واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مگر نور قرآن را نمیبینید؟
فاطمه و جواد، زوج روشندلی هستند که در سختترین شرایط زندگی حافظ قرآن شدهاندزکیه سعیدی قرار است برای گفتوگو به خانه زوجی برویم که نابینایند. دروغ چرا؟ منتظریم وارد یک خانه سوت و کور شویم اما از همان لحظهای که میهمان «فاطمه حسینی اعلایی» و «جواد فتحی» میشویم، میفهمیم که همه معادلاتمان اشتباه بوده است. فاطمه و جواد مدام شوخی میکنند، سر به سر هم میگذارند و یکباره میزنند زیر خنده! آنقدر صمیمی و عاشقانه زندگی میکنند که ما سردرد ترافیک و گم کردن نشانی و آنتن ندادن موبایلمان را فراموش میکنیم، با آنها میخندیم و به حالشان غبطه میخوریم. تازه میفهمیم که عالم به ظاهر تاریک آنها از دنیای خاکستری ما بسیار روشنتر است. فاطمه راست میگفت، اگر نور زندگی به چشم باشد، هر روز باید ترس این را داشته باشیم که این نور نابود شود اما نور زندگی آنها از منبع دیگری میآید؛ از منبعی که هیچ وقت تاریک نمیشود و همه دنیا را برای این زن و شوهر خوشبخت، روشن کرده است. با ما همراه شوید در میهمانی صمیمانه یک زوج قرآنی روشندل.- خانم دکتر، موافقید گفت و گو را با شما آغاز کنیم؟بله، اصلش هم همین است چون خانمها مقدمند (با خنده)- آقای دکتر، شما هم موافقید؟غیر از موافقت راهی باقی میماند؟ بالاخره خانم زودتر از من حافظ قرآن شدند؛ هر چند که هنوز خط بریل را بلدنیست!- خانم اعلایی، کمی برای من عجیب است که میبینم یک زوج نابینا موفق شدهاند کل قرآن را حفظ کنند. چطور شد که موفق به انجام این کار شدید؟فکر میکنم 5-4 سال بیشتر نداشتم که حفظ قرآن را شروع کردم. البته منظم این کار را انجام نمیدادم؛ حتی بعضی وقتها چندماه این کار قطع میشد تا اینکه تابستان سال 67 برادرم گفت اگر کل سوره بقره را حفظ کنم، جایزه خوبی به من میدهد من هم تشویق شدم و با انگیزه بیشتر دوباره حفظ قرآن را از سر گرفتم و به توفیق خداوند در کمتر از 45 روز، تمام سوره بقره را حفظ کردم. البته برنامه منظمی برای حفظ قرآن نداشتم و به صورت پراکنده سورهها را حفظ میکردم تا اینکه سال 73- درست همان سالی که در کنکور پذیرفته شدم- با برنامه منظمی حفظ را از سر گرفتم و سال 74 همه قرآن را حفظ شدم. بالاخره خانم زودتر از من حافظ قرآن شدند؛ هر چند که هنوز خط بریل را بلدنیست!- همسرتان گفت خط بریل بلد نیستید، پس چطور قرن را حفظ کردید؟آن زمان نابینا نبودم، فقط چشمم ضعیف بود از دوره کودکی شبکیه و سلولهای عصبی چشمم مشکل داشت اما هیچ وقت فکر نمیکردم که روزی نابینا شوم. دیماه سال 71 بود که این اتفاق در زندگیام رخ داد.- چطور با این شرایط کنار آمدید؟خیلی سخت بود اصلاً نمیدانستم چطوری باید با این اتفاق ناگهانی کنار بیایم. تعریف از خودم نباشد، دانشآموز زرنگی بودم و همیشه در مسابقات مختلف رتبه میآوردم. برای همین احساس میکردم که دیگر هیچ راه پیشرفتی ندارم و فقط باید منتظر باشم تا زندگیام تمام شود. درست در همین شرایط بحرانی بود که سعی کردم خودم را با محفوظات قرآنی آرام کنم. علاوه بر این، با راهنمایی معلمهایم به ویژه دبیر فلسفهام حفظ قرآن را ادامه دادم. اتفاقا همان سال در مسابقات علمی استان تهران رتبه نخست را به دست آوردم در مسابقات قرآنی کشور هم مقام برتر را کسب کردم. در مدرسه هم شاگرد دوم شدم.- یعنی در همان مدرسه سابق ادامه تحصیل دادید؟بله، البته ابتدا مدیر مدرسه موافق ادامه تحصیلم در مدرسه عادی نبود اما اصلا نمیتوانستم این موضوع را بپذیرم. اوضاع من با افرادی که از بدو تولد نابینا بودند، فرق میکرد. برای همین، مادرم مدیر مدرسه را قانع کرد که به من فرصت بدهند تا خودم را نشان دهم. تعهد دادم اگر نمرههایم خوب نشد، از آن مدرسه بروم.- یعنی تصمیم گرفتید با بچههایی که بینا بودند، وارد رقابت شوید؟ میخواستم تواناییام را به همه ثابت کنم. برای همین، تحمل سختیها برایم دشوار نبود. گوش دادن، شیوه اصلی یادگیری من بود. سعی می کردم قرآن و درسها را به حافظهام بسپارم. موقع امتحانات هم معلم، سوالها را میخواند و من پاسخ میدادم. حتی گاهی وقتها بعضی از دانشآموزان اگر مشکل درسیای داشتند، سراغم میآمدند و من به آنها یاد میدادم. آن روزها، درس فلسفه و منطق را خیلی دوست داشتم و به آسانی مسائلش را تجزیه و تحلیل میکردم.
- آقای فتحی، شما خیلی ساکتید.چه بگویم؟ جواد فتحی اکبرآبادی هستم. 32 سال دارم و اکنون در مقطع دکتری رشته علوم قرآنی تحصیل میکنم. (با خنده) کافی است؟!- چی شد که شما هم کل قرآن را حفظ کردید؟به برکت ازدواج توفیق پیدا کردم قرآن را حفظ کنم به هر حال مهریه ایشان حفظ قرآن بود و من هم پذیرفتم.- جالب است! چرا چنین شرطی گذاشتید؟یکی از ملاکهای ازدواجم این بود که همسرم حافظ قرآن باشد چون برکتهایش را در زندگی خودم دیده بودم. بعد از نابینایی که به طور منظم حفظ قرآن را شروع کردم، دریچههای زیبایی یکی پس از دیگری به رویم گشوده میشد و زیباییهای دنیا که در قرآن وصف شده برایم قابل تصورتر شد. از طرف دیگر، زندگی قرآنی پر از آرامش و لذت است و سعادت دنیا و آخرت را به همراه دارد. البته قرار بود که حداکثر 6ماه بعد از ازدواج کل قرآن را حفظ کند اما ایشان خلف وعده کرد.جواد: راست میگویند قول داده بودم حداکثر در 6 ماه کل قرن را حفظ شوم اما 2 سال طول کشید.- 6ماه واقعا فرصت کمی برای حفظ قرآن است. خانم اعلایی کم انصافی کردید!قبول ندارم. ایشان 10جزء قران را حفظ بودند و در اصل، این 6ماه برای حفظ 20 جزء بود.- نگفتید چطور با هم آشنا شدید؟جواد: سال 81 بود. فاطمه خانم ترم اول کارشناسی ارشد درس میخواند و من ترم دوم بودم. به دلیل اینکه رشته کارشناسیمان علوم قرآنی بود، باید یک سری درسهای پیشنیاز میگذراندیم. در همین کلاسهای پیش نیاز با خانم دکتر آشنا شدم. درست روز دوشنبه 15 مرداد بود که از کوی دانشگاه با ایشان تماس گرفتم و پیشنهاد ازدواج را مطرح کردم.- دلیل خاصی هم برای انتخابتان داشتید؟میدانستم که حافظ کل قرآن است و این موضوع برایم خیلی اهمیت داشت.- پس کاملاً غافلگیر شدید.بله، برایم خیلی غیرمنتظره بودم اما وقتی ایشان پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد، نخستین چیزی که در ذهنم جرقه خورد آیههای قرآن درباره ازدواج بود خداوند فرمود: «از جنس شما زوجهایی آفریدم تا به آرامش برسید».چه بگویم؟ جواد فتحی اکبرآبادی هستم. 32 سال دارم و اکنون در مقطع دکتری رشته علوم قرآنی تحصیل میکنم. (با خنده) کافی است؟! - چه معیارهایی برای انتخاب همسر داشتید؟آن چیزی که برایم اهمیت داشت، این بود که همسر آیندهام فردی قرآنی و از نظر تحصیلی با من در یک سطح باشد.- مشکلاتی هم سر راه ازدواج شما بود؟خانوادههایمان مخالف بودند آنها میگفتند شما هر دو نابینایید و ازدواجتان درست نیست. البته مشکلات من کمتر بود. مادرم پس از اصرارهای فراوان رضایت داد اما آقا جواد خیلی سختی کشید.- آقای فتحی، چقدر طول کشید که خانوادهتان راضی شوند؟خانوادهام صددرصد مخالف بودند اما آنقدر با برادر بزرگترم صحبت کردم که راضی شد و با من به خواستگاری آمد البته پدرم در قید حیات نبود. مادرم هم نگرانیهای خاص خودش را داشت و مسائلی را مطرح میکرد که برای من صورت مساله نبود. - مثلاً؟آنها مسائلی را مطرح میکردند که به نظرشان مشکلات بزرگی میآمد؛ مانند غذا خوردن و مهمانی رفتن و خرید کردن. اما برای من و خانم این چیزها مهم نبود. ما میخواستیم یک زندگی قرآنی تشکیل دهیم که در سایه آن بر مشکلاتمان غلبه کنیم. همین طور هم شد اما هنوز برای بعضیها ثابت نشده که ما توانایی بالایی داریم؛ البته بیشتر صحبتهای آنها از سر دلسوزی است.- چطور زمان برد تا شما سر سفره عقد بنشینید؟6 ماه طول کشید همان طور که گفتم مرداد ماه با فاطمه خانم صحبت کردم. 24 دی ماه شب ولادت حضرت امام رضا(ع) خطبه عقدبینمان جاری شد.
- کمی از ویژگیهای زندگی قرآنیتان برایمان بگویید.جواد: سراسر قرآن درس زندگی است در قرآن یاد میگیریم که به دیگران لقب زشت ندهیم و از یکدیگر عیب جویی نکنیم. در حقیقت قرآن راهنمای کاملی است که افراد میتوانند با تمسک به آن مشکلات را برطرف کنند.فاطمه: همیشه در زندگی سعیمان بر این بوده و هست که عمل به دستورات قرآن، محور همه کارهایمان باشد و تا آنجایی که توان داریم براساس قرآن تصمیمگیری کنیم.- مثلاً چه تصمیمهایی؟فاطمه: با توجه به اینکه قرآن برای تمام مسائل زندگی انسانها برنامهدارد، میتوانیم در همه بخشهای زندگیمان از آن استفاده کنیم. مثلا خداوند متعال در قرآن کریم درباره مهمانی رفتن به یاران پیامبر(صلیالله علیهواله وسلم) میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردید، تا زمانی که پیامبر (صلیالله علیهواله وسلم) اجازه نداده وارد نشوید. زمانی هم که وارد شدید، وقتی غذا خوردید، زود پراکنده شوید. این کار شما پیامبر را آزار میدهد، پیامبر حیا میکند به شما تذکر بدهد؛ اما خداوند ابایی از گفتن این حقیقت ندارد».طبق همین آموزه قرآنی ما مهمانی میرویم. حتی جدل و مشاجرههای لفظیمان را با دستورهای قرآنی برطرف میکنیم.جواد: سراسر قرآن درس زندگی است در قرآن یاد میگیریم که به دیگران لقب زشت ندهیم و از یکدیگر عیب جویی نکنیم. در حقیقت قرآن راهنمای کاملی است که افراد میتوانند با تمسک به آن مشکلات را برطرف کنند- به نظرتان این فرهنگ در خانوادههای دیگر هم جایگاه مناسبی دارد؟متاسفانه این روزها زندگی ما با ملاکهای قرآنی فرسنگها فاصله دارد. کتاب خدا بهوسیلهای تبدیل شده که فقط روی سفره عقد قرار میگیرد و جزئی از مهریه است. در حالی که میتوان با استفاده از آموزههای قرآنی برای زندگی بهترین برنامهریزی را کرد.- کدام آیه قرآن تاثیر بیشتری روی شما گذاشته است؟آیههای مختلف در شرایط مختلف در زندگی من چارهساز میشوند. اما اکنون ستاره آیه 69 سوره مبارکه زمرد در زندگیام بیشتر میدرخشد.خداوند در این آیه میفرماید: «اشرقت الارض بنوریها»؛ یعنی زمین به نور پروردگار روشن میشود. با این آیه هیچگاه زندگیام تاریک نمیشود؛ حتی اگر جایی را نبینم.منبع: همشهری/آیهتهیه: شکوری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 376]