذهب قالب بسيار مناسبي براي تحقق اين هدف بود: مذهب، احساس همبستگي گروهي و اجتماعي موردنياز جمعيت مناطق فقيرنشين و حلبيآبادها را فراهم كرد؛ همان احساسي كه آنها پس از ترك روستاهاي كاملاً همبسته و منسجم خود و وارد شدن به فضاي بيهنجار حلبيآبادهاي جديد بي در و پيكر از دست داده بودند... ساكنان اينگونه محلات شهري ــكه همگي دهقانان تازه بيزمين شده بودندــ مذهب را جانشين جوامع از دست رفتهشان قلمداد ميكردند، زندگي اجتماعي خود را با مساجد مربوط ميساختند و با اشتياق به سخنان روحانيون محلي گوش ميدادند... هجوم ناگهاني و بدون برنامه به شهرها در دهه 1350 نيز پايگاه اجتماعي روحانيون ايران را تقويت كرد. بدين ترتيب، نوسازي موقعيت يك گروه سنتي را بهبود بخشيد (آبراهاميان 1377: 660). عامل ديگري كه موجب تقويت گرايش به اسلام به ويژه در طبقه متوسط جديد شد، افول گرايشهاي چپ غيراسلامي است، زيرا ايدئولوژي چپ غيراسلامي در دهة 1350 با بحران جدّي مواجه شد و بر اثر بهبود روابط شوروي و چين با ايران، جذابيت گروههاي چپ در ايران از دست رفت (كدي1377: 273). پس از قيام سال 1342 و اصلاحات ارضي شاه تصور ميكرد كه نهاد مذهب و روحانيت در سراشيبي قرار گرفتهاند، اما علي رغم اينكه شاه ميخواست نهادهاي مذهبي را حذف و حتي تضعيف كند موافق به انجام چنين كاري نشد. تصوير و تحليلي را كه فريد زكريا از جهان عرب امروز ارائه ميدهد تقريباً ميتوان براي نظام شاه هم صادق دانست: جهان عرب يك كوير سياسي است، سرزمين بدون احزاب سياسي واقعي، بدون مطبوعات آزاد، و امكان اندك براي دگرانديشي، در نتيجه مسجد مكاني شد براي بحث سياسي. مسجد كه در جوامع اسلامي تنها مكاني است كه نميتوان جلوي آن را گرفت، جايي است كه تمام نفرت از حكومت و مخالفت با آن در آن انباشته شد و فزوني يافت. زبان مخالفت سياسي در اين سرزمينها زبان دين شد. اين تركيب دين و سياست در عمل به سرعت شعلهور ميشود (زكريا 1384: 168). وي در مقدمه علت گرايش به اسلام در منطقه را توخاليتر، بياعتناتر و سركوبگرتر شدن حكومتها دانسته و اينكه اسلامگرايان در اين دنياي متلاطم متغير به مردم احساس هدف و معنا ميدهند. چيزي كه هيچ رهبري در خاورميانه در پي آن نبود. در زمانهاي كه آينده نامشخص است اسلامگرايي، مردم را به سنّتي پيوند ميدهد كه از سردرگمي آنها ميكاهد (زكريا 1384: 167). با همه اين احوال شاه ميكوشيد كه مذهبيها را واپسگرا معرفي كرده و از اين طريق در تضعيف آنها بكوشد. اما اينكه عدهاي ميكوشيدند كه آگاهانه يا ناآگاهانه حركت اسلامي را جنبشي واپسگرا بنامند ــ و شاه در اين راه بيش از بقيه اصرار ميكرد ــ ناشي از عدم شناخت واقعي از حركت جامعه بود. ميرسپاسي تعبير خود را از واقعيت اين جنبش و در نقد ديدگاه مذكور به اين شرح خلاصه ميكند: به دنبال هويت اسلامي بودن، تداوم همان كوشش ملي براي همسازي با مدرنيته است؛ اين بار اما، از طريق اصلاحگري اسلامي (ميرسپاسي 1384: 124). اين تحليل پاسخ به يك معضل تاريخي ديگر در ارزيابي وضعيت ايران هم هست زيرا صعود فرهنگ و گرايش اسلامي در ايران و در ربع پاياني قرن بيستم و پس از يك دوره تحول اقتصادي و اجتماعي در ايران موضوعي بود كه بسياري را دچار مشكل نظري كرد. اين مسأله را آبراهاميان به اين شكل صورتبندي ميكند: نقش مهمي كه اسلام در انقلاب 1357 برعهده داشت، نه تنها تناقضي در تاريخ ايران بوجود آورد، بلكه در نگاه نخست به نظر ميرسد كه خط بطلاني بر اين نظريه رايج ميكشد كه نوسازي به دينزدايي و گسترش شهرنشيني به تقويت طبقات جديد و تضعيف طبقات سنتي ميانجامد. بنابراين پژوهشگر با دو پرسش مرتبط رو به رو ميشود: چگونه ميتوان اين تناقض را تبيين كرد؟ و آيا انقلاب اسلامي اين نظريه مرسوم را كه نوسازي لزوماً به غير دينيسازي جامعه ميانجامد، رد ميكند؟ اين دو پرسش را ميتوان به گونه ديگري مطرح كرد: چرا انقلاب 1357 كه بيشتر محتوايي اجتماعي، اقتصادي و سياسي داشت، شكل ايدئولوژيكي كاملاً مذهبي به خود گرفت؟ و آيا عواملي كه شكل اسلامي به انقلاب دادند زودگذرند يا پايدار؟ (آبراهاميان 1377: 655-654). بخشي از پرسشهاي فوق را ميرسپاسي از اين منظر پاسخ ميدهد: جنبشهاي تودهاي كه بر گفتمان بازگشت به اصل استوار بودند، معمولاً در شرايط زير ــ كه شرايط بيشتر انقلابهاي قرن بيستم است ــ پديد آمدند؛ مدرنيزاسيون سريع و از بالا، رواج شهرنشيني و از بين رفتن سبكهاي سنتّي زندگي و بالاخره مغلوب سلطه نيرومند خارجي شدن. به هر حال اين جنبشها اغلب خود را در قالب يك هويت فرهنگي عرضه كردند. بايد به اين جنبشهاي «فرهنگي» به مثابه اشكال مهمي از مدرنيته، كه در زمانه ما پديد آمدهاند نگاه كرد. بيآنكه لازم باشد به گفتمانهاي سادهانگارانهاي در باب «احياي انگيزههاي قديمي» يا «فناتيسم مذهبي» متوسل شد، بايد سعي كرد جنبشهاي مزبور و علل پيدايش آنها را شناخت. (ميرسپاسي 1384: 222). از منظر ديگري هم به موضوع بيداري اسلامي پرداخته شده است. برتراند بديع هم بيداري اسلامي را اين طور توضيح ميدهد كه در زماني كه همه ايدئولوژيهاي وارداتي كه از تجربه اروپا به وام گرفته شده، با شكست مواجه شدهاند، در مقابل تودهها چيزي جز اسلام باقي نميماند و در برابر دعوتگران نيز چيزي جز اسلام براي بسيج تودهها وجود ندارد (به نقل از جابري 1384: 23). درواقع، اين وجه انقلاب ايران (يعني اسلامي بودن آن) به تعبيري مهمتر از اصل وقوع انقلاب بود. به همين دليل، انقلاب ايران نه تنها در داخل بلكه در سطح بينالمللي هم علاوه بر تأثيرات سياسي و ژئوپليتيك، تأثيرات فرهنگي و فكري نيز داشت. از همين روست كه ميشل فوكو معتقد است كه «در سال 1978 اسلام افيون تودهها نبود، به اين خاطر كه روح يك جهان بيروح بود» و اين واقعه به لحاظ نظري و تئوريك عدهاي از جمله خانم اسكاچپول را به تجديدنظر در ديدگاه خود مجبور كرد تا آن را مورد منحصر به فرد تلقي كند و براي توضيح آن به مكانيسمهاي موردي گوناگوني متوسل گردد و اين مكانيسمها را در ماهيت دولت موجر و وجود ايدئولوژي بسيجگرانه و شبكه شهري اسلام شيعي جستجو كند و در اين راه، از الگوي دولتها و انقلابهاي اجتماعي بسي دور ميشود و نتيجه ميگيرد كه اين تنها انقلابي بود كه به طور عمد و به شيوهاي منسجم «ساخته شد» و اضافه ميكند كه در تعريف انقلاب اجتماعي، بايد دگرگوني ايدئولوژيهاي مسلط نيز گنجانده شود (فوران 1377: 532). 5. رهبري انقلاب در اينكه ويژگيهاي شخصي و جايگاه مذهبي امام خميني عامل مؤثري در پيروزي انقلاب هم در بعد سلبي يعني براندازي شاه و هم در بعد ايجابي يعني جمهوري اسلامي بود، تقريباً نوعي اتفاقنظر وجود دارد. اولين نكته در مورد امام خميني مسأله حركت از جايگاه مرجعيت شيعه است. وي به معناي واقعي از سالهاي قبل از دهه چهل فعاليت سياسي داشت. ايشان اولين پيام خود را در سال 1323 خطاب به ملت ايران تحت موضوع «دعوت به قيام براي خدا» در حدود چهل سالگي صادر كرد و در همان زمان نيز كتاب كشفالاسرار را در پاسخ به كتاب اسرار هزار ساله نوشت كه در واقع نوع جهتگيري سياسي را نشان ميداد، اما از اين تاريخ به بعد و با آمدن آيتالله بروجردي به قم هيچ اقدام علني و آشكار و حتي مكتوب سياسي را تا زمان حيات آيتالله بروجردي از وي مشاهده نميكنيم. اين مسأله دقيقاً به معناي پذيرش زعامت مرحوم بروجردي از سوي ايشان بود. اما هنگامي كه مرحوم بروجردي فوت كرد، ايشان وارد ميدان سياست شد، و همواره دو تجربة جنبش مشروطيت و جنبش ملّي شدن نفت را مدّنظر داشت. اولين درس اين بود كه به تصور آيتالله خميني تداخل بيش از حدّ فعاليت روحانيت و روشنفكران در جنبش مشروطيت و كم رنگ شدن مرزبنديها و احياناً تبعيت برخي از روحانيون از آنان، موجب بروز مشكل در سير جنبش مشروطيت شد. درس بعدي از جنبش ملّي شدن نفت و فعاليتهاي آيتالله كاشاني بود كه به تصور وي اين فعاليتها بدون ارتباط وثيق با حوزه و روحانيت بود و در نهايت به بيراهه و انحراف كشيده ميشد، و شايد يكي از علل مخالفت حوزه و مرحوم بروجردي با دخالت در سياست همين اقدامات سياسي روحانيون بيتوجه به مرجعيت قم بود. (ر.ك. رهنما 1384، فصول 2، 4، 5، 6 و 23 و...). اين نگرش آيتالله خميني را ميتوان عكس العملي نسبت به آيتالله كاشاني دانست كه امام بيشتر ترجيح دادند در مورد آن سكوت كنند و حتي بعد از انقلاب نيز از تأييد ايشان خودداري كردند. به نظر ميرسد كه در خط مشي كلي آيتالله خميني اين دو ويژگي بسيار بارز و قابل توجه است. در واقع بايد توجه كرد كه اين نگرش آيتالله خميني از جهت خنثيسازي فضاي عمومي در حوزهها نسبت به سياست نيز اهميت داشت، زيرا نبايد فراموش كرد كه در سال 1327 در حوزه اعلام كردند كه دين از سياست جداست و افرادي كه وارد سياست شوند خلع لباس ميشوند. (رهنما 1384: 69) و حتي دخول در سياست را حرام دانستند (رهنما 1384: 73). نكته اين بود كه كاشاني برخلاف مرحوم مدرس از موضع ديگري در سياست وارد شده بود، و صريحاً خود را رهبر مسلمانان جهان معرفي ميكرد، در حالي كه در واقع امر مرجع هم نبود، اما اين دوگانگي را نميپذيرفت. بنابراين آيتالله خميني تنها وقتي كه پا به ميدان مرجعيت گذاشت فعاليتهاي سياسي خود را آغاز كرد، و اين در حالي بود كه دهها سال در حوزههاي علميه نسبت به سياست سكوتپيشه كرده بود. به قول الگار، عليرغم آنكه در سراسر قرن بيستم مناسبات ميان علما و دولت حاد بود، اما بسياري از علماي برجسته اين قرن سكوت پيشه كردند. از سوي ديگر، گو اينكه هيچگاه جامعه ايران در اين قرن خالي از امكان بالقوه يك قيام اسلامي نبود، اما فقط اين آيتالله خميني بود كه توانست مضمونهاي از قبل موجود شهادت، نارضايتي مذهبي و آرزوي يك حكومت عادلانه را در چهارچوبي نيرومند و جامع هماهنگ كند (الگار 1375: 324). مقايسه امام خميني با سياستمداران ديگر نيز موجب بارز شدن وجه كاريزماتيك وي بود. همچنان كه آبراهاميان بيان ميكند: در دههاي كه به داشتن سياستمداراني بدگمان، سست عنصر، فاسد، بدبين و ناسازگار معروف بود، وي [امام خميني] همچون فردي درستكار، مبارز، پويا، ثابت قدم و مهمتر از همه فسادناپذير پا به ميدان گذاشت (آبراهاميان 1377: 655). يكي ديگر از ويژگيهاي مهم امام خميني وارد نشدن در مسائل اختلافي و كوشش براي جمع كردن همه نيروها زير چتر مبارزه با شاه بود. خودداري وي از ورود به مسائل تجزيهكننده صفوف جامعه براي اتحاد بيشتر همه نيروها از خصوصيات بارز ايشان است و ايشان آنقدر به اين موضوع توجه داشت كه حتي در صحبتهاي خصوصي نيز ميكوشيد كه هيچ حمله و مطلبي دال بر محكوم و رد كردن يكي از افراد يا اقشاري كه بالقوه ميتواند در صف مبارزه قرار گيرد، به زبان نياورد. اين خصلت امام، برخلاف خصلت شاه بود كه كاري جز دور كردن مردم و گروهها و اقشار از خودش نميكرد. وارد شدن در مسائلي چون ديدگاههاي شريعتي، قشر متحجر حوزه، جناح غيرانقلابي مرجعيت، و حتي غيرمذهبيها و كمونيستها، هر كدام ميتوانست در اتحاد و يكپارچگي مردم رخنه ايجاد كند كه ايشان از آن به طور جدّي پرهيز ميكرد. اين سياست به حوزه مسائل فكري هم تعميم داده شد. آبراهاميان اين سياست را بدين صورت خلاصه ميكند كه: دومين عامل تبيينكننده جايگاه برجسته امام خميني، هوشياري او به ويژه در رهبري طيف گستردهاي از نيروهاي سياسي و اجتماعي است. او طي پانزده سالي كه در تبعيد بود از اظهارنظر عمومي به ويژه دادن اعلاميه درباره مسائلي كه ميتوانست به رنجش و دوري بخشها و اقشار مختلف منجر شود، محتاطانه خودداري كرد، مسائلي مانند اصلاحات ارضي، نقش روحانيون، و برابري زن و مرد. بنابراين در انتقاد از رژيم بر مسائل و موضوعاتي انگشت ميگذاشت كه عامل نارضايتي همهجانبه بود... . از ديدگاه خرده بورژوازي وي نه تنها دشمن قسمخورده ديكتاتوري بلكه حاف�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 277]
صفحات پیشنهادی
درآمدي بر شكلگيري انقلاب اسلامي
درآمدي بر شكلگيري انقلاب اسلامي نويسنده:عباس عبدي چكيده: چكيده: چهارچوب مفهومي يا ابعاد نظريه پژوهشي درباره انقلاب ميتواند در حوزهاي بسيار گسترده و وسيع ...
درآمدي بر شكلگيري انقلاب اسلامي نويسنده:عباس عبدي چكيده: چكيده: چهارچوب مفهومي يا ابعاد نظريه پژوهشي درباره انقلاب ميتواند در حوزهاي بسيار گسترده و وسيع ...
درآمدي بر وضعيت وبلاگهاي مهدويت
بر همگان مبرهن است كه انقلاب شكوهمند اسلامي ايران به رهبري امام خميني(س) و ادامه همان ... خامنهاي – مدّ ظله العالي – نقش بسزايي در شكلگيري و توسعه اين گونه فعاليتهاي ...
بر همگان مبرهن است كه انقلاب شكوهمند اسلامي ايران به رهبري امام خميني(س) و ادامه همان ... خامنهاي – مدّ ظله العالي – نقش بسزايي در شكلگيري و توسعه اين گونه فعاليتهاي ...
آسیبشناسی انقلاب اسلامی
آسیبشناسی انقلاب اسلامی نويسنده:حسن بنیانیان مقدمه منظور از آسیب شناسی در این ... شکل گیری این نظام اجتماعی با تحولات درونی و تعمیق پیوندهای سه عامل: 1. ..... بدین معنا که منابع درآمدی نفت این فرصت را فراهم ساخت که از طریق دلارهای نفتی ...
آسیبشناسی انقلاب اسلامی نويسنده:حسن بنیانیان مقدمه منظور از آسیب شناسی در این ... شکل گیری این نظام اجتماعی با تحولات درونی و تعمیق پیوندهای سه عامل: 1. ..... بدین معنا که منابع درآمدی نفت این فرصت را فراهم ساخت که از طریق دلارهای نفتی ...
دولت محبّت «شاخصههای حکومت زمینه ساز»
و همين مطلب كه اسلام مخالف و ناسازگار با خواستههاى ملتهاى گوناگون چون يهود و نصارا است، يهود و نصارا را با همه دشمنى كه با ..... درآمدي بر شكلگيري انقلاب اسلامي ...
و همين مطلب كه اسلام مخالف و ناسازگار با خواستههاى ملتهاى گوناگون چون يهود و نصارا است، يهود و نصارا را با همه دشمنى كه با ..... درآمدي بر شكلگيري انقلاب اسلامي ...
رشد 12 برابری مبادلات تجاری ایران با کشورهای اسلامی
رشد 12 برابری مبادلات تجاری ایران با کشورهای اسلامی وی تصریح کرد: ... در تولید داخلی، کسب درآمدهای ارزی، کاهش هزینههای تولید در سطح منطقه، افزایش تجارت ميان اعضا ... اوج عظمت مردم ایران و نفوذ محبت جهانی حضرت امام (ره) و انقلاب اسلامی در این کشور بود و ... وی با بیان اینکه شکل گیری همگرایی منطقه ای سبب یکپارچگی بیشتر ...
رشد 12 برابری مبادلات تجاری ایران با کشورهای اسلامی وی تصریح کرد: ... در تولید داخلی، کسب درآمدهای ارزی، کاهش هزینههای تولید در سطح منطقه، افزایش تجارت ميان اعضا ... اوج عظمت مردم ایران و نفوذ محبت جهانی حضرت امام (ره) و انقلاب اسلامی در این کشور بود و ... وی با بیان اینکه شکل گیری همگرایی منطقه ای سبب یکپارچگی بیشتر ...
رهبر معظم انقلاب به رئيس جمهور ابلاغ كرد سياستهاي كلي برنامه ...
11 ژانويه 2009 – رهبر معظم انقلاب به رئيس جمهور ابلاغ كرد سياستهاي كلي برنامه پنج ساله پنجم توسعه ... حضرت آيتالله خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي در نامهاي به رئيسجمهور، .... 1ـ25ـ حمايت از شكلگيري بازارهاي رقابتي. ... 1ـ 34ـ جبران نابرابريهاي غيرموجه درآمدي از طريق سياستهاي مالياتي، اعطاي يارانههاي هدفمند و ساز و كارهاي بيمهاي.
11 ژانويه 2009 – رهبر معظم انقلاب به رئيس جمهور ابلاغ كرد سياستهاي كلي برنامه پنج ساله پنجم توسعه ... حضرت آيتالله خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي در نامهاي به رئيسجمهور، .... 1ـ25ـ حمايت از شكلگيري بازارهاي رقابتي. ... 1ـ 34ـ جبران نابرابريهاي غيرموجه درآمدي از طريق سياستهاي مالياتي، اعطاي يارانههاي هدفمند و ساز و كارهاي بيمهاي.
بازنگری قیام اسلامی پانزده خرداد
بازنگری قیام اسلامی پانزده خرداد قیام اسلامی پانزده خرداد نهضتی خودجوش و مردمی بود که در ... زیرنفوذ امریکا را به منظور جلوگیری از شکل گیری جنبشهای اعتراض آمیز مردمی و ... اعلام اصول ششگانة انقلاب سفید و تصمیم به برگزاری همه پرسی برای تأیید آن ..... درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ، ترجمة احمد گل محمدی و محمدابراهیم ...
بازنگری قیام اسلامی پانزده خرداد قیام اسلامی پانزده خرداد نهضتی خودجوش و مردمی بود که در ... زیرنفوذ امریکا را به منظور جلوگیری از شکل گیری جنبشهای اعتراض آمیز مردمی و ... اعلام اصول ششگانة انقلاب سفید و تصمیم به برگزاری همه پرسی برای تأیید آن ..... درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ، ترجمة احمد گل محمدی و محمدابراهیم ...
مطالعات اسلام شناسی و شیعه شناسی در دانشگاه های کانادا
ادیان سرزمین های مقدس: درآمدی بر ادیان یهودیت، مسیحیت و اسلام و ریشه های این ادیان با ... این درس تاریخ دوران شکل گیری تمدن اسلامی در خاور میانه و عصر پیامبر، چهار خلیفه و .... اسلام؛ انقلابی در معیارها و ارزش های اخلاقی: سخنران: داود وارنسبی (Dawud ...
ادیان سرزمین های مقدس: درآمدی بر ادیان یهودیت، مسیحیت و اسلام و ریشه های این ادیان با ... این درس تاریخ دوران شکل گیری تمدن اسلامی در خاور میانه و عصر پیامبر، چهار خلیفه و .... اسلام؛ انقلابی در معیارها و ارزش های اخلاقی: سخنران: داود وارنسبی (Dawud ...
حسن روحانی:عده ای می خواهند با امنیتی کردن فضا،رقیبان راحذف ...
در طول این پنج سال با اینکه درآمدهای ما اعم از نفتی و غیرنفتی بی سابقه بوده است . هم قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سابقه نداشته و هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ...
در طول این پنج سال با اینکه درآمدهای ما اعم از نفتی و غیرنفتی بی سابقه بوده است . هم قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سابقه نداشته و هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ...
مهاجرانی گفت اسمش را بگذارید ماهان
او در گفتگویی با ویژه نامه سالگرد تاسیس ماهان نحوه تأسیس و شکل گیری ... توسعه را به چالش میکشاند و این واقعیت پس از انقلاب اسلامی در ایران حاکم شد. ... به طور مثال در بحث هواپیمایی ماهان همه درآمدها را صرف توسعه ناوگان کرده، تا مردم استفاده کنند.
او در گفتگویی با ویژه نامه سالگرد تاسیس ماهان نحوه تأسیس و شکل گیری ... توسعه را به چالش میکشاند و این واقعیت پس از انقلاب اسلامی در ایران حاکم شد. ... به طور مثال در بحث هواپیمایی ماهان همه درآمدها را صرف توسعه ناوگان کرده، تا مردم استفاده کنند.
-
گوناگون
پربازدیدترینها