تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به خدايى كه جانم در اختيار اوست، وارد بهشت نمى شويد مگر مؤمن شويد و مؤمن نمى شو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815182176




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شرط خيار رجوع از وقف به هنگام نياز از نگاه آيت الله سيد احمد خوانساري


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شرط خيار رجوع از وقف به هنگام نياز از نگاه آيت الله سيد احمد خوانساري
شرط خيار رجوع از وقف به هنگام نياز از نگاه آيت الله سيد احمد خوانساري نويسنده: محمد رحماني پيشگفتار ميل بر جاودانه زيستن، از آرزوهاي ديرينه‏ي انسانهاست. انسان آرزومند ابديت، همين که از بقاي خاکي خويش نااميد مي‏شود، در جست‏وجوي يادگاري است که بدين گونه از يادها نرود. در اين راستا، هر کس در پي نام و نشاني است. از جمله‏ي بهترين شيوه‏ها که مورد سفارش اکيد تعاليم و آموزش‏هاي اسلامي نيز قرار گرفته، وقف تمام يا بخشي از اموال جهت خدمت به ديگران است.اين آرزوي دوام در انسان موجب شده تا نهاد حقوقي، اجتماعي و اقتصادي وقف تشکيل گردد و آثار و برکات بي‏شماري در پي داشته باشد.توجه به سنت پسنديده‏ي وقف و آشنا ساختن مردم با احکام و پاسخ به پرسشهاي نوپيداي فقهي آن، از رسالتهاي عالمان دين و فقهاي اسلام به شمار مي‏رود. از جمله‏ي اين سؤالات عبارتند از:1- آيا وقف بايد دايمي و مستمر باشد يا اينکه وقف غير دايم (منقطع) نيز رواست؟2- آيا واقف مي‏تواند از مال وقفي مانند ديگران بهره‏مند شود؟3- آيا واقف، حق فروش مال وقفي را دارد يا نه؟4- آيا موقوف عليه، حق فروش مال وقفي را دارد يا نه؟5- چه شرايطي از سوي واقف در صحت وقف و لزوم آن تأثير دارد؟6- آيا شرط خيار به گونه‏ي مطلق از سوي واقف صحيح است يا نه؟7- چنانچه پاسخ پرسش فوق منفي است، آيا شرط خيار رجوع وقف به واقف يا به موقوف عليه به هنگام نيازمندي صحيح است يا نه؟اين پرسشها و همانند آنها، برخي از سؤالاتي است که از روزگارهاي گذشته درباره‏ي وقف مطرح بوده و فقها بحثهاي مفصلي در پاسخ آنها داشته‏اند؛ ليکن همچنان شايسته‏ي نقد و بررسي هستند، از آنجا که بحث در پاسخ بند ششم و هفتم نقش بسزايي در پاسخ‏يابي براي ديگر پرسشها دارد، اين نوشته را به نقد و بررسي درباره‏ي سؤال ششم و هفتم اختصاص داديم.پيشينه‏ي بحثبي گمان بررسي تاريخ مباحث علمي، نقش بسزايي در دست يازي بر حقيقت آنها دارد؛ به ويژه در علوم نقلي و تتبعي همچون دانش فقه. و چون يکي از ادله‏ي نادرستي خيار شرط در وقف، اجماع فقها به شمار آمده و از سوي ديگر برخي از بزرگان فقه - چون آيت الله بروجردي - با کلمات و نظريات فقيهاني که روزگار آنها نزديک به عصر حضور ائمه عليهم‏السلام بوده، معامله‏ي حديث مي‏کنند؛ زيرا آنها را برگرفته از احاديث امامان معصومعليهم‏السلام مي‏دانند. از اين رو، نقش آفريني تحقيق تاريخي روايي در مورد بحث دو چندان مي‏شود.شيخ مفيد (م: 412)، شرط برگشت وقف را جايز مي‏داند و مي‏نويسد: «و متي اشترط الواقف في الوقف: انه ان احتاج اليه في حياته لفقر کان له بيع و صرف ثمنه في مصالحه (1)»؛ يعني: و اگر واقف در وقف شرط کند، چنانچه در زندگي به جهت فقر نيازمند به مال وقفي شدم، فروش آن و خرج بهاي آن در نيازمنديهايش جايز است.سيد مرتضي (م: 436) نيز شرط رجوع وقف به واقف را روا دانسته، مي‏نويسد: «و مما انفردت به الاماميه القول بان من وقف وقفا جاز له ان يشرط انه ان احتاج اليه في حال حياته کان له بيعه و الانتفاع بثمنه (2)»؛ يعني: از جمله نظريات ويژه‏ي شيعه، جواز شرط فروش وقف و بهره‏مندي از بهاي آن براي واقف به هنگام نيازمندي است.شيخ طوسي (م: 385) نيز چنين شرطي را صحيح دانسته، مي‏نويسد: «و متي شرط الواقف انه: متي احتاج الي شيي‏ء منه کان له بيعه و التصرف فيه کان الشرط صحيحا و کان له ان يفعل ما شرط الا انه اذا مات و الحال ما ذکرناه رجع ميراثا و لم يمض الوقف (3)»؛ يعني: هر گاه واقف شرط کند اگر به مقداري از مال وقفي نيازمند شد، فروش و خرج آن برايش روا باشد، بميرد، وقف باطل مي‏شود و مال وقفي به ارث مي‏رسد.سلار (م: 463) همين نظريه را تأييد کرده و نوشته است: «و ان اشترط رجوعه فيه عند فقره کان له ذالک اذا فتقر (4)»؛ چنانچه واقف در وقف شرط کند که به هنگام نيازمندي، مال وقفي به ملک او برگردد، شرط صحيح است.محقق حلي (م: 676) بر اين باور است که شرط رجوع وقف صحيح است؛ ليکن وقف باطل است. وي مي‏نويسد: «و لو شرط عوده اليه عند حاجته صح الشرط و بطل الوقف و صار حبسا يعود اليه مع الحاجه و يورث (5)» يعني: اگر واقف، برگشت مال وقفي را به هنگام نيازمندي شرط کند، شرط صحيح است و وقف باطل مي‏شود و تبديل به حبس مي‏گردد که به هنگام نياز به او برمي‏گردد و به ارث مي‏رسد.علامه حلي (م: 726)، همانند محقق حلي، شرط را صحيح دانسته و وقف را باطل. او مي‏نويسد: «و لو شرط عوده اليه عند الحاجة صح الشرط و صار حبسا و بطل الوقف بل يرجع اليه مع الحاجة و يورث (6)»؛ يعني اگر واقف، برگشت مال وقفي را به هنگام نياز شرط کند، شرط صحيح است و وقف تبديل به حبس مي‏گردد و به ارث مي‏رسد.شيخ طوسي در مبسوط، بر خلاف نظرش در نهايه، شرط رجوع وقف را موجب بطلان وقف مي‏داند و مي‏نويسد: «اذا وقف وقفا و شرط فيه ان يبيعه اي وقت شاء کان الوقف باطلا لانه خلاف مقتضاه لان الوقف لا يباع (7)»؛ اگر در وقف، شرط فروش کند در هر زماني که بخواهد، وقف باطل است؛ زيرا بر خلاف مقتضاي وقف است؛ چون وقف فروخته نمي‏شود.ابن‏ادريس (م: 598) با شيخ در کتاب خود موافقت کرده، مي‏نويسد: «فمتي شرط ذالک کان الوقف باطلا علي الصحيح من اقوال اصحابنا (8)»؛ يعني: پس اگر واقف شرط خيار کند، وقف، بنا بر قول صحيح از اقوال فقهاي ما، باطل است.علامه حلي در مختلف، بر خلاف نظريه‏اش در قواعد، بر اين باور است که شرط در وقف صحيح است. ايشان پس از بيان نظريات مختلف فقها مي‏نويسد: «و الوجه عندي ما قاله الشيخ في النهايه (9)»؛ يعني: قول وجيه پيش من، نظريه‏ي شيخ طوسي در کتاب نهايه است.آيت الله خوانساري، از فقيهان معاصر نيز شرط برگشت وقف را پذيرفته است. ايشان مي‏نويسد: «و اما شرط العود الي نفسه عند الحاجة فالمحکي عن الاکثر صحته(10)»؛ يعني شرط برگشت وقف به هنگام نياز بيشتر فقها آن را پذيرفته‏اند.جمع بندياز مجموع کلمات فقها، چند مطلب استفاه مي‏شود؛ از جمله:1- فقها نسبت به شرط برگشت وقف به هنگام نيازمندي اختلاف کرده‏اند. برخي همانند شيخ مفيد، آن را صحيح دانسته‏اند و برخي چون علامه حلي و محقق حلي، آن را نادرست خوانده‏اند.2- نسبت به اينکه آيا شرط برگشت وقف موجب بطلان وقف است يا اينکه وقف صحيح است نيز ميان فقها اختلاف وجود دارد. برخي همانند علامه حلي و محقق حلي، چنين شرطي را موجب بطلان وقف و تبديل آن به حبس دانسته‏اند. کلام برخي از فقها صريح است در اينکه وقف و شرط هر دو صحيح‏اند؛ مانند علامه حلي در کتاب مختلف. کلام برخي ديگر از فقها مبهم است؛ مانند سخن شيخ در نهايه. منشأ ابهام نيز اين است که مرجع ضمير «و الحال ما ذکرناه رجع ميراثا»، جمله‏ي «له ان يفعل» است. يا در جمله‏ي شرط الواقف، مفهوم جمله بنا بر احتمال اول اين است که وقف صحيح است تا هنگامي که واقف بر حسب نياز به وقف رجوع نکرده، اعم از اينکه نيازمند شده و رجوع نکرده يا رجوع کرده ولي تمام آن را نفروخته است؛ و بنا بر احتمال دوم، وقف به مجرد شرط باطل خواهد شد.3- برخي از فقها، عنوان بحث را مطلق مطرح کرده‏اند؛ مانند شيخ طوسي در مبسوط که فرموده: اگر واقف شرط کند رجوع را بر مال وقفي، هر گاه بخواهد. برخي ديگر همانند شيخ در نهايه و ديگران، عنوان بحث را مقيد مطرح کرده‏اند و فرموده: اگر شرط کند رجوع به وقف را به هنگام نياز. شايد با اين اطلاق و تقيد، تعارضي که در ميان کلام شيخ در نهايه و مبسوط است، رفع گردد؛ به اين بيان که در نهايه، شرط مقيد به نيازمندي را مبطل وقف ندانسته و شرط رجوع را مطلق را مبطل وقف دانسته است.4- هر چند شرط فروش وقف براي موقوف عليه کمتر مورد بحث فقها واقع شده، ليکن مي‏تواند در عنوان بحث داخل شد؛ چون ملاک صحت يا بطلان و اشکالات، يکسان است.حقيقت وقفاز جمله‏ي مطالب زيربنايي که در نقد و بررسي ادله‏ي صحت و بطلان وقف تأثير فراوان دارد، روشن شدن حقيقت وقف است؛ زيرا اين مطلب در مطالب پس از اين، ما را ياري مي‏رساند. از اين رو، برخي از کلمات ارباب لغت و فقها بررسي مي‏شود. ارباب لغت، وقف را به معناي بازنگهداشتن از حرکت و نوعي سکون اجباري دانسته‏اند. فراهيدي مي‏نويسد: «الوقف مصدر قولک وقفت الدابة و وقفت الکلمة وقفا (11)». علامه فيومي نيز وقف را به معناي سکون و حبس دانست، مي‏نويسد: «وقفت الدابة تقف وقفا و وقوفا سکنت و وقفتها... و وقفت الدار وقفا حبستها في سبيل الله (12)». ابن‏فارس همانند ديگر صاحب‏نظران در لغت، وقف را به معناي مکث دانسته و نوشته است: «وقف: الواو و القاف و الفاء اصل واحد يدل علي تمکث في شيي‏ء (13)».و اما از نظر فقهي مي‏توان گفت که تمام فقيهان، مفهوم حبس را در تعريف وقف به کار گرفته‏اند. از باب نمونه، شيخ طوسي، وقف را حبس مال وقفي و رها کردن منابع آن دانسته، مي‏نويسد: «تحبيس الاصل و تسبيل المنفعة (14)». علامه حلي، به جاي تسبيل المنفعه، اطلاق المنفعه آورده و در تعريف وقف نوشته است: «الوقف: عقد يفيد تحبيس الاصل و اطلاق المنفعة(15)».برخي از فقهاي معاصر، به جاي اطلاق المنفعه، تسبيل الثمره آورده و نوشته‏اند: «هو تحبيس الاصل و تسبيل الثمرة (16)». آيت الله خوانساري، ميان هر دو تعريف جمع کرده و نوشته است: «حقيقة الوقف تحبيس الاصل و تسبيل المنفعة او الثمرة (17)».از اين عبارات استفاده مي‏شود که حقيقت وقف حبس است؛ اما در مورد و معناي حبس اختلاف است:الف - برخي بر اين باورند که حبس، ممنوعيت از تصرف است. محقق اصفهاني اين معنا را به صاحب جواهر نسبت داده است. وي مي‏نويسد: «و المراد بالحبس اما هو الممنوعية عن التصرفات کما هو ظاهر الجواهر... فجواز المعاوضات مضاد لحقيقة الوقف حينئذ و مقتضاه بطلان الوقف بنفس جواز التصرف لا بالتصرف (18)»؛ يعني: مقصود از حبس، منع از تصرفات است؛ همان گونه که ظاهر کلام جواهر اين است. بنابراين، جواز فروش و حقيقت وقف، دو ضد هستند و لازمه‏ي آن، بطلان وقف است به مجرد جواز تصرف، نه به تصرف (بيع خارجي).ب - نظر دوم در حقيقت حبس، قصر است. محقق اصفهاني که اين باور را پذيرفته است، مي‏نويسد: «و اما قصر المک علي شخص او جهة... و حينئذ فنفس التصرف مزيل للوقف لاحکمه(19)»؛ يعني: يا اينکه حبس به معناي قصر (اختصاص) بر شخص يا جهت است... بنابراين، خود تصرف (بيع خارجي)، وقف را باطل مي‏کند؛ نه حکم تصرف (جواز فروش).توضيح اين نکته ضروري است که هر چند حقيقت وقف از نظر فقها حبس مال است، ليکن فقها در حقيقت و مفهوم حبس اختلاف دارند. برخي آن را به معناي ممنوعيت از تصرف و برخي ديگر - از جمله محقق اصفهاني - آن را به معناي قصر (اختصاص دادن) ملک بر موقوف عليه دانسته‏اند.ثمره‏ي فقهي اين اختلاف مهم است؛ زيرا براساس باور اول، جواز فروش وقف موجب بطلان وقف است؛ چه فروش در خارج محقق گردد يا نه. زيرا جواز فروش و حقيقت وقف، دو ضد هستند. براساس مبناي دوم، تا هنگامي که وقف به فروش نرسيده باشد، باطل نمي‏گردد؛ هر چند حکم جواز فروش بر مال موقوف بار شده باشد.بنابراين اگر يکي از مسوغات فروش مال وقفي محقق شده اما مال وقفي به فروش نرسيده باشد يا شرط خيار را در وقف بپذيريم، بر مبناي دوم، وقف باطل نيست؛ ولي بر مبناي اول باطل است؛ هر چند شرط خيار عملي نشده باشد.در هر صورت، بسياري از بزرگان از جمله شيخ انصاري (20)بر اين باورند که حکم جواز فروش با حقيقت وقف منافات ندارد؛ بلکه فروش خارجي مال وقفي با حقيقت وقف منافات دارد.به نظر مي‏رسد کلام شيخ نسبت به کلام شيخ نسبت به نظر صاحب جواهر که مجرد جواز فروش وقف را موجب بطلان وقف مي‏داند، به واقع نزديکتر باشد؛ زيرا اگر مقصود صاحب اين باشد که وقف با آمدن حکم جواز فروش باطل مي‏شود و مال وقفي، ملک واقف مي‏شود، اين را هيچ فقيهي نگفته و خلاف اجماع است، و اگر مقصود اين است که وقف با جواز فروش باطل مي‏شود و مال وقفي، مانند ديگر اموال، ملک طلق موقوف عليه مي‏گردد، اين هم غير قابل قبول است.از آنجا که تحقيق تفصيلي اين بحث، خارج از حوصله و قلمرو اين نوشته است، به همين مقدار اکتفا مي‏شود.اما اينکه آيا تأييد و استمرار، در حقيقت وقف دخيل است، از کلمات اهل لغت و تعريف فقها استفاده مي‏شود که تأييد در حقيقت وقف داخل نيست؛ بلکه از قراين خارجي مانند جمله‏ي «حتي يرث الله الارض» برداشت استمرار مي‏شود؛ هر چند استمرار، مدلول اطلاق عند مي‏باشد. بحث بيشتر در اين باره خواهد آمد.مفهوم شرط در نگاه ارباب لغتبي گمان کلمه‏ي شرط در دانشهاي گوناگون به کار رفته و در هر يک از آنها کاربردي ويژه و مفهومي مستقل از معاني ديگر دارد. از اين رو، آشنايي با نظريات ارباب لغت و فقها - هر چند به گونه‏ي اجمال - ضروري است.محقق نراقي در اين باره مي‏نويسد: «اعلم ان للشرط اطلاقات ثلاثة: احدها الشرط النحوي، و هو ما يدخله احد ادواته و الثاني الشرط الاصولي و هو ما يلزم من عدمه عدم المشروط، و لايلزم من وجوده وجوده... و الثالث الشرط اللغوي و هو مايلزم به الغير و يلتزم به (21)»؛ يعني بدان: شرط سه کاربرد دارد. نخست، شرط در علم نحو. و آن چيزي است که يکي از ادوات شرط بر آن وارد شود.دوم، شرط در علم اصول. و آن چيزي است که از نبودنش نبود مشروط لازم آيد؛ ليکن از بودنش بود مشروط لازم نيايد. سوم، شرط لغوي. و آن چيزي است که با آن ديگري ملزم و ملتزم گردد.از آنجا که تحقيق درباره‏ي مفهوم شرط در تمامي علوم، از حوصله‏ي اين نوشته خارج است، تنها به نقد و بررسي مفهوم شرط از نگاه اهل لغت و اصطلاح فقها اکتفا مي‏شود.خليل بر اين باور است که معناي شرط در نظر عرف معلوم است. او مي‏نويسد: «الشرط معروف في البيع و الفعل: شارطه فشرط له علي کذا و کذا يشرط له(22)» صاحب لسان العرب نيز همانند خليل، شرط را به معناي آنچه که موجب الزام و التزام در بيع و همانند آن شود، دانسته، مي‏نويسد: «الشرط معروف... و الشرط: الزام الشيي‏ء و التزامه في البيع و نحوه(23)». سعيد خوزي، همانند ابن‏منظور بر اين باور است که شرط، چيزي است که موجب الزام و التزام مي‏گردد و مي‏نويسد: «الشرط معروف... و الشرط: الزام الشيي‏ء و التزامه في البيع و نحوه (24)».تعريف شرط از نگاه فقهافقها درباره‏ي شرط و مباحث مربوط به آن جداگانه بحث نکرده‏اند. با اين حال، از مطالب پراکنده‏اي که درباره‏ي شرط عنوان کرده‏اند، شرط نيز تعريف شده است.از نخستين فقيهاني که شرط را تعريف کرده، مي‏توان از شهيد اول نام برد. ايشان پس از بيان مفهوم لغوي، در مقام تعريف عرفي شرط مي‏نويسد: «و عرفا: ما يتوقف عليه تأثير المؤثر في تأثيره لافي وجوده (25)»؛ يعني: شرط از نظر عرف، چيزي است که اثرگذاري هر چيز اثر گذار، بستگي به آن دارد؛ نه وجود اثرگذار.شيخ انصاري، به مناسبتهاي گوناگون، در کتاب مکاسب درباره‏ي شرط بحث کرده و از جمله در مبحث معاطات و خيارات، در مبحث خيارات، براي شرط دو تعريف عرفي و دو تعريف اصطلاحي که در دانش نحو و فلسفه به کار مي‏رود، بر شمرده و در پايان مي‏فرمايد: معناي شرط در اطلاقات، يکي از دو معناي عرفي است.تعريف اول عبارت است از: «احدهما المعني الحدثي و هو بهذا المعني مصدر شرط... و في القاموس انه الزام الشيي‏ء و التزامه في البيع و غيره (26)»؛ يعني يکي از معاني شرط، معناي حدثي است. شرط به اين معنا، مصدر فعل شرط است. صاحب کتاب قاموس مي‏گويد: شرط، الزام کردن چيزي و ملتزم شدن به آن در عقد خريد و فروش و همانند آن است.شيخ در تعريف دوم شرط مي‏نويسد: «الثاني مايلزم من عدمه العدم من دون ملاحظة انه يلزم من وجوده الوجود اولا و هو بهذا المعني اسم جامد لا مصدر (27)»؛ يعني: تعريف دوم شرط عبارت است از چيزي که از نبودنش نبودن لازم مي‏آيد؛ بي‏آنکه ملاحظه شود از بود آن، بودن لازم آيد. شرط به اين معنا، اسم جامد است؛ نه مصدر.محقق يزدي بر اين باور است که شرط از نظر عرف و لغت، يک معنا بيشتر ندارد و معناي دوم عرفي در کلام شيخ انصاري، به همان معناي اول بازگشت مي‏کند. وي مي‏نويسد: «التحقيق ان الشرط في اللغة و العرف ليس الا للمعني المذکور و ان ما ذکره المصنف من المعني الثاني الذي حمله جامدا بذالک المعني راجع الي هذا المعني کما يشير اليه (28)»؛ يعني: مقتضاي تحقيق اين است که مفهوم شرط در لغت و عرف، جز معناي مذکور (معناي حدثي اول در کلام شيخ) نيست و معناي دوم که بر اساس آن، شرط جامد بود، به معناي اول بازمي‏گردد.بسياري از محققان پس از محقق يزدي، همانند ايشان، مفهوم شرط را در عرف و لغت و اصطلاح، يکي دانسته‏اند؛ از جمله محقق اصفهاني (29)، ايرواني(30)، خويي (31) و محقق سبزواري.آيت الله سبزواري پس از اينکه تمام معناي شرط را به ربط دادن و بستن چيزي به چيزي ديگر برمي‏گرداند، بر اين باور است که اين مفهوم در تمام استعمالات شرط حتي در امور تکويني رعايت شده است. ايشان مي‏نويسد: «فالجامع القريب بين جميع موارد استعمالاته انما هو الشد سواء استعمل في الفقه او في الاصول او العلوم الادبية و غيرها و لو قيل ان مادة الکلمه کانت بحسب الاصل (الشد) فبدلت احدي الدالين (راء) و الاخري (طاء) توسعة في الاستعمالات لم يکن به بأس (32)»؛ يعني: معناي جامع در تمام موارد استعمال شرط، بستن است؛ چه در فقه و اصول و چه در دانشهاي ادب و غير آن. و اگر گفته شود اصل کلمه، سد بوده و دال اول به «را» و دال دوم به «ط» بدل شود، از باب توسعه در استعمال بي‏اشکال است.به نظر مي‏رسد معناي شد و بستن که قدر مشترک اهل لغت و نظر فقهاست، بهترين معنا براي شرط باشد.تقرير محل نزاع و اقوال فقهاهمان گونه که پيش از اين گذشت، کلمات فقها در طرح عنوان اين مسأله مختلف است. برخي، عنوان را شرط خيار در وقف(33) و برخي ديگر، عنوان را شرط بيع و انتفاع براي واقف به هنگام نياز قرار داده‏اند (34) بعضي ديگر، عنوان مسأله را حق فروش واقف به گونه‏اي که ثمن آن براي موقوف عليه باشد (35) و آيت الله خوانساري، مورد بحث را شرط برگشت وقف به واقف به هنگام نياز قرار داده است (36)به نظر مي‏رسد جز عنوان رقم اول که قيد نياز را ندارد و مطلق است، عناوين ديگر وجه اشتراک دارند و آن، قيد و شرط نيازمندي واقف يا موقوف عليه است. بنابراين،مورد بحث مي‏تواند نسبت به هر سه صورت فراگير باشد. شايان يادآوري است که هر يک از اين سه صورت، اقسامي دارد که برخي از آنها از بحث خارج‏اند.الف - واقف يا موقوف عليه نيازمند شوند و با رجوع، آن را به فروش رسانند و اثري از آن نماند.ب - واقف يا موقوف عليه به فروش مال وقف نياز پيدا نکنند.ج - واقف يا موقوف عليه به فروش مال وقفي نيازمند شده اما آن را نفروخته اند.د - شرط نياز محقق گردد؛ ليکن بخشي از مال وقفي فروخته شود.بي گمان، جز صورت اول که مال وقفي با رجوع و فروش نابود مي‏شود، سه صورت ديگر محل بحث است.1- شرط و وقف باطل است. 2- شرط، صحيح، و وقف باطل است. 3- عکس صورت دوم. 4- شرط و وقف هر دو صحيح‏اند.مدعاي آيت الله خوانساري، قول چهارم است. از اين رو، اين نوشته در مقام اثبات اين نظريه است. شايان يادآوري است که افزون بر مطالب آيت الله خوانساري، مطالب ديگري که موجب استواري بيشتر اين نظريه مي‏شود نيز مطرح شده است.ادله‏ي بطلان شرط خيارصاحبان نظريه‏ي بطلان شرط خيار رجوع به وقف به هنگام نياز، بر ادله‏اي استدلال مي‏کنند. يا ممکن است استدلال کنند. در اين بخش، اين ادله به طور اجمال مورد رسيدگي قرار مي‏گيرد.اجماعبرخي از فقها در بطلان شرط خيار در وقف، به اجماع تمسک کرده‏اند. از جمله ابن‏ادريس مي‏گويد: «از جمله شرايط وقف اين است که شرط خيار در رجوع نکند... و اگر چنين شرطي در وقف انجام گيرد، وقف در نظر اصحاب، باطل است؛ زيرا در اين مطلب، مخالف وجود ندارد (37)».نقد و بررسيبه نظر مي‏رسد اين استدلال از نظر صغرا و کبرا مورد اشکال باشد.اما از نظر صغرا؛ در مبحث پيشينه‏ي بحث ملاحظه شد که بسياري از فقها از جمله شيخ مفيد، سيد مرتضي و شيخ طوسي، چنين شرطي را صحيح مي‏دانند؛ بلکه سيد مرتضي، ادعاي اجماع بر صحت کرده بود. و اما از نظر کبرا؛ اين اجماع يا به گونه‏ي قطعي مدرکي است يا احتمال مدرکي بودن آن مي‏رود.تنافي با قصد قربتممکن است گفته شود که در وقف، قصد قربت و اضافه کردن آن بر خدا لازم است، و هر چيزي که به خدا اضافه پيدا کند و براي خدا قرار داده شود، برگشت ناپذير است؛ زيرا در روايت آمده است: «انما الصدقة لله عزوجل فما جعل لله عزوجل فلا رجعة له فيه (38)»؛ يعني: همانا وقف براي خداست و هر چيزي که براي خدا واقع گردد در آن برگشت نيست.بنابراين، وقف که به قصد قربت انجام مي‏پذيرد، از آن‏رو که شرط خيار رجوع به وقف به هنگام نياز موجب برگشت مال وقفي مي‏شود، باطل خواهد بود.نقد و بررسياين استدلال نيز از نظر صغرا و کبرا مورد اشکال است.اما از نظر صغرا؛ فقها در اينکه قصد قربت در وقف، شرط صحت است يا شرط کمال و مستحب، اختلاف نظر دارند. برخي بر اين باورند که قصد قربت، شرط صحت وقف نيست؛ بلکه همانند قصد قربت در عقد نکاح و ديگر عقود مستحب است. دليل بر اين مطلب، صحت وقف از سوي کافران است؛ در حالي که قصد قربت از کافران ممکن نيست. در مفتاح الکرامه آمده است: و يصح في الکافر؛ يعني وقف از کافران صحيح است؛ همان گونه که در مقنعه، کافي، نهايه، مهذب، وسيله، سرائر، جامع الشرايع، شرايع، نافع، کشف‏الرموز، تبصره، تحرير، مختلف، تنقيح، ايضاح النافع، جامع المقاصد و مفاتيح آمده است(39)و اما در پاسخ استدلال بر روايت بايد گفته شود: اولا ممکن است روايت در مورد صدقه به معناي خاص که قسيم و دو برابر وقف است، باشد که در آن قصد قربت در افعال، سه صورت دارد:الف - در بعضي از عنوانها، قصد قربت مقوم و جزء است و با نبودش، آن عنوان تحقق پيدا نمي‏کند؛ مانند قصد قربت در صدقه به معناي خاص نماز.ب - قصد قربت، شرط صحت است؛ نه مقوم؛ مانند عنوان صوم که بدون قصد قربت، عنوان و مفهوم صوم تحقق پيدا مي‏کند؛ ليکن از نظر شرعي صحيح نيست.ج - گاهي قصد قربت، نه مقوم و نه شرط صحت است؛ بلکه موجب کمال و مستحب است؛ مانند قصد قربت در عقد نکاح و تمام کارهاي غير عبادي.بي شک، قصد قربت نسبت به وقف، مقوم نيست و اين حديث تنها اعمالي را که قصد قربت مقوم آن است، شامل مي‏شود. محقق اصفهاني در اين باره مي‏نويسد: «اين حديث ممکن نيست هر عملي را که براي خدا واقع مي‏شود (مانند داد و ستد)، شامل شود و نيز ممکن نيست هر عملي را که شرط صحت آن قصد قربت است، مانند وقف، شامل گردد؛ بلکه تنها افعالي را که قصد قربت مقوم آنهاست، فرامي‏گيرد (40)».و اما اشکال کبروي اين استدلال اين است که شرط قصد قربت در وقف - بر فرض قبول - با عدم رجوع وقف ملازمه ندارد؛ زيرا مدعي صحت شرط مي‏گويد شرط قصد قربت در وقف تا هنگامي است که نياز به آن نباشد و پس از نياز، وقف نيست؛ نه اينکه وقف است و برمي‏گردد. به عبارت ديگر، از اول، اين وقف محدود جعل شده است. پس شرط رجوع وقف، با لزوم قصد قربت در وقف منافات نداردايقاع بودن وقفاز جمله‏ي ادله‏ي بطلان شرط رجوع در وقف، ايقاع بودن آن است و چون براي ايقاعات بقايي نيست، بنابراين، در آنها خيار راه ندارد؛ زيرا خيار به متعلق نياز دارد و وقف در صورت ايقاع بودن بقا ندارد تا خيار بر آن تعلق گيرد. از جمله فقيهاني که بدين استدلال تمسک جسته‏اند، حضرت امام خميني (ره) است. ايشان ضمن بيان مفصلي مي‏فرمايد: «در وقف، خيار راه ندارد؛ زيرا ايقاع است؛ چون ماهيت وقف، محبوس کردن عين و آزاد کردن منفعت است و در اين جهت، فرقي ميان وقف خاص و عام نيست؛ زيرا در هر دو صورت، وقف نياز به قبول ندارد و بر فرض اينکه بگوييم وقف خاص يا مطلق وقف نياز به قبول دارد، اين قبول سبب نمي‏گردد که وقف، عقد ميان واقف و موقوف عليه باشد؛ بلکه اين قبول از آن جهت است که تمليک منفعت بدون قبول به گونه‏ي قهري ممکن نيست؛ اگر چه ممکن است بگوييم تمليک منفعت در وقف، همانند تمليک عين در ارث قهري است. در هر صورت، چه بگوييم وقف نياز به قبول دارد يا ندارد، وقف ايقاع است و بقا ندارد. پس خيار شرط در آن راه ندارد. بلکه اگر بپذيريم وقف عقد باشد، از عقودي که عرفا و شرعا بقا دارند و در نتيجه خيار در آنها راه دارد، نيست (41)».نقد و بررسيبر اين استدلال ممکن است اشکالاتي وارد گردد. اولا ايقاع بودن وقف، مورد اختلاف است؛ زيرا برخي مطلق وقف را عقد مي‏دانند و برخي تفصيل مي‏دهند ميان وقف خاص که عقد است و ميان وقف عام که چون قبول لازم ندارد، ايقاع است. برخي نيز همانند حضرت امام خميني، وقف را مطلقا ايقاع مي‏دانند. پس اين اشکال مبنايي است.ثانيا بر فرض اينکه بپذيريم وقف عقد است، چه فرقي ميان عقد وقف و ديگر عقود وجود دارد که حضرت امام خميني مي‏فرمايد متعلق وقف هر چند عقد باشد، بقا و استمرار ندارد؟منافات وقف با تعليقممکن است گفته شود شرط خيار رجوع بر وقف به هنگام نياز، موجب تعليق وقف مي‏شود و بي‏گمان تعليق در عقد سبب بطلان است. صاحب جواهر در مقام بيان ادله‏ي بطلان چنين شرطي مي‏نويسد: «بل هو من التعليق)42(»؛ يعني: بلکه شرط برگشت وقف (در صورت نياز) تعليق عقد است. بنابراين، چنين شرطي از آن رو که موجب تعليق مي‏شود، باطل است.نقد و بررسيتعليق در عقد اقسامي دارد. شيخ انصاري، شمار آن را به بيشتر از دوازده قسم رسانده و بيشتر آنها را مشمول ادله‏ي بطلان (اجماع و غير آن) ندانسته است. در هر صورت، بر فرض اينکه بپذيريم اين شرط موجب تعليق وقف است، چنين تعليقي سبب بطلان عقد نمي‏شود؛ زيرا برگشت اين شرط، به تحديد وقف و تعيين زمان براي رفع آن منتهي مي‏گردد. و شرط هنگامي باطل است که موجب تعليق در انشاء گردد. و اما تعليق در منشأ باطل نيست.مخالفت با مقتضاي عقداز جمله‏ي ادله‏ي شرط خيار رجوع به وقف به هنگام نياز، مخالفت اين شرط با مقتضاي عقد است. پر واضح است که شرط مخالف با مقتضاي عقد، از نظر عقلا و شارع مقدس باطل است. علامه حلي در مقام استدلال بر بطلان اين شرط مي‏نويسد: «احتج المانعون بأنه شرط ينافي عقد الوقف فبطل الوقف لتضمنه شرطا فاسدا (43)»؛ يعني: صاحبان نظريه‏ي بطلان شرط خيار استدلال کرده‏اند به اينکه اين شرط با مقتضاي عقد منافات دارد. بنابراين وقف باطل است؛ چون همراه با شرط فاسد است.نقد و بررسياز آنجا که مهمترين دليل قائلان بطلان شرط خيار، همين استدلال است، اندکي با تفصيل مورد نقد و بررسي قرار مي‏گيرد. اشکالاتي که ممکن است بر اين استدلال وارد شود، عبارتند از:اولا، ملاک و معيار مخالفت شرط با مقتضاي عقد، اين است که شرط با منشأ عقد مخالف و ضد آن باشد؛ مثل اينکه در عقد بيع که مبيع تمليک خريدار مي‏شود، با او شرط شود که مالک آن شود. منشأ به صيغه‏ي وقف در مورد بحث ما، وقف بودن مال وقفي تا زماني است که نياز به فروش نباشد. بنابراين، شرط فروش با منشأ مخالفت و ضديت ندارد. البته اين شرط با اطلاق وقف مخالف است و مخالفت شرط با اطلاق عقد، بي‏اشکال است؛ مانند اينکه اطلاق عقد بيع اقتضا مي‏کند بهاي جنس، نقد و از پول رايج باشد، ولي شرط مدت يا پول غير رايج در ثمن موجب بطلان نمي‏شود.ممکن است گفته شود که مقتضاي وقف، استمرار و تأييد است و شرط بيع به هنگام نياز، مخالف تأبيد و استمرار خواهد بود.در پاسخ گفته مي‏شود که اگر مقصود از تأييد اين است که وقف محدود به زمان نباشد - مانند اينکه بگوييد اين مال وقف است تا ده يا صد سال - اين مطلب صحيح است؛ ليکن شرط فروش به هنگام نياز، تحديد وقف به زمان نيست؛ بلکه تحديد وقف به نياز است. از اين‏رو، همان فقيهاني که در وقف، تأبيد و دوام را شرط کرده‏اند، اين شرط را نيز صحيح دانسته‏اند.ثانيا، اصل شرط دوام و استمرار در وقف، مورد اشکال واقع شده و برخي از فقها آن را قبول ندارند؛ از جمله صاحب عروه مي‏نويسد: «فلا وجه له الا دعوي اعتبار الدوام في الوقف و قد عرفت منعه (44)»؛ يعني: بطلان شرط رجوع وقف به هنگام نياز، دليلي جز اعتبار استمرار و دوام در وقف ندارد و بطلان اين را نيز دانستي.ثانيا، بر فرض اينکه بپذيريم دوام در وقف شرط است، دليل آن اجماع است. و چون اجماع، دليل لبي است، بايد به قدر متيقن آن اکتفا شود و قدر متيقن آن، تحديد وقف به زمان است. آيت الله خوانساري مي‏نويسد: «و اما التأبيد... و لو لا الاجماع لاشکل اثبات لزومه... کما ان التأبيد غير مأخوذ في حقيقة الوقف (45) يعني: اما استمرار، اگر دليل اجماع نباشد، اثبات لزوم آن مشکل است... زيرا استمرار در حقيقت وقف دخالت ندارد.رابعا، بر فرض تنزل و اينکه بپذيريم چنين شرطي با مقتضاي عقد مخالف است، در صورتي اين مطلب صحيح است که واقف به اينکه نيازمند خواهد شد، قطع داشته باشد و اگر نسبت به تحقق اين شرط شک و ترديد داشته باشد، اين شرط، مخالف مقتضاي عقد نخواهد بود.خامسا، واقف مي‏تواند براي موقوف عليه شرايطي را در نظر بگيرد. به گونه‏ي مثال اگر واقف بگويد اين مال را وقف اولادم کردم به شرط عادل بودن يا به شرط فقير بودن، بي‏گمان رعايت اين شرط از باب قاعده‏ي «الوقوف بحسب ما يوقفها اهلها» (وقفها براساس شرايطي است که واقف شرط مي‏کند) ضروري است و با انتفاء اين شرايط، مشروط (وقف) نيز منتفي مي‏گردد. و همان گونه که اگر شرط واقف در تمامي افراد موقوف عليه منتفي گردد، وقف از وقفيت خارج مي‏گردد و اين شرط با مقتضاي عقد تنافي ندارد، شرط برگشت وقف به هنگام نياز، با وقف منافات ندارد؛ زيرا هر دو شرط در اين جهت يکسان هستند.سادسا، اگر اين چنين شرطي مخالف مقتضاي عقد است، چرا در برخي از وقفهاي صحيح راه پيداکرده است (اين روايات در بحث ادله‏ي صحت اين شرط نقد و بررس مي‏شود)ممکن است گفته شود در اين موارد هر چند اين شرط مخالف مقتضاي عقد است، با اين حال، از باب تعبد به فرموده‏ي امام معصوم (ع) پذيرفته مي‏شود. در پاسخ گفته مي‏شود که شرط مخالف عقد، به حکم عقد باطل است؛ زيرا موجب التزام به ضدين مي‏گردد. چون مقتضاي وقف، التزام به مالکيت بطون آينده است و از طرفي، مقتضاي شرط، مالک نشدن آنهاست و هر جا بطلان به حکم عقد باشد، تخصيص حکم عقل به اينکه شارع در برخي از مشرطهاري مخالف مقتضاي عقد حکم به صحت کند، ممکن نخواهد بود.بطلان وقف بر نفسممکن است گفته شود شرط برگشت وقف به هنگام نياز، مستلزم وقف بر نفس است و بي گمان وقف بر نفس باطل است.نقد و بررسيدر اينکه وقف بر نفس سبب بطلان وقف مي‏شود، امري صحيح است؛ وليکن مورد بحث، وقف بر نفس به شمار نمي‏آيد؛ زيرا:اولا، عنوان مسأله عام است و مخصوص به نيازمندي واقف نيست؛ بلکه موردي را که موقوف عليه نيازمند باشند نيز فرامي‏گيرد.ثانيا، هنگامي که مال وقفي به واقف برمي‏گردد، عنوان وقف منتفي شده و به هنگامي که عنوان وقف صادق است، واقف حق دخالت و انتفاع ندارد.مخالفت با سنتاشکال ديگري که ممکن است بر اين شرط وارد شود، مخالفت با سنت و روايات وارد شده از ائمه (ع) است. پر واضح است که مخالفت با سنت، از موجبات بطلان شرط است. يکي از صاحب‏نظران معاصر، در مقام اثبات بطلان شرط خيار وقف، پس از نقل دو روايت مي‏نويسد: «در رابطه با شرط خيار فسخ براي واقف، بيش از اين دو، روايت ديگري در دست نداريم و روشن است که دو روايت بر بطلان وقف - به سبب شرط خيار - دلالت دارند (46)».نقد و بررسيبه نظر مي‏رسد که اين فرمايش از جهاتي صحيح نباشد؛ زيرا:اولا، افزون بر اين دو روايت درباره‏ي شرط برگشت وقف به هنگام نياز، روايات ديگري نيز وجود دارد که در بخش ادله بدانها اشاره خواهد شد؛ از جمله صحيحه‏ي محمد بن الحسن الصفار(47)و صحيحه‏ي عبدالرحمن الحجاج (48).ثانيا، پس از اين، در بخش ادله‏ي صحت روشن خواهد شد که نه تنها اين دو روايت بر بطلان شرط رجوع وقف دلالت ندارد، بلکه بر صحت شرط و وقف دلالت دارد. آيت الله خويي در مقام رد مخالفت با شرط رجوع مي‏فرمايد: «شرط رجوع وقف با سنت منافات ندارد (49)».ثاليا، ايشان عنوان بحث را هر چند شرط خيار در وقف مطرح کرده‏اند، ليکن در مقام توضيح نوشته‏اند: «مشهور ميان فقها آن است که واقف نمي‏تواند براي خود حق خيار فسخ شرط کند؛ بدين معنا که شرط کند هر گاه بخواهد يا نياز پيدا کند، چيزي را که وقف کرده، به ملک خود بازگرداند (50)».به نظر مي‏رسد که در اين عنوان، دو بحث با هم خلط شده است؛ زيرا همان گونه که در بخش تقرير محل نزاع گفته شد، گاهي واقف شرط مي‏کند هر گاه بخواهد - چه نياز داشته و چه نياز نداشته باشد - حق خيار فسخ داشته باشد و ملک وقفي را به ملک خودش برگرداند و گاهي واقف شرط مي‏کند که در صورت نياز خود يا موقوف‏عليه، مال وقفي به ملک آنها برگردد و بتوانند آن را بفروشند. ميان اين دو عنوان، اختلاف زيادي وجود دارد؛ زيرا صورت اول را بيشتر فقها باطل مي‏دانند؛ بر خلاف صورت دوم که بسياري از فقها آن را پذيرفته‏اند. همان گونه که در بخش پيشينه‏ي بحث گذشت، پس ادعاي شهرت نسبت به امر دوم نادرست است.ادله‏ي صحتپس از نقد و بررسي ادله‏ي بطلان شرط رجوع وقف، نوبت به ادله‏ي صحت اين شرط مي‏رسد. برخي از دلايل صحت عبارتند از:اجماعسيد مرتضي، از جمله، فقيهاني است که بر صحت شرط برگشت وقف ادعاي اجماع کرده است. از آنجا که عبارت سيد مرتضي در بخش پيشينه‏ي بحث گذشت، از تکرار آن خودداري مي‏شود.نقد و بررسيادعاي اجماع در چنين مسأله‏اي، از دو جهت مورد اشکال است.1- از نظر صغرا: زيرا برخي از فقها اين شرط را صحيح نمي‏دانند و برخي ديگر نيز بر بطلان آن ادعاي اجماع کرده‏اند که پيش از اين مورد نقد و بررسي قرار گرفت.2- بر فرض اينکه بپذيريم چنين اجماعي وجود داشته باشد، نمي‏تواند کاشف از رأي معصوم باشد؛ زيرا اگر نگوييم به گونه‏ي قطع مدرکي است، دست کم احتمال مدرکي بودن آن داده مي‏شود.اصالة الصحه در عقودبرخي از فقها در بيان صحت اين شرط، به اصالة الصحه در عقد و شرط تمسک جسته‏اند. علامه حلي پس از بيان اقوال در مقام استدلال بر صحت مي‏فرمايد: «لنا اصالة صحة العقد و الشرط معا (51)»؛ يعني: دليل ما بر صحت، اصل صحت در عقد و شرط است.نقد و بررسياگر مقصود از اصل صحت اين است که بگوييم در موارد شک در مورد صحيح يا فاسد بودن عقد، اصل صحت است، درست نيست؛ زيرا نسبت به اصل شک در صحت و فساد، دو نظريه وجود دارد. مشهور فقها بر اين باورند که اصل، بطلان و عدم نقل و انتقال است؛ ليکن برخي از فقها از جمله آيت الله خوانساري بر اين باور هستند که در مواردي که در جزء يا شرطي در يک عقد شک داشته باشيم، با جريان حديث رفع نسبت به مورد مشکوک، صحت عقد ثابت مي‏شود؛ زيرا ايشان پس از بيان اينکه فقها در موارد شک در محصل، احتياط را لازم مي‏دانند و اصل در معاملات را فساد مي‏خوانند، چون مقتضاي استصحاب باز نشدن اثر عقد است، به هنگام شک مي‏نويسد: «ان ما ذکر من انه اذا شک في مدخلية شيي‏ء يجب الاحتياط محل اشکال لانه ذا کان بيان السبب و المحصل لابد ان يکون من قبل الشارع فاذا شک في مدخلية شيي‏ء فما المانع من التمسک بحديث الرفع(52)»؛ يعني: کلام فقها که در مورد شک در دخالت چيزي (در معاملات) احتياط را واجب مي‏دانند، جاي اشکال دارد؛ زيرا بيان سبب و محصل، وظيفه‏ي شارع است. پس هر گاه در دخالت چيزي (افزون بر بيان شارع) ترديد شود، مانعي از تمسک به حديث رفع نيست.بر اساس اين مبنا، اگر شک کنيم که چنين شرطي در وقف موجب بطلان است يا نه، يا به عبارت ديگر اگر در مورد شرطيت دوام و استمرار در وقف شک کنيم، با تمسک به حديث رفع، صحت ثابت مي‏شود.ادله‏ي عامهبرخي از فقيهان بزرگ براي صحت شرط رجوع، به اطلاق و عموم ادله‏ي عامه همانند «اوفوا بالعقود)(53) و «المؤمنون عند شروطهم (54)» استدلال کرده‏اند. علامه حلي در مقام استدلال بر صحت اين شرط مي‏نويسد: «و لقوله تعالي (اوفوا بالعقود) و قوله عليه‏السلام المؤمنون عند شروطهم (55)»؛ يعني: دليل بر صحت اين شرط، فرمايش الهي «به عقدها وفا کنيد» و فرمايش رسول نبوي «مؤمنان به شرطهايشان پايبندند» است.نقد و بررسياستدلال بر اين آيه و گفته‏ي نبوي، بستگي به اين دارد که وقف، عقد باشد، نه ايقاع. و اگر وقف ايقاع باشد، عقد دو آيه ايقاع را نيز فراگير باشد و از طرفي شرط در نبوي بايد شرط ابتدايي را فراگير باشد؛ زيرا اگر وقف به ايقاع باشد، نه عقد و يا اگر آيه ايقاع را فراگير نباشد و شرط هم به معنا التزام در ضمن التزام باشد وقف را شامل نمي‏شوند. و اما تحقيق درباره‏ي حقيقت عقد و شرط، از حوصله‏ي اين نوشته خارج است.رواياتمهمترين دليل بر صحت اين شرط،ر روايات است. اين روايات مختلف‏اند. از جمله فقيهاني که در اين بحث به روايات اهميت ويژه‏اي داده و آنها را نقد و بررسي کرده است، آيت الله خوانساري است. در هر صورت، اين روايات، جداگانه مورد نقد و بررسي قرار مي‏گيرد.روايت فضل«عن اسماعيل بن الفضل قال سألت اباعبدالله عليه‏السلام عن الرجل يتصدق ببعض ماله في حياته في کل وجه من وجوه الخير قال ان احتجت الي شي‏ء من مالي او من غلته فانا احق به اله ذالک و قد جعله و کيف يکون حاله اذا هلک الرجل أيرجع ميراثا او يمضي صدقة قال يرجع ميراثا علي اهله (56)»؛ يعني: اسماعيل، پسر فضل، از امام صادق (ع) درباره‏ي مردي که بعضي از اموالش را در زمان حياتش در راه خير صدقه مي‏دهد (وقف مي‏کند) و مي‏گويد اگر به چيزي از مال يا غله‏ي آن نيازمند شدم، خودم سزاوارتر باشم، آيا اين حق براي او هست؛ در حالي که اين مال را براي خدا قرار داده؟ و چگونه است وضعيت اين مال پس از مرگ او؛ صدقه است يا ميراث؟ حضرت فرمود: اين مال پس از مرگ مالک، ميراث است.اين روايت دلالت دارد که با شرط برگشت وقف به هنگام نياز، هم وقف و هم شرط صحيح است. آيت الله خوانساري در مقام رد کساني که اين خبر را دليل بطلان وقف گرفته‏اند، مي‏نويسد: «و يمکن ان يقال ان الخبر الاول ظاهر في ان المتصدق هل له ان يشترط الشرط المذکور مع انه جعله لله فکان صحة التصدق مفروغ عنها و السؤال عن صحة الشرط و فسادها فاجيب ظاهرا بصحة الشرط المذکور و قرر صحة التصدق فالخبر دليل علي الصحة لا علي الفساد (57)»؛ يعني: ممکن است گفته شود خبر اول (صحيحه‏ي صفار) ظهور دارد در اينکه آيا صدقه دهنده (واقف) جايز است اين شرط را بکند يا اينکه مال را براي خدا قرار داده است؟ گويا صحيح بودن صدقه (وقف) صد در صد گرفته شده و پرسش از صحت شرط و بطلان آن شده. سپس آن حضرت ظاهرا پاسخ داده به صحيح بودن شرط ياد شده و صحت صدقه (وقف) را امضا کرده است. پس اين خبر، دليل بر صحت است، نه فساد.پس دلالت روايت بر صحت وقف و شرط رجوعتمام است. سند روايت موثقة است؛ زيرا طريق شيخ طوسي به حسين بن سعيد صحيح است. شايان يادآوري است که روايت ديگري به همين مضمون با اندک اختلافي در عبارت از فضل نيز رسيده است(58)؛ ليکن در سند آن، محمد بن سنان واقع شده است. جاي تعجب است که برخي از صاحب‏نظران، همين روايت را نقل به عنوان صحيحه نقل کرده‏اند (59)؛ در حالي که ضعف محمد بن سنان واضح است.نقد و بررسيممکن است به استدلال به اين روايت اشکال شود؛ اينکه جمله‏ي «يرجع ميراثا علي اهله» دلالت دارد که وقف و شرط باطل است؛ چون امام فرموده است اين مال پس از مرگ مالک به ارث مي‏رسد. يکي از بزرگان مي‏نويسد: «برخي خواسته‏اند اين روايت را بر صورت رجوع واقف حمل کنند؛ ولي صريح روايت مخصوصا ذيل آن «او يمضي صدقة» (همچنان بر صدقه بودن ادامه دارد) - صورتي است که نياز پيدا نشده و رجوع ننموده و اگر رجوع نموده بود، «او يمضي» مفهومي نداشت... ظاهر اين روايت، بطلان وقف است؛ زيرا...(62)».اين اشکال درست نيست؛ زيرا در ارتباط با اين سؤال چند احتمال داده مي‏شود:الف - سؤال از صورتي باشد که نياز به مال وقفي پيدا نشده و رجوع هم نشده و مالک مرده است.ب - سؤال از صورتي باشد که نياز به مال وقفي پيدا شده اما رجوع نشده و مالک مرده است.ج - سؤال از صورتي باشد که نياز پيدا شده و رجوع هم شده اما تصرف نشده يا اگر شده، نابود نشده است.د - سؤال از صورتي باشد که نياز پيدا شده و با رجوع، مال وقفي فروخته شده اما بهاي آن باقي است.ه - سؤال از صورتي باشد که نياز پيدا شده و با رجوع، مال وقفي فروخته شده و بهاي آن نيز صرف شده است.بي‏گمان، بنا بر احتمال آخر، اين بحث جاي ندارد؛ زيرا با منتفي شدن مال وقفي و بهاي آن، پرسش از وضعيت آن معنا ندارد؛ اما بنا بر احتمالات ديگر، جاي پرسش از وضعيت عين مال وقفي و بهاي آن وجود دارد و پاسخ امام مبني بر اينکه مال وقفي ميراث است، قدر متيقن صورت چهارم را شامل مي‏شود و صورتهاي ديگر همچنان وقف خواهند بود. حداکثر صورت سوم هم مشمول پاسخ امام مي‏شود. شاهد بر اين مدعا، فهم بسياري از بزرگان از جمله آيت الله خوانساري است که مي‏فرمايد: «در اين روايت، نظر پرسشگر بر صحت و فساد شرط بوده و صحت وقف از نظر او قطعي بوده و امام هم نظر واقف را نسبت به صحت امضا کرده (61)».صاحب جواهر پس از بيان اقوال و اينکه قول قوي، صحت وقف و شرط است، در مقام نقد و بررسي روايات در ارتباط با اين روايت مي‏نويسد (نقل به مضمون): ممکن است گفته شود جمله‏ي يرجع ميراثا (مال وقفي تبديل به ميراث مي‏شود) در صورتي که نياز پيدا شده و در آن تصرف شده. در اين صورت، مال وقفي به ميراث تبديل مي‏شود؛ زيرا مال وقفي پس از رجوع به ملک مالک، دوباره به وقف برنمي‏گردد؛ اما در غير اين صورت که نياز پيدا نشود يا نياز پيدا شود ولي رجوع حاصل نشود، همچنان صدقه است».جاي شگفتي است که برخي از معاصران، قول به بطلان وقف و شرط خيار رجوع در صورت نيازمندي را به صاحب جواهر نسبت داده‏اند. وي مي‏نويسد: «صاحب جواهر تصريح دارد که شرط خيار فسخ در وقف بلاخلاف جايز نيست... و فرقي هم ندارد که شرط خيار فسخ به جهت نياز باشد يا غيره (62)». در حالي که خود صاحب جواهر پس از نقل اقوال تصريح مي‏کند که قول قوي، صحت شرط و وقف است و در پايان تصريح مي‏کند ميان شرط خيار مطلق و شرط رجوع وقف به هنگام نيازمندي. او مي‏نويسد: «شکي نيست قول قوي صحت شرط و وقف است... و ميان اين دو نوع شرط، فرق واضح است (63)».روايت دوم فضلروايت دوم که مورد استدلال فقها واقع شده و بر صحت شرط بازگشت وقف به هنگام نياز دلالت دارد، چنين است: «عن اسماعيل بن الفضل عن ابي‏عبدالله عليه‏السلام قال من اوقف ارضا ثم قال ان احتجت اليها فانا احق بها ثم مات الرجل فانها ترجع الي الميراث (64)»؛ يعني: امام صادق (ع) مي‏فرمايد کسي که زميني را وقف کند، سپس بگويد اگر نيازمند شدم، بدان خودم سزاوارتر باشم، سپس اين شخص بميرد، اين زمين ميراث خواهد بود.دلالت اين روايت، همانند روايت قبلي است؛ يعني جمله‏ي «ترجع الي الميراث» دلالت دارد بر اينکه اصل وقف صحيح است. شرط رجوع اگر در خارج محقق شود، موجب مي‏گردد که مال وقفي ميراث باشد؛ زيرا مال وقفي پس از برگشت دوباره به حالت وقفي برنمي‏گردد. آيت الله خوانساري نسبت به اين روايت معتقد است که اگر جمله‏ي «ترجع الي الميراث» نباشد، ممکن است ظهور در بطلان شرط داشته باشد؛ ليکن با وجود اين جمله، اين ظهور نخواهد بود و دست کم روايت از اين جهت مجمل است و مرجع، روايت اول است که دلالت بر صحت دارد، ايشان مي‏نويسد: «و الخبر الثاني لو لم يکن فيه ما ذکر فيه ترجع الي الميراث لکان ظاهرا في البطلان لکن معه لا ظهور له و لااقل من الاجمال و معه لامجال لرفع اليد عن ظهور الخبر الاول فيالصحة (65)»؛ يعني: خبر دوم؛ اگر جمله‏ي «فانها ترجع الي الميراث» در آن نباشد، ظهور دارد در بطلان شرط؛ ليکن با بودن اين جمله، اين خبر ظهور در بطلان ندارد. دست کم روايت مجمل است. بنابراين، رفع يد از ظهور روايت اول در صحت وجهي ندارد.تا به حال ثابت شد که استدلال به اين دو روايت بر بطلان اين شرط، نه تنها نادرست است (66)، بلکه اين دو روايت بر صحت شرط نيز دلالت دارد. و به فرض تنزل و نپذيرفتن دلالت اين دو روايت بر صحت وقف و شرط رجوع، اين دو روايت مجمل مي‏شود و قابل استدلال بر صحت يا بطلان نيست. مرجع، ادله‏ي ديگر، از جمله اطلاق «اوفوا بالعقود» و روايات ديگري است که بر صحت وقف و شرط دلالت دارند.صحيحه‏ي صفاراز روايات ديگري که مي‏تواند مورد استدلال مدعاي مورد بحث واقع شود، صحيحه‏ي صفار است: «محمد بن الحسن الصفار انه کتب الي ابي‏محمد الحسن علي عليه‏السلام... فوق الوقوف تکون علي حسب ما يوقفها اهلها ان شاءالله (67)»؛ يعني: حضرت امام حسن عسکري (ع) در پاسخ نامه‏ي محمد بن صفار نوشتند، وقفها به گونه‏اي که واقف وقف مي‏کند، منعقد مي‏شود؛ ان شاءالله.تقريب استدلال به اين است که اختلاف روايات نسبت به احکام وقف موجب مي‏شود تا صفار از امام نسبت به احکام وقف موجب مي‏شود تا صفار از امام عليه‏السلام ريشه‏ي اين اختلاف را جويا گردد. امام عليه‏السلام در پاسخ مي‏فرمايد: وقفها بر اساس شرايط و کيفيت وقف واقف منعقد مي‏شوند و با اين بيان، شرايط و کيفي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5279]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن