تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 دی 1403    احادیث و روایات:  امام جواد (ع):اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846015043




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

وقفنامه موقوفات سيد حسن واقف


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
وقفنامه موقوفات سيد حسن واقف
وقفنامه موقوفات سيد حسن واقف نويسنده: رضا استادي مقدمه بيش از يک سال است که در فرصت‏هاي مختلف به تأليف و تنظيم شرح حال گسترده‏اي براي آيت‏اللّه‏ العظمي حاج شيخ محمدعلي اراکي، رحمة‏اللّه‏ عليه، اشتغال دارم. چون يکي از بخش‏هاي سي‏گانه اين کتاب درباره پدر و مادر آن بزرگوار است، بايد درباره ايشان تحقيقي به عمل مي‏آمد و اطلاعاتي گردآوري مي‏شد.آيت‏اللّه‏ العظمي اراکي به مناسبت‏هايي گفته بودند که مادر من از اولاد سيدحسن واقف است که قبر او در نطنز مزاري است داراي گنبد و بارگاه، و مورد توجه مردم آن سامان. شجره‏نامه اين مادر تا سيدحسن واقف و از سيدحسن واقف تا امام سجاد، عليه‏السلام، به خط آيت‏اللّه‏ العظمي اراکي موجود است.لازم بود براي کسب اطلاع بيشتر به نطنز سفر کنيم تا هم از نزديک آن مزار را زيارت کرده، هم از مطلعين آنجا پرس و جو نماييم و به آگاهي‏هاي خود بيفزاييم. توفيق اين سفر چند ماه پيش حاصل شد و «ره‏آورد سفر» چهار چيز بود:1. کتابي به نام ميراث فرهنگي نطنز شامل آثار تاريخي، آداب و سنت‏ها و تاريخ نطنز که امام جمعه محترم اين شهر به ما هديه کرد و بسيار جالب مي‏نمود. اين کتاب نتيجه سالها کوشش و مطالعه دانشمند محترم حضرت آقاي سيدحسين اعظم واقفي از نوادگان همان سيدحسن واقف است که از نظر نظم، ترتيب، گردآوري مطالب لازم، ارائه مدارک و جهات ديگر قابل ستايش است. (البته اين کتاب هفت جلد است و اين جانب فقط جلد اول آن را ديده‏ام)لازم مي‏دانم همين‏جا از سازمان ميراث فرهنگي و نيز از وزارت ارشاد بخواهم که زمينه چاپ شش مجلّد ديگر اين کتاب را فراهم سازند تا از اين راه از کوشش چند ساله يک مؤلف و محقق قدرداني شده باشد.2. با مؤلف گرامي کتاب که در تهران ساکن هستند از نطنز تماس گرفتم و از ايشان درخواست کردم که مقاله‏اي در شرح حال سيدحسن واقف براي درج در کتاب شرح حال آيت‏اللّه‏ العظمي اراکي(ره) بنويسند. شکر حضرت حق، مقاله نوشته شد و برايم ارسال داشتند.3. تصاوير و عکسهايي از مزار سيدحسن واقف و برخي آثار ديگر او فراهم گرديد.4.نسخه خطي وقفنامه سيدحسن واقف متعلق به سنه 857 هـ.ق که در اداره اوقاف نطنز نگهداري مي‏شود براي مدتي به رسم امانت گرفته شد که اينک منتشر مي‏گردد و اميد است از جهاتي سودمند باشد.از سيدحسن واقف شش اثر باستاني و ارزنده به يادگار مانده است:1. خانقاه حسينيه که در حقيقت مدرسه علوم ديني بوده نه خانقاه اصطلاحي درويشان. از اين خانقاه فقط «سردر» آن باقي مانـده و ديگـر قسمت‏ها از بيـن رفتـه است؛2. حمامي که فعلاً به صورت متروکه درآمده است و نهادهايي که مسؤوليت نگهداري اين قبيل آثار را دارند بايد به فکر آن باشند؛3. گنبد سبز که همان آرامگاه سيدحسن واقف و خاندان اوست که به صورت اصليش برقرار مانده و از مزارات شهر نطنز به شمار مي‏آيد. از سه اثر يادشده، همان‏طور که ملاحظه خواهيد کرد، در وقفنامه ياد شده است؛4. مسجد جامعه افوشته نطنز؛5. شربت‏خانه؛6. سورگاه؛از اين سه اثر از آثار سيدحسن واقف که تا زمان ما باقي مانده است در اين وقفنامه ياد نشده است. شرح خصوصيات اين آثار را بايد در کتاب حضرت آقاي سيدحسين اعظم واقفي بخوانيم.شرح حال اجمالي واقفسيدحسن واقف (786ـ 868 هـ.ق) از رجال دولتي و ديني و از ثروتمندان نيک‏انديش روزگار خود بود. او به واسطه موقوفات فراوان، پس از وفات، به «سيدحسن واقف» معروف شد. از خصوصيات زندگي و شرح حال او، جز آنچه از اين وقفنامه و برخي کتيبه‏هاي موقوفات و غيره استفاده مي‏شود، چيزي در اختيار نيست. خوانندگان گرامي براي آگاهي بيشتر به شرح احوال او مي‏توانند به کتاب يادنامه آيت‏اللّه‏ العظمي اراکي، ص111ـ126 رجوع کنند.خصوصيات نسخه وقفنامهطوماري است به طول 5 متر و 30 سانتي‏متر و عرض 30 سانتي‏متر، شامل 147 سطر 17 سانتي‏متري.خط: نستعليق.تاريخ کتابت: 857 هـ.ق.نسخه اصل ظاهراً مذهّب بوده و نسخه‏اي که در اختيار ماست عکس يکپارچه آن است.وقفنامه از نوع وقفنامه‏هاي موشّح است، يعني از کنار هم قرار گرفتن حرف اول هر سطر اين ابيات به دست مي‏آيد:انموذج اشراف سلف تاج دولسيد حسن آن معتصم حبل متينکرد از پي مرضات خدا وقف صحيحآن خانقه و روضه چون خُلد برينپس کرد بر آن خانقه و بعضي از اولاداملاک که در طيّ کتاب است مبينوالسلامهمان‏گونه که ملاحظه مي‏شود، اين سه بيت، به همراه عبارت «والسلام» شامل 139 حرف است که در آغاز 139 سطر از وقفنامه قرار گرفته و هشت سطر بقيه، چون در هر سطر چند کلمه بيشتر نوشته نشده، به حساب نيامده است.متن وقفنامهبسم‏اللّه‏ الرحمن الرحيمالحمد لک يا ذاالمنّ والشکر لک انت باق ما سواه (1) قد هلک (2)حمدي که شجره طيّبه آن در رياض جان انسان (3) / نشو و نما از زلال يقين و عرفان يافته... (4)، و شکري که قواعد بنيان رفيع الارکان آن در خطّه مبارکه/ محروسه عالم انسان به آلات طاعات و عبادات، تأسيس و ترصيص پذيرفته، حضرت خداوندي را که عاکفان حدائق تقديس/ و تمجيد، و واقفان مواقف تفريد و تجريد را، از موائد «اعدّت (5) لعبادي الصالحون (6)» طعام فرح‏بخش لذّت‏فزا، که/ ذائقه جان و مذاق جنان از التذاذ به آن در عين کامراني باشد، وظائف شبانروزي رساند./ جلّ شأنه و عمّ احسانه و عظم برهانه.آني که ز خوان جود انعامپرورده [اي] آدمي و انعامشاهان همه کاسه ليس جودتبر خاک‏فتاده سجودتراتب‏خورگان (7)خانقاهتجاروب‏کشان بارگاهتانت الذي اذاقنا حلاوة التحقيق، و هدانا الي قويم الطريق، صلّ علي محمد تاج الامم، و سراج الظلم،/ فخر الانام، و شرف الاسلام، خلاصة اولاد اسماعيل، الذي هدي بنور اللّه‏ الجليل الي نزول جبرئيل و ورود التنزيل/سلطان سرير عزّ و تمکينخورشيد سماء ملت و دينلعلّي شفي منک قلبي فانّها (8)شفاعتک العظمي... (9) کل علّةفانت الينا رحمة من الهناو نحن عطاش في بوادٍ نديّةتويي بر آدم و من دونه به روز جزافکنده سايه جود و گشاده دست عطااليک التجائي سيّدي و توجّهيو منک رجائي ان تکفّر زلّتيجواهر زواهر درود و سلام و تحيّت و اکرام، نثار روح مطهّر اين سيّد که ياد او مروّح بقاع صدور/ درويشان صادق الودادِ وافي الاعتقاد، و ارواح مقدّسه اهل بيت کرام که هر يک درّي از درج ولايت‏اند، و بر اصحاب او باد/و بعد چون بر مقتضاي لطافت زمان، شوراق عرفان از مشارق جان و جنان ابناء الزمان/ لامع و تابان است، و در هواي فتح ايقان، طاير بلند آشيان... (10) در طيران و جولان،/سرّ «رجال لاتلهيهم تجارة و لابيع عن ذکراللّه‏» (11)از مکمن «اللّه‏ الذي يرسل الرياح فتثير سحاباً فسقناه الي بلد ميت» (12)/ ياور ارباب فطنت و ذکاء و اصحاب خبره و دها (13) گشتههمه را روي، در حظيره قدسهمه را ديده بر حديقه حيّدست ارادتِ بي‏علت، گريبانِ جانِ اهلِ قابليت را با وجود انهماک (14) انسان در مشاغل نفسانيه و عوامل و شواغل/ حجب جسمانيه به جانب استمساک به عروه وثقاي التعظيم لامراللّه‏ و اعتصام به حبل متين الشفقة علي خلق‏اللّه‏، منجذب مي‏دارد/سرمايه دو عالم دريافتم به سوداسودم همين که يک ره سر بر ره تو سودمنجات جاوداني و حيات دو جهاني منوط بر اقدام و مربوط به اتيان به مؤدّاي اين کلمه جامعه است. و همچنانچه اين کلمه تمامي/ امهات و فروع ايمان و اسلام را حائز و جامع است، اقدام به بناي خيري که در آن، مفصل اين دو امر به تقديم رسانند/ ناچار جامع جميع خيرات و مبرّات خواهد بود.لاجرم چون جاذبه توفيق ازلي و هدايت لم‏يزلي،/ مقارن روزگار عالي جناب سيادت‏مآب، رفعت‏اياب مرتضيِ اعظم افخم، افتخار السادة والاشراف، زبدة آل عبدمناف،/ عون ملوک زمان، دستور اعاظم اوان، ناظم مصالح المسلمين، ملجأ الضعفاء والمساکين، کهف اولاد البتول، المقرون خيراته بحسن القبول،/ تاج الملّة والدين حسن (15) بن عالي جناب سيادت‏پناه مرتضيِ اعظم مغفور مبرور شهيد المشهور برفعة الشأن، و علّو النسب،/صاحب فتوّت به حسب، نقاوة اکابر السادة، مرضيّ‏الاخلاق والعادة، امير شرف الملّة والدين حسين بن جناب سيادت انتساب سعادت اکتساب،/مولي و مرتضيِ اعظم افخم، رفيع‏الشأن و عليّ المکان خلاصة الزمان، نقاوة الدّوران، شمس‏الدين محمد حسيني افوشته‏اي (16)، اعلي‏اللّه‏ تعالي شأن سيادته و رحم اسلافه،/ حائزين لمرضات اللّه‏، گشت و حفظاً لمراسم الاميرين و طلباً لسلامة الدارين، خانه‏اي را که از براي اقامت و سکناي خود اتيان/ به احداث آن نموده بود، و ابواب آن به رياض و بساطين گشوده، و آن را متضمن اماکن لطيفه و مساکن نظيفه و غُرَف عاليه و شُرَف ساميه ساخت؛/ لازالت معمورة في ظلّ بانيها:خانه‏اي ساخت آن چنان که جناندر نزاهت از او به رشک افتادمسکني شد که گوييا رضوانبر وي ابواب دار خلد گشادواقعه به قريه طيّبه افوشته از قراي مدينه نطنز، از/ توابع دارالامان اصفهان، مسبّل گردانيد و از تملک آن اعراض نمود و آن را موسوم گردانيد به «خانقاه حسينيه»/ يعني منسوب به حضرت سبط رسول، فلذة کبدالبتول، گوشواره عرش رحمان، جگرگوشه پيغمبر آخرالزمان، سرور شهدا،/ نوباوه باغ اصطفا، هادي الثقلين، بدر الخافقين، شمع سراي رسالت، بل خورشيد راه جلالت، معدن جواهر معرفت،/کافل مصالح امت.تويي شمع و پروانه اهل جهانبه سوي تو پويند پير و جوانروا نيست گفتن تو را شمع از آنکه هستي تو خورشيد و جان جهاندر اين حضرت، اين نيز گفتن خطاستکه خورشيد، سرگشته آن ضياستتويي نور تابنده ذوالجلالاز آن نور، کان را نباشد زوالثاني السبطين، امام الدارين، السيف الغاصّ (17) حسين بن علي بن ابي‏طالب، صلوات‏اللّه‏ عليهما، ما/ زهر انوار الزهرا و بهر (18) القمر في ليلة القمراء و وقف فرمود آن خانقاه را با بساطين متّصله به آن/ با توابع و لواحق و مضافات (سواي چهار صفّتين فوقاني و تحتاني و طنبي (19) تحتاني و طنبي فوقاني که در چهار صفّه تحتاني مفتوح‏الباب است واقع بر/ يمين داخلين در صحن خانقاه مذکور که چهار صفّه تحتاني و طنبي تحتاني با مطبخ دو طبقه که متّصل است به همين چهار صفّه، از واقف/ مشاراليه به تمليکي شرعي انتقال يافته به ولد ارجمند او، خلف اعاظم‏السادة، امير شرف‏الدين حسين، و چهار صفّه فوقاني با طنبي فوقاني/رفيع البناء و ايوان‏هاي فوقانيه و ضمائم و چهار صفّه که مطبخ آن است و ممرّ و مدخل، از او به سبط شريف او امير کمال الدين اسماعيل که در/ ضمنِ اين وثيقه اسم و نسب او مذکور خواهد گشت انتقال يافته انتقالي صحيح شرعي.)و همچنين وقف فرمود جناب واقف/، اعلي اللّه‏ شأنه، حمامي که بنا فرموده از براي رجال و نسوان با لطافت و نظافت/ تامّ، ذو نزاهت و طراوت، واقع به قبلي خانقاه مذکور متّصل بدان، با عامّه توابع و لواحق و مضافات و منسوبات/ خاصه آن، از اتون (20) و انبار و منجلاب (21) و مطرح رماد با دو پاتيلج (22) رويين يکي به وزن هفتاد من و يکي شصت من.و حدود ما/ ذکر من الموقوفات از خانقاه و بساطين و باغات و حمام موقوف منتهي است به باغ سيد محمدامير حسن، و باغ/ از آن سيد محمد علاء الدين. و زمين وقف و باغ ورثه علي تاج‏الدين و زمين خطا خاتون (23) عتيقه واقف و باغچه/ ولد واقف اعني امير شرف‏الدين حسين و اختاخانه (24) که تابع چهار صفّه اوست و شارع و کوچه و حمام و دو... (25) / قديم، بر ابناء السبيل از سادات و علما و صوفيه و فقرا و بر مجاوران آن خانقاه مذکوره/ ـ صينت عن النوائب ـ به شرط آنکه مجموع از اين جماعت مذکوره بر صفت حفظ مراسم دين شريف نبوي و شرع/ حنيف مصطفوي، علي واضعه الصلاة والسلام والتحية والاکرام، باشند و از ابتداع و ترک مروّت محترز و مجتنب باشند و بر عقائد حقه،/ يديمها اللّه‏ تعالي، ثابت و راسخ، و به شرط آنکه جمعي که نه از براي مصالح خانقاه و خدمت، آينده و رونده باشند در آن خانقاه/، حفّت بالانوار القدسية، زياده از اقامت مسافرين سکني نگيرند و توطّن و اقامت ننمايند مگر به مصلحت شرعيه متولي/ آن خانقاه.و همچنين باني (26) واقف مشاراليه، وفقه اللّه‏ تعالي للخيرات بتأييد اللّه‏ و حسن توفيقه، احداث نمود/ از براي «يوم لا ينفع مال و لابنون» از خالص مال خود بر اعالي کوهي که مشرف است بر افوشته و واقع است ميان افوشته و موضعي که/ نام آن«وشوشاد» (27) است و آن محل حکم موات داشته، واقع به شمال خانقاه مذکور، به جوار متبرک بابا شيخ‏علي (28)، جعله‏اللّه‏ من/ خلّص اوليائه، گنبذي سبز نزاهت کرا، رفيع البناء صافي الهواء مؤسس الارکان مشيد / الجدران.قاعده‏اش قائمه‏گير سَمکقائمه‏اش زاويه‏گير فلکهيکل مخروطي او همچو گلمشعله خانقه آب و گلنوّره اللّه‏ تعالي بالانوار القدسية، و آن را مقبره و مدفن اولاد و احفاد خود گردانيد، و ساحت آن را قرارگاه/ قرّاء قرآن مجيد که هر روز در آنجا، کما سيذکر، به تلاوت کلام بزرگوار قيام نمايند ساخت، بعد جعله/ هذه موقوفة و محبوسة عليهم لاجل ذلک وقفاً شرعياً حاوياً لجميع الشرائط الدينية والضوابط الملّية/و همچنين جناب واقف مشاراليه، نوّر اللّه‏ تعالي ضميره بانوار الخيرات و يقبل منه المبرّات، بعد آنکه به ثبوت/ رسيده و به وضوح پيوسته، کما هو طريق ثبوته، شرعاً مالکيت آن جناب در هر چه بعد از اين سطور مذکور مي‏گردد/ و در قيد تحرير در مي‏آيد بنابر شهادت عدول مزکّاة و حجت (29) معتبره به سجلّ قضاة و ولاة، اعلي اللّه‏ تعالي شأنهم و نوّر/ ضريحهم.وقف فرمود و تصدق نمود جملگي يک نصف تامّ (30) کامل شايع از/ هر چه مسطور خواهد شد از جملگي حصَص و مواضع و باغات و اراضي و بساطين و طواحين (31) و آنچه بعد از اين در اين کتاب/ حدود و اوصاف آن مبيّن و مشروح خواهد گشت، بر اين خانقاه و گنبد مزبورين،/ وقفي صحيح شرعي و تصدّقي صريح ديني، مخلّد مؤبّد جازم، معتدّبه، معوّل عليه، محکوماً علي صحّته حکماً/ نافذاً دينيّاً.و اين اشقاص (32) و مواضع و اراضي و بساتين و طواحين که نصفي [است] از آن مجموع، وقفي است صحيح/ خالص بر خانقاه و گنبد مزبورين و از ملکيت واقف مشاراليه بيرون آمده...سپس موقوفات بر خانقاه و گنبد سبز با حدود و مشخصات آن در حدود سي سطر ذکر شده، که عبارت است از:پنج مزرعه شش‏دانگيدو روستا يا مزرعه پنج دانگ و نيميده آسياپنج قطعه زمين مزروعي(ظ)يک باغ انگورقنات‏ها و آب‏هاي متعدد (33)و تعيين مصارف ربوع (34) و منافع موقوفات مذکوره،/ زادها اللّه‏ تعالي، بر اين وجه که مفصّل مي‏شود نمود تعيين صحيح شرعي:مدرّس، يک نفر که علوم شرعيه در خانقاه مذکور/ افاده کند، هر روز دو دينار کپکي (35) و سه من غلّه:طلبه که به استفاده علوم شرعيه قيام نمايند چهار نفر، هر يک را هر روز يک من و نيم غلّه به وزن نطنز/ وظيفه بدهند؛امام مسجد که بين العشائين و صبح تلاوت کند و امامت صلوات خمس به جاي آورد يک نفر، هر روز وظيفه او را ده من غلّه/ لازم دارند؛مؤذّن که در خانقاه به اذان صلوات خمس قيام نمايد، و به خدمت صادرين و واردين اقدام کند يک نفر، هر روز يک من غلّه... (36) به وزن/ آنجا؛فرّاش که خانقاه را آب و جاروب کند و بسط فروش نمايد و در ليالي شمع و چراغ افروزد يک نفر؛حفاظ که در خانقاه و گنبد سبز تلاوت کنند،/ دو نفر، به همان دستور هر روز هر يک را يک من غلّه؛طبّاخ که آش/ از براي صادرين و واردين و مجاورين ترتيب نمايد، آش هر صباح پنج من آرد و يک من چربي و ازبراي صادرين و واردين ومستحقّين به‏قدر احتياج، چنانچه لايق باشد منوط‏به رأي متولّي؛ايّام و ليالي/ متبرکه مثل عيدين و ليلة القدر اعني شب بيست و هفتم رمضان (37) و شب براة و روز دوازدهم ربيع‏الاوّل (38) و روز عاشورا (39) پانصد دينار کپکي به اطعمه/ لايقه صرف نمايد، و در شب‏هاي ماه رمضان هر شب پنج من برنج سفيد و يک من روغن گاو و پنج من دوشاب (40) و دو من روغن کنجد/ از براي حلوا و پنج من نان؛روشنايي در ليالي متبرکه، شمع: نيم من، روغن چراغ: نيم من، و در شب‏هاي ديگر آن مقدار/ که ضرورت باشد از روغن چراغ؛فروش (41) در هر محل که ضروري باشد؛و ظروف و اواني و اثاث هر مقدار که ضرورت افتد، متولّي/، کما يري، به مصلحت مرتّب دارد.و شرط فرمود جناب واقف مشاراليه که عمارت رقبات موقوفه و مصالح زراعت/ هر مقدار که محتاج‏اليه باشد را مقدّم دارند، و بعد از آن عمارت خانقاه مذکور و گنبد سبز و گنبدي که در خانقاه مذکور طرح انداخته‏اند (42) بر/ ديگر مصارف مقدّم دارند.و همچنين وقف کرد واقف مشاراليه بر خانقاه مذکور چهار طاق جهرمي صوف (43) / رنگارنگ به قدر صفّه و شاه‏نشين که فرش آن باشد و شرط فرمود که از خانقاه بيرون نبرند بي عذري شرعي.و همچنين واقف مشاراليه/، طاب ابنيته، وقف فرمود بر خانقاه مذکور سه عدد ديگ مسين جهت طبخ آش که مقرر شده يکي بزرگ به وزن دوازده من و يکي ميانه به وزن هشت من و/ يکي کوچک به وزن چهار من و پانزده عدد طبق مسين به وزن هفت من و نيم و پانزده عدد طاس به وزن هفت من و نيم، جهت اطعام مستحقّين و مساکين،/ که در آن خانقاه باشند.و وقف فرمود واقف مشاراليه يک نصف باقي شايع کامل/ تامّ از آنچه مزبور گشت از مواضع و حصص مذکوره باَسرها (44) بر احفاد (45) خود اعني اعيان السيادة، ارکان السعادة، قابل الفضائل/ النفسية، والمفاخر الانسية، رضيع لبان الفضائل والمعالي، ازهار اشجار الجود والکرم، انوار مصابيح السودد (46) علي الامم، المخصوص/ بعواطف ربّ البيت والحرم:سيد کمال الدين اسماعيل و سيد ظهير الملّة والدين نوراللّه‏، و سيد شمس‏الدين احمد فرزندان جناب/ سيادت اياب، رفعت مآب، مرتضيِ اعظم افخم، ينبوع مکارم الشِيَم، افتخار العترة الطاهرة والذرية الزاهرة،/ تاج الاماثل، و فخر الاماجد، سيد شرف الملّة والدين حسين بن عالي‏جناب واقف مشاراليه، متّعهم اللّه‏ تعالي بظلّ والدهم و جدهم/ مادامت الفلک الدوّار علي سبيل الناصفة، للاوّل مثل الاخرين، که يک نصف که عبارت باشد از ربع کل، وقف/ باشد بر سيد کمال‏الدين اسماعيـل، و نصفي بر دو برادر او بينهمـا علي السويّة.و بعد از ايشان و بعد از ايشان (47) بر ذکور اولاد ايشان به همين کيفيت که/ ياد کرده شد، پس بر اولاد اولاد ايشان به طريق ترتيب نه تشريک، و بعد از آن بر اولاد اولاد اولاد بطناً بعد بطن و نسلاً بعد/ نسل، والعياذ باللّه‏، بعد انقطاع النسل، وقف باشد بر اقارب جناب واقف مشاراليه بر ترتيب مذکور، و چون انقطاع و انقراض/، والعياذ باللّه‏، بر اقارب نيز راه يابد، وقف باشد بر سيدي صالح عفيف که به قريه افوشته متوطن باشد، و بعده بر فقرا و مستحقّين خانقاه مذکور.و واقف مشاراليه/، اعلي‏اللّه‏ شأنه، تفويض فرمود توليت موقوفات مزبوره را بحذافيرها (48) از خانقاه و اولاديه و خيراتيه اولاً به نفس شريفه خود/، لازالت محروسة عن الآفات، و بعد از انقراض حيات او، والعياذ باللّه‏، به اسنّ ارشد اصلح موقوف‏عليهم مشار اليهم، از احفاد مزبوره، و بعد از ايشان به يکي از اولاد ايشان که/ سعادت اتصاف به وصفين مذکورين قرين روزگار او باشد، و به وصفين مزبورين متّصف و محلّي، و همين سبيل در اعقاب بطناً بعد بطن/، لازالوا موجودين متّصفين بصفات الکمال، ملحوظ است.و شرط فرمود که موقوفات را زياده از زمان يک زرع و ارتفاع آن به اجاره ندهند و/ آن را به متغلّبه (49) اجاره ندهند نه در عقدي واحد و نه در عقود مختلفه، وقفي صحيح شرعي به حيثيتي که نتوان فروخت و به رهن نتوان کرده، تصرفات/ منافيه، هيچ فردي را از افراد، نه از متولي و نه قضات و نه صدور (50) و نه مباشران اوقاف را جايز نباشد و توليت (51) بر وجه مشروح شرط وقف فرمود.حقّ التوليه در نصف اولادي يک ثمن، و از خيراتي را بدهند به مصارف مذکوره مقرره.فمن بدّله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدّلونه، و عليه لعنة اللّه‏ والملائکة والناس اجمعينتحريراً في العشرين من ذي‏حجّة حجّة سبع و خمسين و ثمانمأئه.حرّره العبد المذنب الراجي من اللّه‏ النيل الاماني ابوبکر بن احمد بن مسعود طهراني (52) اصلح اللّه‏ احواله في الدارين.(53)اين سه عبارت در حاشيه اواسط وقف‏نامه آمده است:1. الحمدللّه‏ ما نسب الي الواقف يقبل اللّه‏ منه الحسنات من المطلع الي المقطع اشهدني به فعلي ما عليه و له شاهد.حرّره محمد بن علي بن محمدي حامداً و مصلّياً و مسلّماً علي نبيّه.2. چون به تاريخ ذيل الکتاب، باغ و شوشاد (از موقوفات سيدحسن واقف) که (در وقفنامه) ده جريب تحرير شده، در اصل و سواد ده جريب نبود و قدري از آن را غاصبين غصب کرده بودند و لهذا قطعه ملکي متصل بود به باغ سيد که صاحبان او اذيت به ملک وقف مي‏رسانيدند و صرفه حال موقوف‏عليهم در ابتياع بود، لهذا اقل السادات ابوتراب بن ابي‏القاسم الحسيني توليةً و حسبة للّه‏ زمين موصوف را که دوازده قفيز است از ورثه سليمان و شوشادي خريدم به سي‏ريال فتحعلي‏شاهي، و وقف نمودم به طريقه مرقومه متن و صيغه جاري شد. شهر رمضان المبارک سنه 1237 سبع و ثلاثين و مأتين بعد الالف.3. هو، اقرار نمودم اقراري صحيح شرعي که جميع املاک و حصص مزبوره در اين صحيفه حق صريح و ملک صحيح واقف مزبور، اعلي‏اللّه‏ تعالي شأنه، تاجا حسنا بوده که وقف کرده به طريقي که در اين وقف‏نامه مسطور شده. مرا در اين حصص حقي نبوده و نيست واليوم اين وقف شرعي است. اضعف اماء اللّه‏ بنت حمد... (54)و اين است تأييدهاي ذيل وقف‏نامه:1. ما نسب الّي في هذه الصحيفة صحيح و انّي بذلک معترف به (کذا)(55)2. بمضمون ذلک يشهد محمد بن محمد بن عبدالکريم.3. باعتراف الواقف المشاراليه، خلّد ظلاله، بالمنسوب اليه ضمن الوثيقة هذه. يشهد العبد محمد بن طاهر الحافظ، عفي عنهما.4. علي اعتراف الواقف المشاراليه، خلّد سيادته، بما نسب اليه في ضمنه يشهد... (56) بن محمد الخزاعي.5. علي اعتراف السيد الواقف المشاراليه، خلّد ظلاله، نشهد بما اضيف اليه في ضمنه و حکمت به. حرّره صاعد بن سعيد بن محتسب الخزاعي.6. شهدت باعتراف الواقف کما هو المزبور في ضمن الصحيفة الشرعية. حرّره العبد الفقير حسين بن محمد بن رکن‏الدين...7. يشهد بما فيه. حرّره شمس‏الدين محمود بن محمد محتسب.8. المقّر الواقف المشاراليه، خلد ظلاله، اشهدني بما فيه. حرّره العبد الضعيف المذنب عبدالوهاب بن عبدالعزيز... حامدا...9. شهد بمضمون هذا الکتاب عبدالکريم بن عبداللطيف نوري.10. شهد بما فيه. حرّره الفقير عبداللّه‏ بن محمود.11. الواقف... صدر عنه ذا بطريق مزبور و... فاشهدني بکلّه... و انا العبد الفقير الي المعبود محمود بن عبد الکريم بن محمد عفي‏اللّه‏ عن سيئاته.12. يشهد بما فيه. حرّره العبد الداعي عبدالصمد بن... بن عبدالصمد الخزاعي.13. يشهدني المقرّ الواقف المشاراليه، خلّدت سيادته، بما اسند اليه فيه و انا العبد الضعيف عزيزاللّه‏ بن محمد الديلمي عفي عنهما.14. يشهد علي اقرار الواقف، خلّد اللّه‏ تعالي ظلاله العالية، بما فيه. حرّره العبد الداعي حسام‏الدين...15. اقرّ الواقف المزبور، خلّد ايام سيادته. اشهدني بمضمونه و انا العبد الضعيف المحتاج الي رحمة ربه الغني ابن العزيز بن محمد الديلمي القزويني المشتهر... اصلح اللّه‏ شأنه.16. بشهادة العبد الفقير الضعيف. حرّره محمد مظفر منوچهر نطنزي.17. بشهادة العبد الضعيف. حرّره محمد بن صدرالدين الجوشقاني.18. بشهـادة العبـد. حـرّره علـي بن ابراهيـم... النطنزي.19. شهدت علي المضمون المسطور المکتوب. حرّره العبد الضعيف الفقير حسين بن علي بن شمس‏الدين محمد الجوشقاني.20. شهدت علي المضمون المسطور المکتوب. حرّره العبد الفقير حسين بن نصراللّه‏ نطنزي.21. شهد بمضمون هذا الکتاب المسطور علاءالدين محمد [بن] فخرالدين [بن] علاءالدين طرقي.22. بشهادة العبد الضعيف... بن مظفر نطنزي.23. المقرّ الواقف المومي اليه، خلدت سيادته، اشهدني بما نسب فيه. حرّره العبد الضعيف مطهر بن محمد بن فضل‏اللّه‏ الحسيني، عفي عنه.24. الواقف المشاراليه، ادام اللّه‏ تعالي سيادته و خلدت ايام دولته، اعترف بالمسند اليه فيه لدي. محمد بن يوسف علي الاصفهاني، اصلح اللّه‏ حاله.25. بر اين وقف گـواه شد محمد بن علاءالديـن نطنزي.26. بحضور العبد الضعيف النحيف جناب سيادت پناهي واقف مشاراليه اقرار و اعتراف نمود. اقل العباد شيخ علي بن زين‏العابدين العلائي بر اين معني شاهد شد. اصلح‏اللّه‏ شأنهما و غفر لهما.27. بدين موجب گواه شد. حرّره العبد عبد الصمد بن محمد علاءالدين نطنزي.28. بدين موجب گـواهي دهم. العبـد صدرالدين طرقي.29. بدين موجب گواه شدم.علي بن محمد بن... جوشقاني.30. بدين موجب گواه شدم. خالد محمدشاه جوشقاني.31. بدين موجب گواه شد ناصرالدين حيدر نطنزي.32. بدين موجب گواه شدم... عزيز اللّه‏ محمد جليل جوشقاني.33. شهد بما فيه. حرّره العبد علي بن معين‏الدين بن شيخ حسين و اخوه، عفي‏اللّه‏ عنهم.و هفت يا هشت تأييد ديگر که عبارت‏ها و يا نام تأييدکنندگان درست خوانده نمي‏شود. (57) پی نوشت:1- کذا (و شايد «ماسواک» بهتر باشد).2- اگر اين جملات شعر باشد از نظر وزن بي‏اشکال نيست.3- اين کلمه را اين جانب اين طور خواندم. شايد طور ديگري هم خوانده شود.4- در اينجا کلمه‏اي شبيه «باشد» ديده مي‏شود.5- کذا.(و شايد «اعددتُ» صحيح باشد).6- کذا.7- در اصل: «خورکان».8- کذا.9- در اينجا کلمه‏اي است که شايد صحيح آن «شفا» باشد.10- در اينجا کلمه‏اي است که «فقه» يا «فقير» خوانده مي‏شود.11- نور:37.12- فاطر: 9. در آيه 38. در سوره روم «يرسل» آمده، ولي دنباله آيه فرق مي‏کند، در سوره فاطر دنباله آيه مطابق متن است ولي تعبير «ارسل الرياح» به کار رفته است نه «يرسل الرياح».13- اينجا کلمه‏اي است که شايد صحيح آن «دُها» باشد.14- اينجا نيز کلمه‏اي است که شايد صحيح آن «انهماک» به معني «فرو رفتن» و «توغّل» در چيزي باشد.15- که بعدها به سيدحسن واقف مشهور شده است.16- يکي از روستاهاي اطراف نطنز که فعلاً در محدوده شهر واقع شده است.17- الغاصّ = القاطع.18- کذا. و شايد «او بهر» باشد.19- طنبي: اتاق‏هاي تابستاني که درهاي متعدد داشته است.20- گلخن و تون حمام.21- جايي که پشت حمام‏ها مي‏کندند براي اينکه فاضلاب حمام در آن جمع شود.22- ظرفي که آب حمام در آن گرم مي‏شود. معرّب «پاتيله» به معني ديگ دهن فراخ يا مطلق ديگ.23- کنيزي بوده که سيدحسن واقف او را آزاد کرده است.24- خانه و جايگاه ستوربانان و مهتران (در دستگاه پادشاهان مغول و خوانين و ثروتمندان آن دوره).25- اينجا دو کلمه است که درست خوانده نمي‏شود.26- ظ.27- قريه‏اي ديگر از قراء نطنز که فعلا داخل شهر قرار گرفته است.28- بايد سراغش را از کتاب ميراث فرهنگي نطنز نگارش آقاي سيدحسين اعظم واقفي جلد مربوط به افوشته که هنوز چاپ نشده گرفت.29- ظاهرا مقصود سند و قباله است.30- شرح نصف ديگر بعدا خواهد آمد.31- آسياب‏ها.32- اشقاص و حصص به يک معني است: سهم‏ها.33- اين بخش از وقفنامه که شامل موقوفات بر خانقاه و گنبد سبز، با خصوصيات و حدود آنهاست حاوي نام‏هاي مواضعي است که خواندن آنها براي کسي که اهل آن منطقه و آشناي با آن مکان‏ها نباشد مشکل است از اين‏رو آن قسمت را نياورديم. اميد است در آينده نزديک در جلدهاي بعدي ميراث فرهنگي نطنز نگارش آقاي سيدحسين اعظم واقفي صورت کامل وقفنامه درج شود.34- جمع رَبع به معني خانه و محلّه است.35- نوعي دينار که در عهد مغول و تيموريان و صفويان متداول بوده است.36- کلمه‏اي است که «مناصفة» خوانده مي‏شود.37- اين سه مورد و برخي موارد ديگر با شيعه بودن سيدحسن واقف هماهنگ نيست.38- اين سه مورد و برخي موارد ديگر با شيعه بودن سيدحسن واقف هماهنگ نيست.39- اين سه مورد و برخي موارد ديگر با شيعه بودن سيدحسن واقف هماهنگ نيست.40- شيره خرما يا انگور.41- جمع فرش.42- گويا معنايش اين باشد که مشغول ساختن آن هستند.43- يک نوع گليم يا پارچه که از کتان منسوب به جهرم ساخته مي‏شده است.44- يعني بتمامها.45- نوه‏هاي پسري.46- شايد اين طور صحيح باشد.47- در اصل تکرار شده است.48- يعني بتمامها.49- ظاهرا مقصود صاحب قدرتهاي زورگو است.50- صدور جمع صدر به معني رئيس، و يکي از عناوين دولتمردان بوده است.51- شايد طور ديگر خوانده شود.52- به عقيده آقاي اعظم واقفي اين کاتب همان ابوبکر طهراني اصفهاني مؤلف تاريخ ديار بکريه است و اين نظريه دو شاهد قوي دارد: يکي اينکه در شرح حال او نوشته‏اند که منشي‏گري مي‏کرده، و ديگر اينکه تاريخ کتابت اين وقفنامه با تاريخ زندگي او کاملا هماهنگ است، اما اينکه اين نسخه‏اي که در دست ماست به خط خود او باشد معلوم نيست، بلکه از عبارت دومي که در حاشيه نسخه آمده برمي‏آيد که اين رونوشت اصل است و شايد از روي خط او نوشته باشند؛ زيرا برخي اغلاط املائي در آن ديده مي‏شود.53- در وسط و پايان اين وقفنامه حدود چهل نفر از علماي نطنز و غير هم اين وقفنامه را تأييد و مهر و امضا کرده‏اند که از اين جهت هم اين وقفنامه اهميت خاصي دارد.54- اين بانو احتمالاً همسر سيدحسن واقف بوده و گفته شده که ثروت سيدحسن واقف در اصل از آنِ همسرش بوده است. در پايان جمله يک کلمه ناخوانا وجود دارد.55- در اينجا مهري است ناخوانا که بايد مهر سيدحسن واقف باشد.56- دو کلمه ناخوانا.57- در عبارت‏هاي تأييدي و شهادتي نقل‏شده بسيار دقت شد، اما در عين حال احتمال مي‏رود که برخي کلمات را درست نخوانده باشم.منبع: ميراث جاويدانمعرفي سايت مرتبط با اين مقاله تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5623]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن