واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: در سايه سار وحي(6)بندي براي رهايي از بندها قرآن كريم مي فرمايد: فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ يُوْمِنْ بِاللهِ فَقَدْ اِسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي .( بقره/256)كسي كه به اقسام و انواع طاغوت ها كافر بشود، يعني به مقام كفر به طاغوت برسد، او به ريسمان الهي چنگ زده است .گاهي انسان شك به طاغوت دارد، و ترديد دارد كه رد كند يا قبول كند، اما گاهي هم هست كه درك مي كند كه باطل، باطل است، يعني يَكْفُر بِالطاغُوت . انبياآنچنان برايشان بطلان طاغوت روشن است كه رسماً اعلام كفر مي كنند و مي گويند ما كافريم به طاغوت و تكفير مي كنيم . چنين برخوردي دليل بر قدرت فهم است و دال بر كمال.
يَكْفُرْ بِالطاغوت وَ يُومِنْ بالله .از آن طرف هم مي شود يَكْفُر بِالله بود، وَ يُومِنُ بِالطاغُوت .و با اين بيان به ما درس مي دهد و مي گويد نگاه كنيد و خود را محك بزنيد و آزمايش كنيد و پيش از آنكه ما شما را بررسي كنيم، شما خودتان، خودتان را بررسي كنيد و ميزان كفر خودتان را نسبت به باطل سنجش نماييد و ببينيد حرف باطل را كه مي شنويد تا چه اندازه تحت تأثير واقع مي شويد و تا چه اندازه رد مي كنيد.و به ما دستور مي دهد كه اگر مي خواهيد حرف باطل بر روي شما مؤثر نباشد بر روي«ايمان»كار كنيد هر كس دلش مي خواهد هيچيك از اقسام«كفر»بر او مؤثر نباشد بر روي«ايمان»كار كند، خاصه ايمان به«معاد» .در سوره انعام مي فرمايد: ما براي هر پيامبري دشمناني قرار داديم هم از جن و هم از انس كه بعضي اقسام حرف باطل را القاء و تزريق مي كنند، آن هم با كلماتي كه ظاهرش همچون گاو بني اسرائيل طلا مي نمايد .آنگاه مي گويد: اين كار را مي كنيم براي آزمايش شما . و مي گويد تنها دسته اي اين حرف هاي باطل را خواهند شنيد كه مؤمن به آخرت نباشند وَ لِتَصْغي اليه اَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاخِرَة لِيَرْضَوْه...( انعام/113)تنها كساني حرف باطل در دل و جانشان جاي مي گيرد كه ايمان به آخرت ندارند، و همان ها هستند كه از اين حرف ها خوششان نمي آيد وترتيب اثر مي دهند و بر اساس آن ها برنامه ريزي مي كنند .پس به ما مي گويد: اگر مي خواهيد در قبال حرف هاي باطل مصونيت داشته باشيد بايست ايمان به آخرت پيدا كنيد . مي گويد: اگر مي خواهيد كه بچه هاي شما در مقابل تزريقات حرفهاي باطل و وسوسه ها«مصونيت» پيدا كنند، سعي كنيد روي ايمان به آخرت آنها كار كنيد .حال چطور مي شود كه ايمان انسان نسبت به آخرت ضعيف مي شود ؟ ببينيد دنيا و آخرت دو تا هوو هستند نسبت به هم؛ اين هووها نمي شود كه با هم انس بگيرند؛ هر چه انسان«انس»به دنيا پيدا مي كند نسبت به آخرت نسيان و فراموشي پيدا خواهد كرد .هر چه انسان زوال دنيا را بهتر درك كند و بي وفايي دنيا را بهتر كشف كند ايمانش نسبت به آخرت بيشتر خواهد شد .يعني انسان روي اين موضوع مطالعه كند كه من نه تنها در اين دنيا نخواهم ماند و نه تنها به دست دوستانم به خاك سپرده خواهم شد بلكه پس از مدتي سنگ مزار من نخواهد ماند .و«قبر»هاي ما هم كه سي سال مي ماند ديگر جاي آن ديگري را دفن خواهند نمود، اين هم«عمر»قبر ما است !يعني همانطور كه عمر انسان كم است، عمر قبر انسان هم كم خواهد بود .حتي«اطلاعاتي»كه مردم نسبت به انسان دارند اين هم عمري محدود دارد . يعني عده اي هستند كه اگر نام انسان را بشنوند مي گويند مي شناسيم؛ عده اي هستند كه مي گويند اين اسم به گوش ما خورده است؛ اينها هم عمري دارند .تا اينكه اين نسل هم منقرض مي شود و بالاخره ماجرا به جايي خواهد رسيد كه اگر در سراسر دنيا سؤال بشود كه شما نام چنين فردي را شنيده ايد يا نه، كسي را پيدا نمي كنيد كه بگويد من اطلاع دارم . يعني،تبديل مي شود به چيزي كه لَمْ يَكُنْ شَيْئَاً مَذْكُوراً ، اساساً مثل اينكه ذكري از چنين فردي به ميان نيامده است . دنيايي كه حتي انسان در آن«محو»مي شود، چيست ؟! در آن«آقا»بوديم يا نبوديم چيست ؟! «معروف»بوديم يا نبوديم چيست ؟! وقتي آخر اينها نماندن است و هيچ آثاري از او نمي ماند الا محضر خدا، پس چرا انسان اين كم و زياد برايش كم يا زياد باشد .ُدنيي آن قدر ندارد كه بر او رشك برند اي برادر كه نه محسود بماند نه حسودانسان روي اين موضوع خوب مطالعه مي كند كه جز آنچه در علم الهي مي ماند چه چيز ديگر براي من خواهد ماند ! جز در محضر خدا در كجاي ديگر من حضور خواهم داشت ! آنگاه مي بينيد كه در هيچ جاي ديگر حضور نخواهد داشت .حال اگر انسان در محضر خدا زشت بشود آيا ارزش دارد كه در پيش چشم مردم زيبا باشد !اگر در محضر خدا پليد باشد ارزش دارد كه در محضر مردم پاك و ارزنده باشد، اگر تمام مردم عالم به انسان معتقد باشند و او را قبول داشته باشند اما انسان در محضر خدا قابل قبول نباشد چه نتيجه اي براي انسان خواهد داشت . اين دنيا با همه اعتباراتش ماندني نخواهد بود، اسم، اعتبار، داشتن و ...همه به گردوي پوك مي ماند .تا اين گردوها را نشكند يك قيمت و بهايي دارد؛ بابت آنها مايه هم مي گذارد ! اما وقتي آنها را شكست مي بيند كه هيچ ارزشي نداشته است . اين چيزها تا انسان به آن دست پيدا نكرده است پيش او قرب و اعتباري دارد اما وقتي كه به آنها دست يافت ديگر هيچ !اينهايي كه شيفته دانشگاه هستند تا نرفته اند تنها آرزويشان رفتن است اما همين كه موفق شدند اول زحمت آنهاست . همينطور چيزهاي ديگر عالم؛ تا به آنها نرسيدي از دور مانند حور و قصور است . از آنها كه اين گردوها را شكسته اند بپرس ! تا بداني كه همه اين گردوها پوك هست يا نيست... آنكه به شهرت نرسيده است، در همه وقت غصه و غبطه مي خورد؛ اما او كه رسيده است مي داند كه در آن هيچ چيز نيست . آنكه به آقايي نرسيده است، فكر مي كند كه آقايي چيزي است، اما او كه رسيده مي گويد هيچ چيز نيست .پس وقتي انسان فهميد زوال دنيا را، مي فهمد بقاي آخرت را، انسان وقتي كه دستش از دنيا خالي شد مي تواند آخرت را به دست بگيرد .انسان با دست پر چگونه مي تواند چيز ديگري را هم بردارد .براي شما اتفاق نيفتاده است كه كسي به شما بگويد اين چيز را بردار و شما به او بگوييد كه من دستم گير است و نمي توانم ؟! اتفاق نيفتاده است كه شما در جايي مهمان باشيد كسي ديگر هم در همان موعد شما را دعوت كند و شما بگوييد جايي ديگر وعده دارم ؟! خوب انسان هم وقتي موعود دنيا باشد نمي تواند وعده آخرت را بپذيرد . بنابراين انسان مي بايست اول قولي كه به دنيا داده است بشكند؛ وگرنه تا دستش را از بيعت دنيا بيرون نياورد ، دستش آزاد نيست تا بتواند به آخرت دست بدهد .پس تفكر هايي هم كه انسان مي خواهد داشته باشد سعي كند روي زوال دنيا نباشد .قرآن به ما مي گويد: بني اسرائيل توجهشان به دنيا بود و نسبت به آخرت كم توجه شدند؛ ونتيجه اش اين شد كه حرف باطل تا عمق وجودشان جاي گرفت هر چند يك گوساله باشد و حرف حق در گوششان اثر نمي كرد هر چند ناله يك پيغمبري از پيغمبران بزرگ الهي مثل حضرت هارون باشد، يا تذكرات رهبر بزرگي مثل حضرت موسي؛ و به ما مي گويد: ريشه هر مشكلي در«توجه»به دنيا خواهد بود .آيت الله استاد حايري شيرازيتنظيم براي تبيان: الف_شکوري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 282]